شیوه های تبلیغی حضرت نوح علیه السلام (شفقت)

شفقت و دلسوزى در همه حال

نوح همواره در برخورد با مردم، دلسوزانه و خیرخواهانه در راه هدایت تلاش مى کرد و هرچند انذار و هشدار و آگاهى بخشى را محور دعوت قرار داده بود، اما هرگز لحن دلسوزانه آمیخته با مهر ورزى و صمیمیت را ترک نکرد، طورى که در انذارهاى او نیز نوعى شفقت و محبت نهفته است؛ «إنى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم.» (اعراف/ 59) این جمله، در عین حال که حاوى خبر از وقوع قیامت و عذاب است با عبارت «أخاف علیکم» شفقت نوح را حکایت مى نماید. در مورد مؤمنان مستضعف و پابرهنه، هرگز ایمان این گروه مخلص را به گرایش اشراف خودخواه نمى فروشد و قاطعانه درخواست آنان را مبنى بر طرد مؤمنان تهیدست رد مى کند: «وما أنا بطارد المؤمنین؛ و من طرد کننده ى مؤمنان نیستم.» (شعراء/ 114) «وما أنا بطارد الذین آمنوا إنهم ملاقوا ربهم؛ من هرگز مؤمنان را از خود نمى رانم، آنان پروردگارشان را دیدار خواهند کرد.» (هود/ 29) «ولا أقول للذین تزدرى أعینکم لن یؤتیهم الله خیرا الله أعلم بما فى أنفسهم؛ و درباره کسانى که دیدگان شما به خوارى در آنان مى نگرد نمى گویم خدا هرگز خیرشان نمى دهد. خدا به آنچه در دل آنان است آگاه تر است.» (هود/ 31)
او در گفتگویش با خدا، هدف از دعوت خود را آمرزش قوم مى شمرد: «وإنى کلما دعوتهم لتغفرلهم جعلوا أصابعهم فى آذانهم؛ و من هر بار که آنان را دعوت کردم تا ایشان را بیامرزى، انگشتانشان را در گوشهایشان کردند.» (نوح/ 7)
از جلوه هاى دیگر مهرورزى نوح، بیان راه توبه و بازگشت براى مردم است: «فقلت استغفروا ربکم إنه کان غفارا؛ و به آنان گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است.» (نوح/ 10)
علامه طبرسى در این زمینه مى نویسد: «نوح به قومش گفت: بر کفر و معاصى خودتان از خدا آمرزش بخواهید، چرا که او بسیار آمرزنده است؛ قوم نوح دچار قحطى شده و اموال و اولادشان از بین رفته بود و بدین سبب نوح آنها را فرا مى خواند که براى به دست آوردن این دونعمت استغفار کنند، تا خداوند باران فراوانى از آسمان بر ایشان بفرستد و اموال و فرزندان ذکورشان را فزونى دهد و چون خداوند متعال به او دستور ساختن کشتى را مى دهد، مى فرماید: «ولا تخاطبنى فى الذین ظلموا إنهم مغرقون؛ و درباره کسانى که ستم کرده اند با من سخن مگوى، چرا که آنان غرق شدنى اند.» (هود/ 37) این نهى از خطاب درباره ظالمان بیانگر آن است که آن پیامبر بزرگوار، رفع یا تخفیف عذاب را درباره آنان طلب نموده است، در حالى که بیشترین آزار و رنج را ازجانب آنها دیده و چشیده بود، اما در همین حال، براى آنان دعا و استغاثه مى نمود.»
ابن اثیر مى گوید: «قوم نوح او را مورد ضرب و شتم قرار مى دادند و گلویش را مى فشردند تا وقتى بیهوش مى گردید. چون به هوش مى آمد، مى گفت: "اللهم اغفر لى و لقومى فإنهم لایعلمون؛ خدایا من و قوم مرا بیامرز، که اینان نمى دانند."»
اما این عاطفه و شفقت، که اصلى از اصول دعوت است حد و مرزى دارد؛ و آن جا که با اصول لایتغیر و مبانى دعوت تعارض پیدا مى کند، به کنارى نهاده مى شود. پس از آن که نوح از روى عاطفه پدرى از خداوند نجات پسرش را مسألت مى کند «فقال رب إن ابنى من أهلى وإن وعدک الحق؛ گفت: پروردگارا، پسر من نیز از خانواده من و وعده تو بر حق است.» (هود/ 45) و وحى الهى حقیقت احوال او را روشن مى سازد «إنه لیس من أهلک إنه عمل غیر صالح؛ اى نوح او در حقيقت از كسان تو نيست او [داراى] كردارى ناشايسته است.» (هود/ 46)
در چنین شرایطى، با کنار نهادن عاطفه پدرى مى گوید: «قال رب إنى أعوذ بک أن أسألک ما لیس لى به علم وإلا تغفر لى وترحمنى أکن من الخاسرین؛ گفت: پروردگارا، من به تو پناه مى برم که از تو چیزى بخواهم که بدان علم ندارم و اگر مرا نیامرزى و رحم نکنى از زیانکاران باشم.» (هود/ 47) و به فرزندش گفت: «لا عاصم الیوم من أمر الله إلا من رحم؛ امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه دارنده اى نیست، مگر کسى که خدا به او رحم کند.» (هود/ 43)

پرهیز از نومیدى و یأس

على رغم قرن ها دعوت و تبلیغ و تلاش درجهت هدایت مردم و با وجود عنادها و لجاجت هاى مخاطبان، نوح، امیدوارانه به دعوت ادامه مى داد، تا آن که وحى الهى و پیک غیب، او را از ایمان تعداد بیشترى از مردم مأیوس کرد؛ نومیدى هیچ گاه در دل نوح رخنه نکرد و این وحى الهى بود که مأموریت او را پایان یافته قلمداد نمود، آن جا که این چنین وحى الهى در رسید، «أنه لن یؤمن من قومک إلا من قد آمن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون؛ از قوم تو، جز کسانى که تا کنون ایمان آورده اند، هرگز کسى ایمان نخواهد آورد، پس از آنچه مى کردند غمگین مباش.» (هود/ 36)
در پى این ندا، وقتى على رغم استدلال هاى قوى و اتمام حجت از ایمان مردم ناامید مى گردد، عذاب الهى را براى کافران درخواست مى کند. جالب این است که سبب این نفرین را دلسوزى بر سرنوشت فرزندان و خوف از گمراهى دیگران به دست آنان اعلام مى نماید: «وقال نوح رب لا تذر على الأرض من الکافرین دیارا* إنک إن تذرهم یضلوا عبادک ولایلدوا إلا فاجرا کفارا؛ و نوح گفت: پروردگارا، هیچ کس از کافران را بر روى زمین مگذار، چرا که اگر تو آنان را باقى گذارى؛ بندگانت را گمراه مى کنند و جز پلید کار ناسپاس نزایند.» (نوح/ 26- 27)
زمخشرى در تفسیر خود درباره علت این گفتار که فرزندان قومش فاجر و کافر خواهند بود، مى گوید: «نوح 950 سال در میان آنها زندگى کرد و طبایع و احوال و گرایش شدیدشان را به کفر مى دانست، تا حدى که مردان قوم فرزندانشان را مى آوردند و آنها را از نوح برحذر مى داشتند، وانگهى خداوند نیز به او خبر داده بود که دیگر کسى از قوم تو ایمان نمى آورد.»

آزاد منشى در دعوت

تأکید بر آزادى و اختیار انسان در پذیرش دعوت، از اصول ادیان الهى است و خداوند به هیچ روى پذیرش اجبارى هیچ دعوتى را شایسته نمى داند، و اگر چنین بود به امر تکوینى خدایى، ایمان همه انسان ها به دین الهى به چشم بر هم زدنى امکان پذیر و بلکه حتمى مى گشت. در این راستا، حتى پیامبران به درخواست هاى اعجاز که منجر به مجبور شدن مخاطبان و یا نابودى آنان مى شده، پاسخ مثبت نمى دادند، چون در صورت جبر یا نابودى مخالف، کار تبلیغ بى معنا مى گردد. «قال یا قوم أرأیتم إن کنت على بینة من ربى وآتانى رحمة من عنده فعمیت علیکم أنلزمکموها وأنتم لها کارهون؛ گفت: اى قوم من، بگویید، اگر از طرف پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى بخشیده باشد که بر شما پوشیده باشد، آیا ما باید شما را درحالى که بدان اکراه دارید، به آن وادار کنیم؟» (هود/ 28)
به این ترتیب، به قوم خود خطاب مى کند که وقتى مرا بر دلیل روشن مى بینید و نمى پذیرید، با شما چه کنم، آیا شما را به قبول نبوت و اعتراف به ایمان وادار کنم، درحالى که از آن کراهت دارید و حاضر به تأمل و تفکر در آن و انتخاب آن نیستید، و در حالى که طبق حکم خداوند «لا إکراه فى الدین؛ اجبار و اکراه در دین نیست.» (بقره/ 256) و راهى براى ورود به دین به دل انسان جز از طریق توجه و پذیرش قلبى وجود ندارد.

برخورد استدلالى و منطقى

انبیا در مواجهه با اقشار مختلف مردم، از استدلال عقلى، بسیار بهره مى جستند، چرا که اصحاب عقل سلیم از این شیوه بیشتر استقبال مى کنند. طرح حقایق و واقعیت هاى حیات دنیوى و اخروى، تمیز حق و باطل و روشن ساختن پیچیدگى هاى جهان هستى، از جمله اقدامات روشنگرانه پیامبران بوده است. این استراتژى و شیوه کلى شامل شیوه هاى عملى زیر است.
الف) یادآورى نعمت هاى الهى: از آن جا که ضرورت شکر منعم از دریافت هاى فطرى بشر است، زمینه سازى براى سوق دادن انسان ها بدین سو از راه ذکر موهبت هاى بى پایان الهى، یکى از شیوه هاى تبلیغ موفق خواهد بود. حضرت نوح در مسیر دعوت، براى رام کردن اندیشه هاى متمرد و دل هاى منحرف و زمینه سازى جهت گسترش دعوت، نعمت هاى الهى را بر مى شمرد و سختى هاى ناشى از فقدان آنها را گوشزد مى نمود: «ما لکم لا ترجون لله وقارا* وقد خلقکم أطوارا* ألم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقا* وجعل القمر فیهن نورا وجعل الشمس سراجا* والله أنبتکم من الأرض نباتا* ثم یعیدکم فیها ویخرجکم إخراجا* والله جعل لکم الأرض بساطا* لتسلکوا منها سبلا فجاجا؛ شما را چه شده است که از شکوه خدا بیم ندارید؟ و حال آن که شما را مرحله به مرحله خلق کرده است. مگر ملاحظه نکرده اید که چگونه خدا هفت آسمان را توبه تو آفریده است؟ و ماه را در میان آنها روشنى بخش گردانید و خورشید را چراغى قرار داد. و خداست که شما را چون گیاهى از زمین رویانید. سپس شما را در آن باز مى گرداند و بیرون مى آورد، بیرون آوردنى عجیب. و خدا زمین را براى شما فرشى گسترده ساخت. تا در راه هاى فراخ آن بروید.» (نوح/ 13- 20)
همچنین خطاب به مردم مى گوید: «فقلت استغفروا ربکم إنه کان غفارا* یرسل السماء علیکم مدرارا* و یمددکم بأموال و بنین و یجعل لکم جنات و یجعل لکم أنهارا؛ و گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهید که او همواره آمرزنده است، تا بر شما از آسمان باران پى در پى فرستد. و شما را به اموال و پسران یارى کند و برایتان باغ ها قرار دهد و نهرها براى شما پدید آورد.» (نوح/ 10- 14)
نویسنده کتاب دعوة الرسل این شیوه را چنین ترسیم مى کند: «آن گاه به روش دیگرى براى ترغیب مردم به طاعت خود، رعایت حدود او روى آورد که یادآورى آیات الهى در زمین، آسمان و خلقت نور ماه و روشنى خورشید و رویاندن گیاهان در زمین و بازگرداندن ما به آن و بیرون آوردن ما از آن در روز قیامت است و این که چگونه زمین را فراش و گهواره حیات و محل زراعت قرار داد تا آدمیان در آن راه هایى بسازند و محصولات و معادن گوناگون از آن استخراج کنند.»
ب) انذار و هشدار: حضرت نوح در مواقع مختلف، مخاطبان را با انذارهایى جدى و حقیقى به هوشیارى و عاقبت اندیشى فرا مى خواند. از آن جا که انذار به مفهوم هشدار دادن و آگاهانیدن از خطر است، و نوح مردم مشرک و منحرف را در خطرى بزرگ مى بیند دعوت آنها را با انذار آغاز مى نماید: «إن أنا إلا نذیر مبین؛ من جز هشدار دهنده اى آشکار نیستم.» (شعراء/ 115) «ولقد أرسلنا نوحا إلى قومه إنى لکم نذیر مبین* أن لاتعبدوا إلا الله إنى أخاف علیکم عذاب یوم ألیم؛ و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم. گفت: من براى شما هشداردهنده اى آشکارم، که جز خدا را نپرستید، زیرا من از عذاب روزى سهمگین بر شما بیمناکم.» (هود/ 25- 26)
هرچند، نوح دعوت را با انذار آغاز مى کند اما آن را با نوعى عاطفه و شفقت ورزى همراه مى سازد، تا دل مخاطبان را نرم سازد؛ مى گوید: من براى شما از عذاب روز دردناک مى ترسم. در جاى دیگر، قرآن هشدار نوح را چنین حکایت مى فرماید: «لقد أرسلنا نوحا إلى قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره إنى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ همانا نوح را به سوى قومش فرستادیم. پس گفت اى قوم من، خدا را بپرستید که براى شما جز او معبودى نیست. من از عذاب روزى سترگ بر شما مى هراسم.» (اعراف/ 59)
در سوره نوح مى فرماید: «إنا أرسلنا نوحا إلى قومه أن أنذر قومک من قبل أن یأتیهم عذاب ألیم* قال یا قوم إنى لکم نذیر مبین؛ ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، که قومت را پیش از آن که عذابى دردناک به آنها رسد، هشدار ده. نوح گفت: اى قوم من، من شما را هشدار دهنده اى آشکارم.» (نوح/ 1- 2)
در خصوص تأکید بر انذار و شروع دعوت با آن، در دعوت نوح، دیدگاه هایى مطرح شده است؛ از دیدگاه علامه طباطبایى، خلاصه دعوت نوح در انذار او تجلى یافته و جمله هاى «إن أنا إلا نذیر مبین» و «إنى لکم نذیر مبین» حاکى از این معناست. به اعتقاد ایشان، رسالت نوح به اجمال در امثال این آیات و در آیات بعد به تفصیل بیان شده است.
دیدگاه دیگر از آن سید قطب در تفسیر فى ظلال القرآن است که مى گوید: «چون قوم نوح داراى حالتى از اعراض و استکبار و عناد و ضلال بودند، خداوند انذار را مناسب ترین خلاصه و اجمال براى رسالت او و آغاز دعوتش قرار داد.»
ج) جدال نیکو: از راه هاى عمده دعوت انبیا در همه دوران ها، جدال به نیکوترین روش بوده است. قرآن در پنج دسته از آیات در سوره هاى اعراف، هود، نوح، شعراء و مؤمنون، جدال احسن نوح را با اختصار کامل حکایت فرموده است. در این جدال ها، عاطفه و احترام انسانى، روشنگرى و استدلال منطقى و قاطعیت و توکل ایمانى رعایت شده است. پس از بیان انذارها و بشارت هاى متعدد از جانب حضرت نوح، قوم او به ویژه اشراف و بزرگان به پاسخگویى و عکس العمل مى پردازند و ضمن بیان اتهاماتى به نوح مانند سفاهت و به پیروانش مثل تهمت فرودستى و فرومایگى، دعوتش را ردمى کنند. نمونه بیانات اولیه نوح عبارت است از: «یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره إنى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ اى قوم من! خدا را بپرستید که براى شما معبودى جز او نیست. همانا من از عذاب روزى بزرگ بر شما بیمناکم.» (اعراف/ 59) «واتقوه وأطیعون؛ از او پروا دارید و مرا اطاعت کنید.» (نوح/ 3)
«وما أسألکم علیه من أجر إن أجرى إلا على رب العالمین؛ و بر این [رسالت] اجرى از شما طلب نمى کنم اجر من جز بر پروردگار جهانیان نیست.» (شعراء/ 109)
و نمونه پاسخ هاى اشراف قوم نوح چنین است:
«قال الملأ من قومه إنا لنراک فى ضلال مبین؛ سران قومش گفتند: به راستى ما تو را در ضلالتى آشکار مى بینیم.» (اعراف/ 60)
«فقال الملأ الذین کفروا من قومه مانراک إلا بشرا مثلنا وما نراک اتبعک إلا الذین هم أراذلنا بادى الرأى؛ پس سران قومش که کافر شدند، گفتند: ما تو را جز بشرى مثل خود نمى بینیم، و نمى بینیم کسى جز فرومایگان ما بدون تأمل از تو پیروى کرده باشد.» (هود/ 27)
این پاسخ ها حاوى تهمت هایى است که در این مرحله از مناظره، نوح پاسخ آنها را به آرامى مى دهد؛
«قال یا قوم لیس بى ضلالة؛ گفت: اى قوم من! هیچ گونه گمراهى در من نیست، بلکه من فرستاده اى از جانب پروردگار عالمیانم.» (اعراف/ 61)
«أرأیتم إن کنت على بینة من ربى وآتانى رحمة من عنده؛ گفت: اى قوم من! به من بگویید اگر از پروردگارم حجتى روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتى داده باشد که بر شما پوشیده است، [باز هم مرا انکار مى کنید؟]» (هود/ 28)
«وما أنا بطارد الذین آمنوا إنهم ملاقوا ربهم ولکنى أراکم قوما تجهلون* ویا قوم من ینصرنى من الله إن طردتهم أفلا تذکرون؛ و اى قوم من! بر این [رسالت] مالى از شما درخواست نمى کنم، مزد من فقط با خداست، و کسانى را که ایمان آورده اند از خود نمى رانم [و] آنها قطعا خداى خویش را ملاقات خواهند کرد، ولیکن من شما را مردمى نادان مى بینم.و اى قوم من! اگر آنها را طرد کنم، چه کسى مرا در برابر خدا یارى خواهد کرد؟ آیا توجه نمى کنید؟» (هود/ 29- 30)
بدین ترتیب، نوح با رعایت ادب، احترام، حق گرایى و استدلال متین و فطرت پذیر به مناظره با مخالفان که اشراف قومش بودند مى پرداخت که این همان جدال احسن است و در فرهنگ قرآنى بدان توصیه شده است.
د) پاسخ آرام و منطقى به شبهه ها و تهمت ها: خلق و خوى پیامبرى اقتضا مى کند که در هر حال، مهر و عاطفه بر برخوردهاى نوح حاکم باشد. او نه تنها در بیان عقاید، بلکه در پاسخ تهمت ها و شبهه هاى بى دلیل سرکردگان قومش، هرگز محبت و شفقت را فراموش نکرد و با آرامش و بیان استدلالى و منطق سلیم و ادب وافر به ارایه واقعیت ها و کذب مدعاى آنان مى پرداخت.


منابع :

  1. مصطفى عباسى مقدم-اسوه هاى قرآنى و شیوه هاى تبلیغى آنان

  2. عبد علی بن جمعة العروسی-تفسیر نور الثقلین- جلد 2 صفحه 350

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏25 صفحه 66

  4. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏22 صفحه 26-29

  5. سید قطب- فى ظلال القرآن- جلد 5 صفحه 3515، 3711 – 3712

  6. محمد جواد مغنیه- تفسیر مبین- صفحه 616، 202

  7. طبرسى- مجمع البیان- جلد 10 صفحه ‏543

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/112903