جستجو

حشر دروازه ورود به حیات و زندگی

زندگی چیست؟

زندگى که ما عاشق آن هستیم و براى ادامه آن سعى مى کنیم چیست؟ آیا زندگى توانایى و فعالیت در غلبه بر طبیعت نیست؟ پس چرا در برخى موارد و حالات، مرگ را بر آن ترجیح مى نهیم، یا گمراهى را بر هدایت مى گزینیم، یا جهل را به جاى علم مى پذیریم و یا واپس ماندگى را بر پیشرفت و عمل، مقدم مى داریم؟ آیا نه چنان است که باید به نیروى هدایت و علم بر همه چیز غلبه کنیم؟ آیا عمل و حرکت بارزترین مظاهر زندگى و فواید آن نیست؟ نبوت دعوت راستینى است به زندگى یعنى به علم و عمل، به هدایت و حرکت، به سوى غلبه بر طبیعت براى مصالح بشر.
قرآن فریاد بر مى آورد که پاسخ گفتن به این رسالت با فطرت بشرى هماهنگ است و از عشق ما به زندگى سرچشمه مى گیرد. مى گوید: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم؛ اى کسانى که ایمان آورده اید اجابت کنید دعوت خدا و پیامبر را به هنگامى که شما را به چیزى مى خواند که شما را زنده مى کند.» آیه فوق با صراحت مى گوید که دعوت اسلام، دعوت به سوى حیات و زندگى است حیات معنوى، حیات مادى، حیات فرهنگى، حیات اقتصادى، حیات سیاسى به معناى واقعى، حیات اخلاقى و اجتماعى، و بالاخره حیات و زندگى در تمام زمینه ها. سپس مى گوید: «و اعلموا أن الله یحول بین المرء و قلبه و أنه إلیه تحشرون؛ بدانید که خداوند میان انسان و قلب او حائل مى شود، و اینکه همه شما نزد او در قیامت اجتماع خواهید کرد.» (انفال/ 24)

شرحى در مورد حیات و اقسام آن از نظر قرآن

توضیح اینکه، زندگى گرانبهاترین متاعى است که یک موجود زنده براى خود سراغ دارد، و چگونه چنین نباشد و حال آنکه در ماوراى زندگى غیر از عدم و بطلان چیز دیگرى نیست، و معلوم است که این ارزش را براى زندگى به خاطر اثر آن قائل است که عبارت است از شعور و اراده که نشاط و سعادت زندگى انسانى به آن است، و براى همین جهت است که همواره از جهل و نداشتن حریت اراده و اختیار مى گریزد. آرى، انسان هم که یکى از موجودات زنده است مانند همه موجودات مجهز به سلاحى که زندگى معنوى او را که حقیقت وجود او است تامین کند مى باشد، همانطورى که تمامى انواع موجودات مسلح به سلاحى که حافظ وجود و بقایشان باشد هستند، و سلاح انسانى همین اراده و اختیار او است که خیرات و منافع او را از شرور و مضارش مشخص نموده و او را به آن یکى سوق و از این یکى زنهار مى دهد.
از آنجایى که این هدایت الهى که نوع انسانى را به سوى سعادت و خیر و به سوى منافع وجودش دلالت مى کند هدایتى است تکوینى و از مشخصات نحوه خلقت اوست، و محال است که نظام آفرینش در یک مورد دچار خطا و اشتباه شود. لاجرم باید به طور قطع گفت که انسان سعادت وجود خود را به طور قطع درک مى کند، و در این درکش دچار تردید نمى شود، هم چنان که سایر انواع مخلوقات بدون اینکه دچار سهو و اشتباه شوند به جبلت و فطرت خود راهى را که منتهى به سعادت و منفعت و خیرشان مى شود مى پیمایند، و اگر در جایى دچار خبط مى شوند به خاطر تاثیر عوامل و اسباب نامناسب دیگرى است که موجودى را از مسیر خیرات و منافعش منحرف ساخته به سوى ضرر و شرش سوقش مى دهد، مانند جسم ثقیل زمینى که به حسب طبع زمینى اش باید در روى زمین قرار بگیرد، ولیکن فشار نیرویى او را مجبور به دور شدن از زمین نموده و به رفتن به سمت بالا وادارش مى سازد، و آن جسم تا آنجا که مجبور است بر خلاف طبع خود بالا مى رود و وقتى آن فشار تمام شد دوباره به سوى زمین باز مى گردد، و این بازگشتن هم اگر فشار دیگرى نباشد به طور طبیعى یعنى به خط مستقیم انجام مى گیرد، مگر اینکه در بازگشتن هم محکوم به یک نیروى مخالفى باشد که در آن صورت به طور منحنى صورت مى گیرد.
این معنا همان معنایى است که در قرآن کریم روى آن پافشارى نموده و مى فرماید راه سعادت و علم و عملى که منتهى به آن مى شود بر هیچ انسانى پوشیده و مخفى نیست، و هر انسانى به فطرت خود مى فهمد که چه معارفى را باید معتقد باشد و چه کارهایى را باید بکند، خداوند در قرآن مجید مى فرماید: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم؛ آفرینش خدا که سرشت مردم را بر طبق آن آفرید، هیچ دگرگونى در خلق خدا نیست این است دین استوار.» (روم/ 30) و در سوره اعلى مى فرماید: «الذی خلق فسوى و الذی قدر فهدى؛ آن کسى که آفرید پس آفرینش را راست و معتدل کرد، و آن کس که اندازه گیرى نمود و هدایت کرد.» (اعلی/ 5) و پس از پنج آیه «فذکر إن نفعت الذکرى سیذکر من یخشى و یتجنبها الأشقى؛ پس تذکر ده اگر تذکر سود بخشد، زود است آن کس که مى ترسد متذکر شود، و آن کس که بدبخت تر است از آن دورى کند.» (اعلى/ 11)
در سوره شمس مى فرماید: «و نفس و ما سواها* فألهمها فجورها و تقواها* قد أفلح من زکاها* و قد خاب من دساها؛ قسم به نفس و آن کس که خلقت آن را راست کرد، سپس گنهکاریش را و تقوایش را به او الهام نمود، به تحقیق رستگار شد کسى که نفس را تزکیه کرد و زیانکار شد آن کس که قدرش را نشناخت (و آن را به سوى گمراهى کشانید).» (شمس/ 7- 10)

