زمینه پیدایش هویت و اهداف اخوان الصفا

قرن چهارم هجرى قرن شکفتگى علم و فرهنگ بود. در این قرن فلسفه یونان به نحو وسیعى رواج یافت و مسلمانان به تحصیل آن پرداختند و در این راه شیوه التقاط و امتزاج را برگزیدند. در این دوره تمایلات فیثاغورى و افلاطونى -که هر دو رنگ تصوف داشتند- برترى خاصى یافتند. بیش تر فرقه هاى اسلامى، دینى و سیاسى به بحث و تحقیق در این فلسفه مشغول شده بودند و مى خواستند بنیان عقاید خود را به نیروى آن استوار سازند. آن هایى که بر قدرت عرب و تسنن خرده مى گرفتند مدعى بودند که شریعت بر اثر اندیشه هاى جاهلانه چرکین شده و تطهیر آن جز به فلسفه امکان نیابد. ظهور اخوان الصفا، نتیجه طبیعى اوضاع سیاسى و اجتماعى و فرهنگى آن عصر بوده است. ایجاد جمعیت اخوان الصفا در بصره در قرن دهم مسیحى برابر با قرن چهارم هجرى بوده است که با رسائل خود عصاره همه کشمکش هاى فلسفه شایع در آن روزگار را جمع آورى کرده و به بیان حقایق فکرى خود پرداختند و براى پیروان خویش نقشه حیات سیاسى و فرهنگى طرح مى کردند که این نقشه ها به علت سخت گیرى حکام وقت مکتوم مى ماند و از دسترس کسانى که اهلیت آن را نداشتند و یا مستعد درک آن نبودند دور نگه داشته مى شد.

• هویت اخوان الصفا
در این باره که اعضاى موسس اخوان الصفا چه کسانى بودند و چه مذهبى داشتند، عالمان و مورخان اختلاف دارند. و این بدان سبب است که ایشان مى کوشیدند تا حقیقت امر و نام خود را از دیگران بپوشانند. قفطى در کتاب اخبارالعلماء به اخبارالحکما گوید: چون مصنفان رسائل نام خود را مخفى مى داشتند، مردم در نویسندگان حقیقى آنها اختلاف مى کرده اند و هر کس به طریق حدس و تخمین چیزى گفته است. گروهى گفتند که آن رساله ها از آثار یکى از امامان نسل على بن ابیطالب -کرم الله وجهه- است. گروهى گویند تالیف یکى از متکلمان دوره اول معتزله است. و برخى گویند تالیف حکیم مجریطى قرطبى است. و این پندار بدان سبب است که او الرساله الجامعه اخوان الصفا را به اندلس برد و براى شاگردان خود املا کرده، از این رو پاره اى تصور کردند که مجریطى خود نویسنده الرساله الجامعه است، زیرا این رساله، تفسیر سایر مسائل و تعلیقه اى است بر آن ها و نیز عین عبارت هاى رسائل دیگر به فراوانى در آن آمده است. گروه دیگر گویند که این رساله ها از آثار امام صادق (ع) است. و برخى نیز آن ها را به مسلمه بن قاسم اندلسى (395 هجرى) و برخى به احمدبن عبدالله، از اعقاب امام صادق منسوب داشته اند. عمادالدین ادریسى گوید: چون سید احمدبن عبدالله بیمناک شد که مبادا مسلمانان از شریعت محمدى به علوم فلاسفه منحرف شوند، رسائل اخوان الصفا و خلان الوفا را تالیف کرد. و در آن علوم حکمت و معارف الهى و فلسفى را گرد آورد.

• وجه تسمیه اخوان الصفا
اخوان الصفا و خلان الوفا اسمى است که اخوان براى دلالت بر حقیقت حال خود اتخاذ کردند. این نام در زبان عربى مشهور است و در کتاب هاى عربى به فراوانى آمده است. ابن مقفع در ترجمه کتاب کلیله و دمنه در باب المحاقه المطوقه چند بار این عنوان را آورده است. اخوان الصفا به کتاب کلیله و دمنه از جهت حکمت و شرح معانى دوستى و اسلوب رمزى و نیز داستانى که هم داراى معانى باطنى است و هم ظاهرى، و همه این ها با روش و هدف اخوان موافق است، اهمیت بسیار مى دهند. بارون کارادوو دانشمند فرانسوى در کتاب متفکران اسلام معتقد است که اخوان معادل فیلوس (Philos) و الصفا معادل سوفیا (Sophia) است. و هانرى کربن دانشمند فرانسوى، اخوان الصفا و خلان الوفا را به برادران خلوص و دوستان وفا ترجمه کرده و مى گوید: راجع به کلمه خلوص بعضى ایراد گرفته اند، مع ذلک این ترجمه کاملا معناى کلمه است. در این عبارت، خلوص به معنای پاکى و عفاف نیست، بلکه مقابل کدورت است که به معنای تیرگى و عدم خلوص مى باشد. با مطالعه کتاب آنان مى توان دریافت که اینان برادرانى بودند با دل پاکیزه و وفادارانى در معرض هر آزمایش.

