مساله شر و رنج و آلام در دین اسلام (حکمت الهی)

شر و قدرت مطلقه الهى

برخى، وجود شر در جهان طبیعت را با قدرت مطلقه الهى از یک سوى و خیر محض و خیرخواه بودن خداوند از سوى دیگر ناسازگار دانسته و گفته اند مسأله شر در ساده ترین صورتش چنین است:
1. خداوند قدرت مطلق است.
2. خداوند خیر (خیرخواه) محض است.
3. با این حال شر وجود دارد.
این سه قضیه با این که اجزاى اصلى بیشتر نظریات کلامى را تشکیل مى دهند متناقض اند، چنان که اگر دوتاى آنها صادق باشد سومین قضیه کاذب خواهدبود... سپس در توضیح تناقض میان آنها گفته است:
الف) خیر نقطه ى مقابل شر است به طورى که فرد خیرخواه حتى المقدور شر را از میان برمى دارد.
ب) توانایى هاى قادر مطلق را هیچ حد و مرزى نیست.
لازمه ى دو مقدمه مذکور این است که اگر کسى خیر (خیرخواه) محض باشد و هم قادر مطلق، شر را به کلى از بین مى برد، از این روى دو قضیه «قادر مطلق وجود دارد» و «شر وجود دارد» متناقض است. منشأ این شبهه نادیده گرفتن یک اصل عقلى و فطرى است، و آن این که بحث درباره قدرت و عجز فاعل، و خیر یا شریر بودن او متفرع بر این است که مورد ذاتا و وقوعا ممکن باشد و امتناع ذاتى یا وقوعى در کار نباشد، در غیر این صورت مشکل در جانب قابل است نه فاعل، اگر این اصل عقلى را نادیده بگیریم شبهه به باب شر اختصاص ندارد، بلکه در همه ى مواردى که امتناع حاکم است مانند اجتماع نقیضین، ارتفاع نقیضین، سلب شى ء از نفس، چهار ضلع داشتن دایره و... در مقایسه با اصل قدرت مطلقه ى الهى مطرح خواهد شد.
ولى حل شبهه تناقص در همه ى این موارد توجه به اصل عقلى و فطرى مذکور است، قطعا آقاى مکى امتناع رسم شکلى که در آن واحد هم مربع باشد و هم دایره را دلیل بر عجز از انجام چنین کارى نمى داند، و احتجاج مى کند که او بر رسم هر دو شکل توانا است، ولى تحقق دو شکل یاد شده از یک فاعل در یک زمان ذاتا محال است، و امر محال از قلمرو قدرت بیرون است. بحث در شرور عالم طبیعت نیز همین گونه است، موجود مادى که ملازم با امکان، استعداد و تدریج است، خالى از شر نخواهد بود (چنان که قبلا توضیح داده شد) امر چنین موجودى دایر میان وجود و عدم است، و فرض وجود خالى از شر، فرض امر متناقض مى باشد.
علامه طباطبایى این مطلب را با عبارات زیر چنین بیان نموده است: «معنى این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خداى ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده قرار نداد؟ اگر موجودى امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادى نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاى آن قابل تبدیل به دیگرى است، و با اجتماع شرایط منافع وجودى خود را مى یابد و بى آن تهى دست و بدبخت مى ماند، اساسا جهان ماده نبود.» امام على (ع) در پاسخ به این سؤال که آیا خداوند که به عقیده ى موحدان بر هر کارى توانا است مى تواند دنیا را بدون این که کوچک شود در تخم مرغى بدون این که بزرگ شود جاى دهد؟ چنین فرمود: «ان الله تبارک و تعالى لاینسب الى العجز، و الذی سألتنی لایکون.» (التوحید، شیخ صدوق، باب 9، روایت 9، ص 130) عبارت «حتى المقدور» در کلام مکى (بند الف) نادرست است، عبارت درست، «حتى الامکان» است، یعنى فاعلى که خیر محض است، تا آن جا که رفع شر امکان داشته باشد و مستلزم محال نباشد، آن را رفع خواهد کرد، بدیهى است، بر این قضیه هیچ اشکالى وارد نیست.

شرور و غایى بودن آفرینش

در مبحث غایى بودن آفرینش که از مظاهر عدل تکوینى خداوند است نیز از شرور طبیعى به عنوان پدیده هایى ناسازگار با حکمت الهى یاد شده است. در اینجا مشکل این است که اولا شرور حوادثى هستند که منافع بشر را مختل مى سازند. و ثانیا ضایعات و مرگ و میرها در جانداران مانع از وصول آن ها به غایاتشان مى باشد، و این هر دو با اصل حکمت الهى منافات دارد.

مصالح کلى و منافع عمومى
این اشکال از نگرش جزیى به حوادث و مشاهده زیان هاى شخصى و محدود و نادیده گرفتن مصالح کلى و منافع عمومى ناشى گردیده است، با آن که از نظر عقل مصالح و منافع عمومى بر منافع شخصى و محدود مقدم است، بر این اساس، سود و زیان هاى جهان طبیعت را باید یک جا محاسبه نمود، و اهداف و مصالح کلى را مقیاس قرار داد و با این نگرش مشکل حل خواهد شد. صدرالمتألهین در مورد مرگ که تلخ ترین حوادث طبیعى و شاخص ترین مصادیق شرور به شمار مى رود گفته است اگر در این پدیده ناگوار نیک تأمل شود معلوم خواهد شد که هم براى فردى که مى میرد و هم براى دیگران مفید است، فایده آن براى فردى که مى میرد این است که از حیات دنیوى که معرض آفات و محنت ها است آزاد مى شود، و فایده ى آن براى دیگران این است که اگر مرگ نبود تراکم نامحدود جمعیت عرصه ى حیات را تنگ نموده و زندگى بشرى را غیر ممکن مى ساخت.
در حدیثى که از امام صادق (ع) روایت شده، آمده است که برخى از امت هاى گذشته از پیامبر خود درخواست نمودند تا از خداوند بخواهد مرگ را از آنان بردارد، آن پیامبر دعا نمود و خداوند اجابت کرده، مرگ را از آنان برداشت، در نتیجه نسل آنان زیاد و جریان زندگى آنان مختل گردید، زیرا هر فردى جز به رسیدگى به وضع پدران و نیاکان فرسوده و از کار افتاده خود فرصت انجام هیچ فعالیت سازنده اى را نداشت، بدین جهت از پیامبر خود خواستند تا از خداوند بخواهد که بار دیگر قانون مرگ را در آنان به جریان اندازد.

فلسفه شرور و آلام
تمام افعال خداوند، حکیمانه و داراى غایاتى معقول است که البته، این غایات به مخلوقات او باز مى گردند. از سوى دیگر، این یک واقعیت انکار ناپذیر است که در جهان پیرامون ما امورى هستند که آنها را شر مى دانیم؛ بلایا و مصیبتهاى ناشى از پدیده هاى طبیعى همچون سیل و طوفان، و زلزله، بیماریها، درد، رنج، مرگ، سختیهاى گوناگون و... مجموعه بزرگى از شرور را پدید مى آورند که هر انسانى، کم و بیش، با آن دست به گریبان است. حال ممکن است در نگاه نخست به نظر آید که وجود این امور با حکمت الهى و غایتمندى آفرینش انسان سازگارى ندارد، زیرا غرض خداوند از خلقت آدمیان تامین مصالح و منافع آنهاست؛ حال آنکه، امور یاد شده همگى بر خلاف مصالح انسانیند و از این رو، با غایت خلقت بشر تعارض دارند.
به دیگر سخن، چه بسا گمان شود که خداوند با تجویز شور و جلوگیرى نکردن از آنها، نقض غرض کرده است و نقض غرض (یعنى آنکه فاعل کارى انجام دهد که با اغراض و مقاصدش منافات داشته باشد) با حکیم بودن فاعل سازگار نیست. بدیهى است که در پاسخ به ادعاى بالا، مى باید نشان داد که وجود بلایا و مصیبتها و درد و رنج و سختى و... در دنیا خالى از غایات معقول نیست، بلکه این امور درجهت مصالح حقیقى فردى یا نوعى انسانها قرار دارند، از این رو نباید وجود آنها را لغو و بیهوده با مخالف با اغراض عمومى آفرینش دانست.

چند اصل کلى

1- محدودیت علم انسان
بى تردید، معلومات آدمى در مقایسه با مجهولات او، چون قطره اى در کنار اقیانوس بیکران است. نه تنها در قلمرو جهان بیرون، که حتى در وجود خود انسان اسرار ناشناخته فراوانى وجود دارد که هنوز فهم بشر به آن راه نیافته است. از این روست که بزرگان دانش و اندیشه، پس از سالها تحقیق و مطالعه، متواضعانه اعتراف مى کنند که «هیچ نمى دانند!» قرآن نیز بر این واقعیت مهر تایید زده است: «و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا؛ و از دانش به شما، جز اندکى داده نشده است.» (اسراء/ 85) با توجه به محدودیت دانش بشرى، نمى توان ادعا داشت که ما به همه اسرار و رموز پدیده هایى که آن را «شر» مى دانیم، آگاهى داریم، بلکه چه بسا در این امور مصالح و منافع فاروانى نهفته باشد که ما از آن بیخبریم و بدیهى است که نیافتن چیزى دال بر نبودن آن نیست. بدین ترتیب، خردمندى اقتضا مى کند که در داوریهاى خود درباره حکیمانه نبودن وجود شرور با احتیاط بیشترى گام برداریم، زیرا بسیار محتمل است که آنچه را که در واقع خیر است، شر بپنداریم؛ همان گونه که قرآن مى فرماید: «و عسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم؛ و بسا چیزى را که خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است.» (بقره/ 216)

2- غایت نهایى خلقت انسان
اصل دیگر، این است که هدف نهایى از آفرینش انسان آن نیست که در دنیا به تن آسایى و بهره مندى هر چه بیشتر از نعمتهاى مادى مشغول باشد، بلکه غایت اصلى و نهایى او رسیدن به سعادت و رستگارى حقیقى است که جز در سایه عبادت خداوند و قرب او فراهم نمى گردد. بر این اساس، به صرف آنکه امرى با آسایش و رفاه مادى شخصى معارض بود، نباید آن را با غایت آفرینش انسان ناسازگار دانست، زیرا چه بسا سعادت و رستگارى آن شخص در گرو تحمل سختیها و ناهمواریها باشد. به هر تقدیر، توجه به غایت حقیقى خلقت آدمى، در ارزیابى ما از رابطه شرور با حکمت الهى نقش اساسى دارد.

3- تقدیم مصالح عمومى بر مصالح فردى
از آنجا که عالم ماده و طبیعت عالم برخورد و تزاحم است، گاه مى شود که مصلحت فرد بر شخص با منافع نوعى و جمعى معارض مى شود، به گونه اى که چاره اى جز ترجیح یکى بر دیگرى نیست، در این موارد، عقل سلیم حکم مى کند که منافع جمعى بر مصلحت فردى مقدم گردد بر این اساس، تجویز وجود پدیده هایى که با مصلحت فرد ناسازگار است، لیکن مصالح جمعى گروهى از انسانها را تامین مى کند، نباید کارى غیر حکیمانه قلمداد شود. حقیقت این است که ما در بسیارى از ارزیابى هاى خود صرفا به بخش کوچکى از واقعیت، نظر داریم، در حالى که، اگر چشم انداز وسیعترى انتخاب کنیم، خواهیم دید که بسیارى از امور به ظاهر شر، با لحاظ مصالح عمومى مردم و در گسترده وسیعترى از زمان و مکان، غایات حکیمانه اى را دنبال مى کنند. البته داد ورزى خداوند اقتضا مى کند که آن دسته از مصالح فردى را، که در کشمکش با مصلحتهاى عمومى از بین مى روند، به نحوى از آنجا جبران کند.

4- نقش انسان در ایجاد پدیده هاى شر
نکته مهم دیگرى که نباید از آن غفلت ورزید، تاثیر اعمال انسان در ظهور برخى پدیده هاى شر است. آدمى، به مثابه موجودى مختار، گاه براى خود و دیگران شر آفرین مى شود، اما به دلیل ناآگاهى از رابطه عمل خویش با آثار آن نتایج نامطلوب اعمال خوى را بهانه اى براى اعتراض بر حکمت الهى (و عدالت و رحمت او ) قرار مى دهد. قرآن کریم، در بیان تاثیر اعمال انسانها در ظهور حوادث ناگوار و پدیده هاى ناخوشایند، آیات متعددى دارد، از آن جمله در سوره نسا مى خوانیم: «ظهر الفساد فى البر و البحر بما کسبت ایدى الناس؛ به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده (و بر اثر اعمال ناشایست آنان) فساد در خشکى و دریا نمودار شده.» (روم/ 41)
در جاى دیگر، عمو مصیبتها و بلایا را محصول اعمال خود انسان مى داند: «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر؛ و هر مصیبتى که به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و (خدا) از بسیارى (از گناهان شما) در مى گذرد.» (شورى/ 30) به هر تقدیر، با توجه به غایت آفرینش انسان و لزوم «اختیار» براى نیل به این غایت، انسان موجودى مختار آفریده شده است و بر اساس اصل عمومى علیت، پاره اى از اعمال اختیارى او (که از سو اختیارش نتیجه مى شوند) منشا بروز بلایا و مصیبتهایى مى گردند، اما مجموعه این امر، به ویژه با نظر به برخى فواید و آثار مثبت بلایاى مزبور، از چارچوب حکمت الهى خارج نیست.

شرور معلول جهل انسان

هر آنچه ابتدا برای انسان درد و رنج و ضرر تلقی می شود و انسان شتاب زده حکم به شر بودن آن می کند، ناشی از جهل و عدم شناخت ابعاد و جوانب قضیه است. اگر پرده های جهل کنار رود و واقعیت آن گونه که هست نمایان شود، انسان عجولانه حکم به شر بودن چیزی نمی کند. مثل ما انسان ها در مواجهه با شرور مثل آن کودکی است که با فریاد و ناله از شربت تلخی می گریزد که در واقع بهبودی او در آن است. اگر انسان در مواجهه با شرور از منظر الهی یا کل نگرانه به جهان می نگریست اینگونه حکم نمی کرد ولی ما انسان ها ملاک خیر و شر را بر پایه منافع و ضررهای زودگذر خود تفسیر می کنیم و برآنیم که هر چه به منافع ما بالاخص منافع فعلی و ظاهریمان کوچک ترین صدمه ای وارد کند شر است و حق حیات ندارد و لذا حیوانات را مخصوصا حیوانی را که به آسایش ما لطمه ای بزند در دم می کشیم و گاه به خلقت چنین موجوداتی نیز اعتراض می کنیم.
گویا حق حیات منحصر به انسان است و دیگران از چنین حقی برخوردار نیستند. این نظریه را می توان کمابیش از بعضی آیات قرآن کریم استنتاج کرد. قرآن در مواضع مختلف از جهل و عدم شناخت انسان از واقعیت امور سخن می گوید و این که این جهل، موجب خطای انسان در حکم به خیریت شر یا بر عکس می شود. در سوره بقره آیه 216 می فرماید: «عسى أن تکرهوا شیئا وهو خیر لکم وعسى أن تحبوا شیئا وهو شر لکم و الله یعلم و أنتم لا تعلمون؛ بسا چیزى را خوش نمى دارید و آن براى شما خوب است و بسا چیزى را دوست مى دارید و آن براى شما بد است و خدا مى داند و شما نمى دانید.» و باز در سوره نساء آیه 19 می فرماید: «فعسى أن تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا؛ پس چه بسا چیزى را خوش نمى دارید و خدا در آن مصلحت فراوان قرار مى دهد.» این دیدگاه، موافقان زیادی در بین ادیان و متفکران شرق و غرب دارد. صدرالمتألهین می گوید: «و آنچه را جمهور، از شرور این عالم به شمار می آورند، اگر با دیدی باز و در کنار مجموعه کائنات به آن نگریسته شود دارای مصلحت و خیر است و لذا اراده ازلیه الهی به آن تعلق گرفته است.»

جبران شرور در عالم دیگر

بعضی متألهان از جمله متکلمان اسلامی با اذعان به وجود آلام و مصائب و انواع ضرر و زیان های مادی، جسمی و روحی در جهان کنونی، جهد می کنند که سازگاری آنها را با عدل و حکمت الهی نشان دهند. متکلمان اسلامی برای اثبات مدعای خود بدون انکار وجود شر و با طرح اصل «عوض» و «انتصاف» در صدد گشودن معمای شر برآمده اند که بیانشان چنین است:
1. آلام و ناگواری هایی که خود انسان مسؤول به وجود آوردن آن است، مثل اینکه فردی با توجه کامل، دست خود را می سوزاند یا جرح و ضروری به خود وارد می کند. در این قسم شرور ظاهرا جای مناقشه بین موافقان و مخالفان نیست و حرجی بر دین و آموزه های آن وارد نیست تا متکلم در مقام دفاع باشد.
2. آلام و ناملایمت هایی که توسط انسان ها در حق افراد مظلوم انجام می گیرد. در این قسم از شرور متکلمان معتقدند که درست است که مسؤول مستقیم این آلام و مصائب، انسان است اما چون این جنایت ها با تمکین و قدرت خداوند انجام می گیرد، خواه ناخواه پرسش از علت شر متوجه خداوند نیز می شود. بنابراین می بایست خداوند داد مظلوم را از ظالم بستاند و حق به حقدار برسد. خداوند متعال یا در همین دنیا از مظلوم حمایت می نماید و ظالم را به شر خویش مبتلا می کند یا این که هر دو را به روز رستاخیز حواله می دهد. از این نگره، به اصل «انتصاف» تعبیر می شود، اما اینکه این کار چگونه صورت می گیرد اقوال مختلف است، مثلا بعضی معتقدند خداوند ثواب و حسنات ظالم را به مظلوم اعطاء می کند یا سیئات مظلوم را به ظالم منتقل می کند یا این که خداوند خودش به مقداری به مظلوم ثواب واجد می دهد که از ظلمی که به او وارد شده نه تنها چشم می پوشد بلکه راضی و خشنود هم می شود.
3. آلام و مصایبی که پیامد قوانین طبیعت و مستند به خداوند می باشد، مثل اینکه کسی در اثر زمین لرزه یا سیل یا سقوط از ارتفاع، جان خود را از دست بدهد یا دچار جراحات و آلام شود یا مبتلا به بلاهای امتحانی خداوند شود در این قسم از شرور و آلام که واسطه ای بین درد و خداوند نیست متکلمان اسلامی به طریق اولی قائل به جبران شده اند و معتقدند خداوند می بایست در مقابل این همه دردها که متوجه انسان ها می شود در این دنیا و یا آخرت به اندازه ای جزا و پاداش اعطا می کند که جبران آلام گردد. از این اصل در اصطلاح کلامی تعبیر به «عوض» یا «أعواض» می شود.

فلسفه شرور و سختی ها در آیات و روایات

خلقت انسان و وضعیت عمومى جهان طبیعت به گونه اى است که بسیارى از استعدادهاى مادى و معنوى آدمى جز در سایه مواجهه با سختیها و مشکلات شکوفا نمى گردد. همان گونه که عضلات بدن یک ورزشکار تنها از طریق تمرینهاى سخت و طاقت فرسا، ورزیده مى گردد، پاره اى قابلیتهاى روحى و معنوى انسان نیز در برخورد با بلایا و مصائب به فعلیت مى رسد براى مثال، ملاحظه مى کنیم که بسیارى از اکتشافات و اختراعات علمى تحت تاثیر نیاز جدى انسان، در برخورد با مشکلات حیات فردى و جمعى خود، رخ داده است. مطالعه ى تاریخ بشر و انسان هاى بزرگ به روشنى اثبات مى کند که حوادث ناگوار نقش مؤثرى در شکوفایى و بارور شدن استعدادها داشته است، و راز آن این است که انسان به مقتضاى غریزه حب ذات به نبرد با ناملایمات برخاسته و براى کسب پیروزى در این نبرد به تلاش همه جانبه دست مى زند و استعدادها و نیروهاى طبیعى خود را به کار مى بندد و این امر موجب رشد و بارورشدن شخصیت وى مى گردد.
مقاومت در برابر ناملایمات، اراده و عزم انسان را استوار و پولادین مى کند و گوهر شخصیت و مردانگى او را نمایان مى سازد. آدمى باید مشقت ها تحمل کند و سختى ها بکشد تا هستى لایق خود را بیابد. قرآن کریم، در اشاره به این واقعیت، بیان مى دارد که در دامان هر سختى و مصیبتى، آسانى و سهولتى نهفته است. «لقد خلقنا الانسان فی کبد؛ به راستى كه انسان را در رنج آفريده ‏ايم.» (بلد/ 4) و می فرماید: «فان مع العسر یسرا* ان مع العسر یسرا؛ پس با دشوارى آسانى است. آرى، با دشوارى آسانى است.» (انشراح/ 5- 6)
نکته ى جالب توجه این است که این آیه ى پس از آیاتى مى باشد که خداوند آنها را به عنوان تسلى خاطر پیامبر گرامى (ص) در مواجهه با ناملایمات نازل نموده است چنان که مى فرماید: «الم نشرح لک صدرک* و وضعنا عنک وزرک* الذى انقض ظهرک* و رفعنالک ذکرک* فان مع العسر یسرا* ان مع العسر یسرا؛ آيا براى تو سينه‏ ات را نگشاده ‏ايم. و بار گرانت را از [دوش] تو برنداشتيم. [بارى] كه [گويى] پشت تو را شكست. و نامت را براى تو بلند گردانيديم. پس [بدان كه] با دشوارى آسانى است. آرى با دشوارى آسانى است.» (انشراح/ 1- 6)
آیه ى «فان مع العسر یسرا» بیانگر این است که نعمت هاى یاد شده که از جانب خداوند بر پیامبر ارزانى گردیده است، نتیجه مجاهدت ها و مقاومت هاى آن حضرت در راه ایفاى رسالت خطیر الهى و صبر و استقامت در برابر ناملایمات است. و این «عسرها» است که «یسرها» را به بار مى آورد، چون چنین است، پس نباید لحظه اى آرام گرفت، بلکه باید پس از فراغت از هر مجاهدت و تلاشى به مجاهدت دیگر روى آورد و با تلاش مداوم به جانب پروردگار خود گرایید. چنان که مى فرماید: «فاذا فرغت فانصب* و الى ربک فارغب؛ پس چون فراغت ‏يافتى به طاعت دركوش. و با اشتياق به سوى پروردگارت روى آور.» (انشراح/ 7- 8)
ره یافتن به بهشت بدون تحمل شداید و ناملایمات در راه ایفاى رسالت انسانى- الهى ممکن نیست، قرآن کریم این مطلب را با بیانى مؤکد و صریح چنین اعلان داشته است: «ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم، مستهم البأساء و الضراء و زلزلوا حتى یقول الرسول و الذین آمنوا معه متى نصرالله الا ان نصر الله قریب؛ آیا پنداشته اید که داخل بهشت مى شوید در حالى که هنوز سرگذشت آنها که پیش از شما گذشتند به سراغ شما نیامده است؟ آنها تنگدستى و ناخوشى دیدند و به تزلزل افتادند تا آن جا که پیامبر و مؤمنان همراهش گفتند: یارى خدا کى مى رسد؟ [مژده آمد]، آگاه باشید که یارى خدا نزدیک است.» (بقره/ 214)


منابع :

  1. نعمت الله پیغان- مقاله بررسی مسأله «شر»- سایت ابنا

  2. صفدر تبارصفر- مقاله مسئله شر- مجله معرفت- شماره 88

  3. محمد سعیدى مهر- مقاله دادورزى و تقریرى نو از مساله شر- مجله نقد و نظر- شماره 10

  4. محمد سعیدى مهر- مقاله فلسفه شرور- سایت پاسخگویی به مسائل دینی

  5. علی ربانی گلپایگانی- کلام تطبیقی- کتابخانه تخصصی مرکز جهانی علوم اسلامی

  6. کدرنات تیواری- دین شناسی تطبیقی- ترجمه دکتر مرضیه (لوئیز) شنکایی- صفحه 29-31

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114531