انسان و انحراف از فطرت

آرى، گاهى مى شود که انسان در اعتقاد و یا عملش از طریق حق منحرف شده و دچار اشتباه مى گردد، لیکن این خطا و اشتباه مستند به فطرت انسانى او و هدایت الهى نیست، بلکه به خاطر این است که او خودش عقل خود را دزدیده و در اثر پیروى هواى نفس و تسویلات جنود شیطان راه رشد خود را گم کرده است، هم چنان که قرآن فرموده: «إن یتبعون إلا الظن و ما تهوى الأنفس و لقد جاءهم من ربهم الهدى؛ پیروى نمى کنند مگر پندار را و آنچه که دلها هوس مى کند با اینکه به تحقیق از ناحیه پروردگارشان هدایت بیامدشان.» (نجم/ 23)
نیز فرموده: «أ فرأیت من اتخذ إلهه هواه و أضله الله على علم؛ پس آیا دیدى کسى را که هوى و هوس خود را خداى خود گرفت، و خداوند او را در عین دانایى گمراه ساخت.» (جاثیه/ 22) پس این امور و علم و عملى که فطرت انسانى انسان را به سوى آن دعوت مى کند لوازم زندگى سعید انسانى و آن زندگى است که جا دارد نامش را زندگى گذاشت و چنین زندگى به چنین علم و عملى نیازمند است هم چنان که چنین علم و عمل مستلزم چنان زندگى است، و زندگى را از اینکه دچار منافیات شده و در نتیجه اثرش خنثى گردد حفظ نموده و دوباره به مسیر اولش باز مى گرداند. از اینجا نتیجه مى گیریم که اگر انسان از راه راستى که فطرتش او را به آن دعوت نموده و هدایت الهى به سوى آن سوقش مى دهد منحرف شود قطعا لوازم سعادت زندگى را از دست داده است، یعنى در علم نافع و عمل صالح کوتاهى کرده و با گرائیدن به سوى جهل و فساد، اراده آزاد و عمل نافع خود را به مردگان ملحق کرده، و دیگر زنده به آن زندگى نمى شود مگر اینکه علم حق و عمل حق را دوباره کسب کند، و این آن معنایى است که آیه مورد بحث به آن اشاره نموده و مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید استجابت کنید دعوت خدا و رسول را وقتى شما را دعوت مى کنند به چیزى که شما را زنده مى کند.»
البته از نظر قرآن کریم براى حیات یک معناى دیگرى است دقیق تر از آن معنایى که به نظر ساده و سطحى انسان مى رسد، چون در نظر سطحى، حیات عبارت است از زندگى دنیوى از روز ولادت تا رسیدن مرگ که دورانى است توأم با شعور و فعل ارادى که نظیرش و یا نزدیک به آن در حیوانات نیز یافت مى شود، ولیکن خداى سبحان به طورى که از آیه «و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ و نیست این زندگى دنیا مگر لهو و لعب، و به درستى خانه آخرت تنها همان است زندگى اگر مى دانستند.» (عنکبوت/ 64) برمى آید غیر این زندگى دنیایى یک زندگى دیگرى براى انسان سراغ مى دهد که اشتغال به زندگى دنیا که مشتى اوهام است از آن زندگى که حقیقت زندگى است باز مى دارد و حال آنکه اشتغال به آن اهم و نتیجه آن نتیجه وجود آدمى و تحقق دادن به اغراض روحى او است، پس اشتغال به زندگى دنیا حجابى است که میان آدمى و رسیدن به حقیقت آن زندگى که در پیش هست حایل مى شود.
این همان معنایى است که خداى تعالى در یکى از آیات خطابیه روز قیامت مى فرماید: «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ تو به تحقیق از این (صحنه) غافل بودى، پس ما پرده ات را پس زدیم اینک امروز دیدگانت خیره و تیز است.» (ق/ 22) پس معلوم شد: براى انسان زندگى دیگرى شریف تر و گرانمایه تر از زندگى دنیا که خداوند لهو و لعبش خوانده هست، و آن زندگى اخروى است که، به زودى پرده از رویش برداشته مى شود، و آن زندگى است که دیگر مشوب و آمیخته با لهو و لعب و لغو و گناه نیست، و در آن آدمى جز به نور ایمان و روح عبودیت سیر نمى کند، هم چنان که فرموده: «أولئک کتب فی قلوبهم الإیمان و أیدهم بروح منه؛ آنان خدا در دلهایشان ایمان را نوشته و ایشان را بر وحى از خود تایید فرموده.» (مجادله/ 22) و نیز فرموده: «أ و من کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؛ آیا کسى که مرده بود و پس ما او را زنده کردیم و نورى برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم آمد و شد (و زندگى) مى کند مانند کسى است که در ظلمات قرار گرفته و از آن بیرون شدنى نیست؟» (انعام/ 122)

