جستجو

بادهای کشنده و سایه های سوزان در قیامت

اصحاب مشأمه که در قرآن آمده کسانی هستند که کتاب یعنی نامه اعمالشان را در قیامت به دست چپ یا در پشت سر خود دارند، و قرآن کریم تنها به ذکر سرنوشت شوم آنان (همچون در مورد سابقین و اصحاب الیمین) اکتفاء نکرده، بلکه به بیان مهمترین سببهایی که بشر را به چنین عاقبتی می رساند نیز پرداخته است، تا ما را به راه درست هدایت کند، و از گرفتار شدن به سرنوشت اصحاب المشأمة بیم دهد. می فرماید: «و أصحاب الشمال ما أصحاب الشمال؛ و اصحاب شمال چه اصحاب شمالی.» (واقعه/ 41) همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده می شود که رمزی است برای آن که گنهکار و آلوده و ستمگرند و اهل دوزخ، این تعبیر برای بیان نهایت خوبی یا بدی حال کسی است، فی المثل می گوئیم سعادتی به ما رو کرد، چه سعادتی؟ یا مصیبتی رو کرد، چه مصیبتی؟!
شمال (چپ) کنایه از شومی و نحوست است، و این معنی هنگامی آشکار می شود که ما کلمه شمال را در این جا با آیه نهم تفسیر کنیم که مقصود از مشأمة در آن جا همان شمال در این جا است. و با آن که کتاب را به دست چپشان می دهند «و أما من أوتی کتابه بشماله فیقول یا لیتنی لم أوت کتابیه؛ و اما آن کس که نامه عملش را به دست چپش می دهند، می گوید: کاش نامه ام را به دستم نداده بودند.» (حاقة/ 25) ولی قرآن به نام «اصحاب الیسار» (اصحاب چپ) نخوانده است، از آن روی که یسار از ماده یسر است که آسانی و خوشی را می رساند تا به فال نیک گرفته نشود در صورتی که شوم است، و بدان ماند که کلمه مفازة را که به معنی صحرایی است که امکان همه گونه ناراحتی در آن می رود، مشتق از فوز به معنی رستگاری و پیروزی بگیریم. و از آن روی چنین است که نیروی آدمی عموما در دست راست او است و آن را به سهولت و یسر به کار می گیرد، در صورتی که کار کردن با دست چپ همراه با عسر و دشواری است، و این که چپ مایه عسر را یسار خوانده اند برای فال نیک زدن بوده است. و از این همه چنان الهام می گیریم که سیره مؤمنان و پرهیزگاران مسیر طبیعی است که با واقعیت انسان و زندگی همخوانی و هماهنگی دارد، و مسیر اهل آتش انحراف از مسیر طبیعی است. مگر چنین نیست که هر چیز در جهان تسلیم شده به خدا است و از سنتهای او پیروی می کند و به ستایش و تسبیح او می پردازد؟ و چگونه چنین نباشند در صورتی که «إن من شی ء إلا یسبح بحمده؛ هیچ چیز نیست مگر آنکه به ستایش او تسبیح می کند.» (إسراء/ 44) در صورتی که اینان را می بینیم که به خدا کافرند، و برای او شریک قایل می شوند، و حقایقی بزرگ همچون بعث را انکار می کنند و به مخالفت با سنتها و اوامر او برمی خیزند.
چون تجلی یافتن شمال و یمین (چپ و راست) و مشأمة و میمنة (شومی و فرخی) در روز جزا دادن کتاب به یکی از دو دست است، تجلی آن دو در واقع اجتماعی و سیاسی عبارت از رهبری درست و صالح است نسبت به یمین، و رهبری فاسد نسبت به شمال، و این تأویل در روایات فراوان وارد شده است، از جمله: رسول الله (ص) به امام علی (ع) گفت: «آنان پیروان تواند» یعنی اصحاب الیمین، و قول ابو عبدالله (ع): «و کتاب امام است و هر کس که انکار او کند از اصحاب شمال است که خدا درباره آنان گفته است: (آیه ها)». و از این خبرها و امثال آنها علی بن ابراهیم آیه را چنین تأویل کرده است: «یعنی کسی که از اصحاب امیر المؤمنین (ع) است، و مثل شمال: جباران و مشرکان و کافران و طاغوتان و کسانی که خواری و بدبختی آنها منظور نظر بوده است.»
در این جا سیاق قرآن را متفاوت با پیش از آن مشاهده می کنیم، چه در هنگام ذکر اصحاب یمین پس از سابقین به بیان صفات آنان نپرداخت، در صورتی که در این جا صفات اصحاب شمال را ذکر کرده است و این پرسش برای ما پیش می آید که: چرا؟ و ظاهرا پاسخ هنگامی آشکار می شود که این مطلب را بدانیم که انسان اساسا برای آن آفریده شده که از بهشتیان بوده باشد. مگر خدا ما را برای رحمت کردن بر ما نیافریده است؟ پس به آتش درآمدن انحراف از هدف خلقت است و باید به جستجوی سبب آن برخیزیم، و به همین سبب است که قرآن عوامل درآمدن به آتش را بیان می کند که هر کس از آنها اجتناب ورزد، خدا بر او تفضل می کند و او را به بهشت روانه می سازد، و اسلوب قرآنی در بیان سببهای رسیدن به آتش بدیع و عالی است که نخست گوشه ای از عذاب شدید را بیان می کند و سپس اشاره ای به رنگهای دیگر آن را نیز بر آن می افزاید، تا ما را از سرنوشت آن بیم دهد، پس سرنوشت آنان چگونه است؟

