افکار انسانهای نخستین (دوره پارینه‌ سنگی)

پیدایش نخستین عوامل دین
از این اندیشه ها و مشتی اندیشه های همانند آنها، نخستین عوامل دین پدیدار شد. هر چه دامنه ی زبان گسترده تر می شد، بیشتر امکان شدت یافتن و تکمیل سنت ها و تابوها و تشریفات پیدا می آمد. هیچ نژاد وحشی امروزه وجود ندارد که در دامی از چنین سنت هایی، گرفتار نیامده باشد.

ستارگان و فصل ها
با آمدن گله داری و به چرا بردن چهارپایان تجربه های شگرفی بهره آدمیان شد. آنچه تاکنون شایان توجه نبود اهمیت یافت. نوسنگیان بیابانگرد بودند و تنها به تلاش روزانه برای یافتن خوراک همچون شکارگران پیشین قناعت نمی کردند. ایشان شبان بودند و با یافتن جهات و انواع پدیده های زمین آشنا. شب ها و روزها گله ها را نگهبانی می کردند. روزها خورشید و شبها ستارگان راهنمای راهپیمایی ایشان بود. پس از گذشت سالیان دراز دریافتند که ستارگان از خورشید راهنمایانی ثابت تر و بهتر هستند. ایشان بعضی ستارگان تک و بعضی منظومه های ستارگان را درنظر می گرفتند. از لحاظ این مردم کهن، همه آنچه به نظرشان می آمد شخصیتی داشت. هر ستاره ای خود شخصیتی بود. که با چشمی درخشان و پروقار و مطمئن به آنان می نگریست. هر شب در آسمان پدیدار می شد و آنان را همچون قبیله، یاری می کرد. شخم زدن و تخم کاشتن موجب شد که آدمیان به فصل ها توجه بیشتری کنند. ستارگان خاصی در آسمان به هنگام تخم افشانی پدیدار می شدند. یک ستاره ی مشخص هر شب تا جای معینی از آسمان مثلا قله ی کوهی یا چیزی مانند آن بالا می رفت. بی گمان این هشداری خاموش و زیبا بود. باید در نظر داشت که کشاورزی ابتداء در مناطق نزدیک به استوا آغاز شد. در آنجا ستارگان، با تابناکی و شکوه فراوان (آن چنان که در دیگر مناطق) نیست. فصلها با برف و طوفان آن چنان که در مناطق شمال هست مشخص نمی شوند. پس شناختن وقت باران و سیل نیز دشوار بود در صورتی که ستارگان در این راه راهنمای خوبی بودند.

شمارش و نکوداشت 12 و نحوست 13
نوسنگیان به شمار کردن خو می گرفتند و برای اعداد اهمیت و شأنی قائل می شدند. بعضی زبانهای وحشیان تنها تا پنج شماره دارد و بعضی دیگر حتی دو شماره بیشتر ندارد. اما نوسنگیان در سرزمین های اصلی خویش یعنی آسیا و آفریقا بیشتر از نوسنگیان اروپا شماره داشتند و اموال خویش را حساب می کردند. اینک اینان مهره هایی برای شمارش به کار می بردند و با شگفت به تثلیت عدد سه و تربیع چهار می نگریستند و می پرسیدند چگونه است که دوازده این گونه آسان قابل تقسیم است و سیزده چنین نیست. پس عدد دوازده عدد خوش یمنی شد و با آن بسیار خو گرفتند و سیزده عددی رانده شده و نحس گشت. شاید زمان را با ماه تمام و ماه شب اول محاسبه می کردند. پرتو ماه برای گله داران که دیگر تنها به شکار جانوران گله نمی پرداختند، بلکه آنها را نگهبانی و توجه می کردند بسیار مهم بود. پرتو ماه شاید زمان عشق بازی آنان را نیز تعیین می کرد. همچنان که شاید نیاکان آنان نیز چنین می کردند. اما از فزونی یافتن کار شاید زمستان را نمی توانستند پیش بینی کنند و فرا رسیدن سرما ایشان را غافلگیر می کرد. نوسنگیان یقین داشتند که زمستان در پیش است و علوفه و غلات انبار می کردند. می بایستی زمان تخم افشانی را تعیین کنند، والا کشت نابود می گشت. در کهن ترین آثار، گاه شماری با ماه و نسلهای بشری بیان شده است. چون کشاورزی رونق گرفت سازگار کردن ماههای قمری با سال خورشیدی کاری دشوار شد و آثار آن اکنون در تقویم ما پیدا است. اعیاد دینی ما سال به سال جا عوض می کند که چندان دلپسند نیست. گاهی بسیار زودتر فرا می رسد و موجب ناراحتی است و گاهی دیر می آید؛ زیرا که آن را بر اساس ماه قمری گذاشته اند.

آن سوی دره چیست؟
هنگامی که آدمیان از روی برنامه ای خاص با چارپایان و مایملک خود به مهاجرت و کوچ کردن پرداختند به جاهایی دست یافتند که ندیده بودند و از خود می پرسیدند که آن سوتر چیست و کجاست؟ و چون در دره ای بار می افکندند و جا خوش می کردند با یاد آوردن چگونگی رسیدن به آن دره از خود می پرسیدند که آنچه در اینجاست از کجا آمده و چگونه آنجا رسیده است؟ می اندیشیدند که آن سوی این دره چیست؟ و خورشید چون غروب می کند کجا می رود و بر فراز ابرها چیست؟

داستان پردازی، افسانه سرایی و اساطیر
دامنه بیان مطالب با افزایش واژه ها گسترش یافت. تصورات ساده ی افراد و اعتقادات سحرآمیز و تابوهای پارینه سنگی از سینه ای به سینه دیگری نقل شد. آدمیان دست به سرودن داستان درباره ی خویش و قبیله ی خویش و تابوها و علت وجودی آنها و گیتی و علت وجودی آنها زدند. اندیشه ای خاص قبیله پدید آمد و سنت شد. هر فرد پارینه سنگی تنها و آزاد و هنرمندتر و همچنین وحشی تر از هر فرد نوسنگی بود. یک فرد نوسنگی فرمانبرداری شد که از خردسالی به او گفته بودند چه بکند و چه نکند. نمی توانست اندیشه هایی از خودش داشته باشد. اندیشه ها به او داده شده و نیروی تازه تلقین بر او فرمانروا بود. تنها با داشتن واژه های بیشتر و با پرداخت بیشتری به کلمات، نیروی فکری افزون نمی شود واژه ها فی نفسه هم نیرومندند و هم خطرناک. واژه های پارینه سنگیان شاید همه از مقوله ی اسم بودند که بی فعل و بی رابطه به کار برده می شدند. یکی از چیزهای مهم درباره ی انسان نوسنگی آن است که احساس آزادی بیان هنری را که خاص پارینه سنگیان بود از دست دادند، در این هنگام کوشش و مهارت و ابزارهای صیقلی شده و سفالهای یکسان، دیده می شود. همکاری در همه ی رشته ها به چشم می خورد، ولی از آفرینش هنری فردی دیگر خبری نیست. آدمیان در آستانه بندگی و اسارت افتادند، آدمیان راهی دراز و پر رنج و دشوار به سوی یک زندگی که هدفش خیر و صلاح جامعه است با فدیه دادن خواهش های نفس آغاز کرده و هنوز هم در همان راه گام می زنند.

تأثیر مارها بر انسان دوره نوسنگی
بعضی چیزها در اساطیر انسانها مکرر آشکار می شود. نوسنگیان نخست تحت تأثیر مارها قرار گرفته بودند و دیگر خورشید را عادی و خالی از چون و چرا نمی دیدند. تقریبا به هر جا که فرهنگ نوسنگی راه یافت ترکیب خورشید و مار در نشانها و پرستش ها نمودار می شد. پرستش بدوی مار گسترش یافت و حتی به سرزمین هایی رسید که دیگر آن جانور چندان اهمیتی در زندگی آدمیان نداشت. اما هنگامی که سرانجام سهمی از رسم و شیوه ی نوسنگی بیابید، خواهید دید که سرزمینی است که در آن مار و پرتو خورشید از مهم ترین عوامل زندگی بوده است.

سرچشمه پیچیده دین
با آغاز کشاورزی اندیشه های نوی در آدمیان پدیدار شد. بستگی دراز مدت میان تخم کاشتن و قربانی کردن را یادآور شدیم. کاشتن مهم ترین عامل اقتصادی گشت و طبیعی است که آن را با درخشان ترین اعمالی که بتوان اندیشید (یعنی کشتن آدمی ) می توان پیوند داد. جیمز فریزر پیشرفت این پیوند را دنبال کرده و در کنار آن به کسانی که به هنگام بذر افشانی قربانی شده و کسانی که عمل قربانی را انجام می دادند (یعنی طبقه ی پاکان و روحانیان ) پرداخته و مراسم دینی وابسته ی آن و برپا کردن جشنی که در آن افراد قبیله از بعضی اندامهای تن قربانی شده می خوردند تا در سودهای قربانی و نزدیک شدن به آن سهیم شوند بررسی کرده است. از اینجا مراسم دینی «قربانی بزرگ در فصل معین» سرچشمه گرفت که هنوز هم انسانها آن را برپا می کنند.

شکل گیری ادیان بدوی
از این عوامل و از سنت ریش سفید و از هیجانهایی که زنان نسبت به مردان دارند و مردان به زنان و از میل به گریز از بیماریهای واگیر و ناپاکی و از گرایش به رسیدن به نیرو و کامیابی از راه سحر و جادو، از سنت قربانی به هنگام بذر افشانی و از اعتقادهایی دیگر از این گونه و اندیشه های درست و نادرست دیگر، چیزی پیچیده و بغرنج پدید آمد و روبه گسترش نهاد و در زندگی مردم رسوخ کرد و آغاز کرد به همبستگی و پیوند فکری و هیجانی همگانی در زندگی و در کار. این چیز را می توان دین نامید. این تنها چیزی ساده و منطقی نبود، بلکه گروهی از اندیشه ها بود در زمینه فرمانروایی بر انسانها و غیر انسانها و خدایان و هر گونه بایستگی ها و نبایستگی ها. دین نیز مانند همه چیزهای طرف دلبستگی آدمیان، روبه رشد گذاشت. بنابر آنچه گفته شد باید آشکار شده باشد که هرگز نیاکان آدمی نمی توانستند تصوری از خدایان دینی داشته باشند. تنها آهسته و به کندی، مغز آدمیان توانست نیرویی برای درک چنین مفهوم بزرگ و پهناوری پیدا کند. دین چیزی است که با واسطه و به واسطه ی همبستگی وهمنشینی انسانها پدید آمده است. خدا را انسانها در گذشته همواره جسته اند و هنوز هم در جستجوی او هستند.

ریشه های عشاء ربانی
جیمز فریزر که پژوهنده ای است گرانمایه در این زمینه بر آن است که عشاء ربانی از سحر و قربانی ریشه گرفته است. گرانت الن (Grant Allen) به پیروی از هربرت اسپنسر (Herbert Spencer) در کتاب تحول اندیشه های مربوط به خدا (Evolution of the Idea of God) اهمیتی برای پرستش پس از مرگ «ریش سفید» قائل شده است. تایلور در کتاب تمدن نخستین توجهی به گرایش مردم روزگار کهن به جاندار بودن همه ی چیزها چه ذی روح و چه غیر ذی روح مبذول می دارد. کراولی در کتاب درخت زندگی، هیجانات و امیال و به خصوص امور جنسی را انگیزه های شدید می پندارد.

شاهان، کاهنان و ساحران
نوسنگیان هنوز از لحاظ فکری ناقص بودند و با مقایسه با آدمیان تحصیل کرده امروزی، سخت دچار ابهام و بی خردی بودند. اندیشه های متناقض و ناسازگار در مغزشان بود که در برابر هم قرار نمی گرفتند، بلکه هر چند گاهی یکی از آنها بر آنان فرمانروا می گشت، بسته به بیمها و امیدها و اعمال ایشان؛ درست مانند شیوه ی فکری یک کودک. اینان تحت تأثیر انگیزه ی لزوم و امکان همکاری و زندگی گروهی، احساس می کردند که به راهنما و دانش نیازمندند. آدمیان برخوردند به اینکه به حمایت و راهبری احتیاج دارند که ایشان را از ناپاکی بزداید. برای ارضای این نیازها مردانی گوناگون از گستاخ گرفته تا خردمند و چاره گر و محیل و بدنهاد از میان مردم برای تصدی سحر و جادو و رهبری روحانی و ریاست و سلطنت برمی خاستند. نباید چنین تصور کرد که ایشان فریبکار و یا غاصب قدرت بودند و مردم دیگر را اغفال می کردند. همه آدمیان در میان هدفهای خویش سرگردانند و صدها خواست، مردم را وا می دارد تا بر دیگران برتری جویند، ولی همه ی این هدفها پست و بد نیستند. ساحران همیشه به سحر خویش و کاهنان نیز به تشریفاتی که اجرا می کنند و رئیسان هم به حقوقی که دارا هستند معتقدند. تاریخ آدمیان از اینجا به بعد تاریخی است کمابیش شامل کوشش کور کورانه ای برای رسیدن به هدفی همگانی آن چنان که همگان بتوانند خوشبخت زندگی کنند و پدید آوردن و پیشرفت یک وظیفه ی عمومی و یک دانش همگانی که با آنها بتوانند به هدف برسند. گونه های فراوانی از این شاهان و کاهنان و ساحران در سراسر جهان در شرایط دوران اخیر پارینه سنگی و نوسنگی برمی خاستند. آدمیان در همه جا در پی یافتن دانش و نیروی فرمانروایی بر سحر بودند. همه جا افراد خواهان آن بودند که یا درستکاری با با نیرنگ فرمانفرمایی و رهبری کنند یا آن وجود سحرآمیزی گردند که پاشیدگی اجتماع را سامان دهند.

