در جریان تاریخی فرهنگ و تمدن اسلامی به دلیل برخورداری اسلام از اصالت های بی نظیر و از سوی دیگر تلاقی آن با تمدن یونانی (به ویژه اندیشه اخلاقی ارسطو) پنج جریان فکری در معرفت اخلاقی به وجود آمد.
جریان فکری اول که در شناخت و تبیین نظام اخلاقی اسلام رویکرد فلسفی و خردورزانه داشته و به طور عمده تحت تاثیر اخلاق سعادت یا حد وسط بود و به وسیله ابن مسکویه و پس از وی خواجه نصیرالدین طوسی تقویت شد. جریان دیگر که در تبیین اخلاق دینی رویکرد زهدگرایانه و دنیاگریزی پیشه کرد و به وسیله گروهی از متصوفه چون: ابراهیم ادهم، حمدون قصار و... از بانیان فرقه ملامتیه ترویج گردید. سومین گرایش به عشق حضرت حق و ولایت اولیا تأکید می ورزید و عارفانه (عرفان عاشقانه) با اخلاق برخورد می کرد و به طور عمده به وسیله محیی الدین عربی، سنایی، مولانا جلال الدین رومی و عرفای بزرگ دیگر ترویج شد. رویکرد چهارم می کوشید به قرآن و سنت نبوی و اهل بیت پایبند باشد و آب را از سرچشمه بردارد، که در دنیای اهل سنت به وسیله ابوحامد غزالی آغاز و در قرن دهم هجری، مولا محسن فیض کاشانی با نوشتن کتاب المحجة البیضاء آن را کامل گردانید. همان گونه که جریان فکری اخباریگری در دنیای اهل سنت و جهان تشیع چون مکتب مالکی و حنبلی و مرحوم ملاامین استرآبادی را نیز می توان از این سنخ از جریان های فکری قلمداد کرد. جریان پنجم، جریان فکری مرحوم صدرالمتألهین شیرازی است که لزوم جمع میان جریان های فکری را در دستیابی به اسلام ناب پیشنهاد می کند. یعنی باید میان قرآن، عرفان و برهان جمع کرد و حق هر یک از جریان های معرفتی را ادا نمود.
اما مکتب اخلاقی مرحوم مهدی نراقی مصداق کدام یک از جریان های معرفتی یاد شده است؟ درباره مکتب و فلسفه اخلاقی آن بزرگ، نظریه های مختلفی مطرح شده است.
الف- التقاطی بودن مکتب اخلاقی نراقی: یک نظریه این است که روش او، روش التقاطی و تاویلی است. او می کوشد میان مبانی معرفت اخلاقی اسلام و مبانی معرفتی اخلاق ارسطویی تلفیق کند و در این کار ناگزیر دچار التقاط و تاویل شده و اخلاق قرآن و اهل بیت را یا به نفع مبانی ارسطو تفسیر کرده و یا گرفتار امتزاج و تلفیق میان دو نظام معرفتی شده است؛ حال آن که میان مبانی آن ها سازگاری وجود ندارد. در کتاب اوصاف پارسایان آمده است: «ردایی از شرعیت و اسلامیت که عالمان مسلمان بر اندام اخلاق دنیازده یونانی افکندند، هیچ گاه نتوانست آن را چنان قداست و فضیلتی ببخشد که از مؤمنان دلربایی کند و لذا هم چنان در نهانخانه مصطلحات و انقسامات عبوس فلسفه محبوس ماند و جامه جان تردامنی را به آب طهارت نشست و کام دل هیچ سالکی را به حلاوت فضیلت شیرین نکرد. ناقلان حکمت عملی یونانیان و اسلام اندود کنندگان آن، پرچمداران اخلاق اسلامی نبودند. این منصب ارجمند از آن پارسایان و عارفانی چون غزالی و مولوی بود که قلبی خاشع و روحی عاشق داشتند و در حلقه ولایت اولیای الهی در آمده بودند و انبان ضمیر را از اشارات و بشارات رسولان خدا آکنده بودند... و این کجا و اخلاق یونانی (و حکمت عملی یونان زده برخی از مسلمانان) کجا که آداب افراد متوسط جامعه مشرک و دنیازده آتن و رم بود و کمترین رایحه قدسیت و ولایتی از آن استشمام نمی شد و با روان شناسی فرسوده پیشینیان و ارزش های مدنی آنان در آمیخته بود.»
و در جای دیگری صریح تر و روشن تر می نویسد: «ابن مسکویه و مرحوم نراقی مؤلف جامع السعادات و بسیاری دیگر از مشاهیر، دنباله رو اخلاق ارسطوییند؛ بدون آن که توجه کنند که اخلاق ارسطویی، اخلاق انسانی یونانی است، نه الهی. اخلاق ارسطو برگرفته از ارزش های اجتماعی آن روز یونان، و متناسب است با تصویری که آنان از مدینه داشتند. تلفیق این برداشت انسانی با آیات و روایات، معجون التقاطی ناموزونی را به وجود آورد که هیچ جا به درد کسی نخورد و در طول تاریخ فرهنگ اسلام، کسی را اخلاقی نکرد و در عوض کتابی هم چون گلستان سعدی توانست از همه کتب اخلاقی مرسوم، مؤثر واقع شود، با این که سعدی، داعیه ای چون داعیه علمای اخلاق نداشت.»
ب- ناب بودن مکتب اخلاقی نراقی: نظریه دیگر این است که جامع السعادات از جمله منابعی است که اخلاق ناب قرآن و مبتنی بر سنت معصومین (ع) را تبیین کرده و به عالم اسلام عرضه کرده است. بنابراین نسبت التقاط و تاویل، تهمتی ناروا بیش نیست و با واقعیت این کتاب شریف مطابقت ندارد. هر چند مدل فکری و الگوی معرفتی، ارسطویی است، ولی نویسنده از آبشخور قرآن و اهل بیت سیراب گشته و در صدد سیراب کردن دیگران بر آمده است.
ج- تلفیقی و نوین بودن مکتب اخلاقی نراقی: نظریه سوم این است که مرحوم نراقی در زمان خود میان دو مکتب اخلاقی مهم یعنی رویکرد فلسفی و رویکرد روایی و حدیثی جمع کرده و مکتب نوینی به وجود آورده است. در مقدمه کتاب علم اخلاق اسلامی (گزیده جامع السعادات) آمده است: «چنان که درباره کتب اخلاقی یاد شد، به طور کلی در آنها یا صرفا جهت عقلی و فلسفی منظور بوده است (السعادة و الاسعاد، تهذیب الاخلاق ابن مسکویه، اخلاق ناصری) و یا جهت دینی غلبه داشته است (احیاء علوم الدین، کیمیای سعادت، محجة البیضاء)؛ اما کتاب جامع السعادات مشتمل بر هر دو جنبه با سبک و اسلوب ویژه است. مؤلف در آغاز، درباره نفس انسان و قوا و غرایز او سخن می گوید و هر یک از فضایل اخلاقی را به یکی از قوای نفس نسبت می دهد و هر یک از رذایل اخلاقی را به غریزه ای مربوط می سازد و آن گاه به شناساندن هر یک از فضایل و رذایل قوا می پردازد و سپس مطالب خود را با آیات و روایات وارده مورد تایید قرار می دهد و در پایان راه معالجه و درمان هر رذیلتی را به شیوه ای حکیمانه بیان می کند. و علاوه بر این ها گهگاه به نصیحت و موعظه می پردازد و با کلامی مؤثر خواننده را به تهذیب اخلاق و تصحیح رفتار و کردار دعوت می کند. بدین گونه خواننده به خوبی می تواند آن را کتاب اخلاق اسلامی تلقی کند.
د- نظریۀ کارآمدتر: نظریه کارآمدتر، نظریه انتقادی است؛ به عبارت دیگر، باید مکتب اخلاقی مرحوم نراقی به لحاظ درونی، بیرونی و مبنایی نقد شود، تا نقاط قوت و ضعف آن آشکار گردد.
به نظر می رسد هنر و نقطه قوت مکتب اخلاقی مرحوم نراقی را باید در موارد زیر جستجو نمود:
1. توجه کامل به اطلاعات برون دینی یا برون تمدنی در تدوین اخلاق: او در عرصه اندیشه مانند ظاهر گرایان و اخباری مسلکان اهل سنت و شیعه، دارای تحجر و جمود نیست. حرف حق را از هر جا که باشد به دست می آورد و قدر می شناسد. بنابراین، مدل اخلاقی ارسطو را می گیرد و در نظام معرفتی خود هضم می کند.
2. جامعیت نسبی: مکتب او مانند مکتب معرفتی اهل حدیث یا برخی از اهل عرفان و یا فلاسفه، یک بعدی نیست. او می کوشد حق عقل، نقل، عرفان و کلام را ادا نماید. بنابراین، از این جهت به مکتب فکری ملاصدرا نزدیک می شود.
3. عنایت به فلسفه اخلاق، علم اخلاق و تربیت اخلاقی در سطوح عالی: کتاب های اخلاقی پیش از مرحوم نراقی، یا مانند کتاب مرحوم ابن مسکویه و اخلاق ناصری به طور عمده مربوط به فلسفه اخلاقند، و یا مانند کتاب مرحوم ابوحامد غزالی به طور عمده به معرفی فضایل و رذایل می پردازد و در قلمرو دانش تربیت اخلاقی نیز اساسا کتابی وجود ندارد. مرحوم نراقی در کتاب جامع السعادات هم به تبیین فلسفه اخلاق همت می گمارد و هم به طور گسترده به معرفی ارزش ها و ضد ارزش های اخلاقی می پردازد و هم به مباحث تربیتی اخلاق عنایت دارد.
4. نوآوری و ابتکار: مکتب اخلاقی او که با روش تلفیقی تدوین شده است، به جد در زمان خود، و حتی در زمان ما، اثر جدید و ابتکاری است؛ چرا که شاهکار علمیش به هیچ یک از آثار بزرگ پیشینیان شباهت ندارد. چون او با احاطه بر فلسفه، اجتهاد، عرفان و مباحث تربیتی، مکتبی پدید آورد که تا زمان وی بی سابقه بوده است. بدین سان، کتاب جامع السعادات در ردیف شاهکارهای بزرگ علمی جهان اسلام قرار می گیرد و به همین سبب جاودانه خواهد ماند و همواره آبشخور اهل معرفت خواهد بود.
ولی این مکتب، دارای کاستی هایی است که در زمان ما ضرورت بازنگری به علم اخلاق اسلامی را ایجاب می کند. آن کاستی ها عبارتند از:
1. عدم تفکیک میان نظام های معرفتی: اساسی ترین مشکل زیرساختی مکتب اخلاقی نراقی، مشکل زیربنا است؛ یعنی میان روبنای اخلاقی او و زیربنای آن سنخیت و هماهنگی لازم وجود ندارد. او می خواهد اخلاق اسلامی شیعی را مطرح سازد و در عین حال، مبانی اخلاق ارسطویی را می پذیرد که خردگرایی تمام عیار، منبع بودن قوای نفس و مدل حد وسط در معرفی فضایل و رذایل است. در حالی که باید زیربنای یک مکتب اخلاقی با روبنای آن همخوانی داشته باشد.
علامه طباطبایی رحمه الله، درباره مبانی کلان نظام های اخلاقی می نویسد: «راه تهذیب اخلاق و کسب فضایل یکی از دو مسلک است: راه نخست، تهذیب بر اساس هدف های خوب دنیوی و علوم و نظریات مورد پذیرش مردم است و این همان روش معروفی است که علم اخلاق و اخلاق رسیده از فلسفه قدمای یونان و جز آنان بر آن مبتنی است و قرآن این روش را هرگز به کار نبرده است. مسلک دوم، هدف های اخروی است که در کلام خدا بسیار از آن یاد شده است... و در این جا راه سومی است که ویژه قرآن کریم است و در هیچ یک از کتابهای آسمانی... و علومی که از حکمای الهی به ما رسیده وجود ندارد و آن این که هر کاری که در آن غیر خدا اراده شود، هدف مورد نظر یا دستیابی به عزت و شوکت در آن است که به آن گرایش می شود یا به خاطر قدرتی است که از آن باید ترسید و دوری جست، ولی خدا می فرماید: «تمامی عزت از آن خداست» و می فرماید: «بی گمان تمامی قدرت و توان از آن خداست» و دستیابی به این معرفت حقیقی برای ریا، سمعه، ترس از غیر خدا، نه امید به غیر خدا و نه... موضوعی باقی نمی گذارد.» و درباره مکتب سوم می افزاید: «بی شک این مکتب تعداد انبوهی از بندگان صالح، علمای ربانی و اولیای مقرب از مردان و زنان را به جامعه بشری هدیه کرده است و همین برای افتخار اسلام کافی است.» مرحوم نراقی مکتب خویش را بر مسلک نخست که عقلی و فلسفی است بنا نهاده و ناگزیر روبنای مکتب خویش را نیز بر آن محدود ساخته و در مواردی مباحث خود را با ناموزونی و عدم تناسب مواجه کرده است.
2. خط مشی و روش تربیتی اخلاقی: کاستی دیگر که از مشکل زیرساختی نخست ناشی می شود این است که زیرساخت فلسفی و مدل اخلاقی ارسطویی با عشق و محبت الهی و اصل ولایت اولیاء ارتباطی ندارد؛ در صورتی که زیربنای معرفتی اخلاق و تربیت اسلامی، عشق الهی و ولایت و محبت اولیاء است. مرحوم نراقی مباحث درمانی و تربیتی اخلاقی خویش را نیز بر اصول فلسفی و تجربی استوار می سازد و هر چند در لا به لای آیات و روایات مورد استناد ناگزیر سخن از تخلق به اخلاق الهی، محبت خدا و عشق الهی نیز به میان می آید، ولی بر اهل فن پوشیده نیست که در مباحث تربیتی جامع السعادات سخن عشق و ولایت به صورت حاشیه ای و فرعی مطرح شده است. مولوی در آغاز مثنوی، عشق را هم طبیب جسم و هم درمان روح معرفی می کند:
شاد باش ای عشق خوش سودای ما *** ای طبیب جمله علت های ما
ای دوای نخوت و ناموس ما *** ای تو افلاطون و جالینوس ما
و یا:
هر که را جامه ز عشقی چاک شد *** او ز حرص و عیب کلی پاک شد
علامه طباطبایی در مورد نتایج و آثار مکتب اخلاقی قرآن، که مکتب توحید و ایمان است، می نویسد: «علاوه بر این، این مکتب به حسب آثار و نتایج نیز از دو مکتب دیگر متمایز می شود؛ چون اساس و پایه آن بر عشق و حب عبودی و ترجیح جانب خدا بر جانب عبد است و بدیهی است که عشق و شیدایی و تواضع چه بسا انسان عاشق را به کارهایی رهنمون می شود که عقل اجتماعی که پایه و معیار اخلاق اجتماعی است و یا فهم عرفی متداول که زیربنای تکلیف عمومی دینی است، روا نمی شمارد. پس عقل احکامی دارد و عشق احکامی.»
4. بریدگی از گوهر هنر و ادبیات: کم توجهی مرحوم نراقی به مشکل زیربنایی عدم حضور عرفان و عشق به طور طبیعی، کاستی صوری و روبنایی دیگری را رقم می زند و آن بریدگی از شعر و ادبیات است. دنیای عقلانی ارسطو و جهان فلسفه با هنر و ادبیات میانه ای ندارد. به همین سبب، مرحوم نراقی به طور انبوه از فلسفه و بررسی های عقلانی سود می جوید؛ ولی از گنجینه های معرفتی دیگر که مثنوی مولوی، غزلیات حافظ، دنیای عطار، سنایی و... است بهره ای نمی برد. با این وجود، مکتب جناب نراقی در زمان خود در حد یک شاهکار علمی مطرح بوده است و اکنون آنان که در صدد تدوین فلسفه و مکتب اخلاقی ناب دینی هستند، باید کاستی های یاد شده را بشناسند و از آن بپرهیزند.