بررسی روایات سیف درباره گذشتن سپاه اسلام از رود دجله

فارسی 2316 نمایش |

به جز سیف، دیگران درباره عبور سپاهیان اسلام از رود دجله چنین می نویسد: حموی در شرحی که بر کوفه نوشته است پس از اشاره به رستم فرخزاد فرمانده کل قوای پارسیان و نبرد قادسیه مینویسد: کشاورزان ایرا نی، با راهنمائی کردن لشکر اسلام به نقاط ضعف سپاهیان پارس، همبستگی و علاقمندی خود را با مسلمانان ابراز میداشتند، و با دادن هدایائی به آنها، و دایر کردن بازارهای روز برای ایشان، خود را بیشتر به اسلام و سپاه ایشان نزدیک میساختند تا وقتیکه سعد بن ابی وقاص برای دستیابی به یزدگرد عنان عزیمت بجانب مدائن کشید....  تا آنجا که میگوید: در کنار دجله گذرگاه و پلی که بتواند سپاه خود را از آن عبور دهد نیافت تا اینکه در کنار آبادی صیادین سمت جنوبی مدائن او را به گذرگاهی راهنمائی کردند که به علت عمق کم دجله در آنجا عبور سوار و پیاده به سادگی امکان پذیر مینمود. سعد با افراد خود از آن نقطه به دجله زدند و از آن عبور کردند.

خطیب در ترجمه هاشم در تاریخش مینویسد: چون در نبرد قادسیه خداوند دشمن را شکست داد و پارسیان به مدائن عقب نشینی کردند، سعد با لشکر اسلام آنان را تعقیب کرد و برای عبور از دجله، راهنمائی از اهالی شهر مدائن، گذرگاه کم عمق قطربل را برای عبور سپاهیان به سعد راهنمائی کرد. سعد نیز با سپاهیان خود از همان نقطه از دجله عبور کرد و به مدائن تاخت. طبری نیز به تفصیل این داستان را از قول ابن اسحق چنین روایت میکند: چون سپاه اسلام با همه آلات و اموال خود به کنار دجله رسید، سعد در مقام یافتن گذرگاهی برآمد، ولی راهی برای عبور از دجله نیافت تا اینکه راهنمائی از اهالی شهر مدائن بخدمت سعد آمد و به سعد گفت: من میتوانم شما را از گذرگاه کم عمقی عبور دهم تا پیش از آنکه آنها- دشمن – بتوانند کاملا از دسترس شما دور گردند به ایشان برسید. پس سپاه سعد را به گذرگاهی در منطقه قطربل برد، و نخستین کسیکه از سپاه اسلام در آن نقطه قدم در آب گذاشت، هاشم فرزند عتبه بود که با افراد پیاده نظام خود به آن رودخانه زدند. چون هاشم و افرادش از رودخانه گذشتند سواره نظام هاشم نیز به دجله زدند و پس از ایشان سعد وقاص دستور داد تا سواره های عرفطه از دجله بگذرند، و پس از آنها عیاض بن غنم را فرمان داد تا با سواره های خود از دجله عبور نمایند و پس از ایشان به دجله زدند و از آن گذشتند.....: ابن حزم نیز در جمهرة خود مینویسد: سلیل بن زید از بنی سنبس، تنها کسی بود از سپاهیان اسلام که روز عبور از دجله بسوی مدائن در رودخانه غرق شد، و بجز او، در آن روز کس دیگری غرق نشده است.

بررسی سند

طبری برای حدیث اول سیف یعنی آن قسمت از داستان که از تحیر سعد در کنار دجله سخن میگوید، تا خطابش را به سپاهیان، و پیش قدم شدن عاصم و بالاخره تصرف ساحل و ورود به مدائن در صفر سال شانزده هجری، راوئی را معرفی نمیکند و سندی بدست نمیدهد. اما در حدیث  دومَ، سیف داستان را از ز بان (مردی) روایت میکند که ندانستیم نام او را در سیف چه خیال کرده است تا دنبالش در فهرست نام راویان بگردیم. سند حدیثهای پنجم و هفتم او، محمد و طللحه میباشند که در گذشته دانستیم که چنین راویانی  وجود خارجی نداشته اند و از مخلوقات تخیلات سیف هستند. همچنین در حدیث پنجم نام عمیر الصائدی را نیز بعنوان راوی آن خبر آورده است که ما نام عمیر الصائدی را جز در حدیث سیف در هیچ جای دیگر نیافتیم، روی این اصل عمیر را جزء گروه راویان ساختگی  سیف بحساب آوردیم. اما حدیثهای سوم و چهارم را به راویانی نسبت میدهد که در حقیقت وجود خارجی داشته اند، و چنین راویانی بوده اند الا اینکه ما هرگز گناه دروغهائی که سیف خود ساخته است بر دوش آنان را بار نخواهیم کرد، بعد از اینکه با اطمینان کامل دریافته ایم که سیف تنها گوینده ای که چنین مطالبی را به آنها نسبت میدهد و چنین سخنانی از همین راویان نزد دیگر نویسندگان یافت نمیشود.

