جستجو

نفی قیاس در فقه شیعی

دستگاههای فقهی اهل سنت، در یک تا دو قرن بعد پدید آمده و شکل یافته است، و چون موسسان این دستگاهها و مذاهب فقهی، بصورت پیوستگی امامان شیعه، یعنی اوصیای پیامبر، به پیامبر اکرم و تعالیم وحی پیوستگی نداشته اند، فقه آنان، در حد اصالت اسلامی فقه شیعی نیست. این عدم اتصال، از جمله باعث شده است تا قیاس را در ادله فقهی به کار برند و دین خدا را از قیاس بگیرند. علت این امر معلوم است: هر جا در می مانده اند و حکم خدا را نمی دانسته اند دست به دامن «قیاس» می زده اند و از «رأی» و من عندی فتوی دادن بهره می گرفته اند و غائله را ختم می کرده اند. لیکن احکام دین، احکام خدایی است. پس ملاکهای احکام جز بر خدای متعال و پیامبر او و اوصیا پیامبر معلوم نیست. این است که قیاس در دین موجب صدور احکام متناقض می شود، و صدور احکام متناقض موجب سست شدن دین و احکام آن می گردد، و به آنجا می انجامد که بسیاری از اعمالی  را که مردم انجام می دهند بر طبق دین خدا و حکم خدا نباشد. از این رو امام جعفر صادق(ع) سخت با قیاس در احکام و «قیاسی کردن دین خدا» مخالفت می ورزید. به ابوحنیفـه می فرمود: «از خدا بترس و قیاس را کنار بگذار». پس کاملا درست است که بگویند: «دین با قیاس کردن از بین می رود و محو و نابود می شود».

در این باره، استاد متتبع فاضل، دکتر سید جواد مصطفوی خراسانی، چنین می گوید: پس از آنکه عدم اعتبار قیاس از نظر اهل منطق ثابت شد، اکنون بر همین بحث لباس شرعی پوشانده و آن را از دیدگاه فقها و اصولیین بررسی می کنیم. قیاس در نظر فقها و اصولیین اسلامی بحث مبسوط و دامنه داری دارد و کتابهای بسیاری در نقض و ابرام آن به طور مستقل و غیر مستقل نوشته اند. کسانی که قیاس را حجت دانسته اند و اعتبارش را ثابت کرده اند، آن را مدرکی مستقل در ردیف «کتاب و سنت و اجماع» شمرده اند و در هر مورد که نص یا اجماعی برای حکم شرعی نباشد، به قیاس تمسک نموده حکم فرعی را بوسیله آن استنباط می کنند. و چنانکه گفتیم برخی از علمای سنت، قیاس را بر قرآن و حدیث هم ترجیح می دهند. اکنون قبل از ورود به نقل اقوال و طریق استدلال ، تاریخچه مختصر قیاس را ذکر می کنیم:

از صدر اسلام تا زمان تابعین و قبل از عصر ابوحنیفه، در مدرک اسلامی بحثی از «قیاس» به عنوان یکی از ادله استنباط مشاهده نمی شود. تنها چند خبر کوتاه است که لفظ قیاس و رأی در آن دیده می شود ولی مثبتین قیاس می گویند: «قیاس از بدیهیات عقلی و ارکان استدلال است و مختص به زمانی نیست، عقلا همواره قانون تساوی احکام را به واسطه تشابه صفات جاری می داند.» قیاس در احکام شرعی سست تر از قیاس منطقی است که عدم اعتبارش مبرهن گشت. در هر حال گویا ابوحنیفه متوفی به سال 150، نخستین کسی است که از قیاس به عنوان یکی از ادله استنباط سخن گفته و در این باره مجادلاتی با امام صادق (ع) دارد که آن حضرت با ذکر موارد نقض قیاس، وی را از اعمال و متابعت قیاس باز می داشت.

ابن حزم اندلسی  (متوفی 456) گوید: امام صادق (ع) به ابی حنیفه گفت: «اتق الله و لاتقس.....»، سپس ائمه ثلاثه دیگر ( مالک متوفی 179، شافعی 204، احمد حنبل 241) و اصحاب ایشان در عصر عباسیان، قیاس را در مدارک احکام همدوش قرآن و سنت گذاشته، ابحاثش را توسعه دادند، و قیود و استدراکاتی برایش نوشتند، و فروع فقهی بسیاری را به وسیله آن استنباط کردند و غالبا نقیض مخالف یکدیگر فتوی دادند، زیرا جامع و علت قیاس در نظر آنها مختلف و متفاوت بود.

عکس العمل  چنین افراطی نسبت به قیاس این بود که داود بن علی ظاهری (201-270) که ابتدا از فقهای شافعیه بود، مخالفت شدیدی را با اهل قیاس شروع کرد. او فقط به ظواهر قرآن و سنت اکتفا نمود، و در عصر خویش و حتی چند قرن بعد از خود پیروان و یاوران بسیاری پیدا کرد و زیاده از 400 تن از طلاب و فضلا به حوزه درسش حاضر می شدند تا آنجا که مذهب پنجمی به نام «ظاهریه» به وجود آوردند.

ظاهریه می گویند چون در حدیث وارد شده است که «کشتن با شمشیر موجب قصاص از قاتل است» کشتن با سنگ و چوب و آهن را نتوان با آن قیاس نمود. نیز گویند بول آدمی نجس است چون حدیث دارد و بول خوک پاک است چون حدیث ندارد و قیاس هم ممنوع است. باز طبق همین قاعده گفته اند آب دهن سگ نجس و بولش پاک است.

در عصر داود بعضی از معتزله و در رأس آنها ابراهیم بن سیار معروف به نظام (متوفی به سال 221) که استاد جاحظ است قیاس را نفی و ابطال کرده اند. دو قرن بعد از داود، رجل دوم مذهب ظاهری، یعنی علی بن حزم اندلسی (متوفی به سال456) پیدا شد که مخالفت با قیاس را با شدت بیشتری تعقیب کرد و کتاب مستقلی به نام «ابطال القیاس» نوشت که مدار بحث علمای خلف گردید. منکرین قیاس به سخن او استشهاد کنند و مثبتین رد و اعتراض نویسند. ابن حزم در «کتاب الاحکام» نیز ابطال قیاس را، در 226صفحه (929-1155) توضیح می دهد و در فصل « تنافضم فی التعطیل» قیاسهای متناقض را ذکر می کند و از آن جمله می گوید: «حنفی و مالکی گویند: اعتکاف مانند وقوف به عرفه است. به جامع «توقف در موضع مخصوص» و چون وقوف به عرفه معنای دیگری را که حرام است لازم دارد، اعتکاف هم معنای دیگری را که صیام است لازم دارد، ولی شافعی گوید: چون وقوف، صیام را لازم ندارد در اعتکاف هم لازم نیست»، سپس ابن حزم گوید: «اگر قیاسهای متضاد ایشان را تتبع کنیم، از مطالعه آنها چندان می خندیم که از هر سرگرمی دیگر بی نیاز می شویم، و هیچکس از آوردن نظیر این یاوه گوییها عاجز نیست».

درکتب متأخرین اهل سنت هم دیده می شود که قیاس در عبادات و عقوبات را ابطال کرده اند. و حتی محمد ابوزهر دانشمند معاصر در تعریف قیاس و شروط و قیودش محدودیتهایی بیان می کند که به عقیده ما نزدیک به نفی کلی و ابطال قیاس است....

منابع

  • محمدرضا حکیمی- دانش مسلمین– از صفحه 298 تا 301

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها