جستجو

مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (فمینیسم)

مسیحیت جدید غربی

معضلی که میراث مسیحیت پولسی برای مسیحیت به ارث گذاشت، در دوگانه انگاری مفروض بین نظام پدرسالارانه خلقت (که با ازدواج و زاد آوری قرین بود) و الهیات قائل به تساوی مرد و زن در مسیح (که با برتری خلقت از طریق ترک ازدواج و جنسیت پیوند داشت) قرار دارد. هر دو گروه مسیحی پدرسالار و افراطی، به این دوگانه انگاری اساسی هر چند به شیوه های گوناگون رضایت دادند. از نظر مسیحیت پدرسالار، نظام پدرسالار، باید نظام جامعه مسیحی را درست همانند جامعه تاریخی اداره نماید. برابری در بهشت حاصل می گردد. از نظر مسیحیان افراطی، تساوی، بر روی زمین آغاز می گردد اما تنها در ضمن جامعه نجات یافته تابع گروهی رسولی که معمولا با تجرد همراه است تحقق می یابد. این تساوی، به تساوی زنان با مردان در نظام مدنی، منجر نمی شود.

نهضت روشنگری
این دوگانه انگاری بین نظام پدرسالارانه خلقت و نظام تساوی خواه رستگاری تنها در نهضت های مسیحی قرن نوزدهم که کلید حل مسأله نظام خلقت را از نهضت روشنگری گرفتند، از بین رفت. نهضت روشنگری از این جهت مهم تلقی می شود، زیرا این نهضت ارتباط بین الهیات ناظر به خلقت و پدرسالاری را از بین برد. در تفکر روشنگری، نظام اولیه خلقت، با صورت خدا، مرتبط است. در آن نظام تمامی انسان ها به طور مساوی به صورت خدا آفریده می شوند و هیچکدام بر دیگران برتری و حاکمیت ندارند. همه انسان ها به نحو مساوی و مشترکا حاکم بر خلقت هستند و همه از ماهیت انسانی یکسانی (که نهضت روشنگری آن را عقل و اراده آزاد می داند) بهره مندند. همچنین نهضت روشنگری، از جهت اینکه تساوی اولیه را متعالی، معنوی و دوجنسیتی که مقدم بر تقسیم مادیت زن و مرد است، نمی دانست، مذهب گنوسی باطنی را ترک گفت. بلکه این تساوی اولیه همانا نظام جسمانی و مخلوق طبیعت است.
نظریه سابق راجع به مادیت و تقسیم جنسی، به عنوان افتادن در گناه و تابعیت، حذف می گردد. گناه حاکمیت و تقسیم، نه از جسمانیت بلکه از ورود به سلسله مراتب اجتماعی شهروندی برمی خیزد که این ترتیب اجتماعی، نظام اولیه طبیعت را به سوی نظام پدرسالار بندگی و اسارت تحریف می کند. با قرار گرفتن گناه بشریت در نظام اجتماعی پدرسالار، از تفکر نهضت روشنگری این نتیجه به دست می آید که خود جامعه برای بازگشت به نظام طبیعی و تساوی خواهانه اولیه قابل اصلاح است. با پیروزی عقل انسانی، قرارداد اجتماعی جدیدی قابل نگارش است که به نهادهای اجتماعی توصیه می کند تا با نظام تساوی خواهانه طبیعت هماهنگ باشند. از نظر متفکران لیبرال، از آنجا که تمامی افراد از ماهیت انسانی یکسانی برخوردارند، همگی باید از حقوق انسانی یکسانی بهره مند باشند، یک نظام اجتماعیر درست، نظامی است که ساختارهای حقوقی و اجتماعی را پدید آورد که به واسطه آنها این تساوی در طبیعت و حقوق، در ساختارهای سیاسی اصلاح شده تجسم یابد. بنابراین، تفکر نهضت روشنگری، برای اولین بار به مسیحیت جدید اجازه داد تا دیدگاه مسیحی در باب رستگاری و تساوی در مسیح را با اصلاح نظام اجتماعی در راستای عدالت تساوی خواهانه حقوق و موقعیت ها، متحد کند.
رستگاری، دیگر آن جهانی نیست به گونه ای که تنها در بهشت قابل نیل باشد، همچنین با جامعه بدعت گذار و ناجی که نظام غایت شناختی را با ترفیع نظام مدنی و خانوادگی پیش بینی می کند، مرتبط نیست. بلکه رستگاری هم اکنون می تواند به عنوان اصلاح نظام شهری و حتی خانوادگی تصور گردد. به طوری که تساوی تمامی اشخاص را با دسترسی مساوی به قدرت های سیاسی و موقعیت های اقتصادی و فرهنگی برای شکوفایی خود، مورد حمایت قرار دهد. این تغییر در ارتباط الهیات ناظر به خلقت و رستگاری، برای تمامی الهیدانان جدید لیبرال، از جمله الهیات فمنیستی، مهم و اساسی است.

تشکیل الهیات فمینیستی لیبرال

نخستین کسانی که آشکارا الهیات فمینیستی لیبرال را شکل دادند، نسل فمینیست های آمریکایی بودند که در دهه های 1830 و 1840، در ضمن جنبش ضد بردگی سر برآوردند؛ شخصیت هایی چون: سارا گریمک و آنجلینا گریمک، لاکرتیاموت، الیزابت کدی استنتون و سوسن بی آنتونی. همگی این رهبران فمنیست قرن نوزدهم باید مفسران الهیات فمنیسم مسیحی قلمداد شوند. دیدگاه آنان از اصلاح فمنیستی تمامی نهادهای اجتماعی دولت، جامعه، خانواده و کلیسا مبتنی بر فهم فهمنیستی لیبرال از خلقت و رستگاری بود.

دیدگاه سارا گریمک
سارا گریمک فهم خود را به منزله مبنای کتاب مقدس تساوی زنان در اثرش با عنوان «رساله هایی درباره تساوی جنس ها و وضعیت زنان» (1837ـ1836) عرضه داشت. این رساله ها در پاسخ به اعلامیه ای رسمی از طرف روحانیت جماعت گرای ماساچوست، که خواهران راهبه را به خاطر نطق عمومی در کلیساها در حمایت از برده ستیزی، محکوم می کرد، به نگارش درآمدند. این روحانیت مدعی بود که وابستگی زنان به مردان ترتیب طبیعی اشیاء است و زنان با نطق عمومی، طبیعت و مشیت خدا را نقض می نمایند. گریمک، در پاسخ، با تفسیری تساوی خواهانه از طبیعت اولیه، که مبتنی بر سفر پیدایش (27ـ26:1) بود، به دفاع پرداخت. در طرح اولیه خلقت، مردان و زنان مساوی آفریده شده اند و از طبیعت انسانی مشابهی بهره مند گردیده اند. هر دو، در حاکمیت بر طبیعت شریکند، اما هیچ کدام بر دیگری حاکمیت ندارد. این زنان نبودند بلکه حاکمیت مردان بود که با واژگون ساختن تساوی جنس ها که از سوی خداوند ترتیب یافته بود، طبیعت اولیه را نقض کرد: «میل به سلطه یافتن احتمالا نخستین عارضه هبوط بود و از آنجا که موجود ذی شعور دیگری در هستی نبود تا این سلطه بر او اعمال گردد، زن اولین قربانی این میل نامقدس گردید.... تمام تاریخ گواهی می دهد که مرد، زن را تابع خواست خود قرار داده است، از وی برای بالا بردن التذاد شخصی خود استفاده نموده، وی را برای لذت حسی خود به خدمت گرفته و او را ابزاری برای راحتی بیشتر خود قرار داده است. ولی هیچ گاه متمایل نبوده که زن را تا آن مرتبه ای که مقدر بوده در آن قرار گیرد، بالا برد. او تمام آنچه را که در توانش بود انجام داده تا خود زن را تنزل مقام داده، اندیشه اش را به اسارت درآورد. و اکنون فاتحانه بر ویرانه ای که به وجود آورده می نگرد و می گوید موجودی که وی عمیقا بدان صدمه زده، دون مرتبه تر از اوست.»
از نظر گریمک، نمود فرودستی زنان به لحاظ عقلی یا توان مدیریتی، محصول اجتماعی شدن تحریف شده، و نه طبیعت، است. زنان هنگامی که از این اسارت ناروا رهایی یا بند و از حقوق و موقعیت های مساوی بهره مند گردند، قادر خواهند بود تا به تساوی با مردان (که وضعیت واقعا بالقوه زنان محسوب می گردد) برسند: «من برای جنس خود نفعی طلب نمی کنم، و ادعایمان درباره تساوی از دست نمی دهم. همه آنچه که من از برادرانم می خواهم این است که پایشان را از گردن های ما بردارند و به ما اجازه دهند تا بر زمینی که خداوند مقدر نموده آن را به تصرف آوریم راست قامت بایستیم.»