زندگى حقیقى انسان، اشرف و اکمل از حیات دنیوى

پس این زندگى یک زندگى دیگرى است عالى تر و گرانبهاتر از زندگى عمومى دنیا که در آن همه رقم آدمها و حتى حیوانها هم به سر مى برند، و از امثال جمله «و أیدناه بروح القدس؛ او را به روح القدس تایید کردیم.» (بقره/ 253) و همچنین جمله «و کذلک أوحینا إلیک روحا من أمرنا؛ و این چنین وحى فرستادیم به سوى تو روحى از امر خود را.» (شورى/ 52) آید که باز یک زندگى دیگرى است مافوق آن دو زندگى که گفتیم. پس براى آدمى یک زندگى حقیقى هست که اشرف و کامل تر از حیات و زندگى پست دنیایى او است، و وقتى به آن زندگى مى رسد که استعدادش کامل و رسیده شده باشد، و این تمامیت استعداد به وسیله آراستگى به دین و دخول در زمره اولیاى صالحین دست مى دهد، هم چنان که رسیدن به زندگى دنیایى وقتى دست مى دهد که نطفه اش رشد نموده و هم چنان نمو کند تا استعدادش براى درک آن کامل شود یعنى به صورت جنین در آید.
آیه مورد بحث که مى فرماید: «یا أیها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول إذا دعاکم لما یحییکم» اشاره به همان استعداد نموده و مى فرماید پذیرفتن و عمل کردن به آن دستوراتى که دعوت حقه اسلامى، بشر را به آن مى خواند انسان را براى درک آن زندگى حقیقى مستعد مى سازد، هم چنان که این زندگى حقیقى هم منشا و منبع اسلام است، و علم نافع و عمل صالح از آن زندگى سرچشمه مى گیرد، و در همین معنا است آیه شریفه «من عمل صالحا من ذکر أو أنثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون؛ کسى که از مرد و زن با داشتن ایمان عمل صالح کند پس ما او را به یک زندگى طیبى زنده کرده و اجرشان را به سنگ تمام و بهتر از آنچه مى کردند مى دهیم.» (نحل/ 97)

منابع

  • سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 9 صفحه 53
  • ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏7 صفحه 128

کلید واژه ها

زندگی انسان سعادت حشر خدا قرآن جهان بینی اسلامی

مطالب مرتبط

رابطه عشق به قرآن با قرب الهی نمونه‏ اى از تفسیر قرآن با قرآن شئون زندگی انسان در اسلام دیدگاههای مختلف در باب هدف آفرینش انسان تفاوت میان نظام جمعی دنیا و آخرت از دیدگاه قرآن مجید بررسی موضوع وحدت با توجه به آیات قرآن نتایج اعمال مترفین

اطلاعات بیشتر

حشر حیوانات به سوی خدا فاصله بین دنیا و آخرت روز حشر و نشر دعای حضرت ابراهیم علیه السلام برای روز رستاخیز حیات در محشر حشر و بعث در اصطلاح فلسفی و عرفانی حشر حیوانات در کتاب و سنت حشر حیوانات و مسأله اختیار کیفیت حشر حضرت فاطمه علیهاسلام

ابزار ها