اهداف توسعه اقتصادی از نظر آیات قرآن

نظام اقتصادی

در نظام اقتصادى سرمایه دارى، واژه هاى گوناگونى مطرح شده که مفهوم آن ها با همین واژه ها در نظام اقتصادى اسلام نیز یکى است; مانند سود: مطلوبیت، رفاه و توسعه. اما نکته مهم این است که در جزء جزء مفاهیم و نظریه هاى اقتصادى نظام سرمایه دارى، اصالت ماده متبلور است و اصالت ماده بر همه نظریه هاى این نظام حاکم مى باشد. حتى وقتى سخن از عقلانیت و رفتار عقلانى به میان مى آید، انسان عقلائى کسى است که به عنوان مصرف کننده، مطلوبیت خود را به حداکثر برساند و سرمایه محدود خود را در حالى مصرف کند که بیشترین مطلوبیت و لذت را به دست آورد. وقتى هم به عنوان تولید کننده ایفاى نقش مى نماید، به دنبال پرداخت حداقل سهم به عوامل تولید به هدف دستیابى به حداکثر سود باشد. لیبرالیسم و اصالت سرمایه به عنوان مبناى اقتصادى غرب، چیزى جز اصالت ماده نیست. با پذیرش اصالت ماده و ماتریالیسم، دیگر جایى براى مبدأ و معاد باقى نمى ماند. اگر برهان دورو تسلسل ما را مجبور به پذیرش مبدأ کند، مبدأ، لزوما مادى است و متافیزیک و ماوراى طبیعت، ایده آلیسم و پوچى محض مى باشد.
اما اقتصاد اسلامى مبتنى بر وحى است. مسأله وحى و مبتنی بودن اقتصاد اسلامى بر آن، اساس تفاوت نظام اقتصادى اسلام با سرمایه دارى است. وقتى اصل وحى را، که خود ریشه در توحید دارد، پذیرفتیم، این اصل سرچشمه سایر اصول و مفاهیم مى شود و افق زمانى دیگرى غیر از افق زمانى محدود نظام سرمایه دارى بر روى ما مى گستراند; همچون تفاوت لحظه با ابدیت. نگرش به انسان با افق زمانى بلند مدت، که در آن انسان همیشه با ثمره تلاش در دنیا مواجه است و تا ابد آنچه را در این دنیا کشته درو مى کند «ان خیرا فخیرا و ان شرا فشرا؛ مردم به اعمالشان جزا داده مى شوند، اگر نیک باشد پاداش نیک دریافت مى کنند و اگر بد باشد جزاى عملشان را خواهند دید.» با نگرش دوران زندگى محدود دنیا و پوچى پس از آن تفاوتى اساسى دارد. با پذیرش معاد، قیامت، روز حساب و روز جزا، هم انسان و هم مفاهیم مربوط به او به کلى دگرگون مى گردد.
با این نگرش، مفاهیمى مثل سود، مطلوبیت، رفاه و توسعه از وحى سرچشمه مى گیرند. وحى درباره جامعه، داراى برنامه است و اصولا وحى بدون شک، محکم و متشابه اش به قصد هدایت بشر به سعادت و رستگارى نازل شده است. خداوند می فرماید: «ذالک الکتاب لا ریب فیه هدى للمتقین؛ آن کتاب [بلند مرتبه] هیچ تردیدى در آن نیست، راهنماى پرهیزگاران است.» (بقره/ 2) با توجه به تفاوت مبانى دو مکتب، «توسعه» که مهمترین هدف براى جوامع و دولت ها در نظر گرفته شده است و «توسعه یافتگى» به عنوان هدف غایى و مطلوب ترین آرمان جوامع محسوب مى گردد، و «سعادت» را در رسیدن به آن مى دانند، حتما مورد عنایت نظام مبتنى بر وحى نیز خواهد بود. مگر ممکن است وحى قانون وضع کند، برنامه زندگى ارائه دهد، کتابى براى هدایت بشر نازل نماید، ولى به نهایتى مطلوب نظر نداشته باشد؟ قرآن، که کتاب هدایت است، هدایت به سمت چه هدفى را در نظر دارد؟ مگر ممکن است «تبیان کل شىء»، «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شی ء و هدى و رحمة و بشرى للمسلمین؛ و این کتاب را که بیانگر همه چیز و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتى است بر تو نازل کردیم.» (نحل/ 89) جامعه اى مطلوب براى پیروانش معرفى نکند؟ چگونه ممکن است کتاب آسمانى براى هدایت بشر نازل شده باشد و زندگى مطلوب و راه هاى رسیدن به آن و موانع موجود را متذکر نشود. مهمترین دلیل بر امکان شىء وقوع آن است. قرآن کریم، این کتاب الهى، جامعه مطلوب و راه ها و موانع رسیدن به آن را متذکر شده است.