بیانیه در باب حقوق زنان
در سال 1848 این رهبران اولیه حقوق زنان در «سنکا فالز» نیویورک به هم رسیدند تا بر اساس بیانیه استقلال آمریکا «بیانیه ای در باب حقوق زنان» طرح ریزی کنند. این زنان آموزه لیبرالی طبیعت اولیه را اقتباس کردند و آن را جهت ادعای تساوی زنان و مردان در حقوق، بسط دادند و این در حالی بود که علیه هزاره های ظلم مردان و غضب حقوق زنان معترض بودند. این بیانیه با تصمیم نهایی که به «انحلال سریع امتیاز انحصاری مردان نسبت به سکوی وعظ و خطابه» دعوت می کند، پایان می یابد. بنابراین مکتب فمنیسم اولیه، نهاد کلیسا را همانند دیگر نهادهای اجتماعی ملاحظه می کرد که باید اصلاح گردد تا زمان را در حقوق طبیعیشان نسبت به تحصیل، اعتراف و تصمیم گیری، وارد کند.

ترکیب لیبرالیسم و مذهب پروتستان افراطی در مسیحیت تساوی خواه قرن نوزدهم
در سال 1853، این تقاضای موقعیت های مساوی در کلیسا، اولین بار با انتصاب یک زن در منصب کشیشی جماعت گرا، جامه تحقق پوشید. این زن آنتونیت براون فارغ التحصیل کالج ابرلین نخستین مدرسه علوم دینی که زنان را می پذیرفت، بود. خطابه ای که در آن موقعیت به وسیله «لوترلی» واعظ عضو کلیسای انجیلی پروتستان، ایراد شد، مشخص کننده ترکیب لیبرالیسم و مذهب پروتستان افراطی، در مسیحیت تساوی خواه قرن نوزدهم بود. لی آیه 28:3 از غلاطیان را به عنوان متن سخنرانی خود انتخاب کرد: «در مسیح زن و مردی وجود ندارد»، اما وی همچنین شدیدا به موضوعات روایت عید پنجاهه از کتاب اعمال رسولان باب 2 نزدیک می شود، از نظر لی، وعظ اساسا رسالتی نبوی است. و چون از عهد جدید برمی آید که وظیفه نبوت را خود مسیح به زنان، برابر با مردان، اعطا کرده است، همواره کلیسا در انکار وظیفه متعدد زنان بر خطا بوده است.
لی در انتصاب آنتونت براون تصریح کرد که ما آیین تازه ای رواج نداده ایم بلکه در واقع به اندیشه اصلی مسیح بازگشته ایم. اما در قرن نوزدهم، این مسیحیت تساوی خواه، با جنبشی مخالف که بر طبایع متفاوت و مکمل مردان و زنان تأکید می کرد، در هم آمیخت. براساس این انسان شناسی، زنان فرودست تر از مردان نبودند. در حقیقت زنان از بسیاری جهات، برتر (اما متفاوت) از مردان تلقی می شدند. زنانگی هم ردیف با عشق، نوع دوستی، معنویت و پارسایی بود و در تقابل با عقلانیت و قدرت بود از این دیدگاه فضیلت زنانه تقریبا معادل با فضیلت مسیحی بود و هر دو در محدوده شخصی و خانوادگی، جدای از حیات عمومی، قرار داشتند. این دیدگاه منعکس کننده خانه دار شدن روز افزون زنان طبقه متوسط، عرفی شدن جامعه و از رسمیت انداختن و خصوصی کردن دین بود.

