سه نظام فلسفی در اسلام

فارسی 723 نمایش |

در اسلام نظامهای فلسفی و دستگاههای فکری چندی وجود دارد. بطور کلی مقصود از «فلسفة اسلامی» دستگاههای جهان بینی و جهانشناسی چندی است که در دامن فرهنگ اسلامی پدید آمد و قوام یافته است، دستگاههایی که هم از عناصر فکر یونانی و دیگر نحله های فکری پیش از اسلام مایه هایی فراوان گرفته است، و هم در حوزه تعالیم اسلامی و قرآنی پرورده گشته و غنا پذیرفته و جهت یافته است. فلسفه ای که باید یعقوب کندی (م ح -260 هـ.ق) و ابونصر فارابی (م-339) را از پایه گذاران عمده آن بشمار داشت.

پیروان «مکتب تفکیک» نیز منکر فلسفه و عرفان اسلامی نیستند. بلکه منکر انطباق کامل این جریانهای فکری هستند با معارف صرف قرآنی، آن هم با این دید که فلاسفه اسلام، برخی از معارف نامنطبق با قرآن را منطبق معرفی کرده اند، اما نه از راه عمد و تقصیر، بلکه با  این دید که در آن موارد، معارف فلسفی را با معارف قرآنی منطبق دانسته اند، با اینکه منطبق نبوده است، و نیست و تفکیکیان می گویند اگر کسی مدعی شود که دستگاههای فلسفی و کلامی و عرفان اسلام، به عین و صد درصد همان معارف سره وحی و قرآن است و کلام افلاطون و ارسطو و فلوطین و امثال این متفکران عین کلام وحی و نبوت است، و حقایق وحی و قرآن، به عین و صد درصد همان معارف و مسائل فلسفه و کلام و عرفان  است، این ادعا درست نیست. فلسفه و عرفان و کلام اسلامی مبتنی بر قرآن و سنت هست اما – بطور کامل- منطبق با قرآن و سنت نیست. نفی فلسفه اسلامی نه صحیح است و نه مقبول. می توان جریانهای فکری و عقلی را در اسلام به حدود 30 جریان فکری بالغ دانست، لیکن در اینجا سه جریان مشهور را ذکر می کنیم:

1- نظام مشائی:

در فلسفه مشائی اسلام، پس از بحث و پژوهش دقیق در مسائل علم منطق و روش شناسی و به اصطلاح «علم العلم»، وارد بحث مسائل فلسفه می شوند و درباره این مسائل بحث و رسیدگی می کنند و به آهنگ شناخت حقیقت، به اندازه استعداد عقلی و طاقت بشری، به نگرش و تعمق می پردازند. اینک برخی از مسائل  فلسفه مشائی:

چگونگی تحقق و تکون جسم، نفی جز لا یتجزی. اثبات هیولی. عدم انفاک هیولی از صورت. عدم تقرر و تحقق هیولی بالفعل. محال بودن خلا. حقیقت جهات. مقصد متحرک. احکام کلی جسم. احکام میل. اجسام عنصری. صفات عناصر. نفوس ارضی. نفوس سماوی. ماهیت و جوهر نفس. مبدأ حرکت در انسان. مشارالیه «انا (= من). قوة مدرکه. دو قوه در نفس انسانی. قوه قدسی. اقسام عقل (عقل هیولانی، عقل بالمکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد). عدم تحیز نفس. مجرد و تعقل همه چیز. قوه متحرکه نفس. حرکت غریزی. حرکت اختیاری. ارادی بودن حرکت مستدیر. غرض کلی و غرض جزئی. رابطه غرض کلی با علم کلی. رابطه علم کلی با نفس مجرد. وجود و علل آن، علم الاهی و وجود موجودات در آن. واجب الوجود و صفات وجوب وجود. صنع و ابداع. سبق عدم بر وجود حادث. امکان در محدث. شرایط تأثیر علت. وجود اثر و تأثیر. مفهوم صدور از واجب. حیثیت امکانی. عنایت و مفهوم آن در آفرینش. حقیقت زمان. مبدأ حرکت در جسم سماوی. نفی علیت جسم. حقیقت مجرد. استغناء ذاتی نفس از بدن. تفاوت محسوس قوای عقلی و بدنی. امتاع انطباع قوه عقلی در جسم. امکان بقاء نفس بی بدن. کیفیت حصول صورت عقلی در ذهن. علم واجب الوجود به ذات خویش. منتهی شدن هر وجود به واجب الوجود. علم عنائی واجب. وجود یافتن خیر اکثر و خیر کثیر. وجود نیافتن شر اکثر و شر کثیر. موجبیت و عدم آن. وجود نبی و لزوم شناخت او. لزوم شناخت امام. حکمت عبادات. حقیقت سعادت و بهجت روحی. معاد و ابدیت.

این بود خلاصه ای از رئوس مسائل فلسفه مشائی اسلامی، در طبیعیات و الاهیات، که براساس متن «اشارات والتنبیهات» ابن سینا و تلخیص فخر رازی از آن (لباب الاشارات) و «شرح اشارات» «خواجه نصیرالدین طوسی» ذکر شد. این مسائل، با تفصیل دامنه دار، همراه مسائل بسیار دیگر در کتاب بزرگ «شفا» نیز آمده است. در دوره شفا شعب مختلف فلسفه و مسائل آن مطرح گشته است، از جمله فلسفه سیاسی اسلام و مدینه فاضله و رئیس مدینه (امام) و اهمیت نصب امام به دست پیامبر، و فلسفه اخلاق و مسائل حکمت عملی که این مسائل نیز ابواب مفصل دارد. چنانکه در «آراء اهل المدینه الفاضله» نیز، این فلسفه سیاسی مطرح گشته است، و اصل امامت و اهمیت آن در تأمین سعادت اجتماع به زبان فلسفه بیان شده است.

2-  نظام اشراقی:

در نظام فلسفه اشراقی نیز مسائل بسیاری، پس از علم منطق (منطق اشراقی)، مورد بحث و تعقل قرار گرفته است. در این دو نظام، مسئله توجه به منطق و بویژه روشن کردن انواع مغالطات، اهمیت بسیار دارد. بسیاری از کسانی که بدون در دست داشتن موازین منطق و روش، وارد مسائل فکری می شوند، در تشخیص درست و نادرست افکار ناتوان می مانند، و با نشناختن فن مغالطه و ماهیت مغالطات به رد و قبول نادرست گرفتار می آیند، و توجه نمی دارند که بسیاری از مسائل فلسفی و فکری عرضه شده از ناحیه مکاتب مختلف، به هنگام عرضه شدن بر مبانی و اصول منطقی و مبادی فکر و استدلال، از اثبات صحت خویش عاجز می گردند و ضعف آنها برملا می شود. خوب است هرکس می خواهد به هراندازه، به مسائل فلسفی و فکری بپردازد، از روش شناسی و اصول فکری و قواعد استنتاج آگاه باشد. متفکرین اسلامی مشائی و اشراقی با توجه به اهمیت این اصل، همواره در آغاز متون فلسفی خویش، روش و منطق علمی خویش را آورده اند.  

در فلسفه اشراق، پس از بیان مبانی منطق اشراقی، و به تعبیر شیخ اشراق: «ضوابط الفکر» ( =ضابطه های فکر کردن و تمیز دادن فکر استنتاج درست از فکر و استنتاج غلط)، به بحث درباره مسائل فلسفی اشراقی پرداخته شده است. از رده این مسائل: شناخت نورالانوار، مبادی وجود، ترتیب وجود، انوار قاهره، کیفیت فعل نورالانوار و انوار قاهره، اصالت انوار (ماهیات)، شناخت برازخ ( اجسام) و ترکیبات و هیئات و قوای اجسام، صفات نفس، نفی تناسخ، اثبات معاد، تأثیر علویات در عالم، حقیقت نبوت و اثبات آن، شناخت پیشوای کامل ( حکیم- امام) - سیر کمالی نفس در مراحل معرفت و اشراق، احوال نفس، شر و شقاوت، کمال و سعادت و...

مسائل حکمت اشراقی. در آثار شیخ شهاب الدین سهروردی (م-578) بشرح زیر آمده است: مانند «حکمة الاشراق»، «التویحات» و «المشارع و المطارحات» و «هیاکل النور» و...

3- حکمت متعالیه

یکی دیگر از نظامهای فکری اسلامی، فلسفه وجودی صدرایی است، یعنی نظام فلسفی ای که مبتنی است بر شناخت حقیقت وجود و احوال و اوصاف و مراتب آن، و تفسیر همه پدیده ها بر پایه معرفت وجود و مراتب وجودی، و «اصالت» و «وحدت وجود» (وحدت فلسفی). مسائل این دستگاه فلسفی در کتابهای موسس یا مکمل آن، صدرالدین محمد شیرازی (م-1050) معروف به «صدرالمتألهین» و «ملاصدرا» آمده است. به طور مختصر در «المبدا و المعاد» و «الشواهد الربوبیه» و «المشاعر»... و به طور مفصل در کتاب «الاسفار الاربعه». کتاب بزرگ اسفار، شامل چهار بخش است، ( چهار سفر، حرکت عقلی ) و هر بخشی و مجلدی به قسمتی از مطالب و مبانی این مکتب اختصاص یافته است بدین ترتیب:

سفر اول: امور عامه، شناخت طبیعت وجود و عوارض آن.

سفر دوم: علوم طبیعی ( حکمت طبیعی).

سفر سوم: علوم الاهی، شناخت مبدأ و صفات و کمالات مبدأ عالم ( حکمت الاهی).

سفرچهارم: علم نفس و شناخت آن. از آغاز تکوین آن تا نهایت سیرو مقام انسانی، یعنی معاد.

صدرالمتألهین، فلسفه خویش را، «حکمت متعالیه» خوانده است، حکمتی که در آن کوشیده است تا علوم تألهی را در کسوف حکمت بحثی و نظری، و حقایق کشفی را با بیانات و اصطلاحات تعلیمی عرضه دارد. برخی فیلسوف معروف میرداماد را (استاد ملاصدرا که بسیار مورد تجلیل او بوده است) موسس این طریقه از بحث و حکمت و معرفت دانسته اند، و صدرالمتألهین را شارح و مبین آن. درهر حال این مشرب، از فلسفه مشائی و اشراقی و مبانی عرفانی و حکمت رواقی و فلوطینی – اسکندرانی(نوافلاطونی) و برخی دیگر از نحله های قدیم و اقوال متصرفه مایه گرفته است. از این جهت می توان این مکتب را «عرفان فلسفی» یا «فلسفه عرفانی» خواند. با توجه به مسئله اخیر (حضور مبانی عرفانی و صوفی در این مشرب)، از فضای ذهنی و فکری میرداماد دور می شود. بنابراین باید گفت، ممکن است اصول اولیه شناخت وجود را، بر مبنای فلسفی میرداماد تأسیس و القا کرده باشد، و زواید آراء و مبانی تصوف را سپس ملاصدرا بر آن افزوده باشد. درهر حال، همانگونه که «شفا» جامعترین کتاب فلسفه مشائی است، در اسلام «اسفار» جامعترین کتاب فلسفه عرفانی وجودی است، با تفاوتهایی از جمله اینکه در اسفار بخش روش شناسی و منطق نیامده است.

در باب حدود اصالت و اقتباس در این مکتب، هر سخنی باشد. در اینکه صورتی که به وسیله صدرالمتألهین عرضه شده است یک «دستگاه» منسجم فلسفی است و یک «نظام شناختی کامل»، جای بحث نیست. نیز در مورد این مکتب از دو چیز نباید چشم  پوشید: یکی اهمیت مباحث آن، از دیدگاه شناخت فلسفی و تفکرات عقلی و تأملات الهی، دیگر امتداد یافتن تفکر فلسفی در اسلام، پس از شیخ اشراق و خواجه نصیرالدین طوسی، به وسیله صدرالمتألهین شیرازی و استاد وی میرمحمد باقر داماد حسینی استرآبادی.

در مکتب صدرایی نیز کوشش فراوان شده است برای تطبیق دین و فلسفه و ثابت کردن این همانی و عینیت معارف قرآن و سنت با داده های این مکتب. این کوشش به صورتی پیگیر عمل شده است تا جایی که صدرالمتألهین خود، چندین کتاب در شرح مبانی دینی نوشته است ( تفسیر قرآن کریم، شرح اصول کافی، اسرار الآیات) و در تطبیق مبانی قرآنی با فلسفه خویش سعی فراوان کرده است، لیکن این کوشش ممتد نیز مانند کوشش فلاسفه پیشین اسلامی موفقیت آمیز نیست. پس یاد کرد از مکتب فلسفی او، بعنوان نشان دادن یک نمونه از نظام فکری بسیاری قوی است در داخل فرهنگ اسلامی، بویژه برای روشنفکران و جوانان تحصیلکرده که مرعوب جریانهای فکری غربند، و از نظامهای فکری اسلامی بیخبر، و به مکاتبی دل می بندند که یک هزارم مکاتب اسلامی عمق و نضج و شمول و رسایی ندارد.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- دانش مسلمین– از صفحه 258 تا 264

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها