امر پیامبر به استغفار

در برخی از آیات قرآن کریم به پیامبر گرامی اسلام (ص) امر شده که استغفار کن. و در برخی از آیات نیز به ایشان و برخی دیگر از انبیاء الهی، ظاهرا نسبت گناه داده شده است در حالی که می دانیم که پیامبران الهی دارای ملکه عصمتند پس ممکن نیست معصیتی از آنها سر زند، و با اینکه مامورند مردم را به سوی دین و عمل به آن دعوت نموده در گفتار و عمل به تبلیغ آن قیام نمایند، معقول نیست که خود از عمل به دستورات دینی سرپیچی کنند، و چگونه چنین چیزی تصور دارد و حال آنکه مردم همه مامور به اطاعت از آنهایند؟ مگر ممکن است خداوند مردم را مامور به اطاعت از کسانی کند که ایمن از معصیت نیستند؟ پس علت امر ایشان به طلب آمرزش و معنای نسبت دادن گناه به آنها چیست؟ اکنون با توجه به برخی از این آیات، به جواب این سئوال می پردازیم.
«فاصبر إن وعد الله حق و استغفر لذنبک و سبح بحمد ربک بالعشی و الإبکار؛ پس صبر كن كه وعده خدا حق است و برای گناهت آمرزش بخواه و به سپاس پروردگارت شامگاهان و بامدادان ستايشگر باش.» (غافر/ 55)
بعد از آنکه داستان موسی (ع) و ارسال به حق او را به سوی فرعون و قومش بیان کرد، و نیز مجادله به باطل آل فرعون در آیات خدا را، و نیرنگ بازیهایشان را خاطرنشان ساخت، و نیز بیان کرد که چگونه خدای تعالی پیامبر خود را یاری کرد و کید آنان را باطل ساخت، و در آخر به مال کار آنان، یعنی بی ثمر شدن تلاشهایشان و عاقبت شرشان اشاره نمود، در این آیات به عنوان فروع و نتیجه آن بیانات، پیامبر گرامی خود را دستور می دهد که صبر پیشه خود کند، و هشدار می دهد که وعده خدا به نصرت او حق، و نیرنگ ها و جدال به باطل مردم و استکبارشان از قبول دعوت او به زودی باطل گشته، تمامی تلاشهایشان جز علیه خودشان، نتیجه نمی دهد. بنابراین، کفار نمی توانند خدا را عاجز سازند. و به زودی قیامت موعود به پا گشته، با ذلت و خواری به درون جهنم در می آیند. در جمله "و استغفر لذنبک" به آن جناب دستور استغفار می دهد، البته استغفار از عملی که نسبت به ساحت قدس آن جناب گناه باشد، هر چند که گناه به معنای معروف یعنی مخالفت امر مولوی (الزامی) نباشد، چون ایشان دارای عصمت هستند.
امام صادق (ع) می فرماید: «رسول خدا در شبانه روز صد بار توبه و استغفار می کرد، بدون آنکه گناهی کرده باشد. به درستی که خدا مصیبتها را به دوستانش اختصاص می دهد بدون آنکه گناهی کرده باشند تا آنها را بدان سبب پاداش دهد.» منظور این است که گناهانی مثل گناهان ما ندارند زیرا گناه هر کس مناسب با قدر و منزلتش در نزد خداست.
گاهی اعمالی که در مورد افراد عادی عبادت و حسنات است در مورد انبیای بزرگ گناه محسوب می شود چرا که «حسنات الأبرار سیئات المقربین؛ اعمال خوب نیکوکاران، برای مقربان درگاه الهی، اعمالی ناپسند به حساب می آید.» یک لحظه غفلت و حتی یک ترک اولی در مورد آنها سزاوار نیست، و به خاطر مقام والا و سطح عالی معرفتشان باید از همه این امور برکنار باشند و هر گاه از آنها سر زند از آن استغفار می کنند. و این موضوع ممکن است یکی از دلایل اعتراف انبیاء و ائمه (ع) به گناه، و سر گریه و زاری ایشان، باشد.
بعضی خیال می کنند که امام سجاد این سوز و گداز را کرده است، برای این که به دیگران یاد بدهد. بله؛ یاد دادن به دیگران که هست هم در شکل و هم در مضمون کار، اما اصل قضیه این نیست. اصل قضیه، آن حالت طلب خود این بنده صالح و انسان والا و بزرگوار است. این سوز و گداز، متعلق به خود اوست. این اظهار تضرع پیش پروردگار، متعلق به خود اوست. این ترس از عذاب خدا و میل به تقرب الی الله و رضوان الهی، متعلق به خود اوست. این استغفار و طلب از خدا، واقعا متعلق به خود اوست.
ممکن است مثلا توجه به مباحات در زندگی (لذتهای مباح، کارهای مباح) در نظر انسانی که در آن حد از علو درجه است، یک نوع سقوط و انحطاط محسوب شود. دلش می خواست که در چارچوب ضرورتهای مادی و جسمانی قرار نمی داشت و همین نیم نگاه را هم به مباحات و به مسائل عادی زندگی نمی کرد و در راه معرفت و در آن وادی بی نهایت به سوی رضوان الهی و بهشت معرفت الهی، بیشتر پیش می رفت. وقتی چنین چیزی نشده است، پس استغفار می کند.
البته گناهی که به آن جناب منسوب شود، معنای دیگری هم دارد که در اول سوره فتح، کلمه «ذنب» (گناه) در آن معنا استعمال شده است: «لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر و یتم نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما؛ تا خداوند آثار گناهانی که بدهکار مشرکین بودی (و به خاطر آن تو را مستحق آزار و شکنجه می دانستند) از دلهای آنان بزداید، چه گذشته ات و چه آینده ات را، و نعمت خود بر تو تمام نموده به سوی صراط مستقیم رهنمونت شود.» (فتح/ 2)
مراد از کلمه "ذنب" در این آیه شریفه، گناه به معنای معروف کلمه یعنی مخالفت تکلیف مولوی الهی نیست. و نیز مراد از "مغفرت" معنای معروفش که عبارت است از ترک عذاب در مقابل مخالفت نامبرده نیست، چون کلمه "ذنب" در لغت عبارت است از عملی که آثار و تبعات بدی دارد، حال هر چه باشد. و مغفرت هم در لغت عبارت است از پرده افکندن بر روی هر چیز، و استعمال لفظ "ذنب" به معنای مخالفت امر مولوی ای که عقاب در پی بیاورد، و کلمه "مغفرت" به معنای ترک عقاب بر آن مخالفت، معنایی است که نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده، و گرنه معنای لغوی ذنب همان بود که گفتیم عبارت است از هر عملی که آثار شوم داشته باشد، و معنای لغوی مغفرت هم پوشاندن هر چیز است.
حال که معنای لغوی و عرفی این دو کلمه روشن شد، می گوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم، و نهضتش علیه کفر و بت پرستی، از قبل از هجرت و ادامه اش تا بعد از آن، و جنگهایی که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملی بود دارای آثار شوم، و مصداقی بود برای کلمه "ذنب" و خلاصه عملی بود حادثه آفرین و مساله ساز، و معلوم است که کفار قریش مادام که شوکت و نیروی خود را محفوظ داشتند هرگز او را مشمول مغفرت خود قرار نمی دادند، یعنی از ایجاد دردسر برای آن جناب کوتاهی نمی کردند، و هرگز زوال ملیت و انهدام سنت و طریقه خود را، و نیز خون هایی که از بزرگان ایشان ریخته شده، از یاد نمی بردند، و تا از راه انتقام و محو اسم و رسم پیامبر کینه های درونی خود را تسکین نمی دادند، دست بردار نبودند. اما خدای سبحان با فتح مکه و یا فتح حدیبیه که آن نیز منتهی به فتح مکه شد، شوکت و نیروی قریش را از آنان گرفت، و در نتیجه گناهانی که رسول خدا (ص) در نظر مشرکین داشت پوشانید، و آن جناب را از شر قریش ایمنی داد.
پس مراد از کلمه "ذنب" تبعات بد، و آثار خطرناکی است که دعوت آن جناب از ناحیه کفار و مشرکین به بار می آورد، و این آثار از نظر لغت ذنب است، ذنبی است که در نظر کفار وی را در برابر آن مستحق عقوبت می ساخت، هم چنان که موسی (ع) در جریان کشتن آن جوان قبطی خود را گناه کار قبطیان معرفی نموده می گوید: «و لهم علی ذنب فأخاف أن یقتلون؛ فرعونیان خونی به گردن من دارند و بیم دارم که مرا بکشند.» (شعراء/ 14)
این معنای گناهان گذشته رسول خدا (ص) است گناهانی که قبل از هجرت کرده بود و اما گناهان آینده اش عبارت است از خونهایی که بعد از هجرت از قریش ریخت، و مغفرت خدا نسبت به گناهان آن جناب عبارت است از پوشاندن آنها، و ابطال عقوبت هایی که به دنبال دارد، و آن به این بود که شوکت و بنیه قریش را از آنان گرفت.
خداوند به رسول الله (ص) فرمان می دهد که «و لا تکن للخائنین خصیما* و استغفر الله إن الله کان غفورا رحیما؛ طرف خیانتکاران را مگیر و از خدا طلب مغفرت کن که مغفرت و رحمت کار خداست.» (نساء/ 105- 106)
ظاهرا منظور از استغفار در اینجا این است که رسول خدا (ص) از خدای تعالی بخواهد آنچه که در طبع آدمی است که ممکن است احیانا حقوق دیگران را غصب کند و به سوی هوای نفس متمایل شود را بیامرزد، و بپوشاند، و خلاصه کلام معنای استغفار طلب آمرزش گناهانی که از آن جناب سر زده باشد نیست، زیرا آن جناب معصوم از گناه است، بلکه معنایش جلوگیری از امکانی است که گفتیم. و باید دانست که عفو و مغفرت و استغفار در کلام خدای تعالی در شؤون استعمال می شود که معیاری که شامل همه آنها می شود، عبارت است از دور شدن از حق به وجهی از وجوه.
بنابراین معنای آیات فوق این است که: ای پیامبر طرفدار خائنان مباش و به سوی آنان تمایل مکن، و از خدا بخواه که تو را موفق به همین سفارشاتش بفرماید. و این معنا را بر نفس تو بپوشاند که روزی بخواهی از خیانت خائنان دفاع کنی و یا هوای نفس بر تو غالب شود.
در سوره نصر نیز معنایی مشابه به کار رفته است: «فسبح بحمد ربک و استغفره إنه کان توابا؛ پس (به شکرانه آن) پروردگارت را حمد و تسبیح گوی و از او طلب آمرزش کن که او بسیار توبه پذیر است.» (نصر/ 3) معنای استغفار در مثل رسول خدا (ص) که آمرزیده هست، درخواست ادامه مغفرت است، چون احتیاج به مغفرت از نظر بقاء عینا مثل احتیاج به حدوث مغفرت است، (دقت فرمایید). و این استغفار از ناحیه آن جناب تکمیل شکرگزاری است.
جمله "إنه کان توابا" (او بسیار توبه پذیر است) دستور به استغفار را تعلیل می کند، و در عین حال تشویق و تاکید هم هست. (ترجمه المیزان، ج 20، ص: 651)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏5 ص 115؛ جلد ‏6 ص 526؛ جلد ‏17 ص 516- 517؛ جلد ‏18 ص 381-382

  2. بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه ‏هاى نماز جمعه‏ تهران- 28/10/1375

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏20 صفحه 134

  4. سید عبدالله شبّر- ترجمه‏ الاخلاق- صفحه 337

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114400