شبهه عقلی عدم جاودانگی دین اسلام

اصل شبهه

برخی بر اساس مبانی و دیدگاههای عقلی و نقلی شبهه ای را در مورد خاتمیت ذکر کرده اند که:
قوانین عمومی چون به منظور صلاح حال بشر و اصلاح زندگی او است، باید همواره با تحولات اجتماعی متحول شود، و با پیشرفت اجتماع پیشرفت کند، هر چه بشر به سوی کمال صعود می کند، باید قوانین او هم دوش به دوش او بالا رود، و شکی نیست که وضع تمدن عصر حاضر با عصر نزول قرآن قابل مقایسه نیست، و نسبت میان امروز و آن روز بشر قابل مقایسه با نسبت میان آن روز و روزگار عیسی بن مریم و موسی (ع) نیست، بلکه نسبت در طرف ما بیشتر و ترقی و تکامل بشر زیادتر بوده، و همین تفاوت باعث می شود که شرایع اسلام هم نسخ شود، و شریعتی دیگر قابل انطباق بر مقتضیات عصر حاضر تشریع گردد.
همان گونه که در گذشته پیچیده تر شدن جوامع بشری موجب تغییر احکام الهی و بعثت پیامبری جدید می شد این امر بعد از پیامبر اسلام (ص) هم وجود دارد. چرا بعد از پیامبر اکرم (ص) پیامبر جدیدی نباشد؟ اگر بگوئیم بعد از پیامبر اسلام (ص) با تغییر و تحول و تکامل جوامع بشری شریعت الهی با بعثت جدید متحول نمی شود، آیا این امر استثنایی است در مکتب انبیاء؟

عناصر منطقی این شبهه

1- جوامع بشری در حال تحول و پیچیده تر شدن می باشند.
2- قوانین عمومی جهان به منظور صلاح حال بشر و اصلاح زندگی او، باید همواره با تحولات اجتماعی متحول شود و پیشرفت نماید.
3- قوانین عصر حاضر با عصر نزول قرآن قابل مقایسه نیست.
4- در گذشته پیچیده تر شدن جوامع بشری موجب تغییر احکام الهی و بعثت پیامبری جدید می شد.
نتیجه: بعد از پیامبر اسلام (ص) جوامع متحول و پیچیده شده اند و قوانین عصر حاضر با عصر نزول قرآن قابل مقایسه نیستند و با هم متفاوتند، لذا همین تفاوت باعث می شود که شریعت اسلام هم نسخ شود و طبق روال باید احکام الهی تغییر و بعثت پیامبری جدید به وجود بیاید و شریعتی دیگر قابل انطباق بر مقتضیات عصر حاضر تشریع گردد.

پاسخ شبهه

شکی نیست که در جوامع بشری تحولاتی پدید می آید این امر در سراسر تاریخ بشر کم و بیش وجود داشته است و در آینده نیز وجود خواهد داشت این تحولات دو گونه است که اقتضای شریعت جدید را می طلبد و برخی بنیادی نیست و اقتضای شریعت جدید را نمی طلبد. اما تعیین این که چه تحولاتی اقتضای تحول و تغییر بنیادی را دارد از حد توان انسانهای عادی خارج است. چون که ما به علل و حکمتهای واقعی احکام و قوانین الهی احاطه نداریم، بلکه از دلایل جاودانی بودن اسلام، خاتمیت پیامبر بزرگ اسلام (ص) و زنده بودن قرآن تا روز قیامت، تحول بنیادی که اقتضای شریعت جدید را داشته باشد رخ نمی دهد، به دیگر سخن دلایل جاودانی بودن اسلام خود دلیل است که احتیاجی به تغییر قوانین بنیادی اسلام نخواهد بود. با این وجود احکام اسلامی به گونه ای است که با تحولات جدید قابلیت انعطاف دارد.
دینی زنده و پویا و جاودانه است که عناصر ذیل در آن رعایت شده باشد:
1- سازگار با نیازهای اعصار و قرون مختلف باشد.
2- راه و طریقی برای اکتشاف عالمانه معارف دینی داشته تا بتواند با حضوری مستمر پاسخ گویی به مسائل دین را میسر سازد.
3- انسان دارای نیازهای ثابت و متغیر است و لذا دینی جاودانه است که برای نیازهای ثابت، قوانین ثابت و برای نیازهای دگرگون شونده، قوانین متغیر وضع نماید.
4- دینی جاودانه است که پیوند مستحکمی با عقل داشته باشد
5- دینی جامع و جاودانه است که همه سونگر باشد و تمامی ابعاد و جوانب حیات بشری را در نظر بگیرد.
6- دینی جاودانه است که هماهنگی با فطرت و طبیعت داشته باشد و با اصول فطری انسان، پیوند محکمی برقرار کند.
7- دینی جاودانه است که اختصاص به قوم خاصی نداشته باشد و برای همه ملت ها طرح شده باشد.
8- دینی جاودانه است که منابع آن دین مربوط و منحصر به یک عصر ی خاص نباشد.
دین اسلام همه موارد فوق در او رعایت شده است لذا دین اسلام دینی پویا و جاودانه باشد.

رمز جاودانگی دین اسلام

سر این که اسلام یک دین زنده و جاودانه است این است که تعالیم اسلام در هر مورد، تعالیمی است که نمی تواند جانشینی داشته باشد؛ زیرا اسلام در تعالیم خود هرگز دنبال هدفهای جزئی و موقت برای بشر نرفته است تا وابسته به زمان و مکان خاص باشد. اهداف و اصولی که نظام توحیدی اسلام مطرح کرده است، به زمان و مکان خاصی اختصاص ندارد، و اساسا فراتر از زمان و مکان است به عنوان مثال این مطلب که حقیقت قابل پرستش، منحصر به خداوند است، مخصوص زمان و مکان ویژه ای نیست، و به قوم و فرقه خاصی اختصاص ندارد
.این شعار توحیدی قرآن که به نفی هرگونه دخالت غیر خداوند در امرتدبیر مخلوقات دلالت دارد و می فرماید: «و لیتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله؛ جز خدا را نپرستیم و کسی را با او شریک نکنیم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند صاحب اختیار نگیرد.» (آل عمران/ 64) همیشه نو و زنده است، و هرگز کهنه و فرسوده نخواهد شد. در محدوده زمان و مکان خاصی نمی گنجد و تا قیام قیامت، در هر زمان و مکان و میان هر قوم و قبیله ای دارای مفهوم و مصداق خاص خود است.
تعلیماتی نیز که اسلام درباره معاد و معادشناسی دارد، همین گونه است. شعار قرآن این است که ای بشر! تو موجودی هستی که حقیقت و هویت تو به گونه ای است که به سوی خدا باز خواهی گشت، نه اعمال تو فانی خواهد شد و نه واقعیت و هستی تو. «و أن اءلی ربک المنتهی؛ و این که پایان (کار) به سوی پروردگار توست.» (نجم/ 42)
«إنا لله و إنا إلیه راجعون؛ ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم.» (بقره/ 156) اسلام، انسانها را به تفکر در حقایق هستی دعوت می کند، این یکی از اصول اسلامی است که هرگز کهنه نخواهد شد، و جایگزین ندارد.
اسلام، مردم را به علم و دانش دعوت می کند، و انسان را از ظن و گمان و پندار برحذر می دارد، و آن را ریشه خرافات می داند. و می فرماید: «و لتقف ما لیس لک به علم» کار و تلاش، از دیدگاه اسلام، عبادت است، و بیکاری و تنبلی و سربار دیگران بودن، مذموم و نارواست. این اصل به هیچ وجه قابل نسخ نیست، اصل تعاون و اخوت، از دیگر اصول اجتماعی اسلام و اصلی است همیشگی و نسخ ناپذیر. اصول یاد شده، و دیگر اصول و قوانین اسلامی به گونه ای طراحی شده اند که به فرهنگ، قوم، زمان و مکان ویژه ای اختصاص ندارند، بلکه کلی، عام و همیشگی اند.
اسلام همواره به عنوان دینی زنده و سازگار با نیازهای اعصار و قرون مختلف، شناخته شده است. جرج برنارد شاو، در مقدمه کتاب Mohammad The Apostle of Allah می نویسد: «من همیشه نسبت به دین محمد (ص)، به واسطه خاصیت زنده بودن شگفت آورش، نهایت احترام را داشته ام. به نظر من، اسلام، تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد. من چنین پیش بینی می کنم و از هم اکنون هم آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد (ص)، مورد قبول اروپای فردا خواهد بود.» (اسلام دین آینده جهان، ص 13)

پاسخ علامه طباطبایی به این شبهه

علامه در جواب این شبهه می فرماید: «اسلام در تشریعش تنها کمالات مادی را در نظر نگرفته، بلکه حقیقت وجود بشر را نیز منظور داشته، و اصولا اساس شرایع خود را بر کمال و رشد روحی و جسمی هر دو با هم قرار داده، و سعادت مادی و معنوی هر دو را خواسته است، و لازمه این معنا آن است که وضع انسان اجتماعی متکامل، به تکامل دینی معیار قرار گیرد، نه انسان اجتماعی متکامل به صنعت و سیاست و بس، و همین جا است که امر بر دانشمندان مشتبه شده، از بس در مباحث اجتماعی مادی غور و تعمق کرده اند، (و دیده اند ماده همواره در تحول و تکامل است اجتماع مادی هم مانند ماده تحول می پذیرد) پنداشته اند که اجتماع مورد نظر دین هم همان اجتماعی است که مورد نظر آقایان است، لاجرم گفته اند: باید قوانین اجتماعی با تحول اجتماع متحول شود و هر چندی یک بار نسخ گردد، و قوانینی دیگر جایگزین قوانین قبلی شود.
دین اساس شرایع خود را جسم تنها قرار نداده، بلکه جسم و روح هر دو را منظور داشته. و بنابراین اگر کسی بخواهد ناتمامی قوانین اسلام را اثبات کند، باید بگردد، یک فرد یا یک اجتماع دینی را پیدا کند، که جامع تمامی تربیت های دینی و زندگی مادی باشد، یعنی آن زندگی مادی و معنوی را که دین دعوت بدان می کند یافته باشد، آن وقت از او بپرسد آیا دیگر چیزی نقص داری که محتاج به تکمیل باشد؟، و یا جهتی از جهات انسانیت تو و حیات تو دچار سستی هست که محتاج تقویت باشد؟ یا نه، اگر چنین فرد و چنین اجتماعی را پیدا کردیم، آن وقت حق داریم بگوئیم: دین اسلام دیگر برای بشر امروز کافی نیست.»
علامه طباطبایی در جای دیگر در جواب این پرسش که آیا اسلام با همین احکام و شرایعی که دارد، می تواند انسان عصر حاضر را به سعادتش برساند؟ می فرماید: «چه بسا کسانی که معتقد باشند و یا بگویند: گیرم اسلام به خاطر اینکه متعرض تمامی شؤون انسان موجود در عصر نزول قرآن شده بود، می توانست انسان و اجتماع بشری آن عصر را به سعادت حقیقی و به تمام آرزوهای زندگیش برساند، اما امروز زمان به کلی راه زندگی بشر را عوض کرده زندگی بشر امروز علمی و صنعتی شده و هیچ شباهتی به زندگی ساده چهارده قرن قبل او ندارد، آن روز زندگی منحصر بود به وسایل طبیعی و ابتدایی، ولی امروز بشر در اثر مجاهدات طولانی و کوشش جانکاهش به جایی از ارتقا و تکامل مدنی رسیده که اگر فی المثل کسی بخواهد وضع امروز او را با وضع قدیمش مقایسه کند، مثل این می ماند که دو نوع جاندار متباین و غیر مربوط به هم را با یکدیگر مقایسه کرده باشد، با این حال چگونه ممکن است قوانین و مقرراتی که آن روز برای تنظیم امور زندگی ساده بشر وضع شده، امور زندگی حیرت انگیز امروزش را تنظیم کند و چطور ممکن است آن قوانین، سنگینی وضع امروز را تحمل کند، وضع امروز دنیا سنگینی آن قوانین را تحمل نماید؟
جواب این توهم این است که اختلاف میان دو عصر از جهت صورت زندگی مربوط به کلیات شؤون زندگی نیست بلکه راجع به جزئیات و موارد است، به عبارت دیگر آنچه انسان در زندگیش بدان نیازمند است، غذایی است که سوخت بدنش را با آن تامین کند و لباسی است که بپوشد، خانه ای است که در آن سکنی کند و لوازم منزل است که حوائجش را برآورد، و وسیله نقلیه ای است که او را و وسایل او را جابجا کند، و جامعه ای است که او در بین افراد آن جامعه زندگی کند، و روابطی جنسی است که نسل او را باقی بدارد، روابطی تجاری و یا صنعتی و عملی است که نواقص زندگیش را تکمیل نماید، این حوائج کلی او هیچوقت تغییر نمی کند، مگر در فرضی که انسان، انسانی دارای این فطرت و این بنیه نباشد، و حیاتش حیاتی انسانی نبوده باشد و در غیر این فرض انسان امروز و انسانهای اول هیچ فرقی در این حوائج ندارد.
اختلافی که بین این دو جور زندگی هست در مصداق وسایل آن است، هم مصداق وسایلی که با آن حوائج مادی خود را بر طرف می سازد، و هم مصداق حوائجی که او را وادار به ساختن وسایلش می سازد. انسان اولی مثلا برای رفع حاجتش به غذا، میوه ها و گیاهان و گوشت شکار می خورد، آن هم با ساده ترین وضعش، امروز نیز همان را می خورد، اما با هزاران رنگ و سلیقه، امروز هم در تشخیص آثار و خواص خوردنیها و نوشیدنیها استاد و صاحب تجربه شده، و هم در ساختن غذاهای رنگارنگ و با طعم های گوناگون، و نو ظهور تسلط یافته، غذاهایی می سازد که هم دارای خواص مختلف است، و هم دیدنش لذت بخش است، و هم طعم و بویش برای حس شامه و کیفیتش برای حس لامسه لذت آور است و هم اوضاع و احوالی بخود گرفته که شمردن آنها دشوار است و این اختلاف فاحش باعث نمی شود که انسان امروز با انسان دیروز دو نوع انسان شوند، چون غذاهای دیروز و امروز در این اثر یکسانند که هر دو غذا هستند و انسان از آن تغذی می کرده، و سد جوع می نموده و آتش شهوت شکم خود را خاموش می ساخته، امروز هم همان استفاده ها را از غذا می کند و همانطور که اختلاف شکل زندگی در دیروز و امروز لطمه ای به اتحاد کلیات آن در دو دوره نمی زند و تحول شکل زندگی در هر عصر ربطی به اصل آن کلیات ندارد، همچنین قوانین کلیه ای که در اسلام وضع شده و مطابق فطرت بشر و مقتضای سعادت او هم وضع شده، در هیچ عصری مختلف و دستخوش تحول نمی شود و صرف پیدایش ماشین به جای الاغ و یا وسیله ای دیگر به جای وسایل قدیمی، باعث تحول آن قوانین کلیه نمی گردد. البته این تا زمانی است که در شکل و روش زندگی مطابقت با اصل فطرت محفوظ باشد، دچار دگرگونی و انحراف نشده باشد و اما با مخالفت فطرت البته سنت اسلام موافق هیچ روشی نیست، نه روش قدیم و نه جدید.
و اما احکام جزئیه که مربوط به حوادث جاریه است و روز بروز رخ می دهد و طبعا خیلی زود هم تغییر می یابد، از قبیل احکام مالی، انتظامی و نظامی مربوط به دفاع و نیز احکام راجع به طریق آسان تر کردن ارتباطات و مواصلات و اداره شهر و امثال اینها، احکامی است که زمان آن به دست والی و متصدی امر حکومت است، چون نسبت والی به قلمرو ولایتش نظیرنسبتی است که هر مردی به خانه خود دارد، او می تواند در قلمرو حکومت ولایتش همان تصمیمی را بگیرد که صاحب خانه درباره خانه اش می گیرد، همان تصرفی را بکند که او در خانه خود می کند، پس والی حق دارد در باره اموری از شؤون مجتمع تصمیم بگیرد، چه شؤون داخل مجتمع و چه شؤون خارج آن، چه درباره جنگ باشد و چه درباره صلح، چه مربوط به امور مالی باشد و چه غیر مالی، البته همه اینها در صورتی است که این تصمیم گیریها به صلاح حال مجتمع باشد و با اهل مملکت یعنی مسلمانان داخل و ساکن در قلمرو حکومت مشورت کند، هم چنان که خدای تعالی در آیه شریفه: «و شاورهم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله؛ و با آنان در کار (جنگ) مشورت کن، و چون تصمیم گرفتی بر خدا توکل کن، همانا خدا توکل کنندگان را دوست می دارد.» (آل عمران/ 159)، هم به ولایت حاکم که در عصر نزول آیه، رسول خدا (ص) بوده اشاره دارد، و هم به مساله مشورت، همه اینها که گفته شد درباره امور عامه بود. و در عین حال اموری بود جزئی مربوط به عموم افراد جامعه، و امور جزئی با دگرگون شدن مصالح و اسباب که لا یزال یکی حادث می شود و یکی دیگر از بین می رود دگرگون می شود و اینگونه امور، غیر احکام الهیه است که کتاب و سنت مشتمل بر آن است چون احکام الهی دائمی و به مقتضای فطرت بشر است و نسخ راهی به آن ندارد (هم چنان که حوادث راهی به نسخ بشریت ندارد).»

نتیجه و ماحصل

دین اسلام که خاتم ادیان است برای آخرین مرحله کمال انسان تشریع شده است. دینی که خاتم ادیان است، برای استکمال انسان حدی قائل است، چون پیامبر را آخرین پیامبر و شریعت را غیر قابل نسخ می داند، و این مستلزم آن است که بگوئیم: استکمال فردی و اجتماعی بشر به حدی می رسد که معارف و شرایع قرآن او را کافی است، و به بیش از آن نیازمند نمی شود. و این خود یکی از پیشگوییهای قرآن است، که جریان تاریخ از عصر نزول قرآن تا به امروز که قریب چهارده قرن است، آن را تصدیق کرده، زیرا می بینیم از آن روز تا به امروز نوع بشر در جهات طبیعی و اجتماعی چه گامهای بلندی در ترقی و تعالی برداشته، و چه مسافت دوری را پیموده، اما از جهت معارف حقیقیش و اخلاق فاضله اش (که به خاطر همانها انسان بود، و بر سایر انواع حیوانات برتری داشت)، نه تنها یک قدم ترقی نکرده، بلکه قدمهای زیادی به عقب و قهقرا برداشته، و بالاخره در مجموع کمالات روحی و جسمی (البته توأم با هم) تکاملی نکرده است، (تا چه رسد به اینکه به جایی رسیده باشد که قرآن و معارف آن کافیش نباشد).

 


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏2 صفحه 199-200، جلد 4 صفحه 190-191

  2. محمدتقی مصباح یزدی- آموزش عقاید- صفحه 338

  3. واحد پاسخ به سوالات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم- اسلام و خاتمیت

  4. غلامرضا سعیدى- عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن- صفحه 98 – 99

  5. حمیدرضا شاکرین- مقاله رمز جاودانگى اسلام- مجله پرسمان- شماره 39

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/112250