جستجو

شیوه ها و اسلوب گفتگو در اسلام

فصاحت و بلاغت

یکی از شاخص ترین اسلوبهای خردمندانه و متکی بر فصاحت و بلاغت قرآن کریم در راستای اثبات یگانگی خدای متعال و صدق انبیای عظام و آنچه از جانب خداوند می آورند و تبلیغ می کنند، همان روش و اسلوب گفتگو و محاوره است ماده قول و هر آنچه را از آن مشتاق می شود نظیر: قال، یقول، قل، قالوا، یقولون، قولوا.... این ماده (ق، و، ل) که بر گفتگو و محاوره و بحث و بررسی بین مردم، در موارد و مسائل مشخصی دلالت دارد، بیش از 1700 بار در قرآن کریم تکرار شده است. به عنوان مثال لفظ قال بیش از 500 بار در قرآن ذکر شده از آن جمله، در این آیه کریمه که خداوند تعالی می فرماید: «آیا ندیدی که نمرود درباره یکتایی خدا با ابراهیم به مجادله و احتجاج برخاست، آنگاه ابراهیم به او گفت: خدای من، خدایی است که زنده می کند و می میراند، نمرود گفت: من نیز زنده می کنم و می میرانم. ابراهیم گفت: مطمئنا خداوند خورشید را از جانب خاور می آورد، تو اگر توانی آن را از مغرب طالع کن، آنکه کفر ورزیده بود از جواب عاجز ماند و درمانده شد، و خداوند رهنمای ستمکاران نخواهد بود.» (بقره/ 258) روش و اسلوب گفتگو و محاوره در قرآن کریم، برخوردار از عرصه و گستره وسیع، شفافیت قضایا و موضوعات و در برگیرندگی و شمولیت آن نسبت به مسائل بیشماری است. گفتگوهایی در قرآن وجود دارد که بین خالق (عز و جل) و بین مخلوقاتش رد و بدل می شود، اعم از انبیای عظام و فرشتگان مقرب و یا شیطان رانده شده از درگاه خدا.
گفتگوهایی وجود دارد پیرامون یگانگی خدای متعال، یا قرآن کریم و یا روز قیامت و ثواب و عقابی که در آن هست. و گفتگوهایی وجود دارد بین انبیای الهی و اقوامشان، یا بین مردم نیک سرشت و بدسرشت، یا بین خود مردمان خوب و نیک سرشت و یا بین خود مردمان زشت و بد سرشت. و گفتگوهائی وجود دارد با اهل کتاب یا با منافقین، یا با کسانی که از گذشتگانشان یا بزرگانشان در راه باطل تقلید و تبعیت می کردند و یا با افرادی که از پیامبر خدا (ص) پرسش هایی داشتند. و گفتگوهایی وجود دارد پیرامون شخصیت نبی اکرم (ص)، یا رسالت او، یا آنچه را که خداوند از خوراکی ها و آشامیدنیها و غیر اینها حرام و یا حلال کرده است...
قرآن کریم در اثبات مقوله حق که خدای عز و جل به بندگانش فرمان داده تا از آن پیروی کنند، از استوارترین روش ها و درخشان ترین دلایل و قویترین برهانها سود جسته که عقل های سلیم و احساسات پاک و دل های بی آلایش را اقناع می کند و به واسطه چنین ارزش هایی که در بطن حق وجود دارد، به موجودیت باطل یورش می برد تا آنجا که آن را نیست و نابود می کند; همان حقی که که باور و ایمان مومنان و خوبان را افزون تر و پایداری آنان را پابرجاتر می کند. رسول خدا (ص) در مباحثات و محاورات خود با پیروان با دشمنانش از قرآن کریم تقلید کرده و به آن تأسی جسته، لذا یاران و پیروان پاک نهاد و نیک سرشتش همان راهی برگزیدند که او برگزید و از همان روش پیروی کردند که او رفت.

دلایل اختلاف بین مردم

1. اختلاف قائم بین مردم در امور دینی و دنیوی آنها، سابقه بسی طولانی دارد و این اختلاف همچنان بین آنان باقی خواهد ماند تا اینکه خداوند خود وارث زمین و ساکنانش گردد. این حقیقت را قرآن کریم در آیات بسیاری مورد تأکید قرار داده است، از آن جمله، در سوره هود آیه 118 و 119 که می فرماید: «و اگر خدا می خواست همه ملل و مذاهب را یک امت می گردانید، اما اقوام عالم دنیا همواره با هم در اختلاف خواهند بود، مگر آن کس خداوند به رحمت خاص خود او را هدایت کند و برای همین خداوند آنان را خلق کرد و آفرید.» در همین ارتباط خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید «و اگر خداوند بعضی مردم را در مقابل بعضی دیگر بر نمی انگیخت، هر آینه فساد زمین را فرا می گرفت و لیکن خدای متعال بر همه اهل عالم صاحب فضل و کرم است.» (بقره/ 251) یعنی اگر خداوند متعال اهل باطل را به واسطه اهل حق دفع نمی کرد و از بین نمی برد، مطمئنا زمین تباه می شد و ویرانی و خرابی بر آن سایه می افکند، چرا که اگر کسی در برابر اهل باطل مقاومت و ایستادگی نکند، بدون شک شر و فساد و زشتی آنان همه جا را در بر خواهد گرفت، اما خدای متعال فضل و کرم بزرگی بر مردم دارد و رحمت او اقتضا کرده تا مصلحان در برابر مفسدان قد علم کنند و خدای متعال به افراد صالح حجت و توانی عنایت می فرماید که به واسطه آن پیروزی بر اهل باطل از آن اهل حق می گردد.
2. اختلاف در مسائل مربوط به دین و دنیای مردم، علل و انگیزه های متعدد و متنوعی دارد، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد، برخی از آنها نمایان، پیدا و آشکار است و برخی پنهان، مستور و نهان است. گاه انگیزه اختلاف به جهت شناختن حقیقت به طور کامل و همه جانبه و اقامه کردن دلیل و برهان در راستای کشف آن است و این همان چیزی است که در عرف محققان و پژوهشگران به مناظره یا جدل موسوم است. و گاه علت اختلاف به خاطر سوء نیت، لجاجت، غرور و مباهات است که این همان چیزی است که به آن لجاجت و عناد می گویند. همچنین از علل و عوامل اختلاف بین مردم، می توان به روشن نبودن دیدگاهها و شفاف نبودن برداشت ها از هر نظر اشاره کرد. لذا مشاهده می شود که مسئله واحدی را یکی از زاویه معینی درک کرده و دیگری از یک زاویه دیگر و سومی از جهتی که با دیدگاه اولی و دومی کاملا متفاوت است. این گونه اختلافات چه بسا از ساده ترین انواع اختلافات به شمار می آید، برای اینکه انتظار می رود خیلی زود اختلاف از بین رفته یا اینکه زائل گردد; البته پس از شناختن کامل حقیقت و شناسایی موارد نزاع و همه جوانب. لذا گفته اند هر گاه موارد مشاجره و نزاع مشخص گردد، هرگونه اختلاف منتفی و باطل خواهد شد.
3. از دیگر علل اختلاف بین مردم، می توان به روی آوردن مردم به طور کامل به تقلید از دیگران بدون هیچ گونه دلیل و برهان اشاره کرد. همین که شما قرآن کریم را ورق بزنید، بسیاری از آیات را خواهی دید که افراد غافل و بی خبر، جاهل و نادان، گمراه و ضلالت پیشه را به خاطر اصرار بر تقلید از دیگران همچون نیاکان و بزرگان، رسوا می کند... قرآن کریم با عباراتی تمسخرآمیز از تقلید کردن و مقلدان انتقاد کرده، به آنان اینگونه پاسخ می فرماید: «آیا اگر پدران و نیاکانشان بی خرد و نادان بودند و هرگز به حق و راستی راه نیافته بودند، باز هم باید از آنان تبعیت کنند؟!» (بقره/ 170) یعنی آیا این افراد نابخرد و جاهل، در زمینه کفر و فساد و سرپیچی از اصول اسلام پدران و نیاکانشان تقلید می کنند، حتی اگر این پدران و گذشتگان در امور صحیح دین هیچ تعقل و تفکر درستی نداشته باشند؟! و هرگز امکان ره یافتن آنها به راه حق و حقیقت وجود ندارد!!
آنگاه قرآن کریم مثالی را برای آنان ذکر می کند تا حال و وضع آنان را زشت تر نشان دهد: «و مثل کافران در شنیدن، چون حیوانی است چون آوازش کنند، از آن آواز معنایی درک نکرده و تنها صدایی شنوند، کافر هم از شنیدن و گفتن و دیدن حق کر و گنگ و کورند زیرا عقل خود را به کار نمی بندند.» (بقره/ 171) خلاصه اینکه تقلید کردن از پدران و بزرگان و سایرین، از بزرگترین علل اختلاف بین مردم محسوب می شود، به خصوص وقتی از روی لجاجت، عناد و نفی و انکار حقایق باشد و توأم با تبعیت از هوی و هوس...
4. همچنین از علل اختلاف بین مردم می توان به موارد زیر نیز اشاره کرد: پافشاری و تعصب یکطرفه در عقاید شخصی، حسادت و رشک ورزیدن به دیگری که خداوند به او کرامت داشته و تفضل کرده، حرص و آزمندی برای تأمین منافع شخصی بدون توجه منافع و مصالح دیگران، سرسپردن به هوی و هوس و خودخواهی ها و خوپسندیهای نفس اماره... و هر که با فراست و دقت در اختلافات بین مردم، چه در گذشته و چه در حال بنگرد، متوجه می شود که بازگشت اعظم آنها به همین علل و اسباب منحط و پست برمی گردد.
قرآن کریم در بسیاری از آیات برای ما حکایت کرده است که بعضی از مشرکان می دانستند که رسول خدا (ص) در رسالت خود که از جانب خداوند آن را تبلیغ می کند، صادق و راستگوست، اما عصبیت ها، کینه توزیها، غرور و لجاجت مانع از این شد که از شریعت پیامبر اکرم (ص) تبعیت کنند، بلکه آنان را وادار کرد تا بر اساس منطق ظلم و ستم با او به مخالفت برخیزند. از جمله آیاتی که این حقیقت را تأیید و تثبیت می کند، این آیه است: «ما می دانیم که کافران در تکذیب تو، ای محمد (ص)، سخنانی می گویند که تو را افسرده و غمگین می سازد (اما دل شاد بدار که) آن ستمکاران نه تنها تو را، بلکه همه آیات خدا و رسولان خدا را انکار می کنند.» (انعام/ 33)
ابن کثیر، آیه فوق را در تفسیر معروف خود این گونه تفسیر می کند که، خلاصه آن چنین است: «خداوند متعال برای اینکه قلب پیامبرش، محمد (ص) را دلگرم و امیدوار سازد، در مورد قوم قریش که تکذیبش کردند و با او به مخالفت برخاستند، می فرماید: ما از تکذیب قومت نسبت به تو علم و آگاهی کامل داریم، آنان تو را، متهم نمی کنند به دروغ و کذب، بلکه اینان با حق جنگ و جدال دارند.» همانطور که ابوجهل به پیامبر (ص) از او سؤال شد: «به خدا سوگند من علم و اطلاع کامل دارم که او پیامبر است، ولی مگر ممکن است که ما تابع عبد مناف بشویم؟!!»
تاریخ برای ما نقل می کند که در جنگ هایی که بین مسلمانان و مسیلمه کذاب در زمان خلیفه اول رخ داد، یکی از پیروان مسیلمه به او رو کردند و گفتند: «به خدا سوگند که چهره تو گواهی می دهد که تو یک دروغگو هستی، اما اشکالی ندارد، ما از تو پیروی می کنیم، چرا که نزد من چهره دروغگوی قبیله ربیعه بهتر است از چهره راستگوی قبیله مضر!!» منظور او این بود که مسیلمه با همه دروغ پردازی هایش بهتر است در نزد او از رسول خدا (ص)، برای اینکه مسیلمه از قبیله اوست در حالی که پیامبر (ص) از قبیله او نیست. بلکه از قبیله مضر است و نه از قبیله ربیعه.
این آیات ارجمند الهی بسیار شفاف، روشن و صریح هستند در بیان اینکه اختلاف و تنازع بیشتر مردم با دیگران هرگز به خاطر جهل یا نشناختن حق نیست، بلکه به علت آن علم و آگاهی بود که در راه ستمگری، ظلم و دشمنی به کار گرفتند، چرا که علم و آگاهی داشتن به حق در مسئله ایمان به حق و دفاع از آن کفایت نمی کند، بلکه علم ارزشمند و سودمند، علمی است که از دلهای پاک و شجاع سرچشمه می گیرد و همیشه آماده وارد شدن در میدان نبرد و کارزار باشد; آن هم صرفا به خاطر یاری رساندن به حق و شکست دادن باطل... حق این است که بسیاری از اختلافات و سو تفاهماتی که بین مردم وجود دارد، به عدم درک موضوع از تمامی جوانب آن بر می گردد یا به تقلید کورکورانه از هوی و هوس و منافع شخصی یا حسادت ها، ستمگریها و دشمنی ها یا شهرت طلبی ها و فخرفروشی ها یا به خود کم بینی و مطرح کردن خود از طریق روشهای کلامی یا به تفاوت و اختلاف اندیشه ها و ادراکات یا به عشق جاه طلبی و سلطه جویی یا به چیره شدن افکار و اوهام باطل بر ذهن برمی گردد و یا علل و اسباب دیگری دارد که برخی از آنها مقبول و برخی مردود به شمار می آید.

شیوه های گفتگو در اسلام

در سوره نحل آیه 125 ابزارهای برخورد با دیگران، چنین آمده است: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن؛ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه ای] که نیکو است مجادله نمای.»

حکمت= استدلال (برهان)
آیه شریفه فوق، ابتدا حکمت را بیان نموده است. تعاریف گوناگونی از حکمت ارائه شده است. علامه سید محمدحسین فضل الله پس از بحثی طولانی در این باره، می فرمایند: «منظور از حکمت، گام برداشتن در مسیر آگاهی از واقعیات اجتماعی است، و اینکه اجتماعت را بشناسی و امکانات و ضوابط عقلی و فکری و اجتماعی و انسانی آن را بررسی کنی و در ابتدای راهت همه آنها را زیر نظر داشته باشی.» این بیان به تعبیر ایشان همانند تعریف بلاغت (همسازگاری با مقتضیات زمانی) است که به شیواترین وجه معنی فوق را تداعی می نماید. می توان با جرأت گفت که همه گفتگوهای پیامبر آمیخته با استدلال بود و این شیوه را خداوند حکیم فراروی ایشان نهاده بودند. در سراسر آیات قرآن نیز شیوه خردگرایانه ملاحظه می گردد و جایی می فرماید: «قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین؛ بگو اگر راست مى‏ گوييد برهان خويش را بياوريد.» (نمل/ 64) اصولا معارف عقلی در برابر کسانی جاذبه دارد که قابلیت درک آن را داشته باشند. این شیوه به گفته محمد ابوزهره برای کسانی به کار می رود که: «بحثهای عقلی و فلسفی بر آنان چیره شده است و بیشترین وقت خود را در اینگونه مسائل گذرانده اند و هر جامعه شناسی پس از تحقیق در می یابد که این گونه افراد، درصد کمی از مردم را تشکیل می دهند، زیرا بیشتر مردم بر اثر گرفتاریهای گوناگون مثل کشاورزی و صنعت و ... فرصت چنین اندیشه ها و تفکرات علمی را ندارند.»

جدال به شیوه برتر
مرحوم طبرسی در ذیل آیه 125 سوره نحل «و جادلهم بالتی هی احسن» در رابطه با معنی لغوی جدال می گوید: «جدال و مجادله به معنی مقابله با خصم است که او را از رأی خود منصرف کند و آن از جدل به معنی تابیدن شدید است و مطلوب از جدال، آن است که طرف از رأی خود برگردد. جهت تأثیر پذیری امر مجادله و مناظره، قید "بالتی هی احسن" آمده است. زیرا با رعایت این امر، از هرگونه تحقیر و توهین دوری گزیده می شود و تمام جنبه های انسانی حفظ می گردد. افرادی که تعصب مذهبی یا غیر مذهبی بر فکر آنان چیره شده و احساسات بر اندیشه هایشان مستولی گشته و آن را خاموش ساخته است. و تعصب آدمی را از درک و احساس حقیقت، کر و کور می کند و نفس را جز با درمانهای سخت نمی توان تسلیم حق و راستی کرد زیرا دارو و درمان نفس سختتر از دارو و درمان جسم است. با اینگونه افراد باید فقط از راه جدل برخورد کرد و یا چیزهایی که نزد آنها مسلم و مورد قبول است، آنان را محکوم و حق را برایشان روشن کرد. این دسته شمارشان از دسته اول بیشتر است، ولی عامه مردم و اکثریت غالب را تشکیل نمی دهند و شاید مقصود خداوند از قرآن: "و لاتجادلوا اهل الکتاب الابالتی هی احسن" همین دسته باشد.»

موعظه حسنه
استفاده از عواطف انسانها از دیگر شیوه هاست که با تحریک عواطف می توان توده مردم را به حق متوجه ساخت. می توان گفت که: «در حقیقت حکمت از بعد عقلی وجود انسان استفاده می کند و موعظه حسنه از بعد عاطفی.» موعظه حالت فردی دارد و با توجه به حساسیتها و نکات روانی فرد انجام می گیرد. همانطور که خلیل گفته: «کارهای نیک طوری یادآوری شود که قلب شنونده از شنیدن آن بیان رقت پیدا کند، و در نتیجه تسلیم گردد.»

روش ها و اسلوب گفتگو در قرآن کریم

بنا به نص صریح قرآن، اولین محاوره و مکالمه در عالم توسط باری ‎تعالی و فرشتگان روی داده است؛ آنجا که می‎فرماید: «و إذ قال ربک للملائکة إنی جاعل فی الأرض خلیفة قالوا أتجعل فیها من یفسد فیها ویسفک الدماء ونحن نسبح بحمدک ونقدس لک قال إنی أعلم ما لا تعلمون؛ به یاد آر آنگاه که پروردگار تو به ملائکه فرمود: من در زمین، خلیفه‎ای (از بشر) خواهم گماشت، ملائکه گفتند: پروردگارا! آیا کسانی خواهی گماشت که در زمین فساد کنند و خون‎ها بریزند و حال آنکه ما خود تو را تسبیح و تقدیس می‎کنیم. خداوند فرمود: من چیزی (از اسرار خلقت بشر) می‎دانم که شما نمی‎دانید.» (بقره/ 30) یکی از شاخص‎ترین اسلوب‎های خردمندانه و متکی بر فصاحت و بلاغت قرآن کریم، در راستای اثبات یگانگی خدای متعال و صدق انبیای عظام و آنچه از جانب خداوند می‎آورند و تبلیغ می‎کنند، همان روش و اسلوب گفتگو و محاوره است؛ زیرا این شیوه موجب رسیدن به حق از طریق پذیرش خردمندانه، آرامش روحی و باور عمیق درونی است و باعث می‎شود زندگی چنین فردی از آنچنان ثبات و دوامی برخوردار باشد که هیچ شک و تردیدی نتواند با آن هماوردی کند و یا با آن درآمیزد و هیچ وهم و گمانی پیرامونش نگردد.
در قرآن کریم ماده «قول» (ق و ل) که بر گفتگو و بحث و بررسی بین مردم، در موارد و مسائل مشخصی دلالت دارد و هر آنچه از آن مشتق می‎شود، نظیر: «قال، یقول، قل، قالوا، یقولون، قولوا» بیش از 1700 بار تکرار شده است. به عنوان مثال، لفظ «قال» بیش از 500 بار در قرآن ذکر شده؛ از جمله در این آیه کریمه که خداوند می‎فرماید: «ألم تر إلی الذی حآج إبراهیم فی ربه أن آتاه الله الملک إذ قال إبراهیم ربی الذی یحیـی ویمیت قال أنا أحیـی وأمیت قال إبراهیم فإن الله یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذی کفر والله لا یهدی القوم الظالمین؛ آیا ندیدی (در تواریخ اهم نمی‎نگری) که پادشاه زمان ابراهیم درباره یکتایی خدا با ابراهیم به جدل و احتجاج برخاست چون ابراهیم گفت: خدای من آن است که خلق را زنده می‎کند و باز می‎میراند. (نمرود) گفت: من هم زنده می‎گردانم و می‎میرانم (و گفت دو زندانی را آوردند، یکی را آزاد کرد و یکی را بکشت و چون مردم نادان پنداشتند که این عمل زنده کردن و میراندن است) ابراهیم (از این دلیل عدول کرد و) گفت: خداوند، خورشید را از طرف مشرق برآورد، تو اگر می‎توانی از مغرب بیرون آور، آن کافر نادان در جواب عاجز ماند که خدا رهنمای ستمکاران نخواهد بود.» (بقره/ 258)
همچنین لفظ «قالو» در قرآن کریم بیش از 300 مرتبه آمده، از آن جمله «و قالوا لن تمسنا النار إلا أیاما معدودة قل أتخذتم عند الله عهدا فلن یخلف الله عهده أم تقولون علی الله ما لا تعلمون؛ و (یهود) گفتند که هیچ وقت خدا ما را در آتش، عذاب نکند مگر چند روزی معدود (به عقیده آنها هفت یا چهل روز) بگو به آنان: آیا بر آنچه دعوی می‎کنید عهد و پیمانی از خدا گرفته‎اید که از آن عهد هرگز تخلف نکند؟ یا چیزی به خیال جاهلانه خود به خدا نسبت می‎دهید.» (بقره/ 80)
لفظ «یقول» نیز 68 بار در قرآن کریم تکرار شده است و آیه زیر نمونه آن است: «یوم یجمع الله الرسل فیقول ماذا أجبتم قالوا لا علم لنا إنک أنت علام الغیوب؛ روزی که خدا همه پیغمبران را جمع گرداند و آنگاه آنان را گوید: چگونه امت از دعوت شما اجابت کردند؟ (ایمان آوردند یا عصیان کردند؟) پیغمبران گویند: (خدایا!) ما نمی‎دانیم، تویی که به باطن همه موجودات کاملا دانایی.» (مائده/ 109)
لفظ «قل» نیز بیش از 300 مرتبه در قرآن آمده که از آن جمله آیه زیر را می‎توان ذکر کرد: «قل أی شیء أکبر شهادة قل الله شهید بینی وبینکم وأوحی إلی هذا القرآن لأنذرکم به و من بلغ؛ بگو ای پیغمبر چه گواهی بزرگتر است (از گواهی خدا) بگو: خدا میان من و شما گواه‎ است و وحی می‎کند به من آیات این قرآن را تا به آن شما و هر کس از افراد بشر را که خبر این قرآن به او رسد (پند دهم و) بترسانم (از عواقب کفر و عصیان).» (انعام/ 19) روش و اسلوب گفتگو و محاوره در قرآن کریم، برخوردار از عرصه و گستره وسیع، شفافیت قضایا و موضوعات و دربرگیرندگی و شمولیت آن نسبت به مسائل بی‎شماری است که پاره‎ای از آنها عبارتند از:
1- گفتگوی بین خالق (عز و جل) و مخلوقاتش؛ اعم از انبیای عظام و فرشتگان مقرب و یا شیطان رانده شده از درگاه خدا.
2- گفتگو پیرامون یگانگی خداوند متعال.
3- گفتگو پیرامون قرآن کریم.
4- گفتگو پیرامون قیامت و ثواب و عقابی که در آن هست.
5- گفتگوی بین انبیای الهی و اقوامشان.
6- گفتگو بین مردم نیک سرشت و بدسرشت.
7- گفتگو با اهل کتاب یا منافقین.
8- گفتگو با کسانی که از گذشتگانشان یا بزرگانشان در راه باطل تقلید و تبعیت می‎کردند.
9- گفتگو با افرادی که از پیامبر خدا پرسش‎هایی داشتند.
10- گفتگو درباره شخصیت‎ نبی‎اکرم یا رسالت او.
11- گفتگو پیرامون آنچه را که خداوند از خوراکی‎ها و آشامیدنی‎ها و غیر اینها حرام یا حلال کرده است.
و...

منابع

  • شيخ محمد سيد طنطاوی و محمدرضا ميرزاجان- مقاله شيوه گفتگو در اسلام- مجله گزارش گفتگو- شماره 27
  • ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- ذيل آيه 125 سوره نحل
  • سيد ابوالفضل جعفرنژاد- مقاله گفتگو در قرآن و سنت
  • سید محمدحسین طباطبايي- تفسير الميزان- جلد 12 صفحه 533

کلید واژه ها

قرآن گفتگو فصاحت بلاغت انسان علوم اسلامی

مطالب مرتبط

اصل التفات در قرآن ملاک های خاص در بیانات عمومی قرآن نسبت فصاحت و بلاغت قرآن با شاعران و تعابیر شاعرانه نسبت فصاحت و بلاغت قرآن با تشبیهات نمونه هایی از معارضین قرآن در طول تاریخ اعجاز قرآن از حیث آهنگ پذیری رابطه موضوعات قرآن با آهنگ پذیری آن

اطلاعات بیشتر

گفتگوی ادیان از نظر آیات قرآن شرایط گفتگوی ادیان از نظر اسلام شیوه تعامل پیامبر اکرم با اهل کتاب فایده و نتایج گفتگوهای رهبران ادیان

ابزار ها