مفهوم توسعه

توسعه داراى ابعاد گوناگونى است که مى توان آن ها را در سه یا چهار دسته کلى بیان کرد: توسعه اقتصادى، توسعه سیاسى، توسعه فرهنگى و توسعه اجتماعى. حرکت در راستاى همه ابعاد مذکور، ضرورتى غیر قابل انکار است، ولى اولویت دادن به یک بعد مستلزم نفى ابعاد دیگر نیست. میزان در این مرزبندى، تعیین اولویت ارزش هاى نهادینه شده در فرهنگ هر جامعه است، اعم از این که آن جامعه دینى باشد یا غیر دینى. جهان بینى جامعه مى تواند داراى نقشى حایز اهمیت باشد. اگر جامعه اى داراى بینش مادى باشد، اهداف زندگى را محدود به جنبه هاى مادى بداند، گزینش خود را نیز در همین جهت انجام مى دهد و توسعه را حرکتى در جهت اهداف خود مى داند، هر چه را هم که محدودیت مادى ایجاد کند و مانعى براى امیال مادى محسوب گردد، ضد توسعه مى داند. به عکس، جامعه داراى بینش دینى به دنبال تحقق اهداف مورد نظر خود مى باشد.
در خصوص تعریف توسعه و تبیین مفهوم آن، تعاریف گوناگونى ارائه شده و بحث هاى فراوانى انجام گرفته است، از جمله: «توسعه عبارت است از حرکت یک سیستم یک دست اجتماعى به سمت جلو و به عبارت دیگر، نه تنها روش تولید، توزیع محصولات و حجم تولید مورد نظر است، بلکه تغییرات در سطح زندگى، نهادهاى جامعه، وجهه نظرها و سیاست ها نیز مورد توجه مى باشد.» (عبدالله حیروند، توسعه اقتصادى (مجموعه عقاید)، ص 84) توسعه جریانى است چند بعدى که مستلزم تغییرات اساسى در ساخت اجتماعى، طرز تلقى، باورهاى عامه مردم و نهادهاى ملى و نیز تسریع رشد اقتصادى، کاهش نابرابرى ها و ریشه کن کردن فقر مطلق است. یا توسعه اقتصادى به زبان ساده، عبارت است از: «رشد اقتصادى همراه با تغییرات و تحولات کیفى. توسعه اقتصادى هدف و آرمانى بزرگ براى تمامى کشورهایى است که هنوز به دلایلى نتوانسته اند در این مسیر گام بردارند.» (محمود متوسلى، نگرشى بر دیدگاه ها، تئورى ها و سیاست هاى توسعه اقتصادى، ص: 9)
آنچه پایه و اساس تعاریف گوناگون «توسعه» را تشکیل مى دهد تغییر و تحول (در ابعاد سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى) و به قول میردال، «حرکت به جلو» است. در این خصوص، سؤالات پایه اى و اساسى بسیارى مطرح است. این تحول، تغییر و حرکت به سمت جلو، به منظور رسیدن به کدامین هدف است؟ در این مسیر، مقصد نهایى کجاست؟ ویژگى ها و معیارهاى مقصد مطلوب چیست؟ روابط على، که ما را به آن مقصود مى رسانند، چه روابطى است؟
مسأله تعیین هدف و کشف علل و عوامل رسیدن به مقصد مسأله ساده اى نیست. «ضعف و ناتوانى داشتن یک هدف دقیق و پذیرفته شده و طراحى سیاست ها براى آن هدف، دلیل مهم بسیارى از مشکلات است که ملت ها با آن مواجهند.» آیا کشورهاى توسعه یافته در همه ابعاد توسعه به مقصود و هدف مطلوب رسیده اند؟ آیا مقصدهاى جایگزین براى این مقصد وجود دارد؟ آیا این تحول و حرکت به جلو به اصطلاح، «نوگرایى» از نظر اجتماعى، لزوما مشتمل بر تضعیف روابط سنتى است؟ آیا تحول و نوسازى در بعد سیاسى، لزوما دموکراسى و رشد بوروکراسى است؟ آیا از نظر فرهنگى، صنعتى کردن موجب گسترش سکولاریسم در جامعه است، خواه از طریق نظامى یا از طریق دانش علمى؟ و در یک کلام، آیا حرکت به سمت جلو به معناى غربى شدن است و لاغیر؟ پیشرفت فنى و رشد علمى و فن آورانه دنیاى غرب جاى تحسین دارد، ولى آیا توسعه فقط داراى یک بعد است؟ آیا در سایر ابعاد، غرب به سر منزل مقصود رسیده است؟ سؤالات در این زمینه فراوان و نیازمند بحثى جدى است. با مطالعه و بررسى آیات الهى، می بینیم که قرآن هدف مطلوب را «فلاح» (بقره/ 5)، «فوز» (احزاب/ 71)، «نجات» (فصلت/ 18) و «حیاة طیبه» (نحل/ 97) معرفی نموده است.

حیات طیبه

خداوند می فرماید: «من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن فلنحیینه حیاة طیبة و لنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون؛ هر که از مرد و زن عمل صالح انجام دهد و مؤمن باشد او را به زندگى پاک و پاکیزه (حیاة طیبه) زنده بداریم و آنان را به نیکوترین وجهى که عمل کرده اند، پاداش مى دهیم.» (نحل/ 97) قرآن راه رسیدن به زندگى پاکیزه را عمل صالح و شرط آن را ایمان ذکر مى کند. از ابتدا، تفاوت جنسیت را با «من ذکر او انثى» کنار مى گذارد و حقوق زن را محفوظ نگاه مى دارد. علامه طباطبائى ذیل آیه شریفه مزبور مى نویسد: «وعده زیبایى است براى مؤمنین، اگر عمل صالح انجام دهند و بشارتى است براى بانوان که خداوند در قبول ایمان آنان و اثر عمل صالح آن ها که احیاء به حیاة طیبه و به نیکوترین اعمال است، فرقى بین آنان و مردان نگذاشته است.» (تفسیر المیزان، ج 12، ص 341) مفسران در معناى «حیاة طیبه» تفسیرهاى متعددى آورده اند; بعضى آن را به روزى حلال تفسیر کرده اند و بعضى دیگر به قناعت و رضا دادن به نصیب، رزق روزانه، عبادت همراه با روزى حلال، توفیق بر اطاعت فرمان خدا و مانند آن.
ولى شاید نیاز به تذکر نباشد که مفهوم این واژه به قدرى گسترده است که اعم از همه این هاست زندگى پاکیزه از هر نظر، مبراى از آلودگى ها ظلم ها، خیانت ها، اسارت ها، ذلت ها و انواع نگرانى ها و خلاصه هر چیزى است که آب زلال زندگى را در کام انسان ناگوار مى سازد. با توجه به این که به دنبال این واژه در آیه، سخن از جزاى الهى به نحو احسن به میان آمده است، چنین به نظر مى رسد که «حیاة طیبه» مربوط به دنیا و جزاى احسن مربوط به آخرت است. در روایتى نقل شده است که از حضرت على (ع) سؤال شد منظور از «فلنجینیه حیاة طیبه» چیست؟ فرمود: «قناعت است.» بدون تردید، مفهوم این تفسیر محدود کردن حیات طیبه به قناعت نیست، بلکه بیان مصداق است، ولى مصداقى بسیار روشن; چرا که اگر تمام دنیا را به انسان بدهند، ولى روح قناعت را از او بگیرند، همیشه در رنج و نگرانى به سر مى برد و به عکس، اگر انسان روح قناعت داشته باشد و از آز و طمع بر کنار باشد، همیشه آسوده خاطر و خوش است. ملاک حیات طیبه تنها ایمان و عمل صالح است و هیچ قید و شرطى از نظر سن، نژاد، جنسیت، و یا رتبه اجتماعى در آن تأثیرى ندارد. عمل صالح مولود ایمان است و منجر به حیات طیبه مى شود. عمل صالح نیز مفهوم گسترده اى دارد،به گونه اى که تمام فعالیت هاى مثبت و سازنده را در همه زمینه هاى علمى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، نظامى و مانند آن شامل مى شود.
از اختراع دانشمندى که براى کمک به انسان ها سال ها زحمت مى کشد تا مجاهدت هاى شهید جان بر کفى که در صحنه مبارزه حق و باطل آخرین قطره هاى خون خود را نثار مى کند و از درد و رنجى که مادر با ایمان هنگام به دنیا آوردن نوزاد و سپس تربیت او متحمل مى شود تا زحماتى که دانشمندان براى نگاشتن کتاب هاى پر ارج مى کشند، همه را فرا مى گیرد. از بزرگترین کارها همچون رسالت انبیا، تا کوچکترین برنامه ها همچون کنار زدن یک سنگ کوچک از وسط جاده، همه در این مفهوم وسیع جمع است. (تفسیر نمونه، ج 11، ص 389 به بعد) اما عمل صالح مقید به ایمان دانسته شده است; اگر انگیزه و ایمان در کار نباشد غالبا عمل آلوده مى گردد. ولى اگر عمل صالح با ایمان همراه باشد کمتر آفاتى همچون عجب و ریا و امثال آن در آن راه مى یابد. شاید به همین دلیل قرآن کریم غالبا این دو را با یکدیگر پیوند مى دهد. ممکن است با نظر سطحى، چنین به نظر برسد که نفس عمل صالح اهمیت دارد، وگرنه چه تفاوتى مى کند که آن را انسان با ایمان انجام دهد یا بى ایمان.
اعمال در جهات گوناگون با یکدیگر تفاوت دارند. ملاک مؤمن در رفتار، خدایى و الهى است، نه شهرت طلبانه، از سر دلسوزى یا مانند آن. بنابراین، چنین رفتارى در رفتار او ظهور پیدا مى کند. به همین جهت، عمل بر اساس ایمان، از کارآیى بیشترى برخوردار است. علامه طباطبائى; ضمن تقسیم زندگى به حقیقى و غیر حقیقى یا زندگى جدید و زندگى عمومى مى نویسد: «"فلنجینیه حیاة طیبة" یعنى به او افاضه جان و حیات مى کنیم; حیاتى طیبه; زندگى جدیدى غیر از آنچه به دیگران داده شده است.» درباره مؤمنان هم مى نویسند: «چنین کسانى دل هایشان متعلق و مربوط به پروردگارشان است; همان پروردگارى که با کلمات خود هر حقى را احقاق مى کند، جز آن پروردگار را نمى خواهند و جز تقرب به او را دوست نمى دادند و جز از سخط و دورى او نمى هراسند. براى خویشتن حیات طاهر و دایم سراغ دارند... این چنین انسانى در نفس خود، نور و کمال و قوت و عزت و سرورى درک مى کند که نمى توان اندازه اش را معین کرد و نمى توان او را توصیف کرد و چگونه چنین نباشد و حال آن که مستغرق در حیاتى دایمى و و زوال ناپذیر و نعمتى باقى و فناناپذیر و لذتى خالص از الم و کدورت و خیر و سعادتى غیر مشوب به شقاوت است و این ادعا حقیقتى است که عقل و اعتبار هم مؤید آن است.» (المیزان، ص 341) نتیجه این که به اتفاق مفسران و مرحوم علامه آیه شریفه «فلنجیینه حیاة طیبة» تلازم بین عمل صالح همراه با ایمان و مواهب معنوى را مى رساند. ولى بسیارى از مفسران حیات طیبه را مواهب مادى و معنوى مى دانند که با کمک آیات متعدد دیگر، این تلازم اثبات مى شود.

سعادت و شقاوت جامعه

جامعترین تعبیر در قرآن مجید، که در یک ضابطه کلى، سنن الهى را در اجتماع بشرى تبیین مى کند و مى توان از آن به عنوان «ام السنن» نام برد، در آیات ذیل به چشم مى خورد: «ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم و اذا اراد الله بقوم سوء فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال؛ خداوند حال و وضعیت قومى را تغییر نمى دهد تا خود موجب تغییر وضعیت خویش شوند و چون خداوند براى قومى آسیبى بخواهد، هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر او دوست و حمایت گرى براى آنان نخواهد بود.» (رعد/ 11) در آیه دیگرى مى فرماید: «ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم؛ این (کیفر آل فرعون به دلیل گناهانشان) بدان روست که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى دهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند و خدا شنواى داناست.» (انفال/ 53) آیات مزبور این قاعده کلى را بیان مى کند که بین ایمان و اخلاق نیکو، که مقتضاى آن ها اعمال شایسته است و بین نعمت هاى ظاهرى و باطنى رابطه اى ناگسستنى و تلازم برقرار است. با نگرش جستجوگرانه به تاریخ انسان، جامعه ها و تمدن هاى بسیارى را با اوضاع و شرایط گوناگون مى یابیم که درس آموزند جامعه اى دراوج عزت و امتى در حضیض ذلت بسیارند که بدون درس عبرت به راحتى از آن مى گذرند; «ما اکثر العبر و اقل الاعتبار.»
قرآن کریم رمز اصلى این عزت و ذلت و سعادت و شقاوت را بیان نموده است و خاطر نشان مى کند که براى یافتن منشأ سعادت و شقاوت به اعتقاد، اندیشه، اخلاق، نظامات اجتماعى خود و در یک کلام، به خویشتن خویش بیاندیشید. ملت هایى که فکر و اندیشه خود را به کار انداختند، اعمال صالح انجام دادند، دست اتحاد و برادرى به هم سپردند و در راه اصلاح خود و جامعه تلاش کردند، به اوج تعالى و صعود رسیدند و هنگامى که رکود و سستى جاى تلاش را گرفت و غفلت و بى خبرى بر جامعه حاکم شد، آلودگى ها و زشتى ها به جاى تقوا و درست کارى نشست و ایمان و عمل صالح کنار رفت، شکست و ذلت و خسران پدیدار خواهد گشت. «و العصر* ان الانسان لفی خسر* الاالذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛ سوگند به عصر که همه انسان ها در خسران و زیانند، مگر کسانى که ایمان آوردند، عمل صالح انجام دهند و یکدیگر را به حق سفارش و به شکیبایى توصیه کرده اند.» (والعصر/ 1- 3) قرآن کریم یک قانون کلى و یک ضابطه عمومى را بیان مى کند; قانونى سرنوشت ساز، حرکت آفرین و هشدار دهنده. این قانون مى گوید مقدرات شما پیش از هر چیز و هر کس در دست خود شماست و هرگونه تغییر و دگرگونى در سعادت یا شقاوت ملت ها در درجه نخست، به خود آنان باز مى گردد.
شانس و اقبال و تصادف هیچ یک پایه و اساس ندارند. اساس و پایه آن است که ملتى خود تصمیم بگیرد سربلند و سرافراز باشد. اگر جامعه اى لطف خدا را بخواهد باید خود بخواهد تا لطف دامنگیرش شود. بنابراین، نباید براى تبرئه خویش، دیگران را به عنوان عامل قلمداد کرد. چرا که نیروهاى سلطه نگر در درون جامعه پایگاهى نداشته باشند، کارى از آنان ساخته نیست. (على کرمى، ظهور و سقوط تمدنها از دیدگاه قرآن، قم، نشر مرتضى، 1370، ص 289) علامه طباطبائى ذیل آیه شریفه مزبور از سوره رعد، در اتصال صدر و ذیل آیه، پس از تفسیر قسمت اول آیه، «له معقبات من بین یدیه و من خلفه یحفظونه من امرالله ان الله لایغیر ما بقوم؛ و براى انسان تعقیب کنندگانى [از فرشتگان] است که او را از پیش رو و پشت سر به امر خدا حفاظت مى کنند. بى تردید خداوند سرنوشت قومى را تغییر نمى دهد تا آنها وضع خود را تغییر دهند.» (رعد/ 11) مى نویسند: «معناى مجموع آیه این است که خداى تعالى این معقبات (نگهبانان) را قرار داده و بر انسان موکل کرده تا او را به حکم خدا نگه داشته و حفظ کنند و چون سنت خداوند بر این جریان یافته که وضع هیچ قومى را دگرگون نسازد مگر آن که خودشان حالات روحى خود را دگرگون سازند.»
چکیده جمله «ان الله لایغیر ما بقوم» این است که خداوند چنین حکم رانده و حکمش را حتمى کرده که نعمت ها و موهبت هایى را که به انسان مى دهد مربوط به حالات نفسانى و اعمال خود انسان باشد. اگر آن حالات موافق با فطرتشان و همراه با استفاده صحیح و به جا از نعمت ها جریان یافت آن نعمت ها و موهبت ها باقى باشد. اگر گروهى به دلیل سلامت فطرتشان به خدا ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، به دنبال آن، نعمت هاى دنیا و آخرت به سویشان سرازیر شود، چنان که فرمود: «و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا؛ اگر مردم شهر و دیار همه ایمان مى آوردند و تقوا پیشه مى کردند ما درهاى برکات آسمان و زمین را به روى آنان مى گشودیم، ولى تکذیب کردند.» (اعراف/ 96) تا زمانى که زندگى آنان همراه با ایمان و تقوا باشد، این وضع از ناحیه خدا دوام مى یابد و هر وقت ایشان حال خود را تغییر دادند، خداوند هم رفتار خود را عوض مى کند. (المیزان، ج: 11، ص 310)
علامه طباطبائى; سپس توضیح مى دهند که آیه شریفه ملازمه بین اعتقادات حقه و اخلاق نیک و بین موهبت هاى الهى را بیان مى فرماید. همچنین بین اعتقادات باطل و زشتى ها و بین نعمت و سوء معشیت ملازمه اى ثابت وجود دارد. این ملازمه دوم از باب تنقیح مناط نزول خیرات و نعمت هاست. اعتقادات پاک به حکم مسانخت، خاصیت جذب نعمت و زندگانى پاک را دارد و اعتقادات آلوده به حکم مسانخت، خاصیت جذب نعمت و معیشت ناپاک را دارد. خلاصه این که یک تلازم و یک امکان از آیات شریفه استفاده مى شود: اما ملازمه; به دنبال ایمان و اعتقاد به خدا و اخلاق نیک و اعمال صالح، نزول برکات و سعادت و زندگى زیباست. در طرف مقابل، اعتقادات پلید و اخلاق ناشایست و رفتار زشت با سلب مواهب و نزول مصایب و بلایا همراه است. البته در قسمت دوم، گاهى تعبیر به ملازمه مى شود که مسامحى است; زیرا تلازم فقط در موضوع و محمول قضیه اول ثابت است. اما در قضیه دوم (یعنى ایمان و وجود اخلاق زشت موجب سلب نعمت ها مى شود) آیه شریفه از اثبات تلازم ساکت است.
