منافق به سبب اینکه نظیر زنان و کودکان خانه نشین شدند و براى جهاد قیام ننمودند و بدین علت با پیامبر (ص) مخالفت کردند فرحمند و خوشحال شدند و این خود یکى از صفات زشت و ناپسندشان مى باشد. منافقین حاضر نبودند به وسیله اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمایند. در صورتى جانهاى آنان را خدا آفرید و اموالشان را خدا به ایشان عطا نموده است.
این مضایقه ی آنان نشان می دهد که به خدا و رسول ایمان ندارند و الا مى بایستى نظیر مؤمنین راستین از بذل جان و مال کوچکترین مضایقه اى نداشته باشند. این معنا فقط به منافقین زمان پیامبر اختصاص نداشته است. بلکه منافقین هم اکنون و براى همیشه اینطور هستند و خواهند بود؛ «فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا أن یجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فى سبیل الله و قالوا لا تنفروا فى الحر قل نار جهنم أشد حرا لو کانوا یفقهون؛ بر جاى ماندگان [از جنگ تبوک] از خانه نشستن خود به سبب مخالفت با پیامبر خدا خوشحال شدند و خوش نداشتند که با اموال و جانهایشان در راه خدا جهاد کنند، و [به مؤمنان] گفتند: در این گرما [براى جهاد] بیرون نروید. بگو: آتش دوزخ در حرارت و گرمى بسیار سخت تر است، اگر مى فهمیدید.» (توبه/ 81)
چون جنگ تبوک در فصل بسیار گرم و قحطى رخ داده بود لذا منافقین براى اینکه روحیه مسلمانان و اسلام را تضعیف نمایند این موضوع را بهانه قرار می دادند و به افرادى که تصمیم و آمادگى نبرد با دشمن را داشتند می گفتند: «در این هواى گرم براى جهاد فى سبیل الله خارج نشوید.» (قالوا لا تنفروا فی الحر) آنان این سخن را به منظور درهم شکستن نشاط مجاهدین و کارشکنى و مخالفت با امر خدا می گفتند. خداى علیم به پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «به منافقین بگو این گرمائی که شما از آن فرار می کنید بیش از مختصر گرمائى نیست.»
پس چه خواهید کرد با آن آتش سوزنده دوزخى که به زودى داخل آن خواهید شد. و براى همیشه در آن خواهید بود. در صورتى که گرماى آفتاب با حرارت آتش دوزخ قابل قیاس نیست (قل نار جهنم أشد حرا) منافقین که به خدا و رسول ایمان نداشتند و ندارند محققا به قیامت و بهشت و دوزخ هم ایمان نداشته و ندارند. و از طرفى هم منافقین هنوز داخل دوزخ نشده اند که بدانند شدت حرارت و سوزندگى آن تا چه حدى است. به همین جهت است که در ذیل آیه مى فرماید: «لو کانوا یفقهون»
در آیاتی دیگر که متضمن نواهى و اوامرى است راجع به جهاد اسلامى و مربوط و مناسب با داستان جنگ بدر، خداوند به این موضوع متذکر می شود و نیز مردم را تشویق و تحریک مى کند بر ترس از خدا و زنهار مى دهد از مخالفت خدا و رسول او و اینکه مردم خود را در معرض غضب خداى سبحان درآورند: «یا أیها الذین امنوا إذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الأدبار* و من یولهم یومئذ دبره إلا متحرفا لقتال أو متحیزا إلی فئة فقد بآء بغضب من الله و مأویه جهنم و بئس المصیر؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، هر گاه در میدان نبرد به کافران برخورد کردید که به جنگ شما می آیند به آنان پشت مکنید و از جبهه پیکار مگریزید، و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند، مگر آن که در صدد کناره گیری تاکتیکی برای نبردی مجدد یا پیوستن به جمعی دیگر از هم رزمان خود باشد، قطعا به خشم خدا گرفتار خواهد شد و جایگاهش دوزخ است، و چه بد سرانجامی است.» (انفال/ 15- 16)
داستان جنگ بدر و نعمتهاى گوناگون خداوند بر "مسلمانان نخستین" در این جریان به خاطر آن است که از گذشته براى آینده درس بیاموزند لذا در آیات مورد بحث روى سخن را به مؤمنان کرده و یک دستور کلى جنگى را به آنها توصیه و تاکید مى کند و مى گوید: «اى کسانى که ایمان آورده اید هنگامى که با کافران در میدان جهاد روبرو شدید به آنها پشت مى کنید و فرار اختیار ننمائید.» (یا أیها الذین آمنوا إذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الأدبار) نیروى مؤمنان از اراده خداوند منبعث شده. مؤمنان شمشیر برنده خداوندند از این رو آنان را به هنگام رویارویى با دشمن به مقاومت فرا مى خواند و از آنان مى خواهد که هرگز روى در گریز نیاورند.
"لقیتم" از ماده ی "لقاء" به معنى اجتماع و روبرو شدن است ولى در بسیارى از موارد به معنى روبرو شدن در میدان جنگ آمده است.
"زحف" در اصل به معناى حرکت کردن به سوى چیزى است آن چنان که پاها به سوى زمین کشیده شود، همانند حرکت کودک قبل از آنکه راه بیفتد و یا شتر به هنگام خستگى که پاى خود را به روى زمین مى کشد سپس به حرکت لشکر انبوه نیز گفته شده است زیرا از دور چنان به نظر مى رسد که گویى روى زمین مى لغزند و به پیش مى آیند.
در آیه ی فوق به کار بردن کلمه ی "زحف" اشاره به این است که هر چند دشمن از نظر نفرات و تجهیزات فراوان و شما در اقلیت قرار داشته باشید نباید از میدان مبارزه فرار کنید همانگونه که نفرات دشمن در میدان بدر چند برابر شما بود و پایدارى به خرج دادید و سرانجام پیروز شدید. اصولا فرار از جنگ یکى از بزرگترین گناهان در اسلام محسوب مى شود، منتهى با توجه به بعضى از آیات قرآن، آن را مشروط به این دانسته اند که جمعیت دشمن حداکثر دو برابر مسلمانان بوده باشد.
به همین جهت در آیه ی بعد مجازات دردناک فرار کنندگان از میدان جهاد را با ذکر استثناهاى آن شرح مى دهد و مى فرماید: «و من یولهم یومئذ دبره إلا متحرفا لقتال أو متحیزا إلى فئة فقد باء بغضب من الله؛ کسانى که به هنگام مبارزه با دشمن پشت به آنها کنند (مگر در صورتى که هدف کناره گیرى از میدان براى انتخاب یک روش جنگى بوده باشد و یا به قصد پیوستن به گروهى از مسلمانان و حمله مجدد) چنین کسى گرفتار غضب پروردگار خواهد شد.» همانگونه که مشاهده مى کنیم در این آیه دو صورت از مسئله فرار، استثناء شده که در ظاهر شکل فرار دارد اما در باطن شکل مبارزه و جهاد.
نخست صورتى است که از آن تعبیر به "متحرفا لقتال" شده "متحرف" از ماده "تحرف" به معناى کناره گیرى از وسط به اطراف و کناره هاست، و منظور از این جمله این است که جنگجویان به عنوان یک تاکتیک جنگى از برابر دشمن بگریزند و به کنارى بروند که او را به دنبال خود بکشانند و ناگهان ضربه غافل گیرانه را بر پیکر او وارد سازند و یا به صورت جنگ و گریز دشمن را خسته کنند که جنگ گاهى حمله و گاهى عقب نشینى به عنوان حمله مجدد است و به قول عربها "الحرب کر و فر" شکل دوم آن است که جنگجویى خود را در میدان تنها بیند و براى پیوستن به گروه جنگجویان عقب نشینى کند و پس از پیوستن به آنها حمله را آغاز نماید. به هر حال دستور تحریم فرار از میدان نباید به شکل خشکى تفسیر شود که مانورها و تاکتیک هاى جنگى را از میان ببرد همان مانورهایى که سرچشمه بسیارى از پیروزی هاست.
در پایان آیه مى فرماید نه تنها فرار کنندگان گرفتار خشم خدا مى شوند بلکه "جایگاه آنها دوزخ و چه بد جایگاهى است." (و مأواه جهنم و بئس المصیر) جمله ی "باء" از ماده ی "بواء" به معناى مراجعت و منزل گرفتن آمده، ولى ریشه ی آن به معناى صاف و مسطح کردن یک محل و مکان است و از آنجا که انسان به هنگام منزل گرفتن محل خود را صاف و مسطح مى کند این کلمه به این معنا آمده است، همچنین چون انسان به منزلگاه خویش مراجعت مى کند به معناى بازگشت نیز آمده است و در آیه ی بالا اشاره به این است که آنها مشمول غضب مستمر و مداوم پروردگار مى شوند گویى در خشم و غضب پروردگار منزل گرفته اند.
"ماوى" در اصل به معناى پناهگاه است و اینکه در آیه بالا مى خوانیم ماواى فرار کنندگان از جهاد جهنم است اشاره به این است که آنها با فرار مى خواهند پناهگاهى براى خود انتخاب کنند که از هلاکت مصون بمانند ولى بعکس پناهگاه آنها جهنم مى شود نه تنها در جهان دیگر بلکه در این جهان نیز در جهنمى سوزان از ذلت و بدبختى و شکست و محرومیت، پناه خواهند گرفت.
لذا در کتاب "عیون الاخبار" امام على بن موسى الرضا (ع) در پاسخ یکى از دوستانش که از فلسفه بسیارى از احکام سؤال مى کند در زمینه فلسفه تحریم فرار از جهاد مى نویسد: «خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب وهن و سستى در دین و تحقیر برنامه پیامبران و امامان و پیشوایان عادل مى گردد و نیز سبب مى شود که آنها نتوانند بر دشمنان پیروز شوند و دشمن را به خاطر مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجراى عدالت و ترک ستمگرى و از میان بردن فساد کیفر دهند، به علاوه سبب مى شود که دشمنان در برابر مسلمانان جسور شوند و حتى مسلمانان به دست آنها اسیر و مقتول گردند و سرانجام آئین خداوند عز و جل برچیده شود.»
در میان امتیازات فراوانى که على (ع) داشت و گاهى خودش به عنوان سرمشق براى دیگران به آن اشاره مى کند همین مسئله عدم فرار از میدان جهاد است آنجا که مى فرماید: «انى لم افر من الزحف قط و لم یبارزنى احد الا سقیت الارض من دمه؛ من هیچگاه از برابر انبوه دشمن فرار نکردم (با اینکه در طول عمرم در میدان هاى زیاد شرکت جستم) و هیچ کس در میدان جنگ با من روبرو نشد مگر اینکه زمین را از خونش سیراب کردم!» عجیب این است که جمعى از مفسران اهل تسنن اصرار بر این دارند که حکم آیه فوق مخصوص جنگ بدر بوده است و این تهدید و تشدیدى که در زمینه فرار از جهاد در آن بیان شده مربوط به جنگجویان بدر است، در حالى که نه تنها دلیلى در آیه بر اختصاص نیست بلکه مفهوم آیه یک مفهوم کلى درباره همه جنگجویان و همه مجاهدان است، قرائن دیگر در آیات و روایات نیز این موضوع را تایید مى کند.
امام امیرالمؤمنین (ع) می فرماید: «فإن الجهاد باب من أبواب الجنة، فتحه الله لخاصة أولیائه، و هو لباس التقوی و درع الله الحصینة و جنته الوثیقة، فمن ترکه رغبة عنه ألبسه الله ثوب الذل و شملة البلاء؛ جهاد و کارزار با مخالفان دین، دری است از درهای بهشت که خداوند آن را به روی دوستان ویژه ی خود گشوده، و لباس تقوا و پرهیزکاری است، و زره محکم حق تعالی و سپر قوی اوست. پس هر که از آن دوری گزیند و آن را ترک گوید خداوند جامه ی ذلت و خواری و ردای بلا و گرفتاری بر او می پوشاند، و بر اثر این حقارت و پستی، زبون و بیچاره می شود، و چون خداوند رحمت خود را از دل او بردارد به بی خردی مبتلا می گردد، در کار خویش حیران و سرگردان می ماند، و به سبب نرفتن به جهاد و اهمیت ندادن به این امر مهم از راه حق دور شده در راه باطل قدم می گذارد و به نکبت و بیچارگی گرفتار، و از عدل و انصاف دور و محروم می گردد و ستمکاران بر او مسلط و چیره خواهند گشت.»
نکته ی آخر
گرچه یاد خداوند عبادت است و به کثرت آن امر شده است: «یا ایها الذین امنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید.» (احزاب/ 41) لیکن تأثیر آن در موارد خاص بیش از سایر موارد است. لذا از آن موارد خاص سخن به میان می آید؛ مانند مورد اشتغال شخص به بیع و تجارت که قرآن کریم در این باره چنین فرموده است: «رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله؛ مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنها را از یاد خدا غافل نمى کند.» (نور/ 37) و مانند اشتغال به جنگ در حالت تهاجم دشمن که پیام خداوند در این باره چنین است: «یا أیها الذین امنوا إذا لقیتم فئة فاثبتوا واذکروا الله کثیرا؛ اى کسانى که ایمان آورده اید! چون با گروهى [از دشمن] رویارو شدید پایدارى کنید و خدا را بسیار یاد کنید.» (انفال/ 45) تأثیر مهم یاد خدا در صحنه نبرد نه تنها مانع فرار از جبهه جنـگ می شـود، بلکه سبب خصوص پیروزی، یا دست کم «إحدی الحسنیین؛ یکی از دو نیکی.» (توبه/ 52) خواهد شـد. از ایـن رو بسیاری از خطبه های علوی (ع) که تذکار خدا و تذکره اسمای حسنا و صفات علیای الهی در آنها مطرح است در میدان های جهاد انتشار و ابلاغ شده است.