در مین متفکران بزرگ تاریخ، کمتر کسی را می توان یافت که به اندازه صدرای شیرازی در تخطئه تقلید پافشاری کرده و مقلدان را به چالش خوانده باشد. به اعتقاد این حکیم، در بین موانع شناخت حقیقت و کسب معرفت، تقلید و تعصب مهم ترین و سهمناک ترین نقش را دارد؛ و از همین دیدگاه است که وی بارها زبانهای عقاید ناشی از تقلید پدران و استادان و پیشوایان را که در دلهای فرزندان و شاگردان و پیروان ریشه دوانیده و با تعصب آمیخته باز نموده؛ و ایستائی و سکون، و جمود ورزیدن بر صورت و قشر و دوری از معقولات و عالم خرد و معنی را از لوازم آن دانسته، و نادرستی روشهای مبتنی بر تقلید و تعصب را که حتی متشرعان صالح و مقید به احکام دین از شناخت حقیقت باز می دارد، با استفاده از دلایل و مقدمات استوار ثابت نموده است؛ و اهمیت این جنبه از حکمت او وقتی آشکار می شود که بدانیم او در روزگاری و در محیطی به این کار خطیر برخاسته که تقلید، استوارترین رکن هرگونه اعتقاد و معرفت به شمار می رفته؛ و مقابله با آن تعرض و تجاوز به حریم مقدسات تلقی می شده؛ و مرتکب چنین کبیره ای محکوم به سخت ترین کیفرها بوده است؛ و صدرا به همین جرم، با همه مقام عظیمی که در عالم دانش داشت، و با وجود آن پایگاه اجتماعی نیرومند که خاندانش داشتند، سالها از عمر خود را به آوارگی در گوشه انزوا گذرانید و با انواع گرفتاریها و رنجها دست به گریبان بود. در گفتار حاضر به پاره ای از آنچه را صدرا در تخطئه تقلید به قلم آورده اشاره می شود
برخی کسان که هوسهای خود را شکست داده و فرمانبر شرع هستند، با اینکه اندیشه را برای درک حقیقتی از حقایق به کار می اندازند، گاهی به مقصود نائل نمی گردند. زیرا در میان آنان و حقیقت، حجابی قرار گرفته که مانع از رسیدن به حقیقت است؛ و آن، اعتقاداتی است که در کودکی، از راه تقلید و قبول ناشی از حسن ظن، در دلهاشان جاگیر شده؛ و نمی گذارد که بر خلاف آنچه از راه تقلید به آن رسیده اند، امری به آنان معلوم گردد؛ و این حجابی عظیم است که بیشتر متکلمان (عقیدت شناسان مسلمان) و کسانی را که نسبت به مذهبهای خود تعصب می ورزند، و حتی بیشتر صالحاتی را که در باطن آسمانها و زمین می اندیشند، از شناخت حق بازداشته؛ زیرا یک سلسله عقاید ناشی از تقلید، در دل و جانشان ریشه دوانیده، و مانند حجابی که در میان آئینه و صورت قرار گیرد، در میان دلهای ایشان و حقایق، حجاب شده و مانع از درک حقیقت است. (مبدا و معاد، ص 369)
آیینه دل، خالی از علوم حقیقی نیست، مگر به سبب اسباب و موانعی چند که هر یک از آنها حجاب و سدی است که در برابر دیده خرد قرار می گیرد و نمونه آن، اعتقادات مقلدان و متعصبان مذاهب است که در آغاز کار، ایشان را حاصل شده؛ و آیینه دل را از اینکه چهره حقیقت در آن ظاهر شود و نور یقین در آن پرتو افکند مانع می گردد. اکثر مردمان هر آنچه در ابتدای امر از پدر یا استاد شنیدند و بدان گرویدند، در دل ایشان ریشه دوانیده و مانند سدی در راه سلوک عقلی ایشان شده که عبور از آن میسر نیست؛ و هر یک از آن اعتقادات، به کند و زنجیری آهنین می ماند که به گردن روح ایشان نهاده باشند و نگذارند سر از جای بجنباند. و مصداق این آیه شده اند که: «و جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون؛ بر گردنهایشان، زنجیرها نهادیم، سر به بالا برداشته و چشمها بر بسته اند.» (یس/ 8)
هر که را تقلید دامنگیر شد *** بر دل او چون غل و زنجیر شد
این مشایخ که عصای ره شوند *** گاه سد راه هر گمره شوند
تا تو از تقلید آبا بگذری (نگذری) *** کافرم گر هرگز از دین برخوری!
