شرایط توبه در سوره نساء

توبه

توبه یعنی بازگشت انسان به سوی خداوند از کفر و شرک و یا گناهانی که شخص مرتکب آنها شده است. اما محقق شدن توبه دارای شرایطی است. در آیات 17 و 18 سوره مبارکه نساء، به مسئله توبه و برخی از شرایط پذیرش آن اشاره شده است:
«إنما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما* و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى إذا حضر أحدهم الموت قال إنی تبت الآن و لا الذین یموتون و هم کفار أولئک أعتدنا لهم عذابا ألیما؛ توبه تنها براى کسانى است که کار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس به زودى توبه مى کنند، خداوند توبه چنین اشخاصى را مى پذیرد و خدا دانا و حکیم است. و براى کسانى که کارهاى بد را انجام مى دهند و هنگامى که مرگ یکى از آنها فرا برسد مى گوید الان توبه کردم، توبه نیست و نه براى کسانى که در حال کفر از دنیا مى روند، اینها کسانى هستند که عذاب دردناکى براى آنها فراهم کرده ایم.»
کلمه (توبه) به معناى برگشتن است، و در قرآن کریم هم در مورد خداى تعالى آمده و هم در مورد بندگان او هم چنان که در آیه مورد بحث هر دو نوع توبه آمده است توبه خدا به معناى برگشتن خداى تعالى به رحمتش به بنده، و توفیق توبه به بندگان دادن، و توبه بنده عبارت است از ندامت از گناه، و منصرف شدن از اعراض و روگردانى از عبادت، و به طورى که از قرآن کریم فهمیده مى شود همراه است به دو توبه خدا.
چون مؤثر واقع شدن توبه به خاطر وعده اى است که خداى تعالى به بندگانش داده، و بر حسب آن وعده بر ضرر خود و به نفع بندگانش وفاى به آن وعده را بر خود واجب ساخته، در نتیجه بر خود واجب کرده که توبه بندگانش را قبول کند، اما نه به طورى که غیر او چیزى را بر او تکلیف و واجب کرده باشد، حال چه اینکه این غیر را عبارت بدانیم از عقل، بر خدا واجب مى داند که توبه توبه کاران را بپذیرد، و یا نفس الامر بدانیم، و یا واقع، و یا حق، و یا چیز دیگر، چون ساحت خداى عز و جل منزه و مقدس تر از این است که محکوم حکم کسى، یا چیزى واقع شود، بلکه به این معنا است که خداى تعالى به بندگان خود وعده داده که توبه توبه کاران را بپذیرد، و او خلف وعده نمى کند، پس معناى عهده دارى قبول توبه توبه کاران و یا بگو وجوب این عمل بر خدا این است، و نیز همین معنا در هر واجب دیگرى که مى گوییم بر خدا واجب است منظور است.
از ظاهر آیه شریفه بر مى آید که در مقام بیان مساله توبه کردن خدا است، و اینکه هر جا توبه به خدا نسبت داده شود معنایش برگشت خدا با رحمت خود به سوى بنده است، نه اینکه منظور از توبه خدا هم توبه بنده باشد، گو اینکه لازمه توبه خدا، توبه بنده نیز هست، چون وقتى شرایط توبه خداى سبحان تمام باشد، لازمه جدا ناپذیر آن این است که شرایط توبه عبد نیز تمام شود. خداوند در این آیات پاره اى از شرائط توبه را بیان مى کند.

