جستجو

من واقعی در اندیشه مولوی

تمثیل خیلی خوبی مولوی دارد: فرض کنید انسان زمینی جهت ساختمان برای خودش تهیه کرده، به هر علتی نمی رود آن جا ساختمان کند. هنگام شب عمله و بنا و مهندس و مصالح می فرستد آن جا تا یک ساختمان بسازند برای آنکه در آن سکونت بکند. پول ها خرج می کند، خانه ای می سازند مکمل و مجهز و او هم خاطرش جمع که خانه خیلی خوبی برای خودش ساخته است.
آن روزی که حرکت می کند برود داخل خانه، وقتی نگاه می کند می بیند خانه را در زمین دیگران ساخته؛ خانه را ساخته ولی نه در زمین خودش، در زمین دیگران. زمین خودش چطور؟ لخت و عور آنجا مانده. چه حالتی به انسان دست می دهد؟ می گوید این، حالت همان آدمی است که وارد قیامت می شود، خودش را می بیند مثل یک زمین سخت؛ آن که برایش کار نکرده خودش است و آن که برایش کار کرده او نبوده.
در زمین دیگران خانه مکن *** کار خود کن کار بیگانه مکن
کیست بیگانه، تن خاکی تو *** کز برای اوست غمناکی تو
تا تو تن را چرب و شیرین می دهی *** گوهر جان را نیابی فربهی
گر میان مشک، تن را جا شود *** وقت مردن گند آن پیدا شود
اگر این بدن را همیشه توی مشک بگذاری، همین قدر که مرد، دو روز که بگذرد عفونت می گیرد و مردم مجبورند برای فرار از عفونتش آن را دو متر زیر خاک مخفی کنند.
مشک را بر تن نزن، بر جان بمال *** مشک چه بود نام پاک ذوالجلال
 

منابع

  • مرتضی مطهری- فلسفه اخلاق- صفحه 178-179

کلید واژه ها

مولوی انسان شعرا قیامت اعمال

مطالب مرتبط

تأثیر نیت در اعمال حقیقت و واقعیت جهنم خداوند و پرداختن به امور مختلف در آن واحد روبرو شدن انسان با اعمال خویش در قیامت کارساز نبودن اعتبارات دنیوی در آخرت رابطه بین اعمال بد و کیفر آخرت آمیخته بودن حق و باطل در دنیا و جدایی آنها در آخرت

اطلاعات بیشتر

ابزار ها