جستجو

تعریف ناپذیر بودن خداوند

اگر یک امری بسیط بود و اساسا جزء نداشت، ما آن را دیگر نمی توانیم به اجزائش تعریف کنیم؛ همچنانکه اگر شیئی غایت نداشت (یعنی برای یک غایت دیگر به وجود نیامده بود یا حتی غایتش با فاعلش یکی بود) آن را از راه اثر و غایتش نمی توانیم تعریف کنیم و اگر یک شیء تنها فاعل داشته باشد، یگانه راهی که ما می توانیم آن را تعریف کنیم این است که آن را به فاعلش تعریف کنیم.
حال اگر یک شیء فاعل نداشته باشد، جزء هم نداشته باشد، غایت هم نداشته باشد، طبعا غیرقابل تعریف است و به همین دلیل ما خدا را نمی توانیم تعریف کنیم؛ یعنی یک تعریف واقعی، تعریفی که به اصطلاح ذاتی باشد.
ما خدا را از راه اثر (اثر غیر از غایت است) می توانیم بشناسیم ولی خدا را نمی توانیم تعریف کنیم به آن معنا که اشیاء دیگر را تعریف می کنند، چون خدا نه جزء دارد که بگوییم خدا آن چیزی است که از فلان شیء و فلان شیء به وجود آمده است و نه فاعل دارد که بگوییم خدا آن چیزی است که آن را برای فلان هدف به وجود آورده اند. طبعا هیچیک از آن چیزهایی که در باب تعریف از آنها استفاده می شود، در مورد خدا نمی توان از آنها استفاده کرد.

منابع

  • مرتضی مطهری- معاد- صفحه 136-135

کلید واژه ها

خدا صفات خدا فلسفه

مطالب مرتبط

موجود مستقل و وابسته حسن و قبح عقلی افعال از نظر معتزله وجه موجودات و وجه خداوند در قرآن ادله اثبات علم خدا رابطه بین علم حق تعالی و تحقق اشیاء سخنان علمای شیعه درباره قدم و حدوث خداوند اولین مربی انسانها

اطلاعات بیشتر

غایت در آفرینش تعریف شیء به علل درونی و بیرونی

ابزار ها