زندگی بودا بنیانگذار دین بودایی (سالهای 560 تا 480 پیش از میلاد)
در کتب شرعی دین بودایی اطلاعات مختصری راجع به شرح حال رهبر این دین وجود دارد، هرچند هرگز کوشش نشده تا بیوگرافی کاملی از وی به دست داده شود. داستانها و اشعاری که بعدها سروده شده اند روایات جالبی را بیان می کنند؛ به عنوان مثال رویای مادر بودا که از طریقی غیربشری حامله شده، و یا تولد مافوق طبیعی او از یک ملکه در سن چهل و پنج سالگی. «فرزند وی برای رفاه جهان متولد شد، بدون مریضی و بدون درد. بدین ترتیب تولد او معجزه آسا بود» ظهور او با عجایب بسیار همراه بود. یکی از مقدسین دین هندویی پیش بینی کرد که این کودک در بزرگی فرد بسیار مشهوری می شود. «هنگامی که در سال 1896 میلادی دکتر فوهرر از انجمن مطالعات باستان شناسی انگلیس توانست کتیبه ای را که بر روی یک ستون سنگی توسط آشوکا پادشاه مشهور، که خود به مذهب بودا گرویده بود، نوشته شده و در کاپیلاواستو محل تولد بودا، حدود 250 سال پیش از میلاد مسیح نصب شده بود از زیر خاک بیرون آورد، هرگونه تردید در مورد وجود تاریخی بنیانگذار دین بودایی از میان رفت».
1. شاهزاده جوان در قصر (سنین 1 تا 29 سالگی)
نام اصلی بودا به زبان سانسکریت، گائوتاما و به زبان پالی کوتاما بود. وی به عنوان تنها پسر و وارث راجه ثروتمند هندوی طایفه ساکیا در شهر کاپیلاوستوا، حدود 100 میلی شمال بنارس، متولد شده و در محیطی مجلل پرورش یافت. سیدارته گوتمه، یا «بودا»، با طالس، انکسیماندر، فیثاغورث و لائودزه (فیلسوف چینی)، همزمان بود، و شاید در 563 پ. م به جهان آمده باشد. این تاریخ را از گزارشهای زندگانی امپراطور هند، آشوکا که کم یا بیش دست نخورده مانده حساب کرده اند. بنابر یک تاریخ تقویم سیلانی، آشوکا 218 سال پس از مرگ بودای هشتاد ساله تاجگذاری کرد، بنابراین گوتمه در 624 پ. م. زاییده شده و در 544 پ. م. درگذشته است. پادشاه برای بودای آینده پرستارهای مختلف استخدام کرده بود، زنانی با چهره های مناسب و بدون هیچ گونه لکه عیبی. بدین ترتیب بودای آینده شروع به رشد کرد، در حالی که توسط ملتزمین بی شماری احاطه شده و در شکوه عظیمی به سر می برد. در سن 16 سالگی پدرش برای شاهزاده جوان سه قصر ساخت. «وی در لذت حاصل از شکوه و جلالی عظیم زندگی می کرد، به طوری که هر فصل در یکی از این سه قصر به سر می برد». وی در سن 19 سالگی با یکی از شاهزاده های استان مجاور ازدواج کرد، اما به مدت ده سال صاحب اولاد نشد.
2. افسانه ها درباره تولد بودا چه می گویند؟
در افسانه ها آمده است که پیش از آنکه بودا در این جهان ظاهر شود، «بودی ستوه» ای (بودای بالقوه)، بوده است که در آسمان معروف «توشیته» می زیسته است. خدایان او را مأمور ساختند تا ظاهر شود و بر گسستن زنجیر اسارت همت بگمارد. بودای آینده پدر و مادر و خانواده ی نجیبی را که می بایستی در آن به دنیا آید و بزرگ شود برگزید. مادر آینده او «مهامایا» همسر پادشاه «شاکیاها» شبی به خواب دید که فیل سفید و باشکوهی از آسمان پایین آمده و در بطنش جای گرفته است. منجمین شاه در تعبیر این رؤیا متفق اراء گفتند که ملکه، فرزندی در بطن دارد که یا به مقام فرمانروایی جهان خواهد رسید و یا خانه و دنیا را ترک گفته و بودا خواهد شد. بنابر همان نوشته های کانون پالی، مایا مادر سیدارته از خانه ی شوهرش در کپیله وتو به راه افتاد تا فرزندی را که در شکم داشت در میان خانواده خود به جهان آورد. اما بین راه دردش گرفت و در نزدیک روستای لومبینی پسری زایید. مادر و نوزاد را به کپیله وتو باز گرداندند و یک هفته پس از آن مادر در آنجا درگذشت. سودودنه، پدر نوزاد، پسرش را به مهاپجاپتی می سپارد. این زن که نوزاد را با محبت بزرگ کرده، خواهر همسر از دست رفته ی سودودنه است که خود اکنون همسر او شده است. نام خانواده ی بودای آینده، گوتمه است، از طایفه ی سکیه، و از طبقه جنگاوران. سودودنه، زمیندار بزرگ، در زمان تولد پسرش فرمانروای قلمروی در سرزمین کوسله بود. سیدراته به روزگار جوانی فارغ از غم نان بود. منطقه ی پیرامون کپیلهوتو حاصلخیز بوده، به خصوص برای شالی، و برای ساکنانش زندگی خوبی فراهم می کرد. چشم اندازش نیز افسون کننده است. در حالی که جای جای دسته های پراکنده ی درختان بر دشت پوشیده از کشتزار سایه می گسترد.
تربیت سیدارته، که گویا شامل خواندن و نوشتن نبود، موافق سنت طبقه بزرگان هند باستان بود. در شانزده سالگی ازدواج کرد و در بیست و نه سالگی صاحب پسری به نام راهوله شد. در همان سال حالش از بنیاد دگرگون شد که او خود بعدها آن را برای رهروانش چنین باز می گوید: «پیش از این من نیز، که خود دستخوش تولد بودم، چیزی را می جستم که آن نیز خود دستخوش تولد، دستخوش پیری، و بیماری، مرگ، اندوه، و آلودگی بود، درست چیزی را می جستم که خود دستخوش این چیزها بود. سپس دریافتم که من، که دستخوش این چیزها هستم چرا باید درست چیزی را جستجو کنم که آن نیز خود دستخوش این چیزها است؟ آیا من، پس از آنکه رنج را در تولدو چیزهای دیگر شناختم، نباید (چیزی را) جستجو کنم که زاییده نشده، بدون پیری، بدون بیماری، بی مرگ، بی اندوه، نیالوده، و بی برتر است، یعنی «نیروانه» را؟ اندکی پس از آن، من که جوان بودم، موی سر و ریشم را ستردم و جامه های زرد پوشیدم، و به خلاف رضای پدر و مادر اشکبارم، از خانه به بی خانگی رفتم». همچنین می گوید که شاگرد آموزگاری شد. چیزی نگذشت که تعلیم اومه را فهمید، اما دریافت که این تعلیم او را به رهایی نمی برد. با آموزگار دومش نیز چنین تجربه ای داشت. پس، از او نیز رو گرداند و پرسه گردی آغاز کرد.