باد سوزان کشنده از یک سو، و آب جوشان مرگبار از سوی دیگر
سپس از این قرار به سه قسمت از کیفرهای آنها اشاره کرده می گوید: «فی سموم و حمیم؛ آنها در میان بادهای کشنده و آب سوزان قرار دارند.» (واقعه/ 42) " سموم" از ماده "سم" به معنی باد سوزانی است که در "مسام" (سوراخهای ریز بدن انسان) داخل می شود و او را هلاک می کند (اصولا سم را به این جهت سم می گویند که در تمام ذرات بدن نفوذ می کند). و شاید در آخرت گونه ای از آتش باشد که اصحاب مشأمة را با آن عذاب می دهند، و خدای تعالی گفته است: «و الجان خلقناه من قبل من نار السموم؛ و جن را آفریدیم پیشتر (از انسان) از آتش سموم.» (حجر/ 27) شاید گرفتار سوزش باد سموم شدن در قیامت پیدا شده از حرکت زبانه های آتش و تداخل آنها در یکدیگر بوده باشد که به اصحاب شمال می رسد و با گرمی آن حرارتی بیش از گرمی جهنم که در آن به سر می برند نصیب آنان می کند و از هر سو ایشان را در میان می گیرد.
اما حمیم سیال فوران کننده جوشنده به درجه بالا است، مشتق از ماده حم الماء یعنی جوشید آب گرم شده که چون آب را بر آتش نهند و گرم کنند چنان می شود، و خداوند متعال گفته است: «فشاربون علیه من الحمیم؛ و پس از آن آب جوش می آشامند.» (واقعة/ 54) و گفت: «کمن هو خالد فی النار و سقوا ماء حمیما فقطع أمعاءهم؛ همچون کسانی که جاودانه در آتش می مانند و به آنان آب جوش می نوشانند که روده هاشان را پاره پاره می کند.» (محمد/ 15) "حمیم" به معنی شیء داغ، و در اینجا به معنی آب سوزان است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است، مانند آیه 19 سوره ی حج «یصب من فوق رؤسهم الحمیم؛ بر سر آنها آب سوزان ریخته می شود.»
حرف «فی» در آیه فراگیری کامل را می رساند. آنچه از تعبیر قرآن با «فی» آشکار می شود، این است که زمان از حساب خارج می شود، در صورتی که ظاهر آیات (که متدبر آن را ملاحظه می کند) چنان است که به مستقبل و «یوم الدین» مربوط است، و پروردگار ما از این راه می خواسته است ما را به دو حقیقت هدایت کند:
اول: این که عذاب و ثواب حقایقی واقعی است که شخص در دنیا، به محض مبادرت کردن به کار خیر یا شر در آن زندگی می کند، بدان جهت که خود سیئات (کارهای بد) و حسنات (کارهای نیکو) چیزی است که به صورت آتش یا بهشت در آخرت درمی آید، ولی مردمان از این حقیقت حق محجوب و غافلند. و خداوند متعال گفته است: «کل أمة تدعی إلی کتابها الیوم تجزون ما کنتم تعملون؛ هر امتی به کتاب خود خوانده می شود، امروز جزای کاری را دریافت کنید که پیشتر انجام داده بودید.» (جاثیه/ 28) و گفت: «إنما تجزون ما کنتم تعملون؛ جزای کارهایی را دریافت می کنید که پیشتر می کردید.» (طور/ 16) «و قیل للظالمین ذوقوا ما کنتم تکسبون؛ و به ستمگران گفته می شود که جزای آنچه را که پیشتر کسب کرده بودید دریافت می کنید.» (زمر/ 24)
دوم: جزای انسان از لحاظ زمانی از او دور نیست، و دنیا، هر اندازه هم که عمر در آن دراز باشد (مثلا صد سال) در مقابل جاودانگی جهان دیگر چیزی به حساب نمی آید، «و إن یوما عند ربک کألف سنة مما تعدون؛ و یک روز در نزد پروردگارت همچون هزار سالی است که با آن حساب می کنید.» (حج/ 47) ولی بیشتر مردم این حقیقت را درنمی یابند و تنها در آخرت است که آنها را خوب می فهمند. «إذ یقول أمثلهم طریقة إن لبثتم إلا یوما؛ که بهترین ایشان در روش می گوید: بیش از یک روز درنگ نکردید.» (طه/ 104) «و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة کذلک کانوا یؤفکون؛ و روزی که ساعت برپا شود، گنهکاران سوگند یاد کنند که جز ساعتی درنگ نکردند و بدین سان به دروغ رانده می شدند.» (روم/ 55)