گناه از روی جهالت

1- نخست مى فرماید: «توبه تنها براى آنها است که گناهى را از روى جهالت انجام مى دهند.» اکنون ببینیم منظور از "جهالت" چیست؟ آیا همان جهل و نادانى و بى خبرى از گناه است، و یا عدم آگاهى از اثرات شوم و عواقب دردناک آن مى باشد؟ منظور از این جهل همان معناى لغوى کلمه است، و جهل در لغت مقابل علم است، چیزى که هست از آنجایى که مردم احساس مى کنند که هر عملى که از آنان صادر مى شود از روى علم و اراده شان صادر مى شود، و چون اراده، همواره ناشى از نوعى حب و شوق است، چه اینکه فعل به حسب نظر عقلا فعلى باشد که باید در اجتماع انجام شود، و یا فعلى باشد که از نظر مردم نباید انجام شود. افراد عاقل اقدام به عمل زشت نمى کنند و عملى که نزد عقلا سزاوار نیست انجام نمى دهند، از این رو این درک و اعتقاد برایشان حاصل مى شود که هر کس با انگیزه هواى نفس و دعوت شهوت یا غضب مرتکب این گناهان و اعمال زشت بشود، در حقیقت واقعیت و حقیقت امر بر او پوشیده مانده، و کوران برخاسته در دلش چشم عقلش را که درک کننده خوبى ها و بدى ها است پوشانده، و یا به عبارت کوتاهتر: او را دچار جهل ساخته است.
به همین جهت مردم در عرف و اصطلاح خود چنین کسى را جاهل مى نامند، هر چند که با نظر دقیق و علمى خود این درک نوعى علم است، ولی از آنجایى که علم گنه کار به زشتى گناه، و علت زشتى و مذموم بودن گناه، خاصیت و اثر علم را ندارد، چون او را از وقوع در قبح و زشتی باز نداشت، بنابراین بودن این علم را با نبودش یکسان شمرده اند. پس گنهکار در عرف و اصطلاح مردم جاهل است، آرى مردم حتى یک انسان جوان و کم تجربه را (هر قدر هم باسواد باشد) به خاطر غلبه هوى و هوس جوانى در او، و ظهور عواطف و احساسات دور و درازش جاهل مى خوانند، باز به همین جهت است که مردم را مى بینى که مرتکب کارهاى زشت را اگر از عمل خود شرمسار و از پیروى هوا و هوس و عواطف نابجاى خود خجل نباشد جاهل نمى نامند، بلکه او را معاند و مرتکب عمدى نامیده، و یا عنوانى نظیر اینها به او مى دهند.
امام صادق (ع) فرمودند: «هر گناهى که انسان مرتکب شود اگر چه عالم باشد هنگامى که معصیت پروردگار در دلش خطور مى کند، جاهل است.» خداوند از قول یوسف نقل کرده است که: «هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم جاهلون؛ آیا دانستید هنگامى که جاهل بودید با یوسف و برادرش چه کردید.» (یوسف/ 89) در اینجا به برادران یوسف به واسطه اینکه خواستند معصیت خدا کنند، نسبت جهل داده شده است.
پس با این بیان روشن شد که جهالت در اعمال زشت تنها در صورتى است که مرتکب آن دستخوش کوران هوا و شهوت و غضب شده باشد، و اما در صورتى که به انگیزه عناد با حق مرتکب شده باشد، او را جاهل نمى دانند. در واقع این آیه همان حقیقتى را بیان مى کند که امام سجاد (ع) در دعاى ابوحمزه با توضیح بیشترى بیان فرموده است آنجا که مى گوید: «الهى لم اعصک حین عصیتک و انا بربوبیتک جاحد و لا بامرک مستخف و لا لعقوبتک متعرض و لا لوعیدک متهاون لکن خطیئة عرضت و سولت لى نفسى و غلبنى هواى؛ خداى من هنگامى که به معصیت تو پرداختم اقدام به گناه از راه انکار خداوندیت نکردم و نه به خاطر خفیف شمردن امر تو بود و نه مجازات تو را کم اهمیت گرفتم و نسبت به آن بى اعتنا بودم و نه وعده کیفرت را سبک شمردم بلکه خطایى بود که در برابر من قرار گرفت و نفس اماره، حق را بر من مشتبه کرد و هوى و هوس بر من چیره شد.»
از نشانى هاى این جهل این است که وقتى کوران هاى نامبرده در دل صاحبش فروکش کند، و آتش شهوت یا غضب که او را وادار به ارتکاب گناه کرده بود خاموش گردد، و یا مانعى پیدا شود و نگذارد آن عمل زشت را انجام دهد، و یا در اثر فاصله زمانى زیاد از ارتکاب آن سرد شود، و یا گذشت دوران جوانى و ضعیف شدن قواى بدنى و مزاجش او را متوجه اعمال زشتى که قبلا کرده بسازد، جهالتش زائل گشته عالم مى شود، و نتیجه عالم شدنش این است که، از آنچه کرده و یا مى خواسته بکند پشیمان مى شود.
به خلاف عملى که از روى عناد و عمد و امثال آن صادر شود، که چون علت صادر شدنش طغیان هیچ یک از قوا و عواطف و میلهاى نفسانى نیست، بلکه امرى است که مردم آن را در عرف و اصطلاح خود ناشى از بد ذاتى و خبث طینت و پستى فطرت مى دانند که معلوم است که از بین رفتن طغیان قوا و هوا و هوسها از بین نمى رود، نه سریع و نه کند، بلکه ما دام که صاحبش زنده است این حالت زشت نیز زنده است و هیچگاه صاحبش دستخوش ندامت فورى نمى شود، مگر آنکه خدا بخواهد او را هدایت کند.
بله گاهى مى شود که معاند و لجوج دست از لجاجت و عناد و غلبه خواهى بر حق برداشته، در برابر حق خاضع مى گردد، و به ذلت عبودیت تن در مى دهد، در این هنگام که مردم کشف مى کنند که عناد او ناشى از جهالت بوده، نه پستى فطرت، و خبث ذات، و در حقیقت هر معصیتى که از آدم سر بزند جهالتى است از انسان، و بنابراین دیگر براى عنوان کلى معاند مصداقى باقى نمى ماند، مگر یکى، آن هم کسى است که تا آخر عمر با داشتن سلامتى و عافیت از عمل زشت خود دست بر ندارد.

توبه قریب

2- «ثم یتوبون من قریب» (نساء/ 17) در این جمله اشاره به یکى دیگر از شرائط توبه کرده و مى فرماید: "سپس به زودى توبه کنند". درباره این که منظور از "قریب" (زمان نزدیک) چیست؟ در میان مفسران گفتگو است، جمع زیادى آن را به معنى قبل از آشکار شدن نشانه هاى مرگ مى گیرند، و آیه بعد را که مى گوید پس از ظهور علائم مرگ توبه پذیرفته نمى شود، شاهد بر آن مى دانند، بنابراین تعبیر به "قریب" شاید به خاطر این است که اصولا زندگى دنیا هر چه باشد کوتاه و پایان آن نزدیک است.
بنابراین قول، روشن مى شود که جمله: "ثم یتوبون من قریب" به ما مى فهماند عامل ارتکاب عمل زشت اگر جهالت باشد تا آخر زندگى انسان دوام نمى یابد، و صاحبش را از این که روزى به تقوا و عمل صالح بگراید نومید نمى سازد، و چون معاند و لجوج بر عمل زشت خود ادامه نمى دهد، بلکه به زودى از آن عمل منصرف مى شود، پس مراد از کلمه (قریب) عهد قریب و یا به زبان ساده تر، فاصله نزدیک است، و منظور این است که گنه کار قبل از پیدا شدن علامتهاى آخرت و فرا رسیدن مرگ توبه کند.
وگرنه صرف توبه فائده اى ندارد هر معاند لجوج هر قدر هم عناد و لجاجت داشته باشد، وقتى (به مرگ خود نزدیک مى شود) در اثر دیدن وزر و وبال اعمال ننگینش از کرده خود پشیمان مى شود، و از آنچه کرده بیزارى مى جوید، اما این ندامت به حسب حقیقت ندامت نیست، او از طبیعت و هدایت فطرتش نادم نشده، بلکه حیله اى است که نفس شریر و حیله گرش براى نجاتش از وبال اعمالش اندیشیده، به دلیل اینکه اگر فرضا از آن وبال مخصوص نجات یابد و مثلا مرگش فرا نرسد، و بیماریش بهبودى یافته از لبه پرتگاه مرگ برگشته، زندگى سالم خود را باز یابد، دو باره به همان لجاج و عنادش و به همان اعمال زشتش بر مى گردد، هم چنان که قرآن در این باره فرموده: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لکاذبون؛ و اگر از خطر مرگ برگردانده شوند به طور یقین به همان اعمالى که از آن نهى شده اند بر مى گردند چون که در دعوى ندامتشان دروغگویند.» (انعام/ 28)
دلیل بر اینکه مراد از کلمه (قریب) قبل از پیدا شدن علامتهاى مرگ است، آیه بعدى است که مى فرماید: "و لیست التوبة... قال إنی تبت الآن". و بنابراین جمله: "ثم یتوبون من قریب" کنایه است از اینکه وقتى گناهى از آنان سر مى زند در توبه کردن امروز و فردا و سهل انگارى نمى کنند، و فرصت را از دست نمى دهند.
اما بعضى دیگر از مفسرین آن را به معنى زمان نزدیک به گناه گرفته اند و گفته اند: کلمه "قریب" از نظر لغت و فهم عرف، نیز با این معنى مناسبتر است. یعنى گناهکار به زودى از کار خود پشیمان شود و به سوى خدا بازگردد، زیرا توبه کامل آن است که آثار و رسوبات گناه را به طور کلى از روح و جان انسان بشوید، و کمترین اثرى از آن در دل باقى نماند، و این در صورتى ممکن است که در فاصله نزدیکى قبل از آنکه گناه در وجود انسان ریشه بدواند و به شکل طبیعت ثانوى در آید از آن پشیمان شود، در غیر این صورت غالبا اثرات گناه در زوایاى قلب و جان انسانى باقى خواهد ماند، پس توبه کامل توبه اى است که به زودى انجام پذیرد.
درست است که توبه بعد از زمان طولانى نیز پذیرفته مى شود، اما توبه کامل نیست و شاید تعبیر به "على الله" (توبه اى که بر خدا لازم است آن را بپذیرد) نیز اشاره به همین معنى باشد زیرا این تعبیر تنها در این آیه از قرآن آمده است و مفهوم آن این است که پذیرش این گونه توبه ها از حقوق بندگان مى باشد در حالى که پذیرش توبه هاى دور دست از طرف خداوند یک نوع تفضل است، نه حق.
پس از ذکر شرائط توبه مى فرماید: «فأولئک یتوب الله علیهم و کان الله علیما حکیما؛ خداوند توبه چنین اشخاصى را مى پذیرد و خداوند دانا و حکیم است.» (نساء/ 17) در این جمله با کلمه "اولئک" که مخصوص اشاره به دور است به توبه کاران اشاره شده است که این تعبیر به بلندى قدر و منزلت و احترام ایشان اشاره دارد.
در این آیه براى ختم شدن آن، دو نام علیم و حکیم آمده، با اینکه به ذهن مى رسد خوب بود غفور و رحیم بیاید، چون در آیه سخن از گناه و توبه و آمرزش رفته است، لیکن علیم و حکیم آورد تا بفهماند اگر خداى تعالى باب توبه را فتح کرد، براى این بود که او به حال بندگانش، عالم است، مى داند چقدر ضعیف و نادانند، و حکمتش هم این را اقتضا مى کرد، چون متقن بودن نظام و اصلاح امور بشر احتیاج به فتح باب توبه دارد، و نیز از آنجایى که حکیم است فریب توبه هاى قلابى را نمى خورد، و ظواهر احوال بندگان را معیار قرار نمى دهد، بلکه دلهاى آنان را مى آزماید، پس بر بندگان او لازم است، از علم و حکمت او غافل نمانند، و اگر توبه مى کنند توبه حقیقى کنند، تا خدا هم حقیقتا جوابشان را بدهد، و دعایشان را مستجاب کند.

توبه در هنگام مرگ

3- «و لیست التوبة للذین یعملون السیئات» در این آیه اشاره به کسانى که توبه آنها پذیرفته نمى شود نموده، مى فرماید: "کسانى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند و مى گویند اکنون از گناه خود توبه کردیم توبه آنان پذیرفته نخواهد شد".
از اینکه جمله: "یعملون السیئات" را مقید کرد به جمله: (تا وقتى که مرگشان فرا رسد) استمرار گناه فهمیده مى شود، حال یا به خاطر اینکه سهل انگارى در شناختن به سوى توبه و امروز و فردا کردن در آن، خودش معصیتى است مستمر، که هر لحظه تکرار مى شود، و یا به خاطر اینکه این سهل انگارى به منزله مداومت بر گناه است، و یا به خاطر اینکه غالبا خالى از تکرار معصیت نیست، یا تکرار همان معصیت اول یا گناهانى دیگر شبیه به آن.
اینکه فرمود: "حتى إذا حضر أحدهم الموت..." و نفرمود: "حتى اذا جاءهم الموت"، یعنى فرمود: «وقتى مرگ یکى از شما برسد» و نفرمود: «وقتى مرگ شما برسد»، براى این بود که دلالت کند بر اینکه افراد مورد نظر توبه را امرى حقیر و بى اهمیت نشمارند، با اینکه مساله توبه اینقدر بى اهمیت نیست که مردم در طول زندگى خود هر کارى خواستند بکنند، و هیچ باکى نداشته باشند همین که مرگ یکى از آنان رسید تنها خود او براى اینکه از خطرها و مهلکه هایى که با مخالفت امر الهى براى خود آماده کرده نجات یابد بگوید: حالا دیگر توبه کردم. پس امر توبه به این آسانى نیست، که گنهکار با صرف گفتن چند لفظ و یا صرف نیت توبه از همه مخاطر رهایى یابد.
از اینجا روشن مى شود که مقید کردن جمله (تبت) به قید (الان) چه معنا مى دهد، چون این قید به ما مى فهماند که حضور مرگ و مشاهده کردن صاحب این سخن عظمت و سلطنت آخرت را باعث شده است که او بگوید: "إنی تبت" (من اکنون توبه مى کنم)، پس چنین کسى منطقى خواهد داشت حال اگر به زبان نگوید به دل مى گوید. پس معناى جمله چنین مى شود که من در این حال که مرگ را حق دیدم، و جزاى حق را مشاهده کردم، اینک تائب هستم.
این توبه از صاحبش قبول نمى شود، براى اینکه در حالى صورت مى گیرد که از زندگى دنیا مایوس شده، و از هول و وحشت انتقال به دیگر سراى مطلع گشته آن یاس و این هول او را مجبور کرده به اینکه از اعمال چندین ساله خود توبه کند، و تصمیم بگیرد که به سوى پروردگارش برگردد، اما دیگر مهلتی باقی نیست. دلیل آن هم روشن است، زیرا توبه عبارت است از برگشتن بنده به سوى خداى سبحان، و برگشتن به عبودیت و بندگی او و عبودیت جز در زندگى دنیا که ظرف اختیار و موطن اطاعت و معصیت است، تحقق نمى یابد، و با ظهور نشانه هاى مرگ، دیگر اختیارى براى بنده نمى ماند، و دو راهى اطاعت و معصیت ندارد، تا راه اطاعت را انتخاب کند، هم چنان که خداى تعالى درباره این موقعیت انسان فرموده: «یوم یأتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیرا؛ روزى که بعضى از (نشانیهاى مرگ) آیات پروردگارت مى آید دیگر ایمان آوردن از کسى که در طول زندگى ایمان نمى آورد و در حال ایمان عمل صالح نمى کرد سودى ندارد.» (انعام/ 158) و نیز فرموده: «فلم یک ینفعهم إیمانهم لما رأوا بأسنا سنت الله التی قد خلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون؛ پس همین که عذاب ما یعنى همان سنتى که در بندگان گذشته اش جریان یافته بود را بدیدند، چنین و چنان شده، و کافران در آنجا زیانکار مى گردند.» (مؤمن/ 85) و آیاتى دیگر از این قبیل هست.
مسلم است که اساس تکلیف و آزمایش پروردگار بر این گونه مشاهده ها نیست، بلکه بر ایمان به غیب و مشاهده با چشم عقل و خرد است. به همین دلیل در قرآن مجید مى خوانیم: هنگامى که نخستین نشانه هاى عذاب دنیا بر بعضى از اقوام پیشین آشکار مى گشت باب توبه بروى آنها بسته مى شد، در سرگذشت فرعون مى خوانیم: «حتى إذا أدرکه الغرق قال آمنت أنه لا إله إلا الذی آمنت به بنوا إسرائیل و أنا من المسلمین آلآن و قد عصیت قبل و کنت من المفسدین؛ تا آن زمان که غرقاب دامن او را گرفت، صدا زد الان ایمان آوردم که معبودى جز معبود بنى اسرائیل نیست و من از تسلیم شدگانم، اما به او گفته مى شود الان این سخن را مى گویى؟ و پیش از این نافرمانى کرده و از مفسدان بودى!؟» (یونس/90- 91) به همین دلیل توبه تو پذیرفته نخواهد شد.
از بعضى از آیات قرآن (مانند آیه 12 سوره سجده) استفاده مى شود که گناهکاران در قیامت با مشاهده عذاب الهى از کار خود پشیمان مى شوند ولى پشیمانى آنها سودى نخواهد داشت. چنین کسانى درست مانند مجرمانى هستند که وقتى چشمشان به چوبه دار افتاد و طناب دار را بر گلوى خود احساس کردند، از کار خود پشیمان مى شوند، روشن است که این پشیمانى نه فضیلت است و نه افتخار و نه تکامل، و به همین جهت چنان توبه اى بى اثر است.
البته این آیه با روایاتى که مى گوید: توبه تا آخرین نفس پذیرفته مى شود هیچگونه منافاتى ندارد، زیرا منظور از آن روایات لحظاتى است که هنوز نشانه هاى قطعى مرگ را مشاهده نکرده و به اصطلاح دید برزخى پیدا ننموده است.

مرگ در حال کفر

4- دسته دوم از کسانى که توبه آنها پذیرفته نمى شود آنها هستند که در حال کفر از جهان مى روند، در آیه فوق درباره آنها چنین مى فرماید: «و لا الذین یموتون و هم کفار؛ آنها که در حال کفر مى میرند توبه براى آنان نیست.» (نساء/ 18)
چنین فردی، کسى است که عمرى به کفر خود ادامه داده، و در حال کفر مرده، و بعد از مشاهده آخرت اظهار ایمان مى کند خداى تعالى توبه او را نمى پذیرد، براى اینکه ایمان آوردنش که همان توبه او است در آن روز، سودى به حالش ندارد، و این معنا در قرآن کریم مکررا آمده که پس از مردن با وجود کفر هیچ راه نجاتى وجود ندارد، و اگر در خواستى بکنند اجابت نمى شود، از آن جمله، فرموده: «إلا الذین تابوا و أصلحوا و بینوا فأولئک أتوب علیهم و أنا التواب الرحیم* إن الذین کفروا و ماتوا و هم کفار أولئک علیهم لعنة الله و الملائکة و الناس أجمعین* خالدین فیها لا یخفف عنهم العذاب و لا هم ینظرون؛ مگر آن کس از علماى اهل کتاب که از تحریف کتاب توبه نموده، آنچه از دین خدا تباه کرده اصلاح، و آنچه در اذهان انحراف ایجاد کرده بیان کند، اینگونه افرادند که من توبه شان را مى پذیرم، و من توبه پذیر مهربانم. محققا کسانى که کافر شدند و در حال کفر مردند آنان مشمول لعنت خدا و ملائکه و همه مردمند، و در آن لعنت و دورى از خدا جاودانند، و عذاب از آنان تخفیف نمى پذیرد و مهلتشان نمى دهند.» (بقره/ 160- 162) و نیز فرموده: «إن الذین کفروا و ماتوا و هم کفار فلن یقبل من أحدهم مل ء الأرض ذهبا و لو افتدى به أولئک لهم عذاب ألیم و ما لهم من ناصرین؛ محققا کسانى که کافر شدند و در حال کفر مردند، از یکى از آنان زمین پر از طلا قبول نمى شود، اگر فرضا بتواند چنین مبلغى را فدیه دهد، اینان عذابى دردناک دارند، و از انواع یاوران هیچ یاورى ندارند.» (آل عمران/ 91)
از آیه مورد بحث استفاده مى شود که انسان نباید توبه را به تاخیر اندازد، زیرا ممکن است به طور ناگهان مرگ او فرا رسد و درهاى توبه به روى او بسته شود و جالب توجه این که تاخیر توبه که از آن به "تسویف" تعبیر مى کنند در آیه فوق همردیف "مرگ در حال کفر" قرار داده شده است و این نشانه اهمیتى است که قرآن به این موضوع مى دهد. در پایان آیه مى فرماید: «أولئک أعتدنا لهم عذابا ألیما؛ براى این هر دو دسته، عذاب دردناکى مهیا کرده ایم.» (نساء/ 18)
اسم اشاره "اولئک" همانطور که اشاره کردیم دلالت مى کند بر دورى این دو طایفه از ساحت قرب خداوند. لازم به تذکر است که توبه علاوه بر آنچه گفته شد شرائط دیگرى نیز دارد که در آیات و روایات دیگری بیان شده است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 376-385

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏3 صفحه 313-317

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏5 صفحه 71-72

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114377