تشکیل نهادهای کلیسایی زنانه

محافظه کاران مسیحی و سکولار از نوع دوستی و پارسایی زنانه به منزله استدلالاتی به نفع نامناسب بودن زنان برای قدرت عام و فراگیر بهره بردند. زن، همانند دین، باید در خانه نگهداری شود. اما زنان مسیحی از این نفوذ رو به رشد زن در دین استفاده بردند تا انجمن های خیرخواهانه اختیاری و انجمن های تبلیغی خانگی و غیر خانگی زنانه ای تأسیس کنند و بدین ترتیب نهادهای کلیسایی زنانه ای را شکل دادند که به وسیله آن نسبت به نقش های عام در کلیسا و اجتماع اظهار حق نمایند. این فمنیست های اصلاح گر به جای پذیرش این دیدگاه محافظه کارانه که طبیعت معنوی تر زنان آنها را برای زندگی عمومی نامناسب کرده است، استدلال می کردند که فضایل زنانه دقیقا همان چیزی هستند که نظام عمومی بدان نیازمند است زنان باید در پی به دست آوردن حق رأی باشند و در تمامی عرصه های رهبری عمومی متاعی کسب کند، تا نظام اجتماعی را از فسق و فساد پیرایش نموده، آن را به معیارهای بالاتری از فضیلت زنانه ارتقاء بخشند.

اتحادیه زنان مسیحی طرفدار منع نهضت خویشتن داری
اتحادیه زنان مسیحی طرفدار منع نهضت خویشتن داری، تحت رهبری فرانسیز ویلارد، در اواخر قرن نوزدهم نمونه سنتی کاربرد اندیشه برتری اخلاقی زن، به عنوان مبنای یک نهضت، نه فقط برای منع نوشابه های الکلی بلکه برای تجهیز کامل اصلاحات اجتماعی که در پایان جنگ به اوج خود می رسید، بود. اکثر فمنیست های فاتح به این باور که مسیحیت، حکم به تساوی زنان می کند، به طور سینه ای ادامه دادند. آنها متمایل بودند، بر اساس تساوی زنان، به عنوان اشخاص انسانی، و برتری اخلاقی آنان، به عنوان مؤنث بودن، بر حق زنان استدلال کنند.

زنان در کلیسای متودیست
اگرچه قلیلی از فرق مسیحی (نظیر اعضای کلیساهای جماعت گرا، توحید باوران، قائلین به نظریه رستگاری عام و پروتستان های متودیست) در قرن نوزدهم، به انتصاب زنان، به مقام کشیشی قائل شدند ولی در جریان اصلی پروتستانتیزم؛ یعنی (متودیست ها، کلیساهای مشایخی پیرو کایومن و لوتری ها)، از این کار سرباز زدند. مقامات روحانی زنان و نقش آنان در خانه و عمل رسالتی بیرونی، بدان جهت مورد استفاده قرار می گرفتند تا خیرخواهی زنان را به بندگی و عبادت مسیحی انتقال دهند. در سال 1956 موقعی که کلیسای متودیست (ترکیبی از پروتستان های متودلیست و کلیسای اسقفی متودیست) به انتصاب زنان در پست های کلیسایی رأی داد. این انکار تاریخی عکس شد. کلیسای مشایخی نیز در همان سال با انتصاب زنان موافقت نمود. در طی یک و نیم دهه بعد، اکثر کلیساهای پروتستان آمریکا و سراسر جهان همین کار را انجام دادند. و همراه با کلیسای اسقفی به انتصاب آنان در سال 1975 رأی دادند. تنها گروه های پروتستان بنیادگرای محافظه کار و سنت های تاریخی ارتدوکس شرقی و مذهب کاتولیک رومی هنوز به سنت طرد زنان از کشیشی منصوب چسبیده اند.

رشد جنبش فمنیستی

بین سال های 1968 و 1983، این چرخش تاریخی، در افزایش تعداد زنان در مدارس الهیاتی انعکاس یافت. در مدارس دینی پروتستانی که زنان را کشیش تربیت می کردند، دانشجویان زن سریعا به تعدادی مساوی با مردان رسیدند. حتی مدارس دینی که محافظه کارتر بودند، شاهد افزایش قابل توجه دانشجویان دینی زن بودند، این افزایش به زودی، افزایش زنان در تعالیم الهیاتی و رشد انتقاد فمنیستی از تحصیلات الهیاتی و سنت کلیسایی را به دنبال داشت. تمامی شاخه های مسیحیت امروزی، خود را از ناحیه زنان تحت فشار روزافزون می بینند تا تساوی کامل در تمامی سطوح اداره کلیسا را بپذیرند و بدنامی الهیاتی راجع به زنان را از تعالیم و زبان خود پاک نمایند. اما این جنبش فمنیستی رو به رشد، در کلیساهای مسیحی، بدون مقاومت به وقوع نپیوسته است.
در دهه گذشته، جنبش های ارتجاعی در همه جاها آشکار بوده اند. بنیادگرایان پروتستان، استدلالات تاریخی ناظر به برتری مردان، به عنوان امری ناشی از نظام خلقت، و فرودستی زنان، به منزله ماهیت و مجازاتشان به خاطر گناه حوا، را دوباره زنده کرده اند. الهیدانان کاتولیک و ارتدوکس، تقاریر جدیدی از استدلالات سنتی را، به نفع روحانیت مرد، به نگارش درآورده اند که مبتنی بر مردانگی مسیح است. پروتستان های لیبرال امروزه اغلب موضعی میانه دارند یعنی از سویی، اقتضائات روزافزون برای ورود زنان به منصب کشیشی و نیاز به زبان الهیاتی عام که مرد محور نباشد را می پذیرند و از سویی دیگر برای اتحاد جهانی با سنت های کاتولیک و پروتستان، متمایلند تا هر چه بیشتر با الگوهای تاریخی کشیشی پدرسالار همنوایی داشته باشند. بی تردید روشن است که منافع فمنیسم در کلیسا ادامه خواهد یافت و با جنبش جهانی کردن کلیساها که مرد محور و مبتنی بر الگوهای تاریخی پدرسالار در باب کشیشی است، مورد خدشه قرار نخواهد گرفت. بنابراین کلیسای مسیحی، امروزه در تقاطع بین سنت ناظر به نظام پدرسالاری (که سنتا زنان را فرودست قرار داده و آنها را از مناصب کشیشی خارج ساخته است) و بازنگری نظام مند و کاملی از پیام و مأموریت مسیحیت (که مبتنی بر الهیات قائل به تساوی است) واقع است.

منابع

  • رزماری رادفورد رویتر- زن در مسیحیت- مترجم سیدحسین عظیمی دخت- باشگاه اندیشه- تابستان 1386
  • رزماری رادفورد رویتر- مقاله زن در مسیحیت- ترجمه سیدحسین عظیمی دخت- فصلنامه هفت آسمان- شماره 18

کلید واژه ها

مسیحیت الهیات حقوق زن تساوی حقوق فمینیسم جهان غرب

مطالب مرتبط

مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (نهضتها) مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (فرودستی) مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (قرون وسطی) شخصیت و اندیشه های الهیاتی توماس آکوئیناس (جهان بینی) الهیات مسیحی در دوره مدرن الهیدانان برجسته مسیحی در دوره نهضت اصلاح دینی (لوتر و کالون) الهیدانان برجسته مسیحی در دوره نهضت اصلاح دینی (تسوینگلی)

اطلاعات بیشتر

مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (فرودستی) مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (قرون وسطی) مناسبات مرد و زن در تاریخ الهیات مسیحیت غربی (نهضتها)

ابزار ها