جستجو

آداب اجتماعى در قرآن

خداوند در سوره نور آیات 27 تا 34 می فرماید: «شما که ایمان دارید به خانه هیچ کس غیر از خانه های خود داخل نشوید تا آنکه آشنایی دهید و بر اهلش سلام کنید این برای شما بهتر است امید است که پند گیرید.» (نور/27)
«و اگر کسی را در خانه نیافتید داخل نشوید تا شما را اجازه دهند و اگر گفتند برگردید برگردید که این برای شما پاکیزه تر است و خدا به اعمالی که می کنید دانا است.» (نور/28)
«و اما در خانه های غیر مسکونی برای شما گناهی نیست که به خاطر کالایی که در آن دارید داخل شوید و خدا آنچه را که آشکار و یا پنهان کنید می داند.» (نور/29)
«به مردان مؤمن بگو دیدگان خویش را از نگاه به زنان اجنبی باز گیرند و فرج های خویش را نگهدارند، این برای ایشان پاکیزه تر است که خدا از کارهایی که می کنید آگاه است.» (نور/30)
«و به زنان با ایمان بگو چشم از نگاه به مردان اجنبی فرو بندند و فرج های خویش را حفظ کنند و زینت خویش را جز آنچه آشکار است آشکار نسازند و باید که روپوش هایشان را به گریبان ها کنند و زینت خویش را نمایان نکنند مگر برای شوهرانشان، یا پدران و یا پدر شوهران یا پسران و یا پسر شوهران و یا برادران و یا خواهر زادگان و یا برادر زادگان و یا زنان و یا آنچه مالک آن شده اند یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند و یا کودکانی که از اسرار زنان خبر ندارند و مبادا پای خویش را به زمین بکوبند تا آنچه از زینتشان که پنهان است ظاهر شود. ای گروه مؤمنان همگی به سوی خدا توبه برید شاید رستگار شوید.» (نور/31)
«دختران و پسران و غلامان و کنیزان عزب خود را اگر شایستگی دارند نکاح نمایید که اگر تنگدست باشند خدا از کرم خویش توانگرشان کند که خدا وسعت بخش و دانا است.» (نور/32)
«و کسانی که وسیله نکاح کردن ندارند به عفت سر کنند تا خدا از کرم خویش از این بابت بی نیازشان کند و از مملوکانتان کسانی که خواستار آزادی خویش و پرداخت بهای خود از دسترنج خویشند اگر خیری در آنان سراغ دارید پیشنهادشان را بپذیرید و از مال خدا که عطایتان کرده به ایشان بدهید و کنیزان خود را که می خواهند دارای عفت باشند به خاطر مال دنیا به زناکاری وا مدارید و اگر کنیزی به اجبار مالکش وادار به زنا شد خدا نسبت به وی آمرزنده و رحیم است.» (نور/33)
«ما آیه های روشن با مثلی از سرگذشت نیاکان شما و پندی برای پرهیزگاران به تو نازل کردیم.» (نور/34)
آداب اجتماعی در مورد دخول به خانه دیگران
در این آیات احکام و شرایعی که متناسب و مناسب با مطالب گذشته است تشریع شده. «یا ایها الذین آمنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها...» انس به هر چیز و به سوی هر چیز به معنای الفت گرفتن به آن و آرامش یافتن قلب به آن است، و کلمه "استیناس" به معنای عملی است که به این منظور انجام شود، مانند استیناس برای داخل شدن خانه به وسیله نام خدا بردن و یا، یا الله گفتن، یا تنحنح کردن و امثال آن، تا صاحب خانه بفهمد که شخصی می خواهد وارد شود و خود را برای ورود او آماده کند، چه بسا می شود که صاحب خانه در حالی قرار دارد که نمی خواهد کسی او را به آن حال ببیند و یا از وضعی که دارد با خبر شود.
از اینجا معلوم می شود که مصلحت این حکم پوشاندن عورات مردم و حفظ احترام ایمان است، پس وقتی شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر، استیناس کند و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه سازد و بعد داخل شده و سلام کند، در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند کمک کرده و نسبت به خود ایمنی اش داده و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده، مایه استحکام اخوت و الفت و تعاون عمومی بر اظهار جمیل و ستر قبیح است و جمله «ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون» هم اشاره به همین فواید است، یعنی شاید با استمرار بر این سیره متذکر وظیفه خود بشوید، که چه اموری را باید رعایت کنید و چگونه سنت اخوت را در میان خود احیاء سازید و در سایه آن، قلوب را با هم مألوف نموده، به تمامی سعادت های اجتماعی برسید.
بعضی از مفسرین گفته اند: جمله «لعلکم تذکرون» تعلیل است برای مطلبی حذف شده و تقدیر آن "به شما چنین گفته شده تا شاید متذکر مواعظ خدا بشوید و بدانید که علت و فلسفه این دستورات چیست" می باشد و بعضی دیگر گفته اند تقدیر جمله «حتی تستانسوا و تسلموا»، حتی تسلموا و تستانسوا می باشد، ولی خواننده بی اعتباری آن را خود درک می کند.
«فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم..»؛ یعنی اگر دانستید که احدی در خانه نیست -البته کسی که اختیار دار اجازه دخول است- پس داخل نشوید تا از ناحیه مالک اذن، به شما اجازه داده شود و منظور این نیست که سر به داخل خانه مردم کند، اگر کسی را ندید داخل نشود، چون سیاق آیات شاهد بر این است که همه این جلوگیری ها برای این است که کسی به عورات و اسرار داخلی مردم نظر نیندازد.
این آیه شریفه حکم داخل شدن در خانه غیر را در صورتی که کسی که اجازه دهد در آن نباشد بیان کرده و آیه قبلی حکم آن فرضی را بیان می کرد که اجازه دهنده ای در خانه باشد و اما حکم این صورت که کسی در خانه باشد ولی اجازه ندهد، بلکه از دخول منع کند آیه «و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم و الله بما تعملون علیم» آن را بیان کرده.
«لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم...» ظاهر سیاق این است که جمله "فیها متاع لکم" صفت بعد از صفت برای کلمه "بیوتا" است، نه اینکه جمله ای نو و ابتدایی باشد و جمله "لیس علیکم جناح" را تعلیل کند و ظاهرا کلمه "متاع" به معنای استمتاع و بهره گیری باشد.
بنابراین آیه مورد بحث تجویز می کند داخل شدن در خانه هایی را که برای استمتاع بنا شده و کسی در آن سکونت طبیعی ندارد، مانند کاروانسراها و حمام ها و آسیاب ها و امثال آن، زیرا همین که برای عموم ساخته شده است خود اذن عام برای داخل شدن است.
و چه بسا بعضی گفته باشند که مراد از متاع، معنای اسمی کلمه است، یعنی اثاث و چیزهایی که برای خرید و فروش عرضه می شود، مانند تیمچه ها و بازارها که صرف ساخته شدنش برای این کار اذن عام برای دخول است، ولی این وجه خالی از بعد نیست، چون لفظ آیه از افاده آن قاصر است. «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیربما یصنعون» کلمه "غض" به معنای روی هم نهادن پلک های چشم است، و کلمه "ابصار" دستور غض بصر و حفظ عورات و امر به حجاب داری و آشکار نساختن مواضع زینت و... جمع بصر است که همان عضو بیننده باشد و از اینجا معلوم می شود که کلمه "من" در جمله "من ابصارهم" برای ابتدای غایت است و یا برای بیان جنس و یا تبعیض باشد که هر یک را مفسری گفته و معنایش این است که مؤمنین چشم پوشی را از خود چشم شروع کنند.
پس در جمله "قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم" از آنجایی که کلمه "یغضوا" مترتب بر"قل؛ بگو" می باشد نظیر ترتبی که جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت می کند بر اینکه قول در اینجا به معنای امر است و معنای جمله این است که به مؤمنین امر کن که چشم خود را بپوشند و تقدیر آن این است که: "ایشان را امر به غض و چشم پوشی کن که اگر امر بکنی چشم خود را می پوشند" و این آیه به جای اینکه نهی از چشم چرانی کند، امر به پوشیدن چشم کرده و فرقی ندارد، آن امر این نهی را هم افاده می کند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبی را بر مردان و نگاه به مرد اجنبی را بر زنان تحریم فرموده.
و جمله "و یحفظوا فروجهم" نیز به معنای این است که به ایشان امر کن تا فرج خود را حفظ کنند و کلمه "فرجه" و "فرج" به معنای شکاف در میان دو چیز است که با آن از عورت کنایه آورده اند و در قرآن کریم هم که سرشار از اخلاق و ادب است همیشه این کنایه را استعمال کرده، به طوری که راغب گفته در عرف هم به خاطر کثرت استعمال مانند نص و اسم صریح برای عورت شده است.
و مقابله ای که میان جمله "یغضوا من ابصارهم" با جمله "یحفظوا فروجهم" افتاده، این معنا را می رساند که مراد از "حفظ فروج" پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشته اند، در روایت هم از امام صادق (ع) رسیده که فرمود: «تمامی آیاتی که در قرآن درباره حفظ فروج هست به معنای حفظ از زنا است، به غیر این آیه که منظور در آن حفظ از نظر است» و بنابر این ممکن است جمله اولی از این دو جمله را با جمله دومی تقیید کرده و گفت مدلول آیه تنها نهی از نظر کردن به عورت و امر به پوشاندن آن است.
آنگاه به مصلحت این حکم اشاره نموده و با بیان آن مردم را تحریک می کند که مراقب این حکم باشند و آن اشاره این است که می فرماید: "این بهتر شما را پاک می کند، علاوه بر این خدا به آنچه می کنید با خبر است". "و قل للمؤمنات یغضضن..." کلام در جمله "و قل للمؤمنات..." همان است که در جمله "قل للمؤمنین..." گذشت. پس برای زنان هم جایز نیست نظر کردن به چیزی که برای مردان جایز نیست و بر ایشان هم واجب است که عورت خود را از اجنبی -چه مرد و چه زن- بپوشانند.
و اما اینکه فرمود: «و لا یبدین زینتهن الا ما ظهر منها» کلمه "ابداء" به معنای اظهار است و مراد از "زینت زنان"، مواضع زینت است، زیرا اظهار خود زینت از قبیل گوشواره و دست بند حرام نیست، پس مراد از اظهار زینت، اظهار محل آنها است. خدای تعالی از این حکم آنچه را که ظاهر است استثناء کرده و در روایت آمده که مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو کف دست و قدم ها می باشد.
«و لیضربن بخمرهن علی جیوبهن» کلمه "خمر" به دو ضمه جمع خمار است، و "خمار" آن جامه ای است که زن سر خود را با آن می پیچد و زاید آن را به سینه اش آویزان می کند و کلمه "جیوب" جمع جیب، به فتح جیم و سکون یاء است که معنایش معروف است، و مراد از جیوب، سینه ها است و معنایش این است که به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه ها را به سینه های خود انداخته، آن را بپوشانند. «و لا یبدین زینتهن الا لبعولتهن...او بنی اخواتهن» کلمه "بعولة" به معنای شوهران است.
و طوایف هفتگانه ای که قرآن از آنها نام برده محرم های نسبی و سببی هستند و اجداد شوهران حکمشان حکم پدران ایشان و نوه های شوهران حکمشان حکم فرزندان ایشان است و اینکه فرمود: "نسائهن" و زنان را اضافه کرد به ضمیر زنان، برای اشاره به این معنا بوده که مراد از "نساء" زنان مؤمنین است که جایز نیست خود را در برابر زنان غیر مؤمن برهنه کنند، از روایات وارده از ائمه اهل بیت (ع) هم همین معنا استفاده می شود.
اطلاق جمله "او ما ملکت ایمانهن" هم شامل غلامان می شود و هم کنیزان و از روایات نیز این اطلاق استفاده می شود، همچنان که به زودی خواهد آمد و این جمله یکی از مواردی است که کلمه "ما" در صاحبان عقل استعمال شده و در معنای "من - کسی که" به کار رفته است. «او التابعین غیر اولی الاربة من الرجال»؛ کلمه "اربه" به معنای حاجت است و منظور از این حاجت شهوتی است که مردان را محتاج به ازدواج می کند و کلمه "من الرجال" بیان تابعین است و مراد از این رجال تابعین افراد سفیه و ابلهی هستند که تحت امر و تشویق به ازدواج و به عقد قرارداد جهت آزادی بردگان (مکاتبه) قیمومت دیگران هستند و شهوت مردانگی ندارند.
«او الطفل الذین لم یظهروا علی عورات النساء» الف و لام در "الطفل" برای استفراق است و کلیت را می رساند، یعنی جماعت اطفالی که بر عورت های زنان غلبه نیافته اند یعنی آنچه از امور زنان که مردان از تصریح به آن شرم دارند، اطفال زشتی آن را درک نمی کنند و این به طوری که دیگران هم گفته اند کنایه از حد بلوغ است. «و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن» پاهای خود را محکم به زمین نزنند تا صدای زیور آلاتشان از قبیل خلخال و گوشواره و دستبند به صدا در نیاید.
«و توبوا الی الله جمیعا ایها المؤمنون لعلکم تفلحون» مراد از "توبه" به طوری که از سیاق بر می آید بازگشت به سوی خدای تعالی است، به امتثال اوامر او و انتهاء از نواهیش و خلاصه پیروی از راه و صراطش.
«و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم» کلمه "انکاح" به معنای تزویج، و کلمه "ایامی" جمع "ایم" به فتحه همزه و کسره یاء و تشدید آن به معنای پسر عزب و دختر عزب است و گاهی به دختران عزب ایمه هم می گویند و مراد از "صالحین" صالح برای تزویج است، نه صالح در اعمال.
«ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله» وعده جمیل و نیکویی است که خدای تعالی داده، مبنی بر اینکه از فقر نترسند که خدا ایشان را بی نیاز می کند و وسعت رزق می دهد و آن را با جمله "و الله واسع علیم" تأکید کرده البته رزق هر کس تابع صلاحیت او است، هرچه بیشتر بیشتر، البته به شرطی که مشیت خدا هم تعلق گرفته باشد.
«و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنیهم الله من فضله» کلمه "استعفاف" و "تعفف" با همدیگر قریب المعنا هستند و مراد از نیافتن نکاح قدرت نداشتن بر مهریه و نفقه است و معنای آیه این است که کسانی که قدرت بر ازدواج ندارند از زنا احتراز بجویند تا خداوند ایشان را از فضل خود بی نیاز کند.
«و الذین یبتغون الکتاب مما ملکت ایمانکم فکاتبوهم ان علمتم فیهم خیرا...» مراد از "کتاب" مکاتبه است، (به اینکه صاحب برده با برده قرار بگذارد که بهای خود را از راه کسب و کار به او بپردازد و آزاد شود) و "ابتغاء مکاتبه" این است که برده از مولای خود درخواست کند که با او مکاتبه نماید، به این که مالی را از او بگیرد و او را آزاد کند در این آیه شریفه به صاحبان برده سفارش فرموده درخواست بردگان را بپذیرند، البته در صورتی که در ایشان چیزی سراغ دارند.
و مراد از خیر، صلاحیت آزاد شدن ایشان است. «و اتوهم من مال الله الذی اتیکم»؛ اشاره به این است که از بیت المال سهمی از زکات را به این گونه افراد که قرآن ایشان را "فی الرقاب" خوانده اختصاص دهند و همه مال المکاتبه و یا مقداری از آن را بدهند.
«و لا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء ان اردن تحصنا» کلمه "فتیات" به معنای کنیزان و فرزندان ایشان است. و کلمه "بغاء" به معنای زنا است و این کلمه مفاعله از بغی است و "تحصن" به معنای تعفف و ازدواج کردن است و "ابتغاء عرض حیات دنیا" به معنای طلب مالی است. و معنای آیه روشن است.
و اگر نهی از اکراه را مشروط کرده به اینکه: (اگر خودشان خواستند تعفف کنند)، بدان جهت است که اکراه در غیر این صورت تحقق پیدا نمی کند، سپس در صورت اکراه آنان را وعده مغفرت داده و فرموده: «و هر یک از زنان نامبرده که مالکشان ایشان را اکراه به زنا کرد، و بعد از اکراه به این عمل دست زدند، خدا آمرزنده و رحیم است»، و معنای آیه روشن است.
«و لقد انزلنا الیکم آیات مبینات و مثلا من الذین خلوا من قبلکم و موعظة للمتقین» کلمه "مثل" به معنای صفت است، و ممکن است که جمله: «و لقد انزلنا...»، حال از فاعل در جمله "توبوا" باشد، که در آیه قبلی بود و ممکن هم هست که جمله استینافیه و نو باشد و معنای آیه این است که سوگند می خورم که به سوی شما آیاتی نازل کردیم که معارفی از دین برایتان بیان می کنند که مایه رستگاری شما است، و صفتی است از سابقین، از اخیارشان و اشرارشان و با این آیات برایتان روشن کردیم که چه چیزهایی را بگیرید و از چه چیزهایی اجتناب کنید، و نیز آیاتی است که برای متقین از شما موعظه است.
در تفسیر قمی به سند خود از عبدالرحمن بن ابی عبدالله از امام صادق (ع) روایاتی در ذیل آیات مربوط به استیناس و استیذان در هنگام ورود به خانه دیگران روایت کرده که در ذیل آیه: «لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا و تسلموا علی اهلها» فرموده: «"استیناس" عبارت است از صدای پا و سلام کردن. این روایت را صدوق هم در معانی الاخبار از امام صادق (ع) نقل کرده.
و در مجمع البیان از ابی ایوب انصاری روایت کرده که گفت: «به رسول خدا (ص) عرض کردم: که استیناس به چه نحو صورت می گیرد؟ فرمود به اینکه آدمی تسبیح و حمد و تکبیر گوید و تنحنح کند تا اهل خانه بفهمند.»
و روایت شده که «مردی از رسول خدا (ص) پرسید آیا از مادرم هم اذن دخول بخواهم؟ فرمود: آری، گفت: آخر او غیر از من خادمی ندارد، باز هر وقت بر او وارد می شوم استیذان کنم؟ فرمود آیا دوست داری او را برهنه ببینی؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استیذان کن.
و نیز روایت شده که مردی می خواست به خانه رسول خدا (ص) در آید تنحنح کرد، حضرت از داخل خانه به زنی به نام روضه فرمود: بر خیز به این مرد یاد بده که به جای تنحنح بگوید السلام علیکم آیا داخل شوم؟ آن مرد شنید و همین طور گفت. پس فرمود: داخل شو.»
و در الدرالمنثور است که «شخصی از رسول خدا (ص) پرسید: چرا در هنگام ورود به خانه ها باید استیذان کرد؟ فرمود: کسی که قبل از استیذان و سلام کردن چشمش داخل خانه مردم شود خدا را نافرمانی کرده و دیگر احترامی ندارد، و می شود اذنش نداد.» و در تفسیر قمی در ذیل آیه: «فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم» گفته: «امام فرمود: معنایش این است که اگر کسی را نیافتید که به شما اجازه دخول دهد داخل نشوید، تا کسی پیدا شود و به شما اجازه دهد.» و در همان کتاب در ذیل آیه «لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم» از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «منظور از این بیوت حمام ها و کاروانسراها و آسیاب ها است که می توانی بدون اجازه داخل شوی.»
و در کافی از امام صادق (ع) روایت کرده که در حدیثی درباره واجبات اعضاء فرمود: «بر چشم واجب کرده که به آنچه خدا بر او حرام کرده ننگرد و از آنچه بر او حلال نیست اعراض کند، و ایمان و وظیفه چشم این است.»
و خدای تبارک و تعالی فرموده: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم» و مؤمنین را نهی کرده از اینکه به عورت یکدیگر نگاه کنند، و مرد به عورت برادرش نگاه کند و عورت خود را از اینکه دیگران ببینند حفظ کند و نیز فرموده: «و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن» و زنان مؤمن را نهی کرده از اینکه به عورت خواهر خود نگاه کنند، و نیز عورت خود را از اینکه دیگران به آن نگاه کنند حفظ نمایند.
و در کافی از ابی جعفر (ع) روایت کرده که فرمود: «جوانی از انصار در کوچه های مدینه به زنی برخورد که می آمد -و در آن ایام زنان مقنعه خود را پشت گوش می انداختند- وقتی زن از او گذشت او را تعقیب کرد و از پشت او را می نگریست، تا داخل کوچه تنگی که امام آن را زقه بنی فلان نامید، شد و در آنجا استخوان و یا شیشه ای که در دیوار بود به صورت مرد گیر کرده آن را بشکافت، همین که زن از نظرش غایب شد متوجه گردید که خون به سینه و لباسش می ریزد، با خود گفت: به خدا سوگند نزد رسول خدا (ص) می شوم و جریان را به او خبر می دهم. سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (ص) چون او را بدید پرسید چه شده؟ جوان جریان را گفت پس جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان الله خبیر بما یصنعون». نظیر این روایت را الدرالمنثور از علی بن ابیطالب (ع) روایت کرده، و ظاهر آن این است که مراد از امر به چشم پوشی در آیه شریفه، نهی از مطلق نگاه به زن اجنبی است، همچنان که ظاهر بعضی از روایات سابق این است که آیه شریفه نهی از نگاه به خصوص فرج غیر است.
و در آن کتاب (کافی) به سند خود از مروک بن عبید، از بعضی از اصحاب امامیه از امام صادق (ع) روایت کرده که گفت: «به وی عرض کردم: زنی که به انسان محرم نیست چه مقدار نگاه به او حلال است؟ فرمود: صورت و کف دو دست، و دو قدمها.»
و نیز فرمود: زن دیوانه و کم عقل، که نگاه کردن به موی او و به بدنش عیبی ندارد، در صورتی است که نگاه عمدی نباشد.. گویا مقصود امام (ع) از جمله "در صورتی که عمدی نباشد" ریبه و شهوت است.
و در خصال است که رسول خدا (ص) به امیر المؤمنین (ع) فرمود: «یا علی اولین نظری که به زن اجنبی کنی عیبی ندارد، ولی نظر دوم مسئولیت دارد و جایز نیست»

منابع

  • سید محمد حسین طباطبایی- ترجمه تفسیر المیزان جلد 15- صفحه 151

کلید واژه ها

قرآن تفسیر فرهنگ آداب اجتماعی سوره نور جامعه شناسی دین

مطالب مرتبط

نمونه ای از تفسیر آیات متشابه توسط آیات محکم اوصاف یاران پیامبراکرم (ص) در قرآن جایگاه دین در برنامه ریزی فرهنگی رسوخ برخی از اندیشه های جاهلیت در فرهنگ برخی مسلمانان دیه متفاوت و کفاره متساوی بین زن و مرد در اسلام صله رحم عامل فطری روابط اجتماعی بررسی هماهنگی در فرهنگ ها

اطلاعات بیشتر

فراگیر شدن مشکل روابط خانوادگی در جهان

ابزار ها