دین زرتشتی ساسانی

ساسانیان سیاست کشور خود ایران را بر اساس مذهب نهاده بودند و آیین زردشتی را مذهب رسمی اعلان کردند، با روحانیان و مؤبدان زردشتی میانه خوبی داشتند و این رابطه و محبت در میان دین زردشتی و دولت ساسانی تا آخر، استحکام داشت. بنا به روایت «دینکرت» اردشیر اول پس از جلوس «هیربدان هربدتنسر» را فرمان داد که متون پراکنده اوستایی عهد اشکانی را جمع و تالیف کند تا آن را کتاب رسمی و قانونی قرار دهند. پسرش شاپور اول (241-272) نیز کار پدرش را دنبال کرد.

آشفتگی اوضاع ایران در دوره ساسانیان

سعید نفیسی می نویسد: «مهمترین سبب آشفتگی اوضاع ایران در دوره ساسانیان این بوده است که پیش از پادشاهی این خاندان همه مردم ایران پیرو دین زردشت نبودند و اردشیر بابکان چون مؤبدزاده بود و به یاری روحانیان دین زردشت به سلطنت رسید به هر وسیله که بود دین نیاکان خود را در ایران انتشار داد و چون پایه ی تخت ساسانیان بر پشتیبانی مؤبدان قرار گرفت از آغاز، مؤبدان نیروی بسیاری در ایران یافتند و مقتدرترین طبقه ایران را تشکیل دادند و حتی بر پادشاهان برتری یافتند چنان که پس از مرگ هر پادشاهی تا از میان کسانی که حق سلطنت داشتند کسی را برنمی گزیدند و به دست خود تاج بر سرش نمی گذاشتند به پادشاهی نمی رسید.»
سپس نفیسی می افزاید: «به همین جهت است که از میان پادشاهان این سلسله تنها اردشیر بابکان پسرش شاپور را به ولیعهدی برگزیده است و دیگران هیچ یک جانشین خود را اختیار نکرده و ولیعهد نداشته اند؛ زیرا اگر پس از مرگشان "مؤبدان مؤبد" به پادشاهی وی تن در نمی داد به سلطنت نمی رسید.
در تمام این دوره، پادشاهان همه دست نشانده ی "مؤبدان مؤبد" بودند و هر یک از ایشان که فرمانبردار نبود دچار مخالفت مؤبدان می شد و او را بدنام می کردند، چنان که یزدگرد دوم که با ترسایان بدرفتاری نکرد و به دستور مؤبدان به کشتار ایشان تن در نداد او را "بزهکار" و "بزهگر" نامیدند و همین کلمه است که تازیان "اثیم" ترجمه کردند و وی پس از هشت سال پادشاهی ناچار شد مانند پدران خود با ترسایان ایران بدرفتاری کند.»
همچنین می گوید: «... در ارمنستان... ساسانیان سیاست خشنی پیش گرفته بودند و به «زور شمشیر» می خواستند «دین زردشتی» را در آنجا رواج دهند. ارمنی ها در نتیجه همین خون ریزیها قرنها پایداری و لجاجت کردند، نخست در مذهب بت پرستی خود پا فشرده و سپس در حدود سال 302 میلادی اندک اندک، بنای گرویدن به دین عیسوی را گذاشتند...» از «کرتیر» مؤبدان مؤبد زمان شاپور اول، سه کتیبه در «نقش رجب» و «سر مشهد» و «کعبه زردشت» باقی است و جزئیات اقداماتی را که به «زور شمشیر» برای انتشار دین زردشت در نواحی مختلف به کار برده است بیان می کند.

دیدگاه کریستن سن

کریستن سن می گوید: «روحانیان زردشتی بسیار متعصب بودند و هیچ دیانتی را در داخل کشور تجویز نمی کردند، لیکن این تعصب بیشتر مبتنی بر علل سیاسی بود، دین زردشت دیانت تبلیغی نبود و رؤسای آن داعیه ی نجات و رستگاری کلیه ابناء بشر را نداشتند اما در داخل کشور مدعی تسلط تام و مطلق بودند، پیروان سایر دیانات را که رعیت ایران به شمار می آمدند محل اطمینان قرار نمی دادند خاصه اگر هم کیشان آنها در یکی از ممالک خارجه دارای عظمتی بودند.» ساسانیان برای تحکیم سلطنت خودشان از وجود مؤبدان بیشتر استفاده می کردند و در اطراف و اکناف مملکت پهناور ایران، آتشکده های مفصلی بنا کرده و در هر آتشکده تعداد زیادی مؤبد جای داده بودند، چنان که نوشته اند خسرو پرویز آتشکده ای ساخت 12 هزار هیربد در آنجا گماشت که سرود مذهبی و نماز بخوانند.
لذا می بینیم آیین زردشتی در همان اوج موفقیتش به صورت برنده ترین ابزار دست زورمداران است. مذهب را به صورت یک عامل ضد انسانی و تخدیر درآوردند و وسیله توجیه وضع موجود کردند. آنان با تمام قدرت خود می کوشیدند طبقات محروم و زحمتکش جامعه را آرام نگه دارند و طوری کنند که مردم بدبختیهای خود را حس نکنند. فشار و اختیارات نامحدود مؤبدان، مردم را از آیین زردشتی گریزان می ساخت و توده مردم می خواستند دینی غیر از دین اشراف و دربار برای خود بیابند.

دیدگاه سعید نفیسی
«نفیسی» می نویسد: «... ناچار مردم ایران از فشار ایشان... می کوشیدند که از زیر بار گران این ناملایمات خود را بیرون آورند به همین جهت در مقابل طریقه رسمی "مزدیسنی زردشتی" که مذهب دولت و دربار بود و به آن "بهدین" می گفتند دو طریقه ی دیگر در میان زردشتیان پیدا شده بود. آری در اثر فشار و سخت گیریهای اشراف و مؤبدان بود که در ایران ساسانی مذاهب مختلف یکی بعد از دیگری پیدا می شد "مانی" و پس از وی «زردشت فسائی» و سپس "مزدک" برای آن که تحولی در اوضاع روحانی و دینی خود پدید آورند، قیام کردند اما نتیجه نگرفتند.