ارزیابی و نتیجه سنجش

عبور سپاهیان اسلام بسوی مدائن از رودخانه دجله بوسیله راهنمای محل انجام گردید که او سپاه را به گذرگاه کم عمقی که خود میشناخت راهنمائی کرد، و نخستین کسی که قدم بدرون دجله گذاشت تا از آن بگذرد هاشم با افراد پیاده اش بود و سپس سواره های هاشم از دجله عبور کردند، و بعد از ایشان خالد و بعد از او عیاض قدم به درون رودخانه گذاشته و از آن عبور کرده اند. در صورتیکه سیف در افسانه خود افسانه خویش را چنین شروع میکند: سعد در کنار دجله که پر آب و کف بر لب آورده و سیاه، برای عبور از آن متحیر و سرگردان که خوابی که دیده بود پرده از پیش چشمهایش برمیدارد، و مطلب را با دیگر افراد سپاهی در میان میگذارد، و پاسخ افراد که: خداوند رهنمون ما و تو باد هر چه میخواهی فرمان ده، چنانست که او را امیدوار می سازد، و عاصم بن عمرو نخستین دلیر و قهرمانیست که برای عبور از دجله آمادگی خود را اعلام میدارد و سعد او را بر 600 نفر مرد مبارز و دلیری که برای عبور از رودخانه آماده شده بود فرماندهی میدهد. عاصم با 60 تن از افرادش در رودخانه قدم میگذارد و در میان آب با دشمنان میجنگد و بر آنها پیروز میشود. و سعد در این موقع هنگ اهوال عاصم را به خرساء هنگ قعقاع تشبیه میکند. سیف شرح میدهد که پس از پیروزی عاصم بر ساحل چگونه بقیه افراد سپاه قدم به دجله گذاشتند طوریکه از کثرت نفرات آنها، از ساحل آبی دیده نمیشد؛ و چگونه آنها با یکدیگر سرگرم صحبت و گفت و شنود بودند و اصلا به موقعیت خود توجهی نداشتند و به مراتب بیشتر از خشکی، در دریا با هم صحبت میکردند و سخن میگفتند. و سیف شرح میدهد که هر وقت یکی از افراد سپاه خسته میشد، فورا قطعه ای از زمین کف رودخانه بالا می آمد تا درست زیر پای او قرار میگرفت و آن شخص خستگی رفع میکرد، و به همین مناسبت بود که آن را روز قطعه های زمین «یوم الجراثیم» نام نهادند. سیف میگوید در آن روز جز غرقده هیچ مبارز دیگری در رودخانه دجله غرق نشد، غرقده که مردی سخت مبارز و دلیر و از قبیله بارق بود، از اسب سرخ رنگ خود بدرون آب غلطید، و در آب زیر و بالا میشد و به دور خود میچرخید که قعقاع آن ابرمرد میدانهای جنگ و قهرمان شکست ناپذیر تمیم متوجه شد و عنان اسب خود را بسوی غریق بازگردانید و دست دراز کرد و دست غرقده را گرفت و در میان آن همانطور او را با خود به ساحل کشانید و نجات داد. آنوقت غرقده به او گفت: ای قعقاع! خواهران چون تو گردی دیگر نزایند! و نیز حکایت کرده که بند ظرف یکی از افراد سپاه بعلت فرسودگی پاره میشود، باد و امواج خروشان دجله آنرا دور و دورتر میبرد تا بالاخره  به ساحل مقابل میرساند، و یکی از پاسداران ساحل در قسمت پائین دجله آنرا می بیند و با نیزه اش از آب میگیرد و به سپاه می آورد تا اینکه صاحب ظرف، آنرا باز میشناسد و به او باز گردانده میشود.

سیف افسانه های خود را چنین میسازد، و از همین راه حقایق تاریخ اسلام را زیر سرپوشی از خرافات پنهان و پوشیده میدارد. راستی ما را معلوم نگردید که چرا قطعه زمینی از کف دجله زیر پای غرقده بالا نیامده تا چنین وضعی برایش پیش بیاید و در آب بیچاره شود تا بالاخره قعقاع به نجاتش برخیزد؟ آیا مقدر چنین بوده است که در چنین موقعیتی هم قعقاع و خاندان تمیم از کسب افتخار محروم نباشند، و روی این اصل او را غرق کرده است تا باز هم نام قعقاع بعنوان منجی، قهرمان و دوستدار بشر بر سر زبانها بیفتد؟ و جائیکه همه افراد سپاهی از چنین مکرمتی برخوردارند که زمین کف دجله زیر پای فرد فردشان و حتی اسبهایشان بالا بیاید تا استراحت کنند، غرقده بیچاره را از این فیض بزرگ و منقبت عالی محروم ساخته است؟ و یا شاید سیف خواسته است از تجانسی که بین نام غرقده و کلمه غریق وجود دارد استفاده کرده داستانی با مسمی بسازد.

سیف در افسانه ای که ساخته است برای هریک از دو برادر تمیمی، قعقاع و عاصم مکرمت و فضائلی، شجاعت و دلیرئی خاص آورده، و برای تمامی افراد سپاه نیز منقبت و فضائلی روایت کرده است تا آنهائی که کرامتها و فضائل سیف را ثبت میکنند چنین افسانه ای بس شورانگیز و مهیج در دسترس باشد، همچنانکه ابو نعیم این افسانه را بعنوان سندی قاطع در کتاب دلائل النبوه خویش ثبت کرده است. سیف افسانه عبور سپاهیان را از دجله بصورت احادیث مستقل و جدا از هم، و از زبان راویانی مختلف آورده تا حدیثش از هرجهت محکم و غیرقابل انکار باشد. سیف این افسانه را، چون بیشتر افسانه هایش شکل میدهد و با هنرمندی مخصوص بخود، سخنان و زمرمه ها، جنبشها و حرکات قهرمانان افسانه اش را چنان میآورد که گوئی خواننده هم اکنون آنها را زنده در پیش روی دارد؛ دوشادوش آنان قدم برمیدارد، و حرکات و سکنات ایشان را می بیند، سخنان آنها، حتی صدای نفس کشیدنشان، صدای برخورد سم اسبها با آب دجله، صدای امواج، همهمه افراد همه را می شنود؛ و پس و پیش شدن افراد را در میان آب از کنار یکدیگر، و حتی بالا و پائین رفتن قطعه های زمین کف رودخانه بزرگ دجله را بچشم می بیند و خودش حس میکند.

چنین افسانه ای اینقدر زنده و محسوس چه احتیاجی به سند و راوی دارد تا آنرا بپذیریم و قهرمانانش را بشناسیم و باور داریم؟ مگر حدیثی را که سیف در آن از غرق شدن غرقده سخن میگوید به دقت نخوانده اید. توجه کنید راوی میگوید: غرقده از روی اسب سرخ رنگش ناگهان درون آب دجله درغلطید، هم اکنون بعد از سالها دارم می بینم اسب غرقده سر و گردن خود را دراز کرده به تندی تکان میدهد و قطرات آب را از سر و گردن و یال و کوپال خود به هوا می پراکند، غریق در آب بالا و پائین میرود و بدور خود میچرخد، و رود خروشان و کف بر لب آورده دجله او را فرو نمیبرد، در چنین حالتی قعقاع آن ابر مرد میدانهای جنگ و فریادرس درماندگان متوجه او میشود، در میان رودخانه عنان اسب خود را بجانب غرقده برمیگرداند، خود را به او میرساند، دست دراز میکند و دست غرقده را میگیرد و همانطور او را در رودخانه با خود بطرف ساحل میکشاند. غرقده که از قبیله بارق است و مادر قعقاع نیز بارقی است، روی به قعقاع کرده میگوید: ای قعقاع ! خواهران از زائیدن چون تو گردی ناتوانند!

هدف اصلی سیف از ساختن چنین افسانه ای شاید همین نکته است که بگوید نه تنها زنان  قبیله بارق، بلکه تمام زنان جهان از زائیدن گرد و دلاوری چون قعقاع تمیمی عاجز و ناتوانند. سیف در افسانه خود قهرمانیها و دلاوریهای عاصم برادر قعقاع را میشمارد که چسان در میان آنهمه افسران و دلاوران، او نخستین کسی بود که قدم پیش گذاشت تا از دجله عبور کند و چگونه او با افرادش در آب و خشکی با دشمنان به نبرد پرداخت و همگی را از پا در آورد، و اگر کسی هم نجات یافته از یک چشم کور شده بود، و اینکه چگونه آن گرد دلاور ساحل را به تصرف خود میآورد تا بقیه افراد سپاهی در پناه امنیت کامل از رودخانه دجله بگذرند و.... 

دست آورد داستان جراثیم

یکم- خطبه ای از سعد وقاص تا از نظر ترکیب عبارات و هنر نثر نویسی و خطابه، زینتبخش کتابهای ادب شود.

دوم- دعا و نیایشهائی از سعد وقاص، که شایسته است از جمله دعاهای مجرب در کتابهای ادعیه و اذکار ثبت کرد.

سوم- خلق روزی تاریخی و فراموش نشدنی از نبردهای اسلامی که نامش در کتابهای تاریخ بنام (یوم الجراثیم) روز قطعه های زمین بیاید.

چهارم- خلق منقبت و فضیلتی برای افراد سپاه اسلام در رفع خستگی روی قطعه های زمین کف دجله که زیر پایشان بالا می آمدند تا در کتب مناقب و فضائل ثبت شود.

پنجم- تأکید و تأییدی بر افسانه های پیش بر اینکه نام گردانها، تحت فرماندهی دو برادر اهوال و خرساء بوده است. باضافه ده ها و صدها فضیلت و کرامت و افتخار از آن دو برادر شجاع تمیمی.

منـابـع

علامه سیدمرتضی عسکری- یکصد و پنجاه صحابی ساختگی– از صفحه 315 تا 321

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد