تحولات جدید در دین هندو (مهاتما گاندی)
فارسی 7150 نمایش |فعالیت های مادام بلاواتسکی و جانشین وی خانم آنی بزانت
در سال 1877 «مادام بلاواتسکی» و دست یار وی «کلنل اولکات» به سرزمین هند وارد شدند. آنان دو سال پیش «انجمن عرفانی» خویش را در نیویورک افتتاح کرده بودند، اما توفیق چندانی پیدا نکرده بودند. در هر صورت، تردیدی نیست که مادام بلاواتسکی و جانشین وی خانم آنی بزانت (1847- 1933) اعتماد به نفس هندوان را بسیار بالا بردند. این دو خانم برجسته، با تمجید از هندوئیسم به عنوان مخزن حکمت باستانی و سرمنشا همه ادیان عالم، به سرتاسر هند سفر کردند و هر چیز هندویی را که با آن مواجه شدند به شدت ستودند و بدین ترتیب حس افتخار و غرور همگانی مردم نسبت به میراث هندویی خویش را بیدار کردند و هرگونه احساس حقارت و پست تر بودنی را که بر اثر تبلیغات میسیونرهای مسیحی در مردم ایجاد شده بود برطرف ساختند.
گادادار چاترجی یا راماکریشنا پاراماهانسا
نفوذ و تاثیر واقعا مهم بعدی از اعماق هندوئیسم بیرون آمد. در سال 1852 «گادادار چاترجی»، پسر خانواده ای برهمن و فقیر، در یکی از معابد «کالی» نزدیک کلکته به مقام کشیشی رسید. در این جا وی در اشتیاق به سوی (خدای) «مادر»، دست خوش یک سلسله حالات وجد و خلسه عرفانی شد، تا این که سرانجام به رویت الهه مادر دست یافت. او برای کنترل جریان مکاشفات و تجربیات معنوی که از دل آن ها عبور داده می شد به مراقبت های تانترایی روی آورد تا این که در پایان توسط یکی از راهبان مکتب ادویتا به تعلیم ودانتایی وحدت گرایی (توحید) محض دست پیدا کرد. نامی که هنگام پذیرش نحله مزبور به وی داده شد و عموما به همان نام هم شهرت دارد «راماکریشنا پاراماهانسا» است. معنویت عمیق راماکریشنا روی هر کس که با وی در تماس قرار می گرفت تاثیری نیرومند بر جای می گذاشت و غالبا شکلی از تجربه معنوی (عرفانی) را در آنان ایجاد می کرد. خیلی از افراد، از جمله کشاب چنادراسن و اصلاح طلبان دیگر به دیدار وی می آمدند و می دیدند آن چه را ایشان از فکر و ذهن خویش بر زبان می آورند وی از دل و اعماق تجربه عرفانی شخصی خود بر زبان جاری می سازد. خیلی از چیزهایی که او می گفت مطالب جدیدی نبودند، لیکن وجدان بیدار وی او را قادر می ساخت تا خداوند را در هر انسان و مذهبی ببیند. وی تاکید می کرد که تمام ادیان بر حق اند و هر کس باید از دین خود برای رسیدن به خداوند استفاده کند. وی هم چنین روی مسئله خدمت به همنوعان بسیار پافشاری می کرد.
راماکریشنا و جوان بنگالی به نام نارندرانات داتا
در میان شاگردان و مریدان راماکریشنا جوانی بنگالی به نام «نارندرانات داتا» بود که در کلکته از تحصیلاتی غربی برخوردار شده و در شرف پذیرش براهموساماج بود که به ملاقات راماکریشنا نایل شده بود. این ملاقات، زندگی وی را به کلی متحول ساخت. پس از درگذشت راماکریشنا وی به صورت یک «سانیاسی» (واعظ دوره گرد) در آمد و با نام «ویوه کاناندا» به سرتاسر هند سفر کرد. در سال 1893 وی به عنوان نماینده دین هندویی به اولین جلسه پارلمان جهانی ادیان در شیکاگو رفت. در آن جا وی تاثیری شگرف بر جای گذاشت و برای نخستین بار هندوئیسم را به عنوان ایمان و اعتقادی جهانشمول به جهانیان معرفی کرد. پیام وی، هر چند در مواردی قابل بحث و سوال برانگیز می نمود، این بود که تمام ادیان بر حق می باشند و هندوئیسم قدیمی ترین و اصیل ترین دین و مادر همه ادیان عالم است. و این که هند سرزمینی روحانی و معنوی و در مقابل، مغرب زمین سرزمین مادیت بود. هر چند خود وی نیز معتقد بود که هندوستان به منظور بالا بردن سهم وجودی خویش باید از علوم وشیوه های غربی استفاده کند. نامبرده مدت چهار سال در آمریکا و انگلستان به سخنرانی پرداخت که در نتیجه مراکز ودانتایی متعددی در چند شهر برپا شدند. بازگشت وی به هندوستان با شور و شوق عظیمی روبه رو شد؛ چون که دین هندویی مفسر برجسته ای پیدا کرده بود و حتی بعضی ها فکر می کردند وی اکثر آمریکایی ها را به دین هندویی در آورده است. وی بلافاصله پس از بازگشت، «میسیون مذهبی راماکریشنا» را برپا کرد که خود را وقف خدمات اجتماعی و تسکین درد و رنج مردم و هم چنین اشاعه و تبلیغ پیام دینی خویش کرده بودند. میسیون راماکریشنا، هر چند هنوز هم وجود دارد، تاثیر چشم گیری بر جای نگذاشته است. لیکن ویوه کاناندا سهمی بی سابقه ادا کرده بود. وی، بیرون از سرزمین هندوستان، هندوئیسم را به مقام و مرتبه دینی جهانی رسانده بود و به هندوها نیز نشان داده بود که همه بخش ها و اجزای هندوئیسم بدون استثنا خوب هستند. هرچند بعضی از آن ها دست خوش تحریف و سوء برداشت شده بودند. آن چه بعدها مهاتماگاندی به وجود آورد. بر پایه همین مبانی و بنیان های عقیدتی بود.
مهاتما گاندی و فعالیت های وی برای هندوئیسم
«مهندس کارامچاند گاندی» در خانواده ای از طبقه ویشیه های گجرات هند متولد شد و پس از یک دوره تحصیل تا حدودی نامنظم به لندن فرستاده شد تا در رشته حقوق تحصیل کند. وی در سال 1891 به مقام وکالت رسید. در مراجعت، پس از توقفی دو ساله در هند، به آفریقای جنوبی رفت و مدت بیست سال در آن کشور ماند. در آن جا وی با جمعیت هندی های مقیم آفریقای جنوبی کار می کرد و رهبری آنان را در تلاش برای کسب عدالت و نفی معیارهای سرکوب گرانه و ظالمانه علیه غیر سفیدپوستان بر عهده گرفت که تا حدودی با توفیق همراه بود. وقتی در سال 1915 به هند بازگشت 46 ساله بود. غالب ارزش ها، اعتقادات و فنونی که و بعدها به خاطر آن ها مشهور شد تا این زمان شکل گرفته و تجربه شده بودند. در این ایام، وی مفهوم «ساتیاگراها» یا توسل و تمسک به حقیقت را در ذهن خود شکل داده بود. گاندی این مفهوم را با «آهیمسا»، یا عدم خشونت و «ساروودایا» به معنای ترقی جهانی یا رفاه برای همه مردم در هم آویخت تا بنیادهای سه گانه رویکرد وی را تشکیل دهند. وی در اثر خویش، اشتیاق وافر خود به برابری و عدالت انسانی را به خوبی نشان داده بود و شخصا نیز یکی از افراد طبقه نجس ها (هاریجان ها) را برای کار در منزل خویش در آفریقای جنوبی انتخاب کرده بود. قطعات دینی مورد علاقه وی که مکرر به مطالعه آن ها می پرداخت، کتاب بهاگاوادگیتا، «راماکاریتاماناسا» اثر تولسیداس و «موعظه بر فراز کوه» عیسای مسیح بود. وی به شدت تحت تاثیر نوشته های «تولستوی»، «راسکین»، «تورو» و «ویلیام موریس» قرار داشت. وی جماعتی را در مزرعه ای در نزدیک شهر دوربان آفریقای جنوبی تاسیس کرده بود که به دنبال دست یابی به نوعی زندگی ساده و بی پیرایه بودند. می توان گفت اعتقاد نامبرده به فضیلت کار دستی و بیزاری وی از صنایع عظیم مدیون نوشته های نویسندگان یاد شده بود. هم چنین یکی از اعتقادات عمیقا ریشه دار در وجود وی این باور بود که «براهماکاریا»، یا کنترل ذاتی کامل، از لوازم اساسی دنبال کردن حقیقت بود.
