اقسام شناخت

سنگ بناى شناخت
بعضى از شناخت ها و ادراكات به هیچ وجه قابل شك و تردید نیست و حتى دلیلى كه شك گرایان براى توجیه نظریه انحرافى خودشان مبنى بر انكار مطلق علم بیان كرده اند متضمن تناقض و تضاد است، چرا که ادعای ایشان خود مبتنی بر علم است. از سوى دیگر مى دانیم كه همه شناخت ها و اعتقادات ما هم درست و مطابق با واقع نیست و حتى در بسیارى از موارد خودمان به خطا بودن بعضى از آنها پى مى بریم. با توجه به این دو مطلب طبعا چنین سؤالى پیش مى آید كه چه فرق اساسى بین انواع ادراكات انسان وجود دارد به طورى كه بعضى از آنها خطا ناپذیر و غیر قابل تشكیك هستند و بعضى خطا بردار و قابل شك و تردید و چگونه باید این دو نوع را از یكدیگر تشخیص داد.

تقسیم علم
نخستین تقسیمى كه مى توان براى علم و شناخت در نظر گرفت این است كه علم یا بدون واسطه به ذات معلوم تعلق مى گیرد و وجود واقعى و عینى معلوم براى عالم و شخص درك كننده منكشف مى گردد و یا وجود خارجى آن مورد شهود و آگاهى عالم قرار نمى گیرد بلكه شخص از راه چیزى كه نمایانگر معلوم مى باشد و اصطلاحا صورت یا مفهوم ذهنى نامیده مى شود از آن آگاه مى گردد، قسم اول را "علم حضورى" و قسم دوم را "علم حصولى" مى نامیم. تقسیم علم به این دو قسم یك تقسیم عقلى و دائر بین نفى و اثبات است و به همین جهت حالت سومى را در عرض این دو قسم نمى توان براى علم فرض كرد. یعنى علم از این دو قسم خارج نیست یا واسطه اى بین شخص عالم و ذات معلوم وجود دارد كه آگاهى بوسیله آن حاصل مى شود كه در این صورت به علم حصولى نامیده مى گردد و یا چنین واسطه اى وجود ندارد و در این صورت علم حضورى خواهد بود.

1- علم حصولى
منطقیین علم را به دو قسم تصور و تصدیق تقسیم كرده اند و در واقع مفهوم عرفى علم را از یك نظر محدود كرده و آن را به علم حصولى اختصاص داده اند و از سوى دیگر آنرا به تصور ساده هم گسترش داده اند.

الف) تصور و تصدیق:
تصور؛ در لغت به معناى نقش بستن و صورت پذیرفتن است و در اصطلاح اهل معقول عبارت است از پدیده ذهنى ساده اى كه شانیت حكایت از ماوراى خودش را داشته باشد مانند تصور كوه دماوند و مفهوم كوه. تصدیق؛ در لغت به معناى راست شمردن و اعتراف كردن است و در اصطلاح منطق و فلسفه بر دو معناى نزدیك به هم اطلاق مى شود و از این نظر از مشتركات لفظى به شمار مى رود:
الف) به معناى قضیه منطقى كه شكل ساده آن مشتمل بر موضوع و محمول و حكم به اتحاد آنها است.
ب) به معناى خود حكم كه امر بسیطى است و نشان دهنده اعتقاد شخص به اتحاد موضوع و محمول است.
بعضى از منطق دانان جدید غربى پنداشته اند كه تصدیق عبارت است از انتقال ذهن از یك تصور به تصور دیگر بر اساس قواعد تداعى معانى ولى این پندار نادرست است، زیرا نه هر جا تصدیقى هست تداعى معانى لازم است و نه هر جا تداعى معانى هست ضرورتا تصدیقى وجود خواهد داشت بلكه قوام تصدیق به حكم است و همین است فرق بین قضیه و چند تصورى كه همراه هم یا پى در پى در ذهن نقش بندد بدون اینكه اسنادى بین آنها باشد.

2- علم حضوری
انسان همان من درك كننده و اندیشنده است كه با شهود درونى از خودش آگاه است نه اینكه از راه حس و تجربه و به واسطه صور و مفاهیم ذهنى آگاهى پیدا كند و به دیگر سخن خودش عین علم است و در این علم و آگاهى تعدد و تغایرى بین علم و عالم و معلوم وجود ندارد و وحدت عالم و معلوم كامل ترین مصداق حضور معلوم نزد عالم است. منظور از این علم، آگاهى شهودىِ بسیط و بى واسطه از روح خودمان است و این علم و آگاهى ویژگى ذاتى روح مى باشد و در جاى خودش ثابت شده كه روح مجرد و غیر مادى است و هر جوهر مجردى از خودش آگاه است. و نیز آگاهى ما از حالات روانى و احساسات و عواطف خودمان علمى است بی واسطه و حضورى هنگامى كه دچار ترس مى شویم این حالت روانى را مستقیما و بدون واسطه مى یابیم نه اینكه به وسیله صورت یا مفهوم ذهنى آن را بشناسیم یا هنگامى كه نسبت به كسى یا چیزى محبت پیدا مى كنیم این جذب و انجذاب درونى را در خودمان مى یابیم یا هنگامى كه تصمیم بر كارى مى گیریم از تصمیم و اراده خودمان بى واسطه آگاه هستیم و معنى ندارد كه كسى بترسد یا چیزى را دوست بدارد یا تصمیم بر كارى بگیرد ولى از ترس یا محبت یا اراده خودش آگاه نباشد. و به همین دلیل است كه وجود شك و گمان خودمان قابل انكار نیست و هیچ كس نمى تواند ادعا كند كه از شك خودش آگاه نیست و در وجود شكش هم شك دارد. از جمله چیزهایى كه با علم حضورى درك مى شود خود صورت ها و مفاهیم ذهنى است كه آگاهى نفس از آنها به وسیله صورت یا مفهوم دیگرى حاصل نمى شود و اگر لازم بود كه علم به هر چیزى از راه حصول صورت یا مفهوم ذهنى حاصل شود مى بایست علم به هر صورت ذهنى به وسیله صورت دیگرى تحقق یابد و علم به آن صورت هم از راه صورت دیگرى و بدین ترتیب مى بایستى در مورد یك علم بى نهایت علم ها و صورت هاى ذهنى تحقق یابد.

خطا ناپذیرى علم حضورى:
با توجه به توضیحى كه درباره علم حضورى و علم حصولى داده شد معلوم مى شود كه چرا علم به نفس و علم به حالات نفسانى و همچنین سایر علوم حضورى اساسا خطا ناپذیرند، زیرا در این موارد خود واقعیت عینى مورد شهود قرار مى گیرد به خلاف موارد علم حصولى كه صورت ها و مفاهیم ذهنى نقش میانجى را ایفاء مى كنند و ممكن است مطابقت كامل با اشیاء و اشخاص خارجى نداشته باشند. به دیگر سخن خطاى در ادراك در صورتى قابل تصور است كه بین شخص درك كننده و ذات درك شونده واسطه اى در كار باشد و آگاهى به وسیله آن تحقق یابد.اما در صورتى كه شىء یا شخص درك شونده با وجود عینى خودش و بدون هیچ واسطه اى نزد درك كننده حاضر باشد و یا با آن وحدت یا اتحادى داشته باشد دیگر جاى فرض خطا نیست و نمى توان سؤال كرد كه آیا علم با معلوم مطابقت دارد یا نه زیرا در این صورت علم عین معلوم است.


منابع :

  1. محمدتقی مصباح يزدی- آموزش ‏فلسفه- انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی- 1366

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/111167