مقصود از بخشیدن ذنب پیامبر اکرم

اگر پیامبران خدا بالاخص پیامبر گرامی ما از هر خلافی و گناهی پیراسته اند، پس مقصود از «مغفرت ذنب» پیامبر بزرگوار ما که در آغاز سوره ی «فتح» آمده است چیست؟ بزرگترین دستاویز مخالفان عصمت نسبت به رسول گرامی (ص) همین آیه است که خدا در آن از مغفرت «ذنب» پیامبر خبر می دهد آن هم، اعم از ذنب متقدم و متأخر آنجا که می فرماید: «إنا فتحنا لک فتحا مبینا* لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما* و ینصرک الله نصرا عزیزا؛ حقا ما تو را پیروزى بخشیدیم، پیروزى درخشانى! تا خدا گناه گذشته و اخیرت را [که به تو نسبت مى دادند] برطرف سازد و نعمتش را بر تو تمام کند و تو را به راهى راست هدایت نماید. و تو را به نصرتى بى شکست یارى دهد.» (فتح/ 1- 3) ولی اگر در مجموع آیات سه گانه دقت کافی به عمل آید، روشن می شود که مقصود چیز دیگری است و به ذنب شرعی (که کتاب و سنت آن را ذنی می داند و برای آن کیفر تعیین می نماید) ارتباطی ندارد.
ظاهر آیه می رساند که «هدف» از انجام چنین فتحی این بود که خدا گناهان متقدم و یا متأخر پیامبر گرامی (ص) را ببخشد ولی غفران ذنب در صورتی می تواند هدف و غایت شمرده شود که یک نوع رابطه ای میان آن دو باشد. در صورتی که به حسب ظاهر میان فتح و غفران، چنین رابطه ای وجود ندارد، زیرا موفقیت پیامبر گرامی (ص) و چیرگی او بر دشمن می تواند، مایه ی نشر و گسترش اسلام، و یا شهرت و بلند آوازگی پیامبر باشد، نه مایه ی بخشوده شدن گناه وی.
این همان نکته مهم در آیه است که اگر به صورت صحیح تحلیل گردد، مخالف عصمت، کاملا خلع سلاح می گردد. اصولا کسانی که با این آیه بر نفی عصمت پیامبر گرامی (ص) استدلال می نمایند از توضیح این رابطه غفلت جسته و در نتیجه، گام در بیراهه نهاده اند. بیان این رابطه و این که چگونه پیروزی سبب شد که خدا گناهان او را ببخشد، کلید فهم آیه است. هرگاه مقصود از «ذنب»، «گناه شرعی و مخالفت با امر الهی» باشد، یک چنین مغفرتی نمی تواند هدف پیروزی شدن پیامبر و یا غایت آن باشد زیرا هیچ گونه رابطه ی منطقی میان آن دو نیست و در این موقع مفهوم آیه به صورت مبهم در می آید زیرا چگونه می تواند پیروز شدن در جنگ، سبب آمرزش گناهان گذشته و آینده انسانی گردد و یک چنین تلازم شبیه گفتار گوینده ای می شود که در زبانها معروف است.
گنه کرد در بلخ آهنگری *** به شوشتر زدند گردن مسگری
ولی هر گاه مقصود از آن «ذنبی» باشد که قریش او را به آن متهم می کردند به شرحی که هم اکنون یاد آور می شویم، دراین صورت رابطه میان این دو فعل روشن می گردد. شکی نیست که پیامبر گرامی (ص) از نخستین لحظه دعوت خود، گام بر خلاف روش نیاکان آنان برداشت و راه و روش آنان و خدایان دروغین آنان را که پرستش می کردند، نکوهش نمود، و سرانجام آیین او مایه ی تفرقه و دودستگی گشت، از این جهت وی در نظر آنان مجرم و خلافکار شمرده شد، لذا، سران قریش در دیدار خود با ابوطالب به عنوان شکایت چنین گفتند: «إن ابن أخیک قد سب آلهتنا وعاب دیننا وضلل آباءنا فإما أن تکفه عنا وإما أن تخلی بیننا وبینه؛ برادر زاده ی تو به خدایان ما ناسزا گفته و آیین ما را به زشتی یاد کرده و افکار و عقاید ما را باطل، و نیاکان ما را گمراه قلمداد کرده است یا او را از این کار باز دار، و یا حمایت خود را از او بردار.»
جرمهای او پیش از هجرت بر محور چنین مسائل دور می زند در حالی که جرم او از نظر قریش پس از هجرت شدیدتر شد زیرا او موجب برخوردهایی نظامی و نبردهای خونین در بدر و احد و احزاب گردید و در نتیجه گروهی از بزرگان قریش به خاک مذلت افتادند و سرانجام قریش با قیاسهای باطل خود، او را مجرمتر دانسته و هرگز از گناه او چشم نپوشیده بودند.
در صلح حدیبیه که پیامبر گرامی (ص) انعطاف و نرمش بسیار عظیمی از خود نشان داد آنان به عظمت روحی پیامبر گرامی (ص) پی بردند و بسیاری از آنان فهمیدند که در محاسبات خود، دچار اشتباه شده بودند، آنگاه که جانبازی جوانان مسلمان را در بیابان حدیبیه از نزدیک مشاهده کردند، معنویت پیامبر گرامی (ص) و عظمت او در نظر آنان تجلی کرد، و در سال بعد که پیامبر برای انجام عمره با گروهی از یاران خود به زیارت خانه ی خدا مشرف شد، مشرکان با انضباط اسلامی و شعارهای کوبنده و در عین حال روح بخش و تفیأ پیامبر گرامی (ص) به مفاد صلح نامه، کاملا آشنا شدند و در نتیجه از پیامبر چهره ی دیگری در قلوب آنان ترسیم گردید و انسان مجرم، به صورت یک انسان ملکوتی وارسته و مقید به اصول اخلاقی و منادی صلح و صفا و خیر خواه انسانها تجلی کرد و همگان به خاطر مشاهده ی این نوع از صفات نیک، و کردار پسندیده خاطرات تلخ گذشته را اعم از قبل ازهجرت و یا پس از آن، فراموش کردند و لذا به صورت فردی و یا دسته جمعی به تدریج سرزمین شرک را ترک می گفتند و به پیامبر گرامی (ص) می پیوستند. اسلام «خالد بن ولید» و «عمرو عاص» و افراد دیگر پیش از فتح مکه از ثمرات صلح حدیبیه و یا فتح آن است.
خداوند این پیروزی را نصیب پیامبر نمود تا تمام این بدانگاریها و زشت اندیشیهای قریش درباره ی رسول گرامی از میان برود و مخالفان با قیافه ی معصومانه و ملکوتی او آشنا گردند و اگر این پیروزی نبود و مخالفان بر عقیده ی خود نسبت به وی باقی می ماندند. این پیروزی نه تنها این نوع از جرمها و گناهان را برچید، و بر همه، پرده ی نسیان افکند، بلکه او را از یک رشته اتهامهایی مانند کاهن، ساحر و مفتری و کذاب و شاعر و اقتباس کننده ی کتابهای پیشینیان، و مانند اینها کاملا تبرئه کرد زیرا یک فرد کاهن و یا ساحر، نمی تواند چنین دولت عظیمی را در یثرب تشکیل دهد که شعاع قدرت آن تا قلب جزیره برسد و سراسر قبائل و ساکنان شبه جزیره متوجه دین و آیین او گردند و هر روز، قلوب بیشتری را تسخیر کند.
اصولا یکی از سنن اجتماعی این است که اگر فردی مدعی مقام و منصبی گردد و یا اصل و مکتبی را ارائه کند و یا مدعی اضلاح اجتماعی شود، روز نخست انواع ناسزاها و دشنامها و بلکه تهمت ها به سوی او سرازیر می گردد ولی آنگاه که او به ادعای خود عینیت بخشد و عملا دارای مقام و منصبی شد و اصل و مکتب خود را پیاده کرد و اصلاح خود را به گونه ای ارائه داد، طبعآ چنین عینیتی بر تمام آن همه اندیشه ها و ذهنیات خاتمه می بخشد.
حیات پیامبر گرامی (ص) نیز از این اصل جدا نبود فتح و پیروزی چشمگیر پیامبر در حدیبیه و یا مکه جرم های خیالی قریش را پنهان ساخت، بلکه همه ی ناسزا گویی هایی که ممکن بود بدون پیروزی در ذهن عوام مؤثر افتد، رخت بربست و دیگر در نظر مخالفان نه مجرم و گنهکار بود و نه کاهن و شاعر و یا ساحر و جادوگر، بلکه انسانی ملکوتی بود که با واقع بینی و درک واقعیتها و شناخت قوانین آفرینش و مصالح و مفاسد انسانها، از طریق وحی جهان عرب را به سعادت رهبری کرد.


منابع :

  1. جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 7 صفحه 301

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/110029