گاندی، پس از مراجعت به هندوستان، به تاسیس یک آشرام یا جماعت معنوی همت گماشت و برنامه های سیاسی خویش و نیز مبارزه در راه ارتقای وضعیت نجس ها (طبقه هاریجان ها) را آغاز کرد. وی ابتدا به روزه دست زد و آن قدر ادامه داد تا این که سرانجام درهای معابد هندویی برای نخستین بار به روی طبقه نجس ها باز شد. گاندی در وهله اول رهبری دینی بود و در وهله دوم رهبری سیاسی به حساب می آمد. وی در مقام یک زاهد، یک خطیب و سانیاسی، نزد توده های مردم هندوستان آمد و آنان نیز وی را به چشم یک مهاتما (ماهاتما)، قدیس یا روح بزرگ و یا حتی تجسد و حلول خدای ویشنو می دانستند. وی نیز خود را از پیروان ساناتانادارما، دارمای ابدی یا راستی و درستی می دانست و معتقد بود که قبل از کسب استقلال از انگلیس روح هندوستان باید ابتدا خود را از قید مفاسد و گناهان خویش آزاد کند. به همین دلیل است که وی آن طور شدید علیه غیر قابل تماس بودن طبقه نجس ها مبارزه کرد و افراد آن طبقه را «هاریجان ها» به معنای «قوم خداوند» نامید. به همین دلیل وی همیشه روزه می گرفت و دعا می کرد که هیچ وقت خشونت یا تنفر بین طوایف هند و مسلمان در جامعه هند وجود نداشته باشد. باز به همین دلیل، تجزیه سرزمین هند و خونریزی هایی که بعد از آن اتفاق افتاد از نظر گاندی شکست به حساب می آمدند. هر چند انگلیسی ها از هند بیرون رفته بودند و هند به استقلال رسیده بود. اما اگر گاندی این مسئله را یک شکست و ناکامی می پنداشت، چنان چه تلاش های وی برای محو کامل پدیده طبقاتی «غیر قابل تماس بودن» نجس ها با توفیق کامل همراه نبوده است، هنوز دست آوردهای وی بسیار عظیم هستند. گاندی حقیقتا یک مهاتما یا روح بزرگ بود؛ چون که مردم هند را درون خویش جای داد، آنان را از معنویت عمیق خویش لبریز ساخت، و به جانب یک ملت و حکومت مستقل هدایتشان کرد. به یقین این پیروزی سیاسی عمده ای بود. اما از آن مهم تر محقق ساختن ارزش های اصیل دینی در دل و فکر مردم در مقیاسی شگفت انگیز بود. در خلال این جریانات بود که وی، شاید بیش از هر شخص دیگری پیش از خود، خودآگاهی و هویت ذاتی هندویی را به سطح جدیدی از رشد و بلوغ رساند.
هندوئیسم بعد از مرگ گاندی
اکنون متجاوز از نیم قرن از زمان مرگ گاندی و تاسیس کشور مستقل «جمهوری هندوستان» به عنوان حکومتی سکولار (غیر دینی) می گذرد. یکی از ویژگی های این دوره، سخت تر شدن جریانی است که می تواند به نام هندوئیسم سیاسی خوانده شود، عمدتا احزاب دست راستی و ناسیونالیسم هندویی که با ماهیت سکولاریستی حکومت هند مخالفت می کنند و به دنبال تاسیس حکومتی هندو هستند. ریشه های این تمایل و گرایش را می توان تا سال 1909 جست وجو کرد. زمانی که «موهان ملاویا» و اعضای دیگر نهضت آریا ساماج به تاسیس «هندو ماهاسابا» دست زدند که قرار بود به صورت یک حزب دست راستی (افراطی) ناسیونالیست هندویی درآید. در سال 1925 یکی از اعضای آریا ساماج به نام «هجوار» جمعیت «راستریا سوایام- سواک سانگ» (RSS) را پایه گذاری کرد که سازمان ناسیونالیستی به شدت منضبط و پرنفوذی است که تا به امروز بسیار پر تحرک و فعال باقی مانده و موضوع مجادلات و مشاجرات فراوانی هم قرار داشته است. هر چند جمعیت (RSS) خودش یک حزب سیاسی نیست، با وجود این از نزدیک با «حزب جاناسنگ» (تاسیس 1951)، «حزب جاناتا» و سرانجام «حزب بهاراتیا جاناتا» (BJP) که این اواخر جهت مشارکت در تخریب «مسجد بابری» هند مورد توجه جهانیان قرار گرفت، همکاری داشته است. مسجد بابری هند را مسلمانان در شهر آیودیای آن کشور بنا کرده بودند که در سال 1992 به دست هندوهای افراطی با این ادعا که این مسجد در محل تولد خدای راما بنا شده، تخریب شد. در هر صورت، همان طور که هندوئیسم از لحاظ دینی پدیده ای به غایت متنوع و گونه گون می باشد، سرزمین هند نیز از لحاظ سیاسی چنین وضعیتی دارد. لذا کسب پذیرشی ملی و همگانی برای اعضای (BJP) به همان اندازه مشکل است که ملی گرایان افراطی هندو بخواهند صورت واحدی از «هندوئیسم» را تدوین کنند که به نحوی جهانشمول و همگانی و به مثابه یک ایدئولوژی هستند که به یقین در افزایش تنش بین طوایف و اقوام سرزمین هند نقش داشته و هرگز نمی توانند مورد چشم پوشی و غفلت قرار گیرند.