خیمه های آتش و دود
پس اصحاب شمال نباید چنان پندارند که عذاب از ایشان دور است، چه امروز و فردا است که با آن احاطه شوند. «و ظل من یحموم؛ و در سایه دودی شدید و آتش زا.» (واقعه/ 43) صاحب المنجد گفته است که یحموم به معنی سیاه از هر چیز است و دود را به همین نام می خوانند. ابن عباس و ابی مالک و مجاهد و قتاده گویند: دود سیاهی که خیلی سخت سیاه است. و علی بن ابراهیم گفت: تاریکی همراه با گرمای شدید، و مقابل این گونه است ظل ممدود در بهشت مؤمنان، و شاید در این گفته خدای تعالی به آن اشاره شده باشد: «لهم من فوقهم ظلل من النار و من تحتهم ظلل؛ بر بالای سر ایشان سایه هایی از آتش و در زیر ایشان سایه هایی.» (زمر/ 16) که اگر این درست باشد، یحموم آتش سیاهی است که آنان را در تاریکی سخت سیاه قرار می دهد. و بعضی گویند: یحموم کوهی است در جهنم که اهل آتش از تاریکی آن استغاثه و ناله می کنند. در تبیان شیخ طوسی: چون حرارت سموم در اجساد و اکباد آنها اثر کند، پناه جویند به حمیم چنانچه گرمازدگان در دنیا آب می طلبند. چون در حمیم افتند از حرارت آن بیشتر متأذی شوند، پناه برند به سایه از دود ظلمانی و آتش سیاهی است، چه آتش جهنم و اهل آن و لباس آن و هر چه در آن باشد سیاه است.
باد سوزان کشنده از یک سو، و آب جوشان مرگبار از سوی دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوی سوم، آنها را چنان گرفتار می سازد که تاب و توان را از آنان می گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگری جز این سه مصیبت را نداشته باشند برای کیفر آنها کافی است. سپس برای تاکید می افزاید: «لا بارد و لا کریم؛ سایه ای که نه برودت دارد، و نه هیچ فایده.» (واقعه/ 44) سایبان گاه انسان را از آفتاب حفظ می کند، و گاه از باد و باران و یا منافع دیگری در بردارد، ولی پیدا است این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد. در جایی دیگر فرمود که «لا ظلیل و لا یغنی من اللهب؛ نه سایبان است و نه از لهیب آتش باز می دارد.» (مرسلات/ 31) و این سایه خیمه و سراپرده ی جهنم است!
تعبیر "کریم" از ماده "کرامت" به معنی مفید فایده است، و لذا در میان عرب معمول است که وقتی می خواهند شخص یا چیزی را غیر مفید معرفی کنند می گویند: "لا کرامة فیه"، مسلم است سایه ای که از دود سیاه و خفه کننده است جز شر و زیان چیزی از آن انتظار نمی رود "لا کرامه". گرچه کیفرهای دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکی دارد ولی ذکر همین سه قسمت کافی است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.

چرا اصحاب شمال به عذاب دوزخ گرفتار شدند؟
در آیات بعد دلائل گرفتاری اصحاب شمال را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله نخست خلاصه می کند: نخست این که «إنهم کانوا قبل ذلک مترفین؛ آنها پیش از این در عالم دنیا مست و مغرور نعمت بودند.» (واقعه/ 47) "مترف" به طوری که در "لسان العرب" آمده از ماده "ترف" (بر وزن سبب) به معنی تنعم است، و مترف به کسی می گویند که فزونی نعمت او را غافل و مغرور و مست کرده و به طغیان واداشته است. درست است که همه "اصحاب الشمال" در زمره "مترفین" نیستند، ولی هدف قرآن سردمداران آنها است. همانگونه که امروز هم می بینیم فساد جامعه های بشری از گروه متنعمین مست و مغرور است که عامل گمراهی دیگران نیز می باشند، سرنخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهای انحرافی، به دست این گروه است، و به همین جهت قرآن قبل از هر چیز انگشت روی آنها می گذارد. این احتمال نیز وجود دارد که نعمت معنی گسترده ای دارد و منحصر به اموال نیست بلکه جوانی و سلامت و عمر نیز از نعمتهای خدا است که اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلی گناهان است، و اصحاب شمال هر یک دارای نوعی از این نعمتها هستند.
سپس به دومین گناه آنها اشاره کرده، می افزاید: «و کانوا یصرون علی الحنث العظیم؛ آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند.» (واقعه/ 46) "حنث" در اصل به معنی هرگونه گناه است، ولی در بسیاری از مواقع این واژه به معنی پیمان شکنی و مخالفت سوگند آمده، به خاطر اینکه از مصداقهای روشن گناه است. بنابراین ویژگی اصحاب شمال تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است، چرا که گناه ممکن است، احیانا از اصحاب یمین نیز سر زند ولی آنها هرگز بر آن اصرار نمی ورزند، هنگامی که متذکر می شوند فورا توبه می کنند.
جمعی "حنث عظیم" را در اینجا به معنی "شرک" تفسیر کرده اند، چرا که گناهی از آن عظیمتر وجود ندارد، همان گونه که قرآن می گوید: «إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خداوند هیچگاه شرک را نمی بخشد و کمتر از آن را برای هر کس بخواهد می بخشد.» (نساء/ 48) بعضی نیز آن را به "دروغ" که از اعظم گناهان، و کلید معاصی دیگر است تفسیر کرده اند، مخصوصا هنگامی که توأم با تکذیب انبیاء و قیامت باشد. ولی ظاهر این است که همه اینها مصداقهایی برای "حنث عظیم" محسوب می شود. و سومین عمل خلاف آنها این بود که می گفتند: «و کانوا یقولون أ إذا متنا و کنا ترابا و عظاما أ إنا لمبعوثون؛ آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوان شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد.» (واقعه/ 47) بنابراین انکار قیامت که خود سرچشمه بسیاری از گناهان است یکی دیگر از اوصاف اصحاب الشمال می باشد، و تعبیر به "کانوا یقولون" نشان می دهد که در انکار قیامت نیز اصرار می ورزیدند و پافشاری داشتند.
در اینجا دو مطلب قابل توجه است: نخست اینکه هنگامی که سخن از "اصحاب الیمین" و "مقربین" در میان بود، شرح اعمال و کارهایی را که سبب آن پاداشها می شد نداد (جز اشاره کوتاهی که در مورد مقربان بود) اما هنگامی که نوبت به "اصحاب الشمال" می رسد، در این باره شرح کافی می دهد تا هم اتمام حجتی باشد و هم بیان این حقیقت که آن مجازاتهای دردناک با اصل عدالت کاملا سازگار است.
دیگر این که سه گناهی که آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده در حقیقت می تواند اشاره به نفی اصول سه گانه دین از ناحیه اصحاب شمال باشد: در آخرین آیه تکذیب رستاخیز بود، و در آیه دوم انکار توحید، و در آیه نخست که سخن از "مترفین" می گفت اشاره ای به تکذیب انبیاء است، زیرا همانگونه که در آیه 23 زخرف می خوانیم: «و کذلک ما أرسلنا من قبلک فی قریة من نذیر إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علی أمة و إنا علی آثارهم مقتدون؛ اینگونه ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری قبل از تو نفرستادیم مگر این که مترفین آنها گفتند ما نیاکان خود را بر آئینی یافتیم و به آثار آنها پایبندیم.»
تعبیر به "ترابا و عظاما" ممکن است اشاره به این باشد که گوشتهای ما تبدیل به خاک و استخوانهای ما برهنه می شود، با این حال آفرینش جدید چگونه ممکن است؟ و چون فاصله خاک از حیات نوین بیشتر است در آغاز ذکر شده است. و عجب اینکه آنها صحنه های معاد را با چشم خود در این جهان می دیدند که چگونه بسیاری از موجودات زنده مانند گیاهان می پوسند و خاک می شوند و بار دیگر لباس حیات در تن می کنند، و اصولا کسی که آفرینش نخستین را کرده است چگونه تکرار آن برای او مشکل است، با این حال آنها پیوسته روی انکار معاد اصرار داشتند. آنها به این هم قناعت نمی کردند و برای اظهار تعجب بیشتر می گفتند: «أ و آباؤنا الأولون؛ آیا نیاکان نخستین ما که هیچ اثری از آنها باقی نمانده دوباره زنده می شوند؟!» (واقعه/ 48) همانها که شاید هر ذره ای از خاکشان به گوشه ای افتاده است یا جزء بدن موجود دیگری شده است؟ ولی در برابر دلائل محکمی که بر مساله معاد دلالت می کند اینها یک مشت بهانه های واهی است.
سپس قرآن به پیامبر اسلام (ص) دستور می دهد که در پاسخ آنها «قل إن الأولین و الآخرین؛ بگو: نه فقط شما و پدرانتان، بلکه تمام اولین و آخرین.» (واقعه/ 49) «لمجموعون إلی میقات یوم معلوم؛ همگی در موعد روز معین (روز رستاخیز) جمع می شوند.» (واقعه/ 50) "میقات" از ماده "وقت" به معنی زمانی است که برای کار یا وعده ای تعیین شده، و منظور از میقات در اینجا همان وقت مقرر قیامت است، که در آن روزها همه انسانها در محشر برای رسیدگی به حسابهایشان اجتماع می کنند، گاهی نیز به صورت کنایه، برای مکانی که برای انجام کاری مقرر شده است به کار می رود، مانند "میقاتهای حج" که نام مکانهای خاصی است که از آنجا احرام می بندند. ضمنا از تعبیرات مختلف این آیه تاکیدهای متعددی در زمینه رستاخیز استفاده می شود. ان (لام مجموعون به صورت اسم مفعول) و توصیف "یوم" به معلوم بودن.
از این آیه به خوبی استفاده می شود که معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام می گیرد، و همین معنی در آیات دیگر قرآن نیز آمده است. (هود/ 102 و مریم/ 95) و از اینجا به خوبی روشن می شود آنهایی که قیامت را در زمانهای متعدد نسبت به هر امتی جداگانه پنداشته اند از آیات قرآن کاملا بیگانه اند. شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است وگرنه هیچکس حتی انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.

منابع

  • ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏23 صفحه 228
  • محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏14 صفحه 430
  • حسین بن احمد الحسینی- تفسیر اثنا عشری- جلد ‏12 صفحه 464
  • ابوالفضل رشیدالدین میبدی- کشف الأسرار- جلد ‏9 صفحه 451

کلید واژه ها

قیامت نتیجه اعمال اسلام باورها در قرآن عذاب الهی دوزخ انسان

مطالب مرتبط

عوامل ورود در جهنم (سبکی اعمال) جهنم عاقبت کافران عذابی تخفیف ناپذیر درگیری پیشوایان و پیروان گمراه در دوزخ گفتگوهای دوزخیان (پیشوای ظالم) ضربه های شعله های سوزان آتش دوزخ جهنم کمینگاه بزرگ

اطلاعات بیشتر

مشاهدات عینی پیامبر اکرم از دوزخ عذاب های مخصوص عذاب الهی و آتش دوزخ سایبان هایی از آتش پوست بدن انسان در دوزخ داغ کردن پیشانی و پهلو و پشت دوزخیان با سکه هایشان زندانهای انفرادی دوزخ

ابزار ها