• اهداف اخوان الصفا
هدف هاى اخوان الصفا دینى و سیاسى بود. دشمنانشان از روى خشم و انکار در آن ها نگریسته اند و ایشان را خارج از دین اسلام پنداشته و درباره شان با نهایت سخت دلى قضاوت کرده اند. ابوسلیمان محمدبن بهرام منطقى سجستانى (قرن چهارم هجرى) گوید: اینان (اخوان) پندارند که مى توانند فلسفه را، یعنى علم نجوم را و فلکیات و مقادیر و مجسطى و آثار طبیعت و موسیقى که معرفت نغمه ها و ایقاعات و نقرات و اوزان است و منطق که سنجش آرااست به وسیله نسبت ها و کمیت ها با شریعت بیامیزند و این را به فلسفه پیوند دهند. با این که این کارى است ناشدنى، به راستى اخوان الصفا را چگونه میسر شود که از جانب خود مرامى پى افکنند که حقایق فلسفه و قوانین شریعت را در یک جا گردکرده باشد. از این طایفه که بگذریم طوایف دیگر هم هستند که چنین مقاصدى دارند. چون عزیمت جوانان، و کیمیاگران و طلسم بندان و ساحران و غیب گویان. بدین طریق سجستانى کار اخوان را بى ارج شمرده و دلیلش این است که دین از جانب خدا است، و فلسفه را در آن مجال چندچون نیست. از این رو است که او اخوان را از زمره شعبده بازان و کافران دانسته است.

ابوحیان توحیدى -ضمن این که مخالف اخوان است- در شرح هدف هایشان چنین گوید: این گروه به محبت و صفا و صداقت و قدس و طهارت و نیک خواهى به سر مى برند. مذهبى پدید آورده اند و پندارند که بدان وسیله به خشنودى خدا رسیده اند، زیرا معتقدند که دین را با نادانى ها چرکین کرده و به گمراهى ها آمیخته اند و دیگر براى شست و شو و تطهیر آن، جز فلسفه راهى نیست، زیرا فلسفه حاوى حکمت اعتقادى و مصلحت اجتهادى است و معتقدند که اگر فلسفه یونانى و شریعت اسلامى را به هم بیامیزند نهایت کمال حاصل خواهد شد.

اخوان معتقدند که فلسفه، فوق شریعت است و فضائل فلسفى، فوق فضائل شرعى است. و جاویدانى همراه با سعادت، از آن فلاسفه است، که سعادت سعادت عقلى است. اخوان بدین گونه قصد آن داشتند که شریعت را با فلسفه تطهیر کنند یعنى دین را به میزان فلسفه بسنجند و از این راه، به یک انقلاب فکرى -که موافق آراى غلات شیعه باشد- برسند. و از آن جا به یک انقلاب سیاسى. و ما این صدا را در فلسفه ابن رشد مى بینیم. ما این سخنان را در تاریخ فلسفه در جهان اسلام از حنا الفاخورى و خلیل الجر مى خوانیم و آن ها در پى آن گفته اند: چون به تتبع در رساله هاى اخوان الصفا پردازیم، بدین نکته واقف مى شویم که: اخوان، مردم را به تشکیل دولتى جدید مبتنى بر اساس جدید دعوت مى کنند و مى کوشند تا دین را به صورت خاصى به وسیله فلسفه توجیه کنند. هدف اخوان، در درجه اول، یک هدف سیاسى محض است. و روش پنهان کارى سخت و هراس فراوان و تقیه شگفتى که در پیش گرفتند، روش اسماعیلیه را به یاد مى آورد. هدف هاى سیاسى ایشان از برخى مطالب رساله ها روشن مى شود. در کتاب تاریخ فلسفه در جهان اسلام، از رسائل اخوان الصفا چنین مثال آورده است: اى برادر نیکوکار مهربان، خدا تو را و ما را به روحى از جانب خود یارى کند.

مى بینیم که دولت بدکاران سخت نیرو گرفته و قدرتشان هویدا گشته، کردارهاشان در این عصر در جهان پراکنده شده است و چون به نهایت افزونى خود رسند، انحطاط و نقصان از پى در خواهد آمد، و بدان که دولت و ملک در هر روزگار و زمان و دور و قرانى، از مردمى به مردم دیگر، و از خاندانى به خاندان دیگر و از دیارى به دیار دیگر افتد، و بدان اى برادر که دولت اهل خیر، نخستین بار از جمعى از علما و حکما و برگزیدگان و فضلا پدید خواهد آمد مردانى که داراى اندیشه واحد و مذهب واحد و دین واحدند، و میان خود عهدى بندند که بیهوده ستیزه نکنند و از یارى یکدیگر باز نایستند و در اعمال و آرائشان چون یک تن واحد باشند. در این گفتار، دلیل بارزى است بر هدف سیاسى ایشان و بر این اعتقاد که آن ساعت که تخت عباسى را فرو کوبند و انقلابى همه جانبه برپا سازند فرا رسیده است. بدین طریق آشکار مى شود که اخوان از طریق توجیه جدید دین، سیاست تازه اى را پیش گرفته بودند. دینشان فلسفى و عقلى بود و مى خواستند دین را به نیروى فلسفه و علوم طبیعى تفسیر کنند. هر چیز را به طبیعت باز گرداندند و هر امرى از امور دین را در نظر ایشان معناى خاصى بود. بنابراین باید گفت: دین ایشان الهى-مادى و تشیع ایشان آشکار و تصوف ایشان عقلى است.


منابع :

  1. على اصغر حلبى- گزيده متن رسائل اخوان الصفا- سال 1360

  2. حنا الفاخورى- تاريخ فلسفه در جهان اسلام- ترجمه عبدالمحمد آيتى

  3. عبدالرفيع حقيقت- نهضت هاى فكرى ايرانيان (از آغاز قرن چهارم تا پايان قرن ششم)- شركت مولفان و مترجمان ايران

  4. يوحنا قمير- اخوان الصفا يا روشنفكران شيعه مذهب- ترجمه محمدصادق سجادى- انتشارات فلسفه

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/111651