كاركردهاى اجتماعى دین از دیدگاه علامه طباطبایی

فارسی 2849 نمایش |

تکامل اجتماعی

در بحث تکامل اجتماعی، عامل تکامل را مرحوم علامه «دین» می نامد; زیرا ایشان پیش از طرح بحث مدنی بودن انسان، به صراحت بیان می کند که انسان مرکب از روح و جسم است و دارای زندگی دیگری غیر از این دنیا می باشد. و از این رو، تکامل مورد نظر وی دارای هدف و غایت است که در نهایت، همه دگرگونی ها و تکامل ها به کمال حقیقی و الهی و به تعبیر علامه، به کمال انسانی، نه کمال جسمانی منتهی می شوند و چون قوانین بشری و دنیایی نمی توانند قوانین جامعی باشند که هم به لحاظ مادی و هم معنوی پاسخگوی انسان باشند به همین دلیل، دین می تواند کامل ترین برنامه زندگی در مسیر تکامل باشد.

پیامبران; نخستین منادیان اجتماع

اولین نکته برجسته در کلام مرحوم علامه در این باب، آن است که همه انبیای الهی نخستین دعوت کنندگان جوامع بشری به اهمیت زندگی جمعی و ضرورت توجه بدان بوده اند. ایشان در این باره می نویسد قرآن کریم خبر داده است که اولین باری که بشر متوجه منافع اجتماع شد و به طور تفصیل (و نه ناخودآگاه) به مصالح آن پی برد و در صدد حفظ آن مصالح برآمد، زمانی بود که برای اولین بار، پیامبری در میان بشر مبعوث شد و آنان را راهنما گشت. جان کلام این است که به وسیله مقام نبوت، متوجه مصالح و منافع زندگی اجتماعی گردید. این مطلب را از آیات زیر استفاده می کنیم که می فرماید: «و ما کان الناس الا امة واحدة فاختلفوا؛ (در آغاز) همه مردم امت واحدی بودند سپس اختلاف کردند و اگر فرمانی از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می شد (و سپس همگی به مجازات می رسیدند).» (یونس/ 19) و نیز می فرماید: «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و انزل معهم الکتاب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد.» (بقره/ 213) چون این دو آیه چنین خبر می دهد که انسان در قدیم ترین عهدش، امتی واحده و ساده و بی اختلاف بوده، سپس (به خاطر همان غریزه استخدام، که گفتیم) اختلاف در بین افرادش پیدا شد و اختلاف هم به مشاجره و نزاع انجامید، از این رو، خدای تعالی انبیا را برانگیخت و با آنان کتاب فرستاد تا به وسیله آن کتاب، اختلاف ها را بر طرف کنند و دوباره به وحدت اجتماعیشان برگردانند و این وحدت را به وسیله قوانینی که تشریع فرموده، حفظ کنند.
نیز در آیه «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی ان اقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه؛ آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.» (شوری/ 13) خبر می دهد از اینکه رفع اختلاف از بین مردم و ایجاد اتحادشان در کلمه، تنها و تنها از راه دعوت به اقامه دین و اتحادشان در دین واحد تحقق می یابد. پس تنها دین است که ضامن اجتماع صالح آنان است. و آیه نام برده همین دعوت را (یعنی دعوت انسان های اولیه را به اجتماع و اتحاد) به صورت دعوت به اقامه دین و متفرق نشدن مردم در آن پیشنهاد کرده; پس تنها ضامن اجتماع صالح "دین" است. (تفسیر المیزان، ج 4، ص 146 تا 148)