انقلاب مزدک

انقلابی که به وسیله «مزدک» در ایران ساسانی به وجود آمد و از طرف توده مردم مورد قبول و پذیرش واقع شد، هیچ تصادفی نبود بلکه از سالهای قبل، مقدمات این جنبش فراهم شده بود و این قیامها برای آن بود که مردم به حق مشروع خود برسند. سرانجام صدای اصلاح طلبانه «مزدک» مانند بسیاری از فغانهای رنج موقتا در دهلیز مرگ ساسانی، خفه شد و با نهایت بی رحمی و قساوت از طرف مؤبدان به حمایت دولت از بین رفت و نابود گردید و موجب فتنه و تباهی اوضاع ایران گشت. همچنین اواخر عهد ساسانی، آیین زردشتی کاملا حقیقت خود را از دست داده بود و اصول عقاید آن را بیشتر خرافات و افسانه ها تشکیل می داده که نمونه بارزی از ضعف عقلی و انحطاط فکری بود.
در این دوره حقایق این دین جای خود را به یک مشت شعار پوچ و بیهوده ای داده بود که مؤبدان پیوسته برای تقویت مرکز خویش به تشریفات آن می افزودند، افسانه های ساده و خرافات دور از عقل به اندازه ای در آن راه یافته بود که حتی خود مؤبدان را هم که معمولا آخرین کسانی هستند که به سستی این خرافات پی می برند، نگران می ساخت. در بین جامعه زردشتی از خیلی پیش کسانی یافت می شده اند که بی مغزی آن شعایر را فهمیده و خواسته اند از زیر بار آنها شانه خالی کنند. و بدون شک نهضتهایی هم که به نام دین می شده تا اندازه ای ناشی از این مطلب بوده است. از زمان انوشیروان به بعد راه تفکر در ایران باز شده بود و در نتیجه نفوذ فرهنگ یونانی و هندی و همچنین تماس عقاید زردشتی با عقاید مسیحیت و مذهبهای دیگر بیش از پیش این امر تقویت می شد و سبب بیداری مردم ایران می گشت و لذا بیش از هر وقت دیگر از خرافات و مطالب واهی و بی اساس آیین زردشتی رنج می بردند. بالاخره، فسادی که در جامعه روحانیت زردشتی پدید آمده بود و خرافات و افسانه های دور از عقل و خرد که در آیین زردشتی راه یافته بود، اینها همه سبب تشتت و اختلاف در عقاید و آرای ملت ایران شدند با بروز این اختلافات و شیوع مذاهب گوناگون روح شک و تردید در بین طبقه روشنفکر ریشه دوانید، از ایشان نیز رفته رفته به دیگران سرایت نمود، در نتیجه توده مردم، ایمان قطعی و اعتقاد کاملی که قبلا به دین داشتند، به کلی از دست دادند.
پرفسور کریستن سن می نویسد: «اسباب پیشرفت اسلام در ایران متعدد است از آن میان سببی نفسانی است که فی الجمله در کتب اخلاقی عهد انوشیروان آثار آن پدیدار و بهتر از همه از خلال افکار برزویه طبیب آشکار است و برزویه یکی از فاضلترین مردمان و یکی از بزرگترین متفکران آن قرنی است که پس از آن دولت ساسانی منهدم و منقرض گردید.» «برزویه طبیب» از جمله کسانی است که در دوره انوشیروان گرفتار این شک و حیرت شده است می گوید: «... و همت و نهمت بر طلب علم دین مصروف گردانیدم و الحق راه آن را دراز و بی پایان یافتم و سراسر مخاوف و مضایق و آنگه نه راهبری معینی و نه شاهراهی پیدا... و خلاف میان اصحاب ملتها هر چه ظاهرتر بعضی به طریق ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفه ای از جهت متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکنی لرزان نهاده و جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوسیده بسته، و تکیه بر استخوان توده کرده و اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بی نهایت هر چه ظاهرتر بود و رای هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم من مبطل و مخطی و با این فکرت در بیابان تردد و حسرت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیب آن لختی پوییدم البته نه راه سومی مقصد توانستم برد و نه بر سمت راه حق دلیلی نشان یافتم به ضرورت عزیمت مصمم گشت بر آن که علمای هر صنف را بینم و از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم و بکوشم تا بینتی صادق دلپذیر به دست آید، این اجتهاد به جای آوردم و شرایط بحث اندر آن به غایت رسانیدم و هر طایفه ای که دیدم در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می گفته و گرد تقبیح ملت و نفی حجت مخالفان می گشتند، به هیچ تاویل بر پی ایشان نتوانستم رفتن و درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که بنای سخن ایشان بر هوا بود و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی.»
برزویه پس از این گونه تفکرات گوید: «رای من بر عبادت قرار گرفت لکن با خود گفتم اگر بر دین اسلاف بی ایقان و تیقن ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید و به تبع سلف رستگاری طمع می دارد و اگر دیگر بار در طلب ایستم عمر وفا نمی کند که اجل نزدیک است و اگر در حیرت روزگار گزارم فرصت فائت گردد و ناساخته رحلت باید کرد، صواب آن است که بر مواظبت و ملازمت اعمال خیر، که زبده ی همه ادیان است اقتصار نمایم.»
کریستن سن پس از نقل این مطالب از برزویه می گوید: «این نتیجه که برزویه از بحث خود حاصل کرده بسیار پر معنی است؛ زیرا اعراض از این جهان، مخالف اصول اساسی دیانت زردشتی است، لکن عیسویان و گنوستیکها و مانویان و مزدکیان به قدری در باب زهد و ترک دنیا بحث کرده بودند که رفته رفته اذهان زردشتیان هم انس گرفته بود، نفوذ فکر هندی که بزرگترین و عالیترین نماینده ی آن برزویه است نیز بر آن عوامل افزوده می شد. آری ایرانیان باهوش در جستجوی حقیقت به چندین مکتب سر می زنند و سرانجام ناکام و ناامید نمی دانند به چه چیز امید بندند.»
آنچه در این شرایط مؤبدان زردشتی را سخت نگران می داشت، تنها شک و حیرت مردم نبود بلکه آیینهایی از داخل و خارج دین زردشتی را تهدید می کرد و هر روز در مقابل رقیبهای سرسخت خود عقب نشینی می کرد. اگر اسلام از راه جزیرة العرب به ایران نمی رسید، آیین زردشت یکسره خود را در برابر نفوذ مسیحیت و کیشهای مزدکی و مانوی از داخل و خارج، باخته بود، اما اسلام با روح تازه و منطق محکم از راه رسید و اوضاع را دگرگون ساخت، قدرت و شکوه اسلام، ادیان دیگر را خاضع کرد و طومار آنها را درنوردید.
یکی از نویسندگان مغرض، ناگزیر در این باره انصاف به خرج داده، چنین می نویسد: «در اثر فشار و ستمهایی که از جانب طبقه فرادست و زورمند ایران که مرکب از دولت و مؤبدان بودند، در تاریخ ایران واکنشهای شدیدی چون نهضت مانی و مزدک به وجود آمد و هرج و مرج مذهبی در زمان ساسانیان به اوج خود رسید و بالاخره نهضت جدیدی به نام اسلام دوره ای را تمام شده و زمانی نو را آغاز شده اعلام کرد.»

دین زردشتی در دوره ساسانی

ساسانیان در برابر توسعه طلبی های روم از یک سو برای ایجاد شرایط مناسب در امر بازرگانی میان خاور و باختر جهان آن روز که نیاز به امنیت و وحدت سیاسی، نظامی و مرتب بودن راه ها و شهرهای مسیر کاروان های بزرگانی داشت، از آغاز مخالف نظام ملوک الطوایفی (کردگ خوداییه) بودند. نظام ملوک الطوایفی اشکانی با آشوب ها و عدم تمرکز خود در امور سیاسی، نظامی و اقتصادی باعث ضعف دولت های اشکانی از آغاز عصر مسیحیت به این سو شده بود. تجارت با چین و هند از یک سو که عمدتا شامل ابریشم چینی و ادویه هندی بود و تجارت با روم که عمدتا شامل اشیای بلورین بود، در آمد عمده دولت ها را در ایران که واسطه تجاری میان شرق و غرب جهان بودند، تامین می کرد و ذخایر طلا و نقره ایران را فراهم می آورد. و این آشوب ها و نابه سامانی ها سبب کاهش این در آمد و ذخایر بود.
بنا به سنت های کهن که در کتیبه های هخامنشی نیز دیده می شود، اتحاد و وحدت دین و دولت می توانست قدرتی عظیم به حکومت ببخشد. شاهان هخامنشی در اصل، برای خود و اعمال خود تقدسی دینی قایل بودند و در حماسه های ایرانی، کیخسرو نمونه و الگوی شاهی به شمار می آمد، زیرا دارای شخصیتی روحانی بود که سرانجام هم به آسمان به نزد خدایان، صعود کرد. بنابراین، عجیب نیست اگر می بینیم که شاهان ساسانی از آغاز برای خود شخصیتی روحانی جستجو می کنند. بابک در کنار قدرت سیاسی خود نگهبان پرستشگاه آناهید در استخر است و دارای شخصیتی روحانی فرمانروا است.
اگر توجه کنیم که ساسان بنا به افسانه های رایج در دوره ساسانی شبانی بود، آنگاه می بینیم که اردشیر بابکان در واقع مظهر سه نیروی اجتماعی: روحانیت، فرمانروایی (ارتشتاری) و تولید است، و این وحدت یافتن همه قدرت ها و نیروها در شاه است که مبتنی بر سنت دیرینه شهریاری در آسیای غربی، یعنی آشور و بابل است که به وام به ایرانیان رسیده بود. شاه هخامنشی نیز چنین موقعیتی داشت. شخصیت شاه- موبد در دوره ساسانی پیوسته محترم شمرده می شد. حتی خسرو انوشیروان نیز شاه- موبد بود. با این مقدمات، اهمیت آیین زردشتی به عنوان دین رسمی در دوره ساسانی روشن می شود.

ویژگیهای دین زردشتی در این دوره

در این دوره، به جای تثلیث گاهانی «هرمزد- سپندمینو- اهریمن» و ثنویت اوستای جدید «هرمزد (سپندمینو)- اهریمن»، به تثلیث تازه ای می رسیم که «زروان- هرمزد- اهریمن» است. این ساختار تازه با زبانی ناروشن در متن های پهلوی، و به زبانی روشن در نوشته های ارمنی و سریانی درباره دین ایرانیان در دوره ساسانی مطرح شده است. زروان در اوستای نو چندان موقعیت عمده ای ندارد و از اهمیت اساسی در دین زردشتی برخوردار نیست، ولی یاد کرد نام او در آن، وجود پیشین او را اثبات می کند؛ وجودی که به احتمال قوی، در خارج از دین زردشتی از اهمیتی عظیم تر برخوردار بوده است تا در درون متون اوستایی زردشتی.
شخصیت زروان پیوندی نزدیک با اسطوره های باستانی فرهنگ آسیای غربی دارد که از سند تا یونان را فرا گرفته بوده است و از سویی با پرجاپتی در هند و از طرف دیگر با کرونوس در یونان قابل مقایسه است و اساطیر بسیاری از اقوام آسیای غربی را درباره پدر نخستین که از او خدایان و دیوان پدید می آیند، به یاد می آورد. دیرینگی زروان تقریبا غیر قابل انکار است و تثلیث گاهانی نیز محتملا زیر تاثیر همین ساخت زروانی است. یعنی در گاهان زردشت، هرمزد جای زروان را گرفته است و سپندمینو و اهریمن مظاهر خدایان و دیوان گشته اند، اما در دوره ساسانی، زروان جای خود را باز یافته است و هرمزد به جای اصلی خود باز گشته است: هرمزد آفریننده خدایان و اهریمن آفریننده دیوان است.
متن های موجود پهلوی، برعکس متن های اوستایی که بیشتر صورت سرودهای مقدس دینی دارد، شرحی درباره روایات و اعتقادات زردشتیان است و از این حیث بر متن های اوستایی برتری دارد و آگاهی کاملی درباره باورهای زردشتیان به ما می دهد. هر چند کتاب های پهلوی بسی دیر، یعنی در قرن دوم و شاید سوم اسلامی نوشته شده اند، ولی مطالب آنها بسیار کهنه است و می توان به بسیاری از اصول معتقدات زردشتیان در اوایل و اواسط دوره ساسانی دست یافت. با این همه، متن های موجود ارمنی و سریانی که از باورهای عصر ساسانی سخن می گویند، تفاوت هایی جدی در بیان اصول عقاید زردشتیان عصر ساسانی با کتاب های موجود پهلوی دارند. محتملا، کتاب های پهلوی زیر تاثیر اصلاحات عصر خسرو انوشیروان که در همه جوانب زندگی اثر گذاشته بود، و شاید زیر بعضی تاثیرات اندک اسلامی قرار گرفته اند و بسیاری از اعتقادات پیشین و سخت ابتدایی زروانی از آنها حذف شده است. با این حال، کتاب هایی چون بندهشن (Bun-dahišn) و گزیده های زاد اسپرم معرف دیدگاه های ژرف زروانی است.


منابع :

  1. مهرداد بهار- ادیان آسیایی- بخش سوم

  2. آرتور کریستین سن- ایران در زمان ساسانیان- صفحه 88، 29، 453-452، 459-458

  3. محمد معین- مزدیسنا و تاثیر آن در ادب پارسى- دیباچه- صفحه 6

  4. هاشم رضى- تاریخ ادیان- جلد 1 صفحه 273- 275

  5. داود الهامی- مقاله دین زردشت در عهد ساسانی- فصلنامه کلام اسلامى- شماره 35

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/113441