بالاترین چیزى که از «لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم» استفاده مى شود، این است که در صورت شیوع فساد و اتراف مترفین، نزول بلایا و مصایب و سلب نعمت ها ممکن الوقوع است، ولى هیچ گونه تلازمى در این مورد اثبات نمى شود و به همین دلیل، سیاق آیه شریفه تغییر کرده و فرموده است: «اذا اراد الله بقوم سوء؛ هنگامى که خدا بدى قومى را اراده کند.» و نفرموده است: خداوند اراده مى کند یا اراده کرده است. مؤید این موضوع، استظهار آیه شریفه «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفوا عن کثیر؛ آنچه از مصائب به شما مى رسد دسترنج خود شماست. و خداوند بسیارى را بر شما مى بخشد.» (شورى/ 30) است خداوند مى فرماید: آنچه از مصائب به شما مى رسد دسترنج خود شماست. و خداوند بسیارى را بر شما مى بخشد. این آیه صریحا دلالت دارد بر این که بسیارى از گناهانى که موجب تغییر مواهب الهى مى گردد، مورد عفو خداوند قرار مى گیرد.
آیات متعددى بیانگر این مطلب است که سعادت و شقاوت هر جامعه اى نتیجه عملکرد شایسته و ناشایسته آن جامعه است. براى نمونه، به تعدادى دیگر از این آیات اشاره مى شود; «ان احسنتم، أحسنتم لانفسکم و ان اسأتم فلها عسى ربکم ان یرحمکم و ان عدتم عدنا؛ اگر نیکى کنید، به خودتان کرده اید و اگر بدى نمایید، براى خود شماست. امید است پروردگار به شما رحم کند. اگر به سوى خداوند بازگردید ما هم لطف و رحمت خود را به سوى شما باز مى گردانیم و اگر به فساد و برترى جویى گرایید، شما را به کیفر شدید گرفتار خواهیم ساخت.» (اسراء/ 5) «من کفر فعلیه کفره و من عمل صالحا فلانفسهم یمهدون؛ هر که کفر ورزد، کفرش به زیان اوست، و کسانى که کار شایسته کنند، پس [فرجام نیک را] به سود خودشان آماده مى کنند.» (روم/ 44) آیات متعددى تصریح دارند بر این که نیکوکارى، با خود حسنه در دنیا به دنبال دارد و حسنه یعنى همه خوبى ها، همه نیکى ها معنى عام و فراگیرى دارد. به عنوان نمونه:
خداوند می فرماید: «قل یا عبادى الذین امنوا اتقوا ربکم للذین احسنوا فی هذه الدنیا حسنة؛ بگو اى بندگان من که ایمان آورده اید، تقواى الهى پیشه کنید; براى کسانى که در این دنیا خوبى کرده اند، نیکى و حسنه خواهد بود و زمین خدا وسیع است. همانا صابران پاداش بى حساب و به تمام خواهند گرفت.» (زمر/ 10)
«تلک امة قد خلت لها ما کسبت و لکم ما کسبتم؛ آن امت (امت ابراهیم و یعقوب) را روزگار به سرآمد دستاورد آنان براى خودشان و دستاورد شما براى شماست.» (بقره/ 134)
«و ان لیس للانسان الا ما سعى؛ براى انسان حاصلى جز تلاش او نیست.» (نجم/ 39)
دسته اى دیگر از آیات نجات و فلاح را در گرو تزکیه و تطهیر مى داند: تزکیه و تطهیر از ضد ارزش ها، تزکیه دل ها، تزکیه اندیشه ها و عقیده ها و تزکیه کردار و رفتار از نادرستى ها و زشتى ها. بعضى از این آیات عبارتند از:
«قد افلح من زکیها* و قد خاب من دسیها؛ هر که نفس را پاک کرد و تزکیه نمود، قطعا رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت قطعا زیان کرد.» (شمس/ 9- 10)
«ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس لندیقهم بعض الذی عملوا لعلهم یرجعون* قل سیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة الذین من قبل کان اکثرهم مشرکین؛ فساد در زمین و دریا پدید آمد به سبب کارهایى که مردمان انجام مى دهند خداوند اراده کرده است تا واکنش کارهاى مردم را به آن ها نشان دهد و ثمره عملکرد آنان را به ایشان بچشاند. شاید هوشیار شوند و به سوى حق بازگردند.» (روم/ 41- 42)
به هر حال اگر ما قبل از هر چیز، مسائلی از قبیل هدف خلقت و آفرینش انسان، تعریف خوشبختی و سعادت او و جایگاه آدمی در نظام خلقت را برای خود حل کنیم، درمی یابیم که توسعه ی اقتصادی، هدف نهایی و اصیل انسان در این جهان نمی باشد و در یک نظام اسلامی، اساسا رشد و توسعه، به طور مطلق، هدف نهایی نیست، بلکه به عنوان هدفی متوسط، یعنی وسیله و ابزاری در راه رسیدن انسان به فضایل و مکارم اخلاقی و پیمودن مسیر قرب الی الله به کار گرفته می شود. تأمین رفاه مادی انسان در حد معقول، مقدمه ای برای جهت مذکور می باشد. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون؛ خداوند شما را از نعمت های پاکیزه بهره مند ساخت تا (با استفاده ی صحیح و به جا) سپاسگزار به درگاه الهی باشید.» (انفال/ 26) در سوره ی قصص آمده است: «و ابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا؛ با آنچه خداوند به تو عنایت کرده است، خانه ی آخرت را طلب نما و نصیب خود را از دنیا فراموش نکن.» (قصص/ 77) پس تأمین نیازهای مادی و بهره مندی از نعمت های الهی، گرچه از دیدگاه اسلام امری لازم و مطلوب است، ولی باید از آن به عنوان وسیله ی تکامل معنوی بشر استفاده نمود.
خلاصه این که در توسعه، به خصوص توسعه ی اقتصادی، امکانات مادی و تسهیلات رشد و کمال برای افراد جامعه فراهم می شود و این همان مدینه ی فاضله ای است که در آن ظلم و بهره کشی، جهالت و سایر پدیده های مخالف فطرت و تکامل جامعه وجود ندارد و سیر همه ی امور به سوی کمال مطلق است. بدین ترتیب، در دنیای امروز، کشوری که به توسعه ی کامل و همه جانبه رسیده باشد وجود ندارد، ولی افراد مسلمان در یک جامعه ی اسلامی، با توجه به بینشی که با الهام از آیات قرآنی و سخنان پیشوایان معصوم نسبت به دنیا و امکانات موجود در آن به دست می آورند، قادر به حرکت در جهت رشد و تعالی مادی و معنوی جامعه و پرهیز از ظلم و ستم به دیگران هستند.
ما این دید ابزاری به دنیا و نعمت های آن را به خوبی می توانیم از روایات ائمه طاهرین به دست آوریم؛ به عنوان نمونه، امام باقر (ع) در یکی از دعاهای خود می فرماید: «اسئلک اللهم الرفاهیة فی معیشتی ما ابقیتنی معیشة اتوی بها علی طاعتک و ابلغ بها رضوانک؛ پروردگارا؛ در زندگیم آن چنان رفاهی قرار ده که با آن بر اطاعت و بندگی تو توانا باشم و خشنودی و رضایت تو را به دست آورم.»


منابع :

  1. سيد محمدكاظم رجائى- مقاله توسعه به عنوان هدف (نگرش قرآنى)- مجله معرفت- شماره 28

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/111088