جستجو

اظهار نظر اینشتین در رابطه به روان انسان، پایه روشهای اخلاقی و نقد نظر او (1)

انسانها سوء استفاده های زیادی از تظاهر به اخلاق می کنند ولی نباید فراموش کرد که همین انسانها از ضروری ترین مفاهیم هم سوء استفاده می نمایند. مفاهیم و ایده های عالیه بلکه خود روش عقلانی برای بعضی از اشخاص تنها وسیله خودپرستی و مزاحمت دیگران و جامعه بوده است. آیا می توان به جهت این تبهکاری که در بعضی از اشخاص دیده می شود مفاهیم عالیه و ایده های مقدس و اصلا خود نیروی عقلانی را از قاموس بشری اخذ نمود آن هم به این دلیل که مورد سوء استفاده قرار می گیرند؟ مگر تاریخ نشان نمی دهد که از کلماتی مانند عدالت و آزادی و برادری و برابری و امثال این کلمات مقدس که حتی می توانند به زندگی بشر ارزش ببخشند سوء استفاده های نابکارانه ای انجام گرفته است؟ مگر از ادیان که هسته مرکزی آنها گرایش به موجود اعلاست بهره برداری سودجویانه نشده است؟ در صورتی که گرایش به مبدا اعلی عالیترین پدیده ای است که در بشر می توان سراغ گرفت.

در اینجا جملاتی از آلبرت اینشتین نقل می کنیم. در بیانات ذیل خواهیم دید که یک متفکر در آن حال که با عینک ریاضی- فیزیکی همین جهان هستی را تماشا می کند کاملا اعتراف می کند که روش اخلاقی یک روش واقعی بوده و اساس آن در روان های انسانی ریشه دار است. او می گوید: قوانین علمی و قوانینی اجتماعی، تحقیقات علمی برای آن صورت می گیرند که در عالم کون و فساد روابطی را پیدا کنند که به نظر دانشمندان روابط مذکور مستقلا و در خارج از حدود سلطه شخص تحقیق کننده وجود دارد، و از جمله این موارد تحقیق یکی هم خود بشر است. از طرف دیگر ممکن است موضوع بیانات نظریاتی باشند مانند فرضیات ریاضی که مخلوق خود انسان هاست. این قبیل نظریات ضرورتی ندارد که در دنیای خارج در مورد بعضی اشیاء مطابقت کند مع هذا کلیه تقریرات و مقررات مذکور یا درستند یا غلط. یا کفایت منظور را می کنند یا نمی کنند. و به طور کلی ما وقتی که آنها را می شنویم با یک کلمه بلی یا نه قبول یا ردشان می کنیم. روش تفکر علمی یک وجه امتیاز دیگر هم دارد بدین معنی که در روش مزبور فرضیاتی نیست. شخص عالم فقط با وجود سروکار دارد و در بند آرزو و خیر و شر و هدف نهایی نیست. مادام که ما در قلمرو دانش محض هستیم هرگز با عباراتی از این قبیل سروکار نخواهیم داشت: هرگز نباید دروغ گفت. دانشمندی که در پی تحری حقایق اشیاء است مانند پیروان مسلک پیوریتانیسم یک نوع خودداری شدید به خرج می دهد و از هر چیزی که اثری از تمایل شخصی و تاثیر عواطف داشته باشد دوری می گزیند. ضمنا باید گفت که این وجه امتیاز نتیجه پیشرفت بطیء است که در دنیای فکر فلسفه باختری شده است. از این جمله شاید به نظر چنین برسد که در مورد اخلاقیات روش تفکر منطقی بی مورد خواهد بود. در واقع نیز آنچه را علوم درباره حقایق و روابط اشیاء بیان می کند به صورت دستورهای اخلاقی نمی توان دریافت. مع هذا دستورهای مذکور را می توان به وسیله تفکر منطقی و معلومات علمی مربوط و معقول ساخت. اگر بتوانیم درباره بعضی قضایای اخلاقی اساسی توافق پیدا کنیم از آنها می توانیم قضایا و مسایل دیگری را متفرع سازیم مشروط بر این که مقدمات اصلی خود را به صراحت کافی بیان کرده باشیم. مقدمات مذکور مباحث اخلاق همان مقام و تاثیر را دارند که در علوم ریاضی برای قضایای بدیهی منظور و مسلم است. به همین جهت وقتی سوال می شود که چرا نباید دروغ گفت به هیچ وجه آن سوال را بی معنی احساس نمی کنیم بلکه آن را کاملا دارای معنی و مفهوم می دانیم زیرا که در کلیه این قبیل بحث ها پاره ای از مقدمات اخلاقی را به طور ضمنی مورد قبول می دانیم. و چون می توانیم دستور اخلاقی خود را با آن مقدمات اخلاقی مربوط بسازیم لذا بر اثر این توفیق در ادای مطلب احساس رضایت خاطر می کنیم. مثلا در مورد دروغگویی ممکن است به ترتیب ذیل عمل کنیم: دروغ اعتماد انسان را نسبت به اظهارات سایرین از بین می برد و اگر چنین اعتمادی وجود داشته باشد همکاری اجتماعی غیر مقدور یا لااقل بسیار سخن خواهد بود. از طرف دیگر برای این که زندگی بشر ممکن و قابل تحمل بوده باشد همکاری مذکور از ضروریات است بنابراین قانونی که می گوید هرگز نباید دروغ گفت مولود این احتیاج است که زندگی بنی نوع بشر باید ادامه پیدا کند و رنج و اندوه حتی الامکان تقلیل یابد. حال ببینیم که منشا این قبیل قضایای اخلاقی چیست؟ آیا این قضایا بنا به نظر و میل شخصی اشخاص بیان شده و یا مبتنی بر منابع موثق و مستندی است؟ و آیا از تجارب اشخاص به وجود آمده است و یا آن که به طور غیر مستقیم تحت تاثیر آن تجارب قرار می گیرد؟

از لحاظ منطق محض کلیه قضایای بدیهیه من جمله قضایای اخلاقی اختیاری و استبدادی است اما از نظر روان شناسی و علم تکوین به هیچ وجه نمی توان آنها را اختیاری دانست، بلکه قضایای مذکور نتیجه تمایل ذاتی ماست که برای احتراز از رنج و اضمحلال داریم. و همچنین نتیجه عکس العمل های عاطفه ای بیشمار افراد بشر است نسبت به رفتار و اعمال همسایگان خود. نبوغ معنوی بشر که افراد پر استعداد مظهر آنند این امتیاز را دارد که قضایای اخلاقی را چنان جامع و مستحکم و متین بیان کند که هر فردی آنها را به آسانی قبول می کند، به طوری که شالوده آنها را بر تجارب عاطفه ای بی شمار خود استوار می پندارد. طریق کشف و آزمایش قضایای اخلاقی چندان فرقی با قضایای علمی ندارد و حقیقت مسلم چیزی است که گذشت زمان و تجارب نسل های متعدد خلاف آن را نشان نداده باشد. اگرچه اظهار نظر اینشتین و همکاران وی درباره این قبیل مسایل نمی توانند برای ما به عنوان یک مقام متخصص سند باشد ولی از دو جهت ما می توانیم نظریات این قبیل اشخاص را هم در این مسایل مورد بررسی قرار بدهیم:
یکی این که آنا نیز مانند سایرین از افراد خردمند انسانی بوده و در مقابل جهان طبیعی به جهان خویشتن هم متوجه می باشند. آنها می توانند با زبان بسیار ساده آنچه را که از شئون انسانی در درون خو احساس می کنند به ما بازگو نمایند.

دوم این که اینگونه اشخاص که در طول عمر خود همیشه با طبیعت خشن سروکار داشته اند و مسایل علمی همیشه برای آنان از دریچه چشم جبر قانونمند (سیستماتیک) جلوه نموده است مسایل اخلاقی را چگونه تلقی کرده اند چرا که انسان بایستی از آزادی برخوردار گردد تا بتواند کار اخلاقی انجام دهد.

در عبارات فوق که مشروحا نقل نمودیم با آنکه از یک فرد متخصص نقل نشده است با این حال مطالبی که در این عبارات دیده می شد دور از موازین رشته تخصصی نمی باشد. و در حقیقت از موضوعی سخن می گوید که متخصصین هم همان را مورد بررسی قرار داده اند. چند مساله در عبارت اینشتین جالب توجه است که آنها را توضیح می دهیم:

1- می گوید: روش تفکر علمی یک وجه امتیاز دیگر دارد بدین معنی که در روش مزبور فرضیاتی نیست. شخص عالم فقط با وجود موجود سرو کار دارد و در بند آرزوی خیر و شر و هدف نهایی نیست. مادام که در قلمرو و دانش محض هستیم هرگز با عباراتی از این قبیل سرو کار نخواهیم داشت که هرگز نباید دروغ گفت.

این مطلب که این متفکر نامی می گوید نتیجه عینکی است که برای شناخت دستگاه فیزیکی جهان هستی بر چشمان خود زده و این مساله صحیح است که اگر کسی دروغ بگوید در فعالیت تجریدی ما در مساله 4=2+2 هیچ گونه تغییری نمودار نخواهد گشت. مثلا همین اصل 5=2+2 نخواهد گشت. و ظاهرا هیچ گونه خللی در جهان طبیعت رخ نخواهد داد و پس از این دروغ گفتن باز اجسام در موقع رهایی به زمین سقوط نموده و آب نیز همان ترکیب اولیه را از دو عنصر از دست نخواهد داد. با این همه شخصی مانند اینشتین نباید علم را منحصر به شناسایی آن بعدی از طبیعت نماید که فقط با عینک فیزیک قابل شناسایی است.

برای رسیدگی مشروح درباره این مساله که آیا قضایای اخلاقی و به طور عموم قضایای مربوط به انسان می تواند صورت علمی به خود بگیرد یا نه؟ این مقدمه را متذکر می گردیم:
چنان که اصول و مسایل علمی همیشه به عنوان شناخت واقع به کار برده می شود زیرا با رسیدگی به واقع این اصول و مسایل را به دست می اوریم هم چنان که در مسایل مربوط به انسانها آنجا که اصول و قوانینی را درباره انسانها مورد قبول قرار می دهیم بدون شک واقعیتی در نظر گرفته شده است.

همان طور که این متفکر متوجه است این که نباید دروغ گفت مستند به یک پدیده مطلوب در اجتماع است و آن پدیده این است که ما می خواهیم اجتماع باقی بماند. و با تجویز دروغ اطمینان انسانها از همدیگر سلب شده و اجتماعی مانند جنگل سحرآمیز خواهد شد. پس برای دانمشند وجود زندگانی هماهنگ یک واقعیت ضروری جلوه نموده و بایستی پدیده های مربوط به این امر واقعی را امور واقعی بداند.

منابع

  • محمدتقی جعفری –اخلاق و مذهب – صفحه 84-90

کلید واژه ها

مطالب مرتبط

اطلاعات بیشتر

اظهار نظر اینشتین در رابطه به روان انسان، پایه روشهای اخلاقی و نقد نظر او (2)

ابزار ها