قطع اندام انسانی برای دریافت کرامات
یک نتیجه شگفت دورانهای اخیر پارینه سنگی و نوسنگی، همانا قطع کردن اندامی از تن بود. آدمیان دست بردند به بریدن اندامهای خود (از بینی و گوش ها و انگشتان و کندن دندانها و مانند آنها) و انتظار داشتن کراماتی از این راه. هم اکنون بسیاری از کودکان در چنین مرحله ای از اندیشه هستند، بسیاری از دختران در مرحله ای از زندگانی اگر تنها باشند و قیچی در دسترسشان باشد گیسوان خویش را می برند، هیچ جانوری به چنین کاری دست نمی برد.

شگفتی های رفتاری پارینه سنگی ها و نوسنگی ها
سادگی و روشنی و آزادگی نقاشیهای صخره ای پارینه سنگیان بیشتر بر دل جوانان امروزی می نشیند تا حالت اندیشه این نوسنگیان که پر است از ترس از ریش سفیدی که خدای قبیله شده است و غوطه ور است در قربانی کردن برای جلب نظر مساعد و قطع اندامها و سحر و جادو. بی گمان شکارگر گوزن مردی بود گستاخ و پیکارگر و پرهیجان و برای علتی می کشت که بر ما روشن نیست. احتمالا او زیر تأثیر سخنان گوناگون می کشت. وی کسانی را هم که دوست می داشت بر اثر ترس و یا دستور دیگران می کشت. نوسنگیان نه تنها آدمیان را به هنگام تخم افشانی می کشتند شواهدی به دست آمده که نشان می دهد زنان و بندگان را در هنگام به خاک سپردن رئیسان قبیله می کشتند. مردان و زنان و کودکان را هر آن گاه که به سختی می افتادند و خدایان را تشنه می پنداشتند می کشتند. همه این چیزها به عصر مفرغ به میراث رسید. تاکنون شعور اجتماعی به خواب عمیق فرو رفته بود چنان که خواب هم نمی دید. با این حال، پیش از بیدارشدن، کابوس پدیدار شد.

در آستانه 3000 تا 4000 سال قبل از میلاد
آن سوتر از سپیده دم تاریخ (یعنی 3000 تا 4000 سال پیش ) وقتی کوههای ویلتشایر را در تاریک و روشن بامداد تابستان در برابر دیده آوریم خواهیم دید که مشعل های کم سو روشن است. چنین می نماید که گروهی در سنگفرش یک آبادی در حرکتند. در میان ایشان کاهنانی هستند که جامه های شگفت از پوست و شاخ و نقابهای ترسناک پوشیده اند (نه آن چنان کاهنانی که هنرمندان نقاش با جامه ها و ریشهایی می پردازند که بیننده را تحت تأثیر می گیرد) و رئیسانی که پوست پوشیده و به گردن بندهایی که مهره های آنها از دندان است آراسته شده اند و زوبین و تبر بر کف دارند و سر و موهای ایشان را سنجاقهای استخوانی بالا نگاه داشته است و زنهایی که جامه های پوستی و کتانی بر تن دارند و گروهی انبوه از مردم سرکشان و کودکان برهنه به این دسته ای که در حرکت است، نگاه می کنند. ایشان از بسیار جاها گرد آمده اند و در چادرها در سیلبری هیل منزل کرده اند. گونه ای شادی و سرور همه را فرا گرفته است. در میان دسته ی در حرکت تنی چند مشخص و شناخته شده هستند که به خاطر فراوانی محصول آینده، محکوم به مرگ هستند. اینان به قربانگاه پردودی چشم دوخته اند و فرمانبردار و بیچاره گام برمی دارند. چه رنج آور است زندگی انسان. آیا سخن بودا را نباید باور کرد که: «زندگی انسان، تنیده در رنج است »؟


منابع :

  1. اج‌. جی‌. ولز- کتاب خارج از تاریخ- ترجمه‌ مسعود رجب‌نیا

  2. پایگاه اطلاع رسانی کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت- بخش فلسفه یونانیان

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/113952