اختلاف زدایی

علامه در مورد کارکرد اختلاف زدایی، دیدگاه جامعه شناختی عمیق و قابل توجهی دارند. ایشان ابتدا نحوه پیدایش اختلاف میان انسان ها را تحلیل کرده و سپس راه های کاهش و اصلاح آن را تبیین می کنند. سپس درباره چگونگی پیدایش اختلاف می فرماید: «تا اینجا روشن گردید که هر انسانی دارای قریحه ای است که می خواهد انسان های دیگر را استخدام کند و از سایر انسان ها بهره کشی کند. حال اگر این نکته را هم ضمیمه کنیم که افراد انسان ها به حکم ضرورت، از نظر خلقت و منطقه زندگی و عادات و اخلاقی که مولود خلقت و منطقه زندگی است، مختلفند، نتیجه می گیریم که این اختلاف طبقات همواره آن اجتماع صالح و آن عدالت اجتماعی را تهدید می کند و هر قوی می خواهد از ضعیف بهره کشی کند و بیشتر از آنچه به او می دهد از او بگیرد، و از این بدتر اینکه غالب می خواهد از مغلوب بهره کشی کند و بیگاری بکشد، بدون اینکه چیزی به او بدهد، و مغلوب هم به حکم ضرورت، مجبور می شود در مقابل ظلم غالب دست به حیله و کید و خدعه بزند، تا روزی که به قوت برسد، آن وقت تلافی و انتقام ظلم ظالم را به بدترین وجهی بگیرد. پس بروز اختلاف سرانجام، به هرج و مرج منجر شده و انسانیت انسان را به هلاکت می کشاند; یعنی فطرت او را از دستش گرفته، سعادتش را تباه می سازد، و این آیه شریفه «و ما کان الناس الا امة واحدة فاختلفوا؛ در میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می شد (و سپس همگی به مجازات می رسیدند).» (یونس/ 19) به همین معنا اشاره دارد.
همچنین آیه شریفه «و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک و لذلک خلقهم؛ و اگر پروردگارت می خواست، همه مردم را یک امت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد ولی آنها همواره مختلفند.» (هود/ 118) و همچنین آیه مورد بحث که در آن می فرمود: «لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه» (بقره/ 213) و این اختلاف (همان گونه که توجه فرمودید) امری است ضروری، و وقوعش در بین افراد جامعه های بشری حتمی است; چون خلقت به خاطر اختلاف مواد مختلف است، هرچند که همگی به حسب صورت انسانند و وحدت در صورت، تا حدی باعث وحدت افکار و افعال می شود، ولیکن اختلاف در مواد هم اقتضایی دارد و آن اختلاف در احساسات و ادراکات و احوال است. پس انسان ها در عین اینکه به وجهی متحدند، به وجهی هم مختلفند و اختلاف در احساسات و ادراکات باعث می شود که هدف ها و آرزوها هم مختلف شود، و اختلاف در اهداف باعث اختلاف در افعال می گردد، و آن نیز باعث اختلال نظام اجتماع می شود.» (المیزان، ج 2، ص 177)
نکته جالب توجه در کلمات علامه در این زمینه آن است که ایشان اختلاف را فطری و غیر قابل حذف دانسته و معتقد است که باید آن را تعدیل و اصلاح کرد. در کتاب قرآن در اسلام، فطری و ذاتی بودن اختلاف انسان ها را این گونه بیان می کند که اختلاف انسان ها و جوامع دارای منشأ عقلی است; بدین معنا که عقل، خود باعث ایجاد نزاع و اختلاف است. بنابراین، چون خودش به وجود می آورد، نمی تواند رافع آن باشد و از این رو، قوانین و فراورده های فکری بشر هیچ گاه پایان دهنده و از بین برنده این نزاع ها نبوده اند، بلکه تشریع دین و ظهور وحی ضرورت می یابد. (قرآن در اسلام، ص 80) حال که در جامعه اختلاف به وجود آمد، باید آن را کاهش داد و اصلاح کرد. اکنون چاره اختلاف چیست و ابزار اصلاح کدام است؟
مرحوم علامه اشاره می کند که نخستین بازتاب انسان در برابر اختلاف «ایجاد قانون» است; قوانینی که هر حقی را به صاحب آن اعطا کنند و قانون شکنان را مجبور کنند آن را بپذیرند. ایشان در عصر حاضر، دو راه برای تحمیل قوانین بر مردم تشخیص می دهند که عبارتند از: «اول اینکه مردم را مجبور کنند که قوانین موضوعه را که به منظور شرکت دادن همه طبقات در حق حیات و تساوی آنان در حقوق تشریع شده بپذیرند، تا آنکه هر فردی از افراد به آن درجه از کمال زندگی که لیاقت آن را دارد، برسد، حال چه اینکه معتقد به دینی باشد یا نباشد; چون در این طریقه از تحمیل، دین و معارف دینی از توحید و اخلاق فاضله را بکلی لغو می کنند; به این معنا که این عقاید را منظور نظر ندارند و رعایتش را لازم نمی شمارند، اخلاق را هم تابع اجتماع و تحولات اجتماعی می دانند.
هر خلقی که با حال اجتماع موافق بود آن را فضیلت می شمارند، حال چه اینکه از نظر دین خوب باشد و چه نباشد; مثلا، یک روز عفت از اخلاق فاضله به شمار می رود، و روز دیگر بی عفتی و بی شرمی; روزی راستی و درستی فضیلت می شود و روزی دیگر دروغ و خدعه; روزی امانت و روزی دیگر خیانت، و همچنین طریقه دوم از دو طریق تحمیل قوانین بر مردم این است که مردم را طوری تربیت کنند و به اخلاقی متخلق بسازند که خود به خود قوانین را محترم و مقدس بشمارند.
در این طریقه، باز دین را در تربیت اجتماع لغو و بی اعتبار می شمارند.... لیکن علاوه بر اینکه اساس این دو طریق جهل و نادانی است، مفاسدی هم به دنبال دارد; از آن جمله نابودی نوع بشر است، البته نابودی انسانیت او. چون انسان موجودی است که خدای تعالی او را آفریده و هستیش وابسته و متعلق به خداست، از ناحیه خدا آغاز شده و به زودی به سوی او بر می گردد، و هستیش با مردن ختم نمی شود، او یک زندگی ابدی دارد که سرنوشت زندگی ابدیش باید در این دنیا معین شود. در اینجا، هر راهی که پیش گرفته باشد و در اثر تمرین آن روش، ملکاتی کسب کرده باشد، در ابدیت هم تا ابد با آن ملکات خواهد بود، اگر در دنیا احوال و ملکاتی متناسب با توحید کسب کرده باشد; یعنی هر عملی که کرد بر این اساس کرد که بنده ای بود از خدای سبحان که آغازش از او و انجامش به سوی اوست، قهرا فردی بوده که انسان آمده و انسان رفته است، و اما اگر توحید را فراموش کند; یعنی در واقع، حقیقت امر خود را بپوشاند، فردی بوده که انسان آمده و دیو رفته است.» (همان، ج 2، ص 187)
نتیجه این می شود که تنها راه صحیح برای رفع اختلاف «دین» است و به همین دلیل خدای سبحان، شرایع و قوانینی برای آنان تأسیس کرده و اساس آن شرایع را «توحید» قرار داده که در نتیجه، هم عقاید بشر را اصلاح می کند و هم اخلاق و هم رفتارشان را. به عبارت دیگر، اساس قوانین خود را این قرار داده است که نخست به بشر بفهماند حقیقت امر او چیست، از کجا آمده؟ و به کجا می رود؟ و اگر می رود، باید در این منزلگاه موقت چه روشی اتخاذ کند که برای فردایش سودمند باشد؟ پس تشریع دینی و تقنین الهی تشریعی است که اساسش تنها علم است و بس; همچنان که فرمود: «ان الحکم الا لله امر ان لا تعبدوا الا ایاه ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لا یعلمون؛ حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا ولی بیشتر مردم نمی دانند.» (یوسف/ 40) و نیز در آیات مورد بحث فرمود: «فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین و أنزل معهم الکتب بالحق لیحکم بین الناس فیما اختلفوا فیه؛ مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد.» (بقره/ 213)
همان گونه که ملاحظه می شود، بعثت انبیا را مقارن و همراه با بشارت و تهدید بیان کرده، که همان فرستادن کتابی است مشتمل بر احکام و شرایعی که اختلافشان را از بین می برد. به طور خلاصه، می توان گفت; بنابر دیدگاه علامه، تنها دین است که فطرت را با فطرت اصلاح می کند; زیرا مطابق آنچه گفته شد، همان گونه که وحدت و اتحاد جوامع انسانی به مقتضای فطرت صورت گرفته، اختلافات در بین انسان ها و جوامع آن ها هم به مقتضای فطرت و جزو ضروریات زندگی اجتماعی آنهاست و از این رو، باید دینی الهی برای حل اختلاف ها وجود داشته باشد و بدین سان، ایشان اختلاف را با اتحاد (فطرت را با فطرت) به وسیله دین قابل اصلاح می داند.

توجه شایسته اسلام به اجتماع

همچنان که در بحث ماهیت جامعه از دیدگاه علامه بیان شد، ایشان نوعی وجود حقیقی و مسلط بر افراد، برای جامعه قایل می باشند; وجودی که خودش را بر افراد جامعه تحمیل می کند و قدرت فکر آنها را بسیار محدود می کند. به نظر ایشان به همین دلیل است که اسلام به امر اجتماع توجه بسیاری کرده و از میان ادیان، تنها دینی است که تمامی دستورات خود را، یا به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم به صورت اجتماعی بیان کرده است. مرحوم علامه در این زمینه می فرماید: «هیچ شکی نیست در اینکه اسلام تنها دینی است که بنیان خود را بر اجتماع نهاده و این معنا را به صراحت اعلام کرده و در هیچ شأنی از شئون بشری مسئله اجتماع را مهمل نگذاشته... و اما آن شرایعی که در سایر ادیان است و اسلام اعتنایی به آن ها نکرده، مانند احکامی که در کیش بت پرستان و صابئان و پیروان مانی و مجوسیان و سایرین به آنها معتقدند، وضع روشن تری دارد که قابل مقایسه با احکام اسلام نیستند.
اما امت های قدیم، چه متمدن و چه غیر متمدن، تاریخ چیزی از وضع آنان ضبط نکرده، ولی این مقدار را می دانیم که تابع موروثی های قدیم ترین عهد انسانیت بوده اند. آن ها نیز به حکم اضطرار، جامعه تشکیل داده و به حکم غریزه به استخدام یکدیگر پرداختند و در آخر، افراد تحت یک جمعی اجتماع کرده اند و آن عامل وحدت همه را در تحت رایت و پرچم شاه و یا رئیسی جمع می کرده و راهنمای زندگیشان هم همان عامل وراثت و اقلیم و غیر این دو بوده نه اینکه به اهمیت مسئله اجتماع پی برده و در نتیجه، نشسته باشند... پس درست است که بگوییم اولین ندایی که از بشر برخاست و برای اولین بار بشر را دعوت نمود که به امر اجتماع اعتنا و اهتمام بورزد و آن را از کنج اهمال و زاویه تبعیت حکومت ها خارج نموده و موضوعی مستقل و قابل بحث حساب کند، ندایی بود که شارع اسلام و خاتم انبیا (ص) سر داد و مردم را دعوت کرد به اینکه آیاتی را که از ناحیه پروردگارش به منظور سعادت زندگی اجتماعی و پاکی آنان نازل شده پیروی کنند; مانند آیات زیر که می فرماید: «و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا؛ این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید!» (انعام/ 153) تا آنجا که به مسئله حفظ مجتمع از تفرق و انشعاب اشاره نموده و می فرماید: «و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون* و لا تکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءهم البینات؛ باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی، و امر به معروف و نهی از منکر کنند! و آنها همان رستگارانند.» (آل عمران/ 104- 105) «ان الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا لست منهم فی شیء؛ کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آنها نداری! سر و کار آنها تنها با خداست سپس خدا آنها را از آنچه انجام می دادند، با خبر می کند.» (انعام/ 159) و آیاتی دیگر که به طور مطلق، مردم را به اصل اجتماع و اتحاد دعوت می کند.» (المیزان، ج 4، ص 148 تا 150)
مرحوم علامه در یک مرحله بالاتر از این، ادعا می کنند که اساسا تمامی شئون اسلام اجتماعی است. ایشان حتی احکام اسلامی را هم که در بدو نظر، فردی به نظر می آیند به اجتماع برمی گردانند: «در قرآن کریم می خوانیم: «و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوسها،) استقامت کنید! و در برابر دشمنان (نیز)، پایدار باشید و از مرزهای خود، مراقبت کنید و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید.» (آل عمران/ 200) این آیه و آیات بسیاری دیگر هست که اجتماعی بودن همه شئون اسلام را می رساند و صفت اجتماعی بودن در تمامی آنچه که ممکن است به صفت اجتماع صورت بگیرد (چه در نوامیس و چه احکام) رعایت شده است... اجتماعی بودن احکام در موارد مختلف، انواع مختلفی دارد. دلیلش این است که می بینیم شارع مقدس اسلام در مسئله جهاد، اجتماعی بودن را به طور مستقیم تشریع کرده و دستور داده، حضور در جهاد و دفاع به آن مقداری که دشمن دفع شود، واجب است.
این یک نوع اجتماعیت. نوع دیگر نظیر وجوب روزه و حج است که بر هر کسی که مستطیع و قادر به انجام آن دو باشد و عذری نداشته باشد، واجب است. اجتماعیت در این دو واجب به طور مستقیم نیست، بلکه لازمه آن دوست... و نیز نمازهای پنج گانه یومیه را بر هر مکلفی واجب کرده و جماعت را در آن واجب نساخته، ولی این رخصت را در روز جمعه تدارک و تلافی کرده و اجتماع برای نماز جمعه را بر همه واجب ساخته، البته برای هر کسی که از محل اقامه جمعه بیش از چهار فرسخ فاصله نداشته باشد. این هم یک نوع دیگر اجتماعیت است.» (المیزان، ج 4، ص 199)

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- تفسير الميزان- جلد 2 ص 224 و 177، جلد 4 ص 146- 148

عيسى جهانگير- گذرى بر انديشه هاى اجتماعى علاّمه طباطبائى- مجله معرفت

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد