اخلاق و حقوق بشر در آیین زرتشت

حقوق بشر و دین زرتشت

جان هینلز با اسناد به سنتهای مذهبی زرتشتی و شواهد تاریخی، می نویسد: «دین زرتشت را باید نخستین دین حقوق بشر خواند. در گاتها آمده است که رهبران دنیایی ممکن است قوی و زورمند بنمایند ولی نیروی راستین را تنها آن رهبرانی دارند که "اشو" باشند و در کارها با خرد رایزنی کنند، و به راستی و داد بگروند. قدرت راستین در اشا است. "خشتراوئیریا" یا توان دربرگیرنده اهورامزدا تنها توان سازنده و دادگستر است.» قدرت ویران کننده از دید و سنت زرتشتی، توان راستین نیست. بازتاب همین باورها بود که کورش هخامنشی درباره اسراء نیز انسانی برخورد کرد و بنابر گل نبشته ها، مزد آنان را به طور کامل می پرداخت.
کورش، مردم کشورهای مفتوحه را در پرستش خدایان خود، آزاد می گذاشت، حتی به معابد آنان می رفت و خدایانشان را نیایش می کرد. بر روی استوانه ای که در آغاز سده اخیر در کند و کاوهای بابل (جنوب عراق) پیدا شد و وابسته به سال 539 پیش از مسیح است، کوروش نوشته است: «من به همه کس آزادی دین دادم که هر خدایی را می خواهند بپرستند و هیچ کس حق مزاحمت و منع دیگری را در این کار ندادم. من اجازه ندادم هیچ خانه ای خراب شود و دارایی هیچ کس از او گرفته شود. خدای بزرگ همه این توفیقات را به من داد. از بابل گرفته تا آشور، شوش، آکاد و فراز فرات. خواست من این بود که همه پرستشگاه های ادیان مختلف از نو رونق گیرد و به آنها که خانه هایشان خراب شده بود کمک کردم که خانه هایشان را از نو بسازند. من آشتی و آرامش را به همه ارمغان دادم.»

هویت فردی، دینی و اجتماعی در دین زرتشت

یکی از ویژگیهای زیستن طبق قانون اشا، کوشش پویا در راه پیشرفت و رسیدن به رسایی است. تنبلی، اهریمنی و ناپسند است. خرد اهورایی، راستی و توان اخلاقی، از آن کسانی است که برای آبادانی جهان کار می کنند. در همه ی کوششها باید دلها را از دشمنی، خشم و دروغ به دور نگاهداشت و راستی و مهر را گسترش داد. گاتها سفارش می کنند که نیکان باید با هم یگانه شوند، و راهبرانی برگزینند که در اشا پایدار باشند، با دانایی کار کنند، و در راه تازه کردن جهان، گام بردارند.
دین زرتشت با رهبانیت و ترک دنیا، ازدواج نکردن و ریاضت، مخالف است. آرمان زندگی شادی و خوشبختی است که با کوشش در این جهان، با رسایی مینویی (کمال معنوی)، از راه سازندگی و دهشمندی به دست می آید. برای شادی باید کوشید تا برابر با قانون اشا، بین تن و روان از یک سو و بین فرد و اجتماع از سوی دیگر هم آهنگی به وجود آورد. دین زرتشت روی سه هویت فردی، هویت دینی، و هویت اجتماعی، تکیه دارد.
هر زرتشتی، در نماز روزانه برای رئیس و افراد خانواده نمانا (NEMANA)؛ ده ویس (VIS)؛ قبیله زنتو (ZANTU)؛ سرزمین یا کشور دهیو (DAHYU)؛ و رهبران پاک و راست رتو (RATU)؛ و همه نیاکان اشوان دعا می کند. خوشبختی «اوستا» برای کسانی است که به گروه اشوان می پیوندند. زندگی جایگاه نبرد خوبی و بدی است و اشوان باید برای نیکویی و اشوایی کوشش و مبارزه کنند. دین زرتشت «مبارزه جویی اخلاقی» را سفارش و «مبارزه جویی بدنی» را محکوم می کند. در این مبارزه هیچ گاه نباید دین راستی را کتمان کرد حتی اگر، خطر نابودی وجود داشته باشد. مبارزه اخلاقی، نخست باید در درون انسان صورت گیرد. پس از پیروزی انسان بر نفس بدی، برای راهنمایی دیگران می توان اقدام کرد. خودسازی مقدم بر جامعه سازی است. وسواس ایرانیان زرتشتی در پاک نگاهداشتن آب، خاک، هوا و آتش، زبانزد یونانیان بوده است. هرودوت و گزنفون درباره آن قلمفرسایی کرده و نوشته اند که ایرانیان هیچ چیز آلوده و کثیفی را در آب نمی ریزند و در پاک نگاهداشتن خاک و زمین مراقبت می کنند.

اخلاق زرتشتی از دیدگاه ویل دورانت

ویل دورانت می نویسد: «چون پیروان دین زردشت جهان را به صورت میدان مبارزه ی میان خیر و شر تصور می کردند، با این طرز تصور خویش، در خیال، محرک نیرومندی بیرون از قوانین طبیعت مقرر می داشتند که فرد را به کار نیک تشویق می کرد و ضامن اجرای آن بود. نفس بشری را نیز، مانند صحنه ی جهان، نبردگاه ارواح پاک با ارواح پلید می دانستند؛ به این ترتیب، هر کس در نظر ایشان سربازی بود که خواه ناخواه در صف خدا یا در صف شیطان می جنگید، و هر کار که به آن برمی خاست یا از آن خودداری می کرد، خود به خود، به تقویت دستگاه اهورمزدا یا دستگاه اهریمن می انجامید. با این فرض که انسان برای رسیدن به اخلاق نیک محتاج به تکیه گاه فوق طبیعی باشد، باید گفت که جنبه ی اخلاقی دین زردشت عالی تر و شگفت انگیزتر از جنبه ی دینی و الهی آن است.
این طرز تصور به زندگی روزانه ی آدمی شرافت و مفهومی می بخشد که از دید قرون وسطایی نسبت به انسان، که او را چون کرم ناتوانی تصور می کرد، یا از دید جاری در این ایام، که او را دستگاه مکانیکی متحرک خود به خود تصور می کند، هرگز چنان شرافت و مفهومی برای آدمی فراهم نمی شود. انسان، مطابق تعلیمات مذهب زردشت، همچون پیاده ی صحنه ی شطرنج نیست که در جنگ جهانگیر دائمی بدون اراده ی خود در حرکت باشد، بلکه آزادی اراده دارد، چه اهورمزدا چنان خواسته است که انسانها شخصیتهای مستقلی باشند و با فکر و اندیشه ی خودکار کنند، و با کمال آزادی در طریق روشنی، یا در طریق دروغ، گام نهند. چه اهریمن، خود، دروغ مجسم و جاندار، و هر دروغگو و فریبکار بنده و خدمتگزار وی به شمار می رفت. از این طرز تصور کلی قانون اخلاقی مفصل و در عین حال ساده ای به وجود آمد که بر این قاعده ی طلایی تکیه داشت که: "تنها کسی خوب است که آنچه را بر خود روا نمی دارد، بر دیگران نیز روا ندارد."
به گفته ی اوستا، انسان سه وظیفه دارد: "یکی اینکه دشمن خود را دوست کند؛ دیگر آنکه آدم پلید را پاکیزه سازد؛ و سوم آنکه نادان را دانا گرداند." بزرگ ترین فضیلت تقواست، و بلافاصله پس از آن، شرف و درستی در کردار و گفتار است. در میان پارسیها رباخواری رایج نبوده، ولی باز پس دادن وام را امر واجب و مقدسی می شمردند.
در شریعت اوستا (مانند شریعت یهود) بدترین همه ی گناهان کفر و الحاد بود. از روی تنبیه های سختی که درباره ی ملحدان اجرا می شد، می توان حدس زد که شک در دین در میان پارسیان وجود داشته است؛ کسانی را که از دین باز می گشتند بدون درنگ اعدام می کردند.
بخشندگی و مهربانی، که پروردگار همه را به آن فرمان داده بود، عملا شامل حال کفار، یعنی بیگانگان، نمی شد، چه آنان گروه پس افتاده ای از مردم تصور می شدند که اهورمزدا تنها محبت سرزمین خودشان را به دلشان انداخته بود تا از هجوم و حمله ی بر ایران زمین غافل بمانند. به گفته ی هرودوت، پارسیان خود را از هر جهت بهتر و والاتر از همه ی مردم روی زمین می دانستند؛ چنان باور داشتند که ملتهای دیگر به آن اندازه به کمال نزدیک ترند که مرز و بوم ایشان از لحاظ جغرافیایی به سرزمین پارس نزدیک تر باشد، و "بدترین مردم کسانی هستند که از پارس دورترند." چون دینداری و تقوا بزرگترین فضیلت بود، نخستین وظیفه ی آدمی در زندگی آن بود که خدا را بپرستد و تطهیر و قربانی کند و نماز بگزارد.
در دین زردشتی روا نبود که معبد بسازند یا بت بتراشند. باید قبول کنیم که علمای دین زردشتی در وضع قواعد و اصول دین خود مهارت فراوان داشته اند. به طور کلی، باید گفت که دین زردشتی دینی عالی بود که، نسبت به سایر دینهای معاصر، با خود کمتر جنبه ی جنگ طلبی و خونخواری و بت پرستی و خرافه جویی داشت، و به همین جهت روا نبود که به این زودی از جهان برافتد.»
ویل دورانت در ادامه می فرماید: «بر خلاف آنچه از خواندن تاریخ آمیخته به خون و آهن این قوم به نظر می رسد، باید گفت که اخلاق و رفتارشان این اندازه سختی و خشونت نداشته است. پارسیها در سخن گفته صریح و در دوستی استوار و مهمان نواز و بخشنده بودند. و بر رعایت آداب معاشرت، مواظبت داشتند. چون دو نفر، که از حیث رتبه با یکدیگر برابر بودند، به هم می رسیدند، یکدیگر را می بوسیدند، و اگر کسی به شخصی بلند مرتبه تر از خود برمی خورد، پشت دوتا می کرد و به او احترام می گذاشت. در مقابل اشخاص کوچکتر گونه ی خود را برای بوسیدن پیش می آوردند؛ برای مردم متعارفی، تواضع مختصری کافی بود. چیز خوردن در کنار راه را سخت ناپسند داشتند، بینی گرفتن و آب دهن انداختن در مقابل دیگران را بد می دانستند. تا زمان خشیار شاه، در خوردن و نوشیدن سادگی فراوان داشتند، و جز یکبار در روز خوراک نمی خوردند و جز آب خالص چیز دیگری نمی نوشیدند. پاکیزگی را، پس از زندگی، بزرگ ترین نعمت می دانستند، و چنان می پنداشتند که کار نیکو چون از دست ناپاک سرزند ارزشی ندارد، "چه انسان، اگر در برانداختن فساد (میکروبها؟) قیام نکند، فرشتگان در جسم او منزل نخواهند کرد."
کسانی را که سبب پراکنده شدن بیماریهای واگیردار می شدند سخت کیفر می دادند. در جشنها، همه ی مردم با لباسهای پاک سفیدی حاضر می شدند. در شریعت او، مانند دو شریعت برهمایی و موسوی، آداب و رسوم تطهیر و جلوگیری از پلیدی بسیار بود. در کتاب مقدس زردشت، فصلهای مطولی است که همه از قواعد مخصوص پاکی جسم و جان بحث می کند. در آن کتاب آمده است که چیدن ناخن و مو، و نفس کشیدن از دهان، همه، پلیدی است، و ایرانی فرزانه باید از آنها پرهیز کند. مگر اینکه قبلا آنها را پاک کرده باشند.»

اخلاق جنسی پارسیان

کیفر گناهان جسمانی در شریعت زردشت، مانند شریعت یهودی، بسیار سخت بود. استمنای با دست را با شلاق زدن مجازات می کردند؛ کیفر لواط و زنا آن بود که زن یا مردی را که مرتکب چنین گونه اعمال می شدند «بکشند، زیرا از مار خزنده و گرگ زوزه کش بیشتر مستحق کشتن هستند.» از آنچه هم اکنون از نوشته های هرودوت نقل می کنیم معلوم می شود که، بنابر معهود، میان گفتار و کردار تفاوت بوده است؛ گفته ی هرودوت چنین است: «پارسیان ربودن زنان را، به وسیله ی زور و قدرت، کار ناپاکان و بدان می دانند؛ ولی در فکر انتقام برآمدن، پس از ربوده شدن زنی، کار احمقان است؛ و آنان را از یاد بردن کار فرزانگان، چه واضح است که اگر خود زنان به این کار مایل نباشند، هرگز کسی نمی تواند آنان را برباید.»
در جای دیگر می گوید: «پارسیان امرد بازی (هم جنس بازی مردان) را از یونانیان آموخته اند»؛ اگرچه نمی شود به آنچه این خبرنگار عجیب آورده اعتماد کرد، از سرزنشهای سختی که «اوستا» درباره عمل لواط می کند، تا حدی گفته هرودوت تأیید می شود؛ «اوستا در چند جا تکرار می کند که این گناه زشت قابل آمرزش نیست و هیچ چیز آن را پاک نمی کند.» البته شریعت زردشت چنان نبود که بی شوهر ماندن دوشیزگان و زن نگرفتن پسران عزب را تشویق کند. ولی تعدد زوجات و اختیار کردن هم خوابگان و کنیزکان مجاز شمرده می شد؛ و این از آن جهت بود که در یک اجتماع، که اساس آن بر سپاهیگری و نیروی انتظامی قرار دارد، احتیاج به آن هست که هر چه ممکن است تعداد فرزندان زیادتر شود.
«اوستا» در این باره چنین می گوید: «مردی که زن دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد، و مردی که خانواده ای را سرپرستی می کند بر آن که خانواده ندارد فضیلت دارد، و مردی که پسران فراوان دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد، و مردی که خانواده ای را سرپرستی می کند بر آن که خانواده ندارد فضیلت دارد، و مردی که پسران فراوان دارد بر آن که چنین نیست فضیلت دارد، و ثروتمند برتر از مردی است که ثروت ندارد.» اینها هم مقیاسهایی است که مقام اجتماعی متعارف میان ملتهای مختلف را تعیین می کند. خانواده در نظر آنان مقدس ترین سازمان اجتماع به شمار می رفت. زردشت از اهورا پرسیده بود که: «ای مقدس دادار گیتی جسمانی، آیا دوم خوش ترین جای زمین کجاست؟ پس اهورمزدا گفت:... هر آینه جایی که مرد مقدس خانه ای بسازد که دارای آتش و گاو و گوسفند و زن و فرزند و اهل بسیار باشد. پس از آن، گاو و گوسفند بسیار و آرد بسیار و علف بسیار و سگ بسیار و زنان بسیار و بچه های بسیار و آتش بسیار و اسباب زندگی خوب بسیار باشد.»
حیوان، و مخصوصا سگ، جزء لایتجزای خانواده به شمار می رفت؛ همان گونه که در قسمت آخر ده فرمان موسی نیز چنین بود. اگر جانوری آبستن بود و جایی نداشت، بر نزدیک ترین خانه واجب بود که از آن پرستاری کند. اگر کسی خوراک فاسد یا بسیار داغ به سگی می خورانید. به او کیفر سخت می دادند، هر کس «ماده سگی را، که سه سگ با او نزدیکی کرده بود، می زد» با هزار و چهارصد تازیانه مجازات می شد. گاو نر را، به واسطه ی قوه ی بارور کردن فراوانی که داشت، احترام می کردند، و برای ماده گاو دعاها و قربانیهای خاص داشتند. چون فرزندان به سن رشد می رسیدند، پدرانشان اسباب کار زناشویی ایشان را فراهم می ساختند، دامنه ی انتخاب همسر وسیع بود، زیرا چنان که روایت شده ازدواج میان خواهر و برادر، پدر و دختر، و مادر و پسر معمول بوده است.
کنیزک و هم خوابه گرفتن عنوان تجملی داشت که تنها مخصوص ثروتمندان بود. اعیان و اشراف، چون برای جنگ به راه می افتادند، پیوسته دسته ای از این هم خوابگان با خود همراه می بردند. شماره ی کنیزکان حرم شاهی را، در دوره های متأخر شاهنشاهی، میان 329 و 360 گفته اند. چه در آن زمان عادت بر این جاری شده بود که، جز در مورد زنان بسیار زیبا، هیچ زنی از زنان حرم دوبار همخوابه ی شاهنشاه نمی شد. در زمان زردشت پیغمبر، زنان، همان گونه که عادت پیشینیان بود، با کمال آزادی، در میان مردم آمد و شد می کردند، صاحب ملک و زمین می شدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند و می توانستند، مانند اغلب زنان روزگار حاضر، به نام شوهر، یا به وکالت از طرف وی، به کارهای مربوط به او رسیدگی کنند.
پس از داریوش، مقام زن، مخصوصا در میان طبقه ثروتمندان، تنزل پیدا کرد. زنان فقیر، چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند. آزادی خود را حفظ کردند، ولی، در مورد زنان دیگر، گوشه نشینی زمان حیض، که برایشان واجب بود، رفته رفته ادامه پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعی ایشان را فرا گرفت، و این امر، خود، مبنای «پرده پوشی» در میان مسلمانان به شمار می رود. زنان طبقات بالای اجتماع جرئت آن نداشتند که، جز در تخت روان روپوشدار، از خانه بیرون بیایند؛ هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش کنند، زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، ولو پدر یا برادرشان باشد، ببینند.
در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده، هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد. کنیزکان آزادی بیشتری داشتند، چه لازم بود از مهمانان خواجه خود پذیرایی کنند. زنان حرم شاهی، حتی در دوره های اخیر نیز، در دربار تسلط فراوان داشتند، و در کنکاش کردن، با خواجه سرایان، و در طرح ریزی وسایل شکنجه، با شاهان رقابت می کردند. فرزند داشتن نیز، مانند ازدواج، از موجبات بزرگی و آبرومندی بود. پسران برای پدران خود سود اقتصادی داشتند و در جنگها به کار شاهنشاه می خوردند، ولی دختران طرف توجه نبودند، چه به خانه ای، جز خانواده ی خود، می رفتند و کسانی، جز پدرانشان، از ایشان بهره مند می شدند.
از گفته های ایرانیان قدیم در این باره یکی این است که: «پدران از خدا مسئلت نمی کنند که دختری به ایشان روزی کند، و فرشتگان دختران را از نعمتهایی که خدا به آدمی بخشیده به شمار نمی آوردند.» شاهنشاه هر سال برای پدرانی که پسران متعدد داشتند هدایایی می فرستاد تو گویی بهای خون آن فرزندان را از پیش می پرداخت. زنان شوهردار یا دوشیزگانی را که از راه زنا باردار می شدند و درصدد سقط جنین بر نمی آمدند، ممکن بود ببخشند؛ چه بچه انداختن در نظر ایشان بدترین گناه بود و مجازات اعدام داشت.
در یکی از تفسیرهای زردشتی قدیم، به نام «بندهشن»، وسایل جلوگیری از باردار شدن ذکر شده، ولی مردم را از توسل به آنها به حذر داشته است؛ از جمله مطالبی که در آن کتاب آمده یکی این است: «درباره ی امر توالد و تناسل در کتاب مقدس چنین آمده است که چون زن از حیض پاک شود، تا ده شبانه روز آماده ی آن است که، چون با مردی نزدیکی کند، باردار شود. فرزندان تا سن پنج سالگی به اختیار مادر، و از پنج تا هفت سالگی تحت سرپرستی پدر بودند، و در این سن به مدرسه داخل می شدند. تعلیم و تربیت غالبا منحصر به فرزندان اعیان و ثروتمندان بود. و این کار معمولا به وسیله ی کاهنان صورت می گرفت. یکی از اصول رایج آن بود که محل مدرسه نزدیک بازار نباشد، تا دروغ و دشنام و تزویری که در آنجا رایج است مایه ی تباهی حال کودکان نشود.»
کتابهای درسی، «اوستا» و شرحهای آن بود؛ مواد درسی شامل مسائل دینی و طب و حقوق می شد؛ درس را از راه سپردن به حافظه فرا می گرفتند، و بندهای طویل را از بر می کردند و مکرر می خواندند. پسران طبقات پایین اجتماع دردسر درس خواندن نداشتند و تنها سه چیز را می آموختند: اسب سواری، تیراندازی، و راستگویی. تعلیمات عالی تا سن بیست یا بیست و چهار سالگی ادامه می یافت، و به بعضی از فرزندان اشراف تعلیمات مخصوصی می دادند که برای فرمانداری استانها و تصدی مشاغل دولتی مهیا شوند؛ ولی آنچه برای همه مشترک بود فراگرفتن فنون جنگ بود. زندگی دانشجویان در مدارس عالی بسیار دشوار بود: شاگردان صبح زود بیدار می شدند، مسافت زیادی را می دویدند، بر اسبان سرکش سوار می شدند و به سرعت می تاختند؛ دیگر از کارهای این مدارس شناوری، شکار جانوران، دنبال کردن دزدان، کشاورزی و درختکاری، و طی کردن مسافتهای درازی در گرمای شدید تابستان یا سرمای جانگزای زمستان بود؛ آنان را چنان پرورش می دادند که بتوانند تغییرات و سختیهای اقلیم را نیکو تحمل کنند و با خوراک خشن ساده بسازند و، بی آنکه سلاح و لباسشان تر شود، از رودخانه ها بگذرند. این گونه تعلیمات بوده است که، در لحظاتی که فردریش نیچه می توانست تنوع و درخشندگی فرهنگ و تمدن یونان قدیم را فراموش کند، اسباب سرور خاطر او را فراهم می آورد.


منابع :

  1. فرهنگ مهر- دیدی نواز دینی کهن- چاپ چهارم 1381- چاپ دیبا

  2. آسموسن، ج. پ- اصول و عقاید و اعتقادات دیانت زرتشتی- ترجمه فریدون وهمن- تهران- بنیاد فرهنگ ایران- بی تا

  3. ابراهیم پور داود- گات ها کهن ترین بخش اوستا- 1378- انتشارات اساطیر

  4. رابرت هیوم- ادیان زنده جهان- ترجمه دکتر عبدالرحیم گواهی- دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ یازدهم 1382

  5. گئو ویدن گرن- دینهای ایران باستان- ترجمه منوچهر فرهنگ- تهران انتشارات آگاهان دیده 1377

  6. ماریان موله- ایران باستان- ترجمه دکتر ژاله آموزگار- انتشارات توس- تهران 1377

  7. مقاله آرای دینی و فلسفی زرتشت به روایت فرهنگ مهر و مقاله ظهور زرتشت به روایت ویل دورانت- کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه ایرانیان

  8. جان. بی.ناس- تاریخ جامع ادیان- مترجم علی اصغر حکمت

  9. جان. ر. هینلز- راهنمای ادیان زنده- ترجمه دکتر عبد الرحیم گواهی- جلد 1

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/113510