افسانه ها و اسطوره ها درباره زندگی بودا
شبه قاره هند که امروز شامل کشورهای «هند، پاکستان، بنگلادش و...» می شود سرزمین پهناور است که در جنوب آسیا قرار گرفته و از سه سمت جنوب، جنوب غربی و جنوب شرقی توسط اقیانوس هند، احاطه گشته است. این سرزمین از سمت شمال شرقی و شمال توسط کوههای هیمالیا و از سمت شمال غربی توسط کوه های هندوکش و سلیمان از فلات های تبت، پامیر و ایران جدا شده است. اولین تمدن بزرگی که در شبه قاره هند شناخته شده، تمدن «ایندوس» است که در دره سند (پاکستان امروزی) به وجود آمد. این تمدن از 2500 سال قبل از میلاد آغاز و تا 1500 قبل از میلاد که در اثر هجوم اقوام آریایی از بین رفت، ادامه داشته است. آریایی های مهاجم تنها بعد از گذشت نزدیک به هزار سال از هجومشان به هند و از بین بردن تمدن ایندوس، توانستند تمدنی جدید در این سرزمین بنا نهند. یعنی حدود شش قرن قبل از میلاد کشورها و راجه نشین های کوچکی در شمال هند به وجود آمدند که نژاد آریایی داشتند و آیین هندو دین رسمی آنان به شمار می آمد. در این منطقه یعنی دامنه های جنوبی رشته کوههای هیمالیا نزدیک منطقه ای که اکنون میان نپال و هند می باشد کشور کوچکی وجود داشت که ساکنان آن را «ساکیا» می نامیدند و پایتخت آن شهری به نام «کاپیلا واستو» بود که در برخی منابع آن را «کپله وتو» تلفظ کرده اند. در جنوب این پادشاهی کشور «کسالا» قرار داشت و در آن سوی کسالا در ایالت بیهار هندوستان امروز و منطقة راجگیر کشور «ماکادا» واقع شده بود. در سمت شرق نیز سرزمین «کلیا» قرار داشت. نام حاکم و پادشاه شهر کاپیلا واستو، «سوددنه» بود و همسرش به نام «مهامایا» نیز دختر پادشاه سرزمین «کلیا» بود که گویا با همدیگر علاوه بر رابطة سببی، رابطة نسبی نیز داشتند. به هر صورت، این پادشاه از همسرش «مهامایا» در سال 563 قبل از میلاد صاحب پسری شد که نامش را «سیدارتا» گذاشتند. بنابر گزارش های آمیخته با افسانه که به دست ما رسیده به هنگام تولد این فرزند، برهمن ها، پیش گویی کردن که وی اگر «بی خان و مانی» را در پیش نگیرد، امپراطور بزرگی خواهد شد، ولی اگر چهار نشانه یعنی «پیری، مریضی، مرگ و مرتاض» را ببیند، ترک خان و مان کرده و «بودا» خواهد شد. پادشاه برای جلوگیری از این اتفاق سه کاخ باشکوه بنا کرد که هر یک از آنها در فصل های زمستان، تابستان و فصل باران مورد استفاده فرزندش قرار گیرد و سعی شود او را چنان غرق لذت ها و نعمت های دنیوی کند که وی از مرگ، مرض و پیری و مرتاضان بی خبر بماند، ولی چنان شد که سیدارتا در طی گردش های خود روزی با شخص پیر و روز دیگر با شخص مریض و روز سوم با یک مرده رو برو شد و در نهایت بعد از دیدن یک مرتاض که گفته بود به دلیل ترک نعمت های دنیوی و پیشه کردن ریاضت، مرتاض نامیده شده، تصمیم گرفت کاخ سلطنتی، پدر، همسر و فرزند هفت روزه اش را ترک کرده به ریاضت بپردازد. در آن زمان که سیدارتا ترک خان و مان کرد، آیین غالب بر شبه جزیرة هند، آیین هندوئیسم بود که اساس آن را اعتقاد به خدایان متعدد که در دوره های مختلف ظهور یافته بودند تشکیل می داد و ریاضت یکی از راه های نجات و رستگاری به شمار می رفت. سیدارتا نیز در پی یافتن راهی برای رهایی از مرض، پیری و مرگ به دنیال برهمنان رفت و برهمنی به نام «آلاره کالامه» را به عنوان استاد انتخاب نمود ولی بعد از مدتی از این استاد جدا شده به نزد «اودکه» پسر «رامه» شتافت، لکن در آنجا نیز دوام نیاورد و خود آغاز به ریاضت کرده شش سال به ریاضت پرداخت. در پایان این شش سال دریافت که ریاضت، وی را به مقصود نخواهد رساند. پس هنگامی که از وصول به حقیقت از طریق ریاضت نا امید شد، ریاضت را کنار گذاشت و به تامل و تفکر و مراقبت معنوی روی آورد. این مرحله از زندگی وی نیز شش سال طول کشید. بعد از هفت هفته توقف زیر درختی که بعدا درخت بیداری نامیده شده به حقیقت دست یافت و به مقام «بودا» بودن رسید.
3. بیداری عظیم در سن 29 سالگی
روزی شاهزاده گواتما، که برای تفریح بیرون رفته بود، از دیدن چهار منظره به شدت تحت تاثیر قرار گرفت، پیرمردی بسیار شکسته، مریضی درمانده، جنازه یک مرده و در آخر زاهد مذهبی آرامی که از هیچ غم و غصه ای در تشویش نبود. وی از این فکر که روزی خودش و همه افراد بشر به پیری، بیماری و مرگ دچار خواهند شد، مضطرب و پریشان خاطر شده و اعتقاد پیدا کرد تنها از طریق جستجو و فداکار توام با ثبات قدم می توان به آرامشی ظفرمندانه دست یافت. بنابراین، به رغم میل شدید، از زن و فرزند تازه تولد یافته، میراث و تاج و تخت پدر کناره گیری کرد و با تراشیدن موی سر لباس راهب ها را پوشید.
4. در جستجوی رستگاری 29 تا 35 سالگی
بودا مرام خود را با حل مسئله گسترده رنج و عذاب شروع کرد. وی برای این منظور از قابل قبول ترین روش دین هندویی جهت رستگاری، یعنی تامل و اندیشه فلسفی در مورد رابطه فرد انسانی با هستی متعال، تبعیت کرد: «با این وجود او از باتلاق رنج و گرفتاری بیرون نیامد». پس از آن به ریاضتهای سخت جسمانی پرداخت، راهی که پیروان دین جاینی برای رستگاری توصیه می کردند. «او هر روز با یک دانه کنجد و یا برنج زندگی می کرد. اکنون مدت شش سال بود ک آن وجود بزرگ بدین گونه در زهد و ریاضت کشی بسر می برد، ولی مثل این بود ه وقت خود را صرف گره زدن هوا کرده باشد».
5. تنویر و اشراق عظیم در سن 35 سالگی
سیدارته در جریان پرسه گردی، جایی یافت در خور ریاضت کشیدن. آنجا، اقامت کرد تا به ریاضتی بسیار سخت تن در دهد. شش سال ریاضت کشید، به تمرین های دشوار تنفس دست زد و به بادامی بساخت. پنج مرتاض بر او گرد آمدند به این امید که «چون گوتمه «حقیقت » (ذمه)، را یافت، برایشان روشن خواهد کرد». سیدارته چون دریافت که از این خودآزاری راهی به رهایی نمی برد، از ریاضت دست کشید و بار دیگر غذای مناسبی خورد. پس، آن پنج مرتاض، مرتدش خواندند و ترکش کردند. یک شب که بودا ساکت و تنها در تاملات خویش فرورفته بود، در حالی که چهار زانو زیر یک درخت بو نشسته بود به یک تجزیه و تجلیل ساده روان شناختی درباره علت شر و نحوه پیروزی بر آن دست یافت. در زیر آن درخت از روی روش به تفکر پرداخت، و با چشم جانش در لابه لای سرشت هستی نگریست. زندگانیهای پیشینش را به یاد آورد، از میان قانون دوباره زاییده شدن، که نتیجه ی کرمه هاست دید و دریافت که این رنج است، این خاستگاه رنج است، این فرونشاندن رنج است و این راه فرونشاندن رنج است. او به این بینش رسید که «رهایی من از رنج لرزش پذیر نیست، این فرجامین تولد است، دیگر، برای من وجود دوباره ای در کار نیست». درآن لحظه، که بنابر سنت شب چهاردهم ماه ویساکهی سال 528 پیش از میلاد بود، سیدارته گوتمه به روشنی، یعنی به اشراق، رسید و بودا، یعنی روشن و بیدار شد. در آن زمان سی وپنج ساله بود. (ادامه دارد..).