(رساله سه اصل، ص 99)
در تشریح علل بدفرجامی می گوید: نخستین که سهمگین تر است، رسوخ اعتقاداتی همراه با تعصب است در قلب. اعتقاداتی که نه از مشاهدات معنوی با برهان یقینی، بلکه از تقلید و برتری جویی و خودبزرگ بینی نشات گرفته اند. زیرا هر که دلبستگی به ریاست و تعصبات نفسانی بر او مستولی گردد، و صفت انکار حقایق و خودبزرگ بینی بر او غلبه کند، و به ادعای فضیلت و چیرگی، به ریاست طلبی و جولان دادن و گستاخی در زمین و سلطه جویی بر مردم بزخیزد، فرجام و سرانجام بد خواهد داشت. (کسرالاصنام الجاهلیة، ص 62)
طبیعت انسان، به آنچه در آغاز زندگی فرا می گیرد عادت می کند؛ و تعصبات رایج در میان هر قومی، چون میخهائی است که عقاید موروثی و آنچه را در ابتدای آموزش و بر اثر حسن ظن از آموزگاران فرا گیرند، در دل استوار می نماید.
کسی که دلباخته تقلید است و بر صورت جمود می ورزد، طریق حقیقت بر او گشوده نمی شود؛ و شناخت و معرفت آفریدگان و حقیقة الحقایق، آن گونه که برای عارفانی که جهان صورت و خوشیهای محسوس را ناچیز می شمارند دست می دهد، برای او حاصل نمی گردد. (ایقاظ النائمین، ص 59، و نیز: اسفار، ص 1/11)
بدانکه اهل دین دو گروهند: ایستادگان و روندگان. ایستادگان آنانند که به آستانه صورت و برون (ظاهر) چسبیده اند و دری از سوی جهان معنی بر ایشان گشوده نمی شود؛ اینان اهل تقلیدند که آبشخورشان از عالم داد و ستدهای جسمانی است؛ و راهی به سوی جهان خرد و داد و ستدهای آن ندارند و در بند صورت زندانی اند. اما روندگان آنان اند که از جهان صورت به سوی جهان معنی، و از تنگنای محسوسات به سوی فراخنای معقولات در سفرند. (شرح اصول کافی - 1/2- 571)
فرومایگان، به آنچه در میان عوام شهرت یافته دل می بندند؛ و از آنچه از مشایخ و پدران خود نشنیده اند- گرچه با برهانی روشن استوار شده باشد- می رمند. خوی ایشان را رها کن و از کسانی مباش که خدا ایشان را در بسیاری از آیات قرآن، به خاطر تقلید محض و عاری از برهان نکوهش کرده است؛ و بپرهیز از اینکه مقاصد آئین خدایی را، در آنچه از آغاز مسلمانیت و مشایخ و آموزگاران خود شنیدی منحصر بدانی، و پیوسته در آستانه خانه خود ساکن بمانی و رو به هجرت و کوچ کردن نیاوری... (عرشیه، ص 286)
خداوند پاک از تقلید نهی فرمود و مقلدان را نکوهش کرد، و آنان را بفرمود تا در جرگه اهل اندیشه و معرفت در آیند. و ایشان را بیم داد تا از پیروی پیشینیان و تقلید اسلاف و مشایخ گذشته، و از اینکه درباره دین سخنی جز با دلیل بگویند، بازایستند. خداوند پاک، از ایشان چنین یاد می کند: «و چون به ایشان گفته شود که از آنچه خدا فرو فرستاد پیروی کنید، گویند بلکه ما به همان راهی می رویم که پدران خود را در آن یافتیم. حتی اگر شیطان پدرانشان را به عذاب دوزخ فرا خوانده باشد؟» نیز در آنجا که سرکشی آنان در برابر حق را حکایت کرده و پاسخ انکار آمیزشان در برابر دعوت پیامبران را چنین آورده: «ما پدران خویش را بر آئینی یافتیم و ما دنباله رو ایشانیم.» پس بیاندیش که خدا چگونه ایشان را به خاطر شیوه ای که برگزیدند نکوهش کرد؛ و تقلید کورکورانه از دیگران، و ترک تدبر و اندیشه را از بزرگترین گناهانشان به شمار آورد. چرا که در راه رسیدن به معرفت، دلیل های سودمند و حجت های قانع کننده، مفیدترین توشه ها برای رهروان است. (تفسیر صدرا، 5/13)
در ذیل آیه ای که تقلید را نکوهش می کند و بر به کارگرفتن عقل تاکید می کند می نویسد: بدان که هر کس بدون بصیرت و دلیل، از گفتار گذشتگان و بزرگان پیروی کند، سزاوار نکوهشی است که در این آیه آمده؛ و ما می بینیم بیشتر کسانی که خود را به دانش منسوب می دارند، حاصل دانشهاشان برمی گردد به تقلید از بزرگان گذشته (که به منزله پدرانشانند) پس آیه مزبور، دلالت دارد بر وجوب پیروی از دلیل و رها کردن تقلید. و روایت ابن عباس، این آیه در شان برخی از نامسلمانان فرود آمد؛ همان گاه که پیامبر (ص) ایشان را به اسلام خواند و گفتند: «ما همان راهی را دنبال می کنیم که پدران ما در آن بودند؛ و آنان بهتر از مایند» و بدان که سخن ایشان و همه مقلدان را چند گونه می توان پاسخ گفت:
1- آیا می دانید که روا بودن تقلید از کسی، مشروط به آن است که او بر حق باشد؟ اکنون چگونه دانستید که او بر حق است؟ اگر این را هم از طریق تقلید دانستید که به تسلسل می انجامد؛ و اگر با تعقل به این نکته رسیدید که همین تعقل بس است و نیازی به تقلید نیست؛ و اگر بگوئید که جواز تقلید از کسی، مشروط به آن نیست که بر حق باشد، در آن صورت، تقلید از او را حتی در صورتی که بر باطل باشد روا دانسته اید، و بدین ترتیب، شما با استفاده از شیوه تقلید، نمی دانید که در راه حقید یا باطل.
2- فرض کنیم آنکه پیش از شما بوده، نسبت به موضوع دانا بوده، ولی اگر ما دلیل او را دیدیم (بررسی کردیم) و نتیجه ای را که او گرفته تائید نکردیم باید از نظر او برگردیم و به دنبال دلیل درست برویم. پس چرا از آغاز چنین نکنیم؟
3- شما اگر از کسی که در گذشته ها بوده تقلید می کنید، باید ببینید او عقیده خود را چگونه به دست آورده؟ از طریق تقلید یا با کمک دلیل؟ اگر از راه تقلید به دست آورده که لازمه آن، دور و تسلسل است؛ و اگر نه از راه تقلید بلکه با کمک دلیل به دست آورده، در این صورت اگر شما تقلید از او را واجب بدانید، باید معرفت را نه از طریق تقلید بلکه با کمک دلیل به دست آورید و گرنه مخالفت او کرده اید؛ زیرا شما علم را از طریق تقلید به دست آورده اید و او با کمک دلیل. پس روشن شد که اثبات صحت طریق تقلید، منجر به نفی صحت آن می شود، پس نادرست است.
یک نکته: خداوند در آیه 168 سوره بقره، مردم را از اینکه پا در جای پای شیطان نهند منع می می کند؛ و در آیه 170 از اینکه مقلد باشند بر حذر می دارد؛ و این می رساند که تفاوتی میان پیروی از وسوسه های شیطان و پیروی مقلدانه از پدران نیست. و این استوارترین دلیل است بر این که اندیشه را به کار باید انداخت و در پی دلیل و بصیرت باید بود؛ و نباید بدون دلیل از دیگران پیروی کرد. یکی از حکیمان دوره اسلامی گفته است: «هر که سخنی را بدون دلیل راست شمارد خر است» و این گویا از آن است که در قرآن، از سوئی درباره کسانی که از پدران خود تقلید می کنند آمده است: «مثل آنان که دانش تورات را فرا گرفته و آن را به کار نبستند مانند خر است...» و از سوی دیگر درباره پدرانشان آمده است «لایعقلون شیئا» یعنی چیزی از معقولات را تعقل نمی کنند و معقولات همان دانشهای عقلی و معارف یقینی است.
گفتار حاضر را با نقل سخنی از فیض کاشانی (شاگرد صدرا) که برگرفته از آثار امام محمد غزالی است به پایان می بریم:
ابن عباس گفت: «هر که جز پیامبر (ص) بوده و هست، بخشی از آنچه را به عنوان علم آورده باید گرفت و بخشی را رها باید کرد.» و خود او در نزد زید ابن ثابت فقه می آموخت و در نزد ابن کعب قرآن، و با این حال با هر دوی آنها در پاره ای از مسائل فقه و قرائت قرآن مخالفت کرد. برخی از گذشتگان نیز گفته اند: آنچه از سخنان و دستورهای پیامبر (ص) به ما رسد، با سر و چشم می پذیریم؛ و آنچه از صحابه او به ما رسد، پاره ای را می گیریم و پاره ای را کنار می گذاریم؛ و اما در برابر آنچه از تابعین (شاگردان صحابه) به ما رسد می گوییم: «هم رجال و نحن رجال؛ آنها انسانهایی و ما نیز انسانهایی هستیم.» از آنان تقلید نمی کنیم. و اگر ناپسند است که مقلدانه همه اعتماد را بر آنچه از دیگران می شنویم بگذاریم، اعتقاد مطلق بر کتابها و نوشته های دیگران ناپسندتر است. (المحجة البیضا، 1/164)