در همین حال، بدنه اصلی سنت هندویی در حال تحول بوده است. معابد جدیدی ساخته شده و محل های زیارتی توسعه داده شده اند. به موازات این که بعضی از آلهه قدیمی اهمیت خود را از دست داده و فراموش شده اند، الوهیت های جدیدی در صحنه ظاهر شده اند و سرانجام این که با خاموش شدن و کنار رفتن گوروها (آموزگاران) و حرکت های دینی قدیمی، گوروها و نهضت های جدیدی به وجود آمده اند. در میان نهضت های سده های اخیر یکی از آن ها، که از درون سنت دینی «ویشنویی کریشنایی» به وجود آمده و توسط «سوامی نارایان» (1781- 1830) پایه گذاری شده است نفوذ چشم گیری بین گجراتی های داخل هندوستان و جوامع هندوهای بیرون از آن سرزمین کسب کرده است. در میان گوروها هم، که در بین پیروان خود غالبا به عنوان تجسد و حلول خدایان مطرح می شوند، یکی از نام آورترین آن ها در هند و خارج از آن، «ساتیاسای بابا» است. وی، که در سال 1926 متولد شده، در همان اوایل اعلام کرد که تجسد یا حلول قدیس ماهاراشتریانی، «سایی بابای شیردی» می باشد و به همین دلیل نام وی را روی خود می گذارد. وی در سال 1963 در 37 سالگی اعلام کرد که «شیوا» است. وی به خصوص از بابت کارهای خارق العاده (معجزاتی) که انجام می دهد شهرت فراوان دارد. اما موضع و دیگاه جامع نگرانه وی به معنای آن است که پیروان زیادی بین طبقات متوسط شهر ی دارد. این ها فقط دو نمونه در میان موارد مشابه فراوان دیگر هستند. بعضی از چهره ها و نهضت ها در مغرب زمین به عنوان حرکت های دینی جدید نفوذ داشته اند: «ماهاریشی ماهش یوگی» با تامل و مراقبه استعلایی، که از موارد موفق جا انداختن یک تکنیک یوگایی در غرب بوده است؛ «پرابوپادا» و لایسکون» یا وجدان کریشنا، که به شکل صورت غربی «ویشنوگرایی نوع چایتانیایی» مطرح شده است؛ پیروان «راجنیش»؛ «ساهاج یوگا»، شکل محدود و طبقه متوسط تانتراگرایی؛ «راداسوامی ها» که کاملا درون سنت دینی «سانت» جای می گیرند؛ و سرانجام ««براهماکوماریها» که یک حرکت بین المللی و هزاره ای شیوایی برخاسته از سند است. این ها در زمره موارد قابل توجه حرکت های جدید درغرب می باشند. سنت هندویی، در سرزمین هند و یا بیرون از آن، پیوسته تحولات جدیدی را به نمایش می گذارد که پاره ای از آن ها محلی و برخی نیز منطقه ای می باشند. اما همگی شاهدی بر تنوع، غنا و خلاقیت حیات دینی و معنویت هندویی هستند. امروزه سنت دینی هندو، هندوئیسم، به عنوان همتایی برابر در کنار ادیان دیگر جهان ایستاده است. فارغ از این که آینده چه چیز را رقم بزند، تردیدی نمی تواند وجود داشته باشد که در آینده نیز سهم هندوئیسم همواره پر بار و پر ارزش خواهد بود و مرحله دیگری از تحول همیشگی هندوئیسم را نشان خواهد داد.
منـابـع
جان ر. هینلز- راهنمای ادیان زنده- ترجمه عبدالرحیم گواهی- جلد 1- صفحه 569-585
سیمن ویتمن- آیین هندو- مترجم علی موحدیان عطار- ناشر مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر 1382
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها