جستجو

پاسخ کلی به اعتراض بر قانون قصاص

اصل اعتراض به قانون قصاص در اسلام، از ناآگاهی اعتراض کنندگان درباره فلسفه بسیار باعظمت حکم قصاص در اسلام ناشی می شود که مربوط به عظمت و ارزش فوق العاده حیات انسان هاست. پاسخ کلی اعتراض بر قانون قصاص در اسلام را، در این مبحث – به طور خلاصه – این گونه بیان می کنیم:

یک- کیفر در مقابل هر قتلی، منحصر به قصاص (کشتن قاتل) نیست، زیرا کیفر قتل عمده ی چنین است: اگر صاحبان خون رضایت بدهند که دیه بپردازد، از قاتل دیه گرفته می شود، و اگر صاحبان خون، قاتل را عفو کنند، در این صورت نیز رها می شود، مگر در صورتی که مکررا مرتکب قتل شده باشد، به طوری که تکرار قتل، کشف از عادی بودن قتل نفس برای قاتل بنماید. در این صورت، مطابق دیگر قوانین اسلامی با قاتل معامله می شود، و اگر صاحبان خون عفو نکنند و دیه را نیز نپذیرند، در این صورت، قصاص قاتل عمدی حتمی است.

از این حکم اثبات می شود: قصاص، یگانه حکم برای کسی که مرتکب قتل عمده شده، نیست. نیز معلوم می شود اسلام برای کسی که اقدام به قتل نفس کند، یک تهدید جدی بیان نموده تا هر کسی بداند که اقدام و ارتکاب به قتل نفس عمدی، حیات او را متزلزل می سازد. آیا می توان برای ارائه عظمت و ارزش حیات انسان ها، حکمی منطقی تر از این مقرر ساخت که جرأت ورود به منطقه ممنوعه حیات انسان ها و شکستن آن و نابود کردن جلوه گاه عظمت خداوندی را- که حیات است- ممنوع جدی نماید؟ از طرف دیگر، بدان جهت که قتل عمد کشف از بیرون رفتن قاتل از چشمه سار حیات می کند- حیاتی که از مقام ربوبی بر روی زمین در جریان است- حیات قاتل را از ارزش انداخته و او را متزلزل می سازد. قرار دادن قصاص به عنوان یکی از احتمالات سه گانه درباره قاتل، حکمت بسیار با عظمتی را در بر دارد که متأسفانه مورد توجه آن گروه از صاحب نظران حقوقی که با «خود» انسان ها سر و کار دارند، قرار نمی گیرد، و آن ناراحتی شدید صاحبان خون است که ممکن است این ناراحتی در صورت عدم جبران از راه تشفی (دلجویی) موجبات اختلالات روانی را فراهم بیاورد. ضمنا اهمیت دادن به خواسته اولیای خون درباره قصاص، یکی از عوامل بیگانگی انسان ها از یکدیگر خواهد بود که منجر به بیماری شدیدتری به نام از «خود بیگانگی» می شود.

دو- اگر احتمال عدم تعادل مغزی یا روانی در قاتل وجود داشته باشد، حتی «فقط در موقع ارتکاب قتل» اگر چه آن احتمال ضعیف باشد، مطابق قانون «تدرء الحدود بالشبهات» (با ورود شبهه حد ساقط  می گردد)، چه در موضوع و چه حکم، قصاص ساقط می شود.

سه- اساسی ترین منشأ اعتراض بر قانون قصاص- همان گونه که اشاره شد- بی اطلاعی از حقیقت و عظمت حیات انسان هاست. کسانی که قصاص قاتل را تجویز نمی کنند، نمی فهمند که با همین چشم پوشی از قصاص به بهانه ارزش قاتل شدن برای حیات، عظمت و ارزش حیات انسان ها را ساقط می کنند، زیرا اینان به طور غیر مستقیم به انسان ها تلقین می کنند که: نابودی حیات یک انسان، معادل چند سال زندان یا مقداری مال است که باید به عنوان کیفرپرداخت شود! در نتیجه، ناآگاهان از حیات انسانی و عظمت و ارزش آن، با چنین حکم بیداد گرانه ای – که دوران ما را فرا گرفته – بزرگ ترین گام را در جهت کمک به تلقین پوچی و بی ارزشی حیات انسان برمی دارد.

اگر درباره قتل عمد، قصاس به عنوان یکی از محتملات مورد پذیرش قرار بگیرد، به جهت احساس اهمیت حیات، خودکشی ها تقلیل می یابد. ممکن است گفته شود: در قانون اسلام هم می توان قاتل را با کیفر مالی- در صورت رضایت صاحبان خون- رها کرد.

پاسخ این اعتراض، با دقت در آن چه که با اعتراض فلسفه وضع قانون قصاص اشاره کردیم، کاملا برطرف می شود، زیرا گفتیم که: وضع قصاص – البته نه بطور انحصار – برای متزلزل کردن حیات پلید قاتل است. وضع «قصاص» به عنوان یکی از دو کیفر احتمالی و «عفو»، هم ناراحتی شدید صاحبان خون را- که ناشی از قتل انسانی پیوسته آنان است- مرتفع می سازد و هم اهمیت حیات از انسانی را از نظر عظمت و ارزشی که دارد، نشان می دهد تا خیالبافان در پوچی زندگی انسان ها تا حدودی در نتیجه آن احتیاط کنند. همه این مسائل و منطق اعلای جان های آدمیان، از یک آیه شریفه استفاده می شود: «ولکم فی القصاص حیاه یا أولی الأ لباب» (بقره /آیه 179«ای صاحبان عقول! در قصاص قاتلان برای شما حیات است».

بدیهی است مقصود آن نیست که اگر یک قاتل را قصاص کردند، مقتول زنده می شود و یا یک انسان به وجود می آید، بلکه مقصود این است که قصاص بهترین تهدید برای تبهکارانی است که در صدد بازی با حیات انسان ها برمی آیند و یا به جهت انتقامجویی و یا برای مال دنیا و مسائل دیگر- که نباید حیات انسان ها را قربانی آن ها نمود- به فکر قتل نفس می افتند. 

منابع

  • محمدتقی جعفری- حقوق جهانی بشر – از صفحه 205 تا 207

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

ابزار ها