جستجو

وحشی بافقی

وحشی کرمانی یا یزدی!

مولانا شمس الدین (کمال الدین) محمد وحشی بافقی، از شاعران چیره دست و نام آور ایران در قرن دهم است. این شاعر از همان دوران زندگیش در ایران و هند به شهرت رسیده و شعرش دست به دست می گشت. دوره ی زندگی وحشی با پادشاهی شاه تهماسب صفوی، شاه اسماعیل ثانی و سلطان محمد خدابنده مصادف بود. وحشی در اشعار خود، شاه تهماسب را مدح کرد و در درباره ی تاریخ جلوس شاه اسماعیل ثانی ماده تاریخی ساخت. خانواده ی وحشی از نظر ثروت، جزو خانواده های متوسط بافق بود. برادر بزرگترش، مرادی بافقی هم یکی از شاعران آن عهد بود که تأثیر زیادی در تربیت و آشنایی وحشی با محفلهای ادبی داشت؛ اما پیش از آنکه وحشی در شعر به شهرت برسد، درگذشت. وحشی در اشعار خود چندبار نام برادرش را آورده است. تولد وحشی گویا در اواسط نیمه ی اول قرن دهم در بافق که بر سر راه یزد و کرمان واقع است، اتفاق افتاد و چون بافق را گاهی از توابع کرمان و گاه از توابع یزد به حساب می آورند، وحشی را گاهی یزدی و گاهی کرمانی گفته اند. دوره ی اول زندگی وحشی در زادگاهش سپری شد. وحشی در این مدت، به جز برادرش، در خدمت شرف الدین علی بافقی نیز به کسب دانش و ادب مشغول بود.
شرف الدین علی هم از شاعران و ادیبان آن دوره و از مدیحه سرایان شاه تهماسب بود که دیوانی مشتمل بر قصیده و غزل در حدود چهار هزار بیت دارد. درباره ی این شخص، آذر بیگدلی نوشته است که: «به صفت کمالات مشهور جهان، بعد از هشتاد سالگی در قزوین در سنه ی 974 متوفی» شد. رباعی زیر از شرف الدین علی بافقی است:
نفست به کمال دانش آراسته به *** افزونی تن مبین که تن کاسته به
تن چیست تو را به طرف دامن گردی *** این گرد ز دامن تو برخاسته به
وحشی بعد از فراگیری مقدمات علوم ادبی، از بافق به یزد و از آنجا به کاشان رفت و مدتی را در آن شهر به مکتب داری مشغول بود. بعد از مدتی، به یزد برگشت و در همانجا ساکن شد و به شعر و مدح پادشاهان آن شهر مشغول بود تا اینکه در سال 991 هجری درگذشت. «ملاقطب شده باف» در تاریخ مرگ او قطعه ای سروده است. همین تاریخ در چند قطعه ی دیگر که شاعرانی همانند میر حیدر معمایی گفته اند، تکرار شده است؛ پس در اینکه برخی سال مرگ او را 961 و 992 نوشته اند؛ اشتباه است.
درباره ی دلیل مرگ وحشی روایاتی وجود دارد که اگر درست باشد، مایه ی شگفتی خواننده می شود. مثلا اوحدی بلیانی و آذر بیگدلی گفته اند که او در اثر زیاده روی در باده نوشی در گذشت: «عرق تندی نوشید و خلعت بقا پوشید.» و یا نویسندگان خلاصه الافکار و ریاض الشعرا نوشته اند که «او به مرض حمی محرقه... اتفاق افتاده...» آنچه مسلم است این است که این شاعر در یزد درگذشت و در همان شهر در کوی «سر برج»، به خاک سپرده شد و ظاهرا در همان زمان یا بعدا سنگی بر مزارش نهادند و این غزل وحشی را با این مطلع بر آن کندند:
کردیم نامزد به تو بود و نبود خویش *** گشتیم هیچکاره ی ملک وجود خویش
بعید نیست که همین غزل باعث رواج داستان کشته شدن وحشی به دست «معشوق بی مروت خود» باشد!
قبر وحشی در حوادث دهر و در طول زمان محو شد و سنگ قبرش از جایی به جایی برده شد تا اینکه امیرحسین خان بختیاری در سال 1328 خورشیدی که در آن زمان حاکم یزد بود، آن را از گلخن حمام صدر بیرون کشید و برای وحشی در ساختمان تلگرافخانه ی آن شهر بنای یادبودی ساخت و سنگ قبرش را بر آن نصب کرد؛اما اکنون معلوم نیست که این سنگ قبر و بنای یاد بود و هر نشانه ای دیگری، در کجا است.

خصوصیات روحی و ممدوحان وحشی بافقی

وحشی شاعری بلندهمت، حساس، وارسته و گوشه گیر بود؛ با وجود اینکه شاعران هم عصر او برای برخورداری از نعمتهای دربار گورکانی هند، امیران و بزرگان این دولت، به هند مهاجرت می کردند؛ وحشی نه تنها از ایران بیرون نرفت؛ بلکه حتی از بافق تنها مدتی به کاشان رفت و پس از آن؛ تمام عمرش را در یزد اقامت کرد او شاعری را تنها برای بیان اندیشه ها و احساسات خود به کار می گرفت؛ نه برای کسب مال و زراندوزی. او دوره ی کمالش در شاعری را در یزد گذراند و برای به دست آوردن روزی خود، تنها رجال و بزرگان یزد و کرمان را مدح کرد. در دیوانش یک قصیده در مدح شاه تهماسب و ماده تاریخی درباره ی وفاتش دیده می شود؛ اما حامی واقعی او میرمیران، حاکم یزد بود. غیاث الدین محمد میرمیران، پسر شاه نعمت الله باقی، پسر امیر نظام الدین، نواده ی دختری شاه نعمت الله ولی بود. امیر نظام الدین مدتی وزیر شاه اسماعیل اول بود که در جنگ چالدران کشته شد. پسر امیر نظام الدین، نعمت الله باقی شوهر «خانش بیگم»، دختر شاه اسماعیل اول بود که به فرمان شاه تهماسب به عقد نعمت الله باقی درآمد و حاکم یزد شد و غیاث الدین محمد میرمیران پسر آن دو است. پسر غیاث الدین محمد، شاه خلیل الله نیز با صفیه سلطان، دختر شاه اسماعیل دوم ازدواج کرد، هم میرمیران و هم شاه خلیل الله، هر دو ممدوح وحشی بودند.
از دیگر ممدوحان وحشی، یکی بکتاش بیک افشار، از خانواده ی حکومتی کرمان بود که دختر غیاث الدین محمد میرمیران را به زنی داشت؛ اما در پی مفسده جوییهای که کرد، کشته شد.

معاصران وحشی بافقی

وحشی با شاعران محلی دیگر هم عصر خود که در دستگاه حکومتی یزد بودند آشنایی و گاهی معارضه داشت. از جمله ی آنها و مهمتر از همه، مولانا موحدالدین فهمی بود که همیشه همدیگر را هجو می گفتند؛ به طوری که تقی الدین کاشی در خلاصه الاشعار ترکیب بند دراز فهمی را که در هجو وحشی سروده بود، آورده است. دیگر شاعر بزرگی که با وحشی معاصر بود، محتشم کاشانی است که بنا به روایت تقی الدین اوحدی در عرفات، این دو شاعر یکدیگر را «هجوهای رکیک کرده اند». از دیگر معاصران وحشی می توان از شجاع الدین غضنفر کاشانی کره جانی و تابعی خوانساری نام برد.

ویژگیها و اسلوب شعری وحشی

کلیات وحشی بافقی بیشتر از نه هزار بیت است که شامل قصیده، ترکیب بند، ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی می شود. مقداری از قصیده های وحشی، در مدح شاه تهماسب، غیاث الدین محمد میرمیران، شاه خلیل الله، بکتاش بیک افشار، اعتمادالدوله عبدالله خان پسر میرزا سلیمان وزیر و مقداری نیز در منقبت و ستایش بزرگان دین است. ترکیب بندها و ترجیع بندهایش؛ به خصوص مربع و مسدس آنها، همگی از جمله نظمهای دل انگیز دوره ی صفوی است. ساقی نامه ی طولانی او که به شکل ترجیع بند سروده، در نوع خود کم نظیر است که بعد از وحشی توسط شاعران دیگر با همان وزن و همان مضمون، بارها مورد تقلید و جوابگویی قرار گرفت. به همین اندازه، مسدس ترکیبهای او در شعر غنایی ارزشمند است و در نهایت زیبایی چنان ساخته شده که کمتر کسی از شعردانان پارسی زبان هستند که تمام یا قسمتی از آن را به خاطر نسپرده باشند. اگرچه وحشی مبتکر این نوع ترکیب بند نیست؛ اما در این شیوه، بر تمام شعرای شعرهای غنایی برتری دارد؛ به طوری که کسی در مقام استقبال و جوابگویی به آنها بر نیامده است.
همچنین می توان این نوع از ترکیب بندها و ترجیع بندهای وحشی را نمونه ی خوبی از طرز وقوع در شعر پارسی دانست؛ زیرا در این نوع از اشعار وحشی، قدرت و توانایی شاعر در بیان حالات و احساساتی که در جریان دلدادگی شاعر به او دست داده و شرح ماجرای عشقی او، بسیار آشکار است و این طرز زیبای وقوع را با مهارتی بی نظیر در غزلهای خود نیز به کار برده است. با تمام این توضیحات که در مورد مسدس ترکیبها و مربع ترکیبهای او و قدرت بیان احساسات و عواطف شاعرانه ی وحشی گفته شد؛ باید گفت که غزلهای او سرآمد اشعارش است و از نظر ارزش و مقام، جزو رتبه های اول شعر غنایی فارسی است. در اکثر آنها، احساسات و عواطف شدید و درد و تألیم درونی شاعر با زبانی ساده و روان و دلپذیر با نیرومندی هر چه تمامتر، بیان شده است.

استقبال وحشی از مثنویهای نظامی گنجوی

اما مثنویهای وحشی بیشتر به استقبال و در مقام جوابگویی به نظامی سروده شده است. دو مثنوی او به نامهای ناظر و منظور و فرهاد و شیرین به استقبال خسرو و شیرین نظامی است. مثنوی اول او، در 1569 بیت و در سال 966 هجری به پایان رسید. مثنوی دوم او، بی شک یکی از شاهکارهای ادبیات دراماتیک فارسی است که در همان زمان حیات شاعر شهرت بسیار یافت؛ اما وحشی نتوانست بیش از 1070 بیت از آن را بسراید و کار ناتمام او را شاعر معروف قرن سیزدهم هجری، وصال شیرازی با افزودن 1251 بیت، به پایان رساند و بعد از وصال، شاعر دیگری به نام صابر، 304 بیت دیگر بر این منظومه افزوده است. وحشی همچنین مثنوی معروف دیگری به نام خلد برین دارد که باز هم به پیروی از نظامی و بر وزن مخزن الاسرار است. همچنین از وحشی، مثنویهای کوتاه دیگری در مدح و هجو و مانند آنها باقی مانده که ارزش مثنویهای دیگر او را ندارد.

وحشی تواناترین شاعر طرز وقوع

وحشی بافقی، بی شک یکی از شاعران بارز و نام آور عهد صفوی است که اهمیت او در سبک خاص بیان اوست. مضمونها و ظرایف شاعرانه و بیان احساسات و عواطف و نازک خیالیهای او آنچنان با زبانی ساده و روان بیان شده که گاه آنها را با زبان محاوره بیان می کند و گاهی چنان است که گویی حرفهای روزمره اش را می زند و همین، به شاعری او ارزش و اعتباز فراوان می دهد. او سعی می کند از استفاده ی بیش از حد اختیارات شاعری دوری کند و در عوض کوشش خود را برای بیان اندیشه ها و تفکرات عالی خود که بیشتر به همراه احساسات و عواطف گرم است به کار می گیرد. او زبانی ساده و پر از صداقت را برمی گزیند و همین دلیلی است که در عهد خود به عنوان تواناترین شاعر طرز وقوع محسوب می شود.
مثنویهای او، به خصوص فرهاد و شیرن، بی شک در نوع خود کم نظیر است و دارای همان زبان ساده، صمیمی و دل انگیزی منظومه ی ویس و رامین فخرالدین اسعد گرگانی است.
در اشعار وحشی، واژه های مشکل و ترکیبهای عربی بسیار کم دیده می شود؛ اما به جای آن، از واژه ها و ترکیبهای رایج زمان خود بسیار استفاده کرده است. وحشی همچنین به صنایع و آرایه های لفظی نیز توجه نمی کرد؛ جز آنکه برای استواری کلامش ضروری بوده باشد. گرچه وحشی در مثنویهایش بیشتر از نظامی و در غزل، از غزلسرایان نام آور گذشته استقبال می کرد؛ اما خود نیز طبعی مبتکر داشت؛ چنانکه اکثر غزلهای او بعدها توسط شاعران دیگر مورد استقبال واقع شد.

بخشی از منظومه ی فرهاد و شیرین

الهی سینه ای ده آتش افروز *** در آن سینه دلی و آن همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست *** دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پرشعله گردان سینه پردود *** زبانم کن به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد *** دلی در وی، درون درد و برون درد
به سوزی ده کلامم را روایی *** کز آن گرمی کند آتش گدایی
دلم را داغ عشقی بر جیبین نه *** زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد *** چکد گر آب ازو آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور *** چراغی زو به غایت روشنی دور

منابع

  • ذبیح الله صفا- تاریخ ادبیات ایران- انتشارات دانشگاه تهران- 1356
  • عبدالحسین زرین کوب- سیری در شعر پارسی- انتشارات نوین- تهران- 1363
  • محمد دبیرسیاقی- گنج باز یافته- انتشارات جامی- تهران- 1373

کلید واژه ها

شعرا وحشی بافقی زندگینامه اندیشه شعر ادبیات

مطالب مرتبط

نگاهی به زندگی و آثار سعدی شیرازی نگاهی به زندگی و احوالات خاقانی شروانی سلمان ساوجی سهراب سپهری سیف فرغانی یغمای جندقی ابن یمین

اطلاعات بیشتر

ابزار ها