جستجو

بررسی قضاوت وجدان

منابع اسلامی درتحریک به محاسبه نفس، بسیار فراوان است. از آن جمله از امام ششم ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق (ع) نقل شده است که فرمود: «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا.»

«به علاوه وقتی که خود، درباره خودش قضاوت کند و خطاهای خویش را پیدا نماید، خطاهای وا زده درحالت خودآگاه ظاهر می شوند.»
«وجدان غریزه فنا ناپذیر خدایی، ندای آسمانی، راهنمای مطمئن افراد ناخودآگاه و محدود اما هوشیار و آزاد، داور درست کار و نیک اندیش.»
«همیشه قضایا را قبل از اخذ تصمیم به محکمه وجدان تسلیم نمایید، وجدان راهنمای بی نظیر و قاضی بی طرفی است.»
«من آن جان را اجابت نمودم و به او اخلاص ورزیدم، زیرا دیدم کبوتر کوچک وجدانش با کرکس معاصی اش بدون واهمه به مبارزه برمی خیزد. وجدان قاضی عادل، ضعیف است و این ضعف مانع اجرای احکام آن می باشد.»

معنای قضاوت درحدود معمولی خود بسیار روشن است وآن عبارت است از تطبیق قانون به گفتار و یا کردار انسانی که حق وباطل از آن انتزاع می گردد. پس چنان که واضح است قضاوت سه رکن اساسی دارد:
اول- قانونی که کاشف از وجود حق و باطل است.
دوم- گفتار یا کردار انسانی که مورد انطباق یا عدم انطباق ان قانون می باشد.
مقصود ازکردار، معنای عمومی آن است و شامل هر گونه وضع انسانی است که ممکن است مورد شمول قانون بوده باشد.
سوم- شخص قضاوت کننده یعنی کسی که گفتار یا کردار انسانی را که با نظر به قانون مفروضی مشخص نموده و مبری بودن یا مجرم بودن آن را اثبات می کند.
این تعریف مختصر تقریبا درتمام قضاوت ها صدق است. پس این که می گوییم «وجدان قاضی است» بایستی دو رکن دیگر قضاوت را هم در این جا معین کنیم. این دو رکن عبارتند از:
1- قوانینی که حق و باطل را مشخص نموده اند.
2- مورد قضاوت که کردار یا گفتار یا به طور عمومی وضع انسانی است که قابل محاسبه قانونی می باشد. اگر ما وجدان را قاضی بدانیم بدون شک بایستی قوانین و اصولی را که حق و باطل را مشخص می کند در خارج از قلمرو فعالیت وجدانی قبول نماییم، زیرا قاضی هرگز قدرت جعل قانون را ندارد بلکه او فقط قانون مفروض را به وضع انسانی تطبیق نموده و مجرمیت یا مبری بودن انسان را مشخص می نماید.
پس بایستی قوانینی را از عقل یا قراردادهای اجتماعی یا دینی احراز نماییم تا وجدان با نظر به آن قوانین درباره شخص مفروض قضاوت نماید. باز در این جا باید درنظر گرفت، هنگامی که وجدان قضاوت می نماید، کدامین موجود را به محاکمه کشیده و درباره او قضاوت می کند. بدون شک این مورد قضاوت وجدان نیست، زیرا قاضی کسی است که سرنوشت انسان را درباره کار با به طور عموم درباره پدیده معینی مشخص می کند، آن انسان مورد قضاوت است نه قاضی و به عبارت روشن تر، قاضی یعنی روشن کننده وضع معین و مورد قضاوت یعنی «مقضی له» که قاضی می خواهد وضع او را روشن کند. این دو مقوله تقریبا متناقض می باشند و یک موضوع نمی تواند هم روشن کننده باشد وهم روشن شونده ولی ما به هرحال این پدیده قضاوت را در درون خود احساس کرده ایم. بایستی طرف قضاوت «مقضی له» را غیر از وجدان بدانیم. این مقضی له کیست؟ می توان گفت: به طور اجمال این مقضی له «من» به معنای عمومی آن است و می توان گفت: این مورد قضاوت نفس انسانی است. یک مسئله دیگر درباره قضاوت وجدان باید مورد بررسی قرار بگیرد وآن این است که: غالبا متفکرین با نویسندگان بزرگ که درباره وجدان اظهار نظر نموده و یا درباره وجدان، دریافت خود را بیان و قضاوت آن را قبول کرده اند، این قید را دائما خاطر نشان می سازند که وجدان در قضاوت خود هرگز اشتباه نمی کند و وجدان خطاکار نیست.
حال، آیا حقیقتا چنین است که وجدان هرگز در قضاوت خود اشتباه نمی کند؟ اگر وجدان درقضاوت خود اشتباه نمی کند، این اندازه خطاها و اشتباهات که انسان ها در روش اجتماعی خود، اعم از اخلاقی و حقوقی و دینی مرتکب می شوند نتیجه چیست؟ یا باید بگوییم: قضاوت وجدان درهمه کارهای انسانی وجود ندارد، بلکه بعضی ازکارهای انسانی است که مورد قضاوت وجدان قرار می گیرد و یا این که بگوییم: وجدان هم درقضاوت خود مرتکب خطا و اشتباه می گردد. نظریه اول که بگوییم وجدان درهمه کارهای انسانی فعالیت نمی کند، مانند این است که بگوییم چشم انسانی همه رنگ ها را نمی بیند. این ندیدن رنگ ممکن است به دو شکل تصور شود:
یکی این که: وضع فیزیکی چشم ما طوری است که فلان رنگ ها را نمی بیند، وجدان هم وضع طبیعی اش طوری است که تمام کارهای انسانی را نمی تواند تحت نظر بگیرد.
دوم این که: با در نظر گرفتن این که چشم انسانی طبیعتا می تواند فلان رنگ را ببیند و مانع طبیعی هم وجود ندارد، با این حال نمی بیند، وجدان هم می تواند تمام کارهای انسانی را زیر نظر بگیرد ولی فلان کار بالخصوص را مورد توجه قرار نمی دهد.
این تصور دومی کاملا نامفهوم است، زیرا در صورتی که فرض قابلیت وجدان رسیدگی به تمام امور است، به چه علت در مورد مخصوصی این فعالیت را انجام نمی دهد؟ این یک فرض محالی است که علت با داشتن تمام شرایط نتواند معلول خود راصادر نماید. پس باید همان تصور اولی را در نظر بگیریم و بگوییم: میدان فعالیت وجدان محدود است، یعنی چنان نیست که وجدان بتواند تمام کارهای انسانی را مورد بررسی قراردهد. در این صورت باید گفت: وجدان کار محدودی دارد و در خارج از قلمرو فعالیت خود، کاری صورت نمی دهد، نه این که وجدان خطا کار است زیرا توقع فعالیت وجدان در غیر مورد مخصوص به خود، مانند توقع شنیدن از چشم است، اگر چشم نشنود این بدان معنی نیست که چشم خطا کار است، بلکه وضع طبیعی او اقتضای شنیدن نمی کند. نتیجه کلی این بررسی چنین است که وجدان خطا نمی کند بلکه بایستی وظیفه مخصوص او را درنظر بگیریم که عبارت است از: قضاوت اما وجود اشتباهات وخطاکاری ها در شئون انسانی بدون شک مربوط به نیروهای مربوطه اوست، مانند نیروی تشخیص قانون یا موضوعات محسوسه (عقل وحواس) و یا تمایلات نفسانی او که بسیار نیرومند می باشند.

خلاصه انسان می تواند در تشخیص قانون از ناحیه عقل یا در تشخیص موضوع از ناحیه حواس به خطا رفته باشد، یا این که ضعف وجدان در مقابل نیروی تمایلات تاب مقاومت نداشته باشد، ولی این خطا و ناتوانی به وجدان مربوط نخواهد بود. وجدان، قانون احراز شده و موضوع تشخیص داده شده را مورد بررسی قرار داده و قضاوت خواهد کرد، چنان که فعالیت وجدان درمقابل تمایلات نفسانی به تقویت از ناحیه شخصیت نیازمند می باشد.

منابع

  • محمدتقی جعفری- وجدان- صفحه 196-200

کلید واژه ها

عقل نفس وجدان حقیقت قضاوت اعمال

مطالب مرتبط

انواع عصمت نگاهی به مراتب نفس در قرآن معنا و مفهوم هوای نفس توجه به وجدان اخلاقی در آثار گذشتگان بررسی هماهنگی عقل و وجدان آزمایش وجدان اهداف وضع احکام الهی

اطلاعات بیشتر

ابزار ها