عوامل ورود در جهنم (کم فروشی)

اجتماع مدنی که بین افراد نوع انسانی تشکیل می شود اساسش حقیقتا بر مبادله و داد و ستد است، پس هیچ مبادله و اتصالی بین دو فرد از افراد این نوع برقرار نمی شود مگر آنکه در آن اخذی و اعطایی باشد. بنابراین به ناچار افراد مجتمع در شؤون زندگی خود تعاون دارند، یک فرد چیزی از خود به دیگری می دهد تا از چیزی مثل آن و یا بیشتر از آن که از او می گیرد استفاده کند، و یا به دیگری نفعی می رساند تا از او به سوی خود نفعی دیگر جذب کند، که ما این را معامله و مبادله می گوییم. و از روشن ترین مصادیق این مبادله، معاملات مالی است، مخصوصا معاملاتی که در کالاهای دارای وزن و حجم صورت می گیرد، کالاهایی که به وسیله ترازو و قپان سنجش می شود، و این قسم داد و ستدها از قدیمی ترین مظاهر تمدن است که انسان به آن متنبه شده، چون چاره ای از اجرای سنت مبادله در مجتمع خود نداشته است.
پس معاملات مالی و مخصوصا خرید و فروش، از ارکان حیات انسان اجتماعی است، آنچه را که یک انسان در زندگیش احتیاج ضروری دارد و آنچه را هم که باید در مقابل به عنوان بها بپردازد با کیل و یا وزن اندازه گیری می کند و زندگی خود را بر اساس این اندازه گیری و این تدبیر اداره می کند. بنابراین اگر در معامله ای از راه نقص مکیال و میزان به او خیانتی شود که خودش ملتفت نگردد تدبیر او در زندگیش تباه و تقدیر و اندازه گیریش باطل می شود و با این خیانت، نظام معیشت او از دو جهت مختل می گردد: یکی از جهت آن کالایی که می خرد و لازمه ی زندگیش را تامین می کند و دیگری از جهت آنچه که به عنوان بها می پردازد، در جهت اول احتیاجش آن طور که باید برآورده نمی شود و در جهت دوم پولی بیشتر از آنچه گرفته است می پردازد، پول زایدی که در به دست آوردنش تلاشها کرده و خود را خسته نموده است، در نتیجه دیگر نمی تواند به اصابه و درستی نظر و حسن تدبیر خود اعتماد کند، و در مسیر زندگی دچار خبط و سرگیجه می شود و این خود فساد است.
حال اگر این فساد از یک نفر و دو نفر تجاوز نموده و در کل افراد شیوع یابد فساد در مجتمع شیوع یافته و چیزی نمی گذرد که وثوق و اعتماد به یکدیگر را از دست داده، امنیت عمومی از آن جامعه رخت بر می بندد و این خود نکبتی است عمومی که صالح و طالح (غیر صالح)، و کم فروش و غیر کم فروش را به یک جور دامنگیر می شود و اجتماعشان بر اساس نیرنگ و افساد حیات اداره می شود نه بر اساس تعاون برای تحصیل سعادت، و لذا خدای تعالی می فرماید: «و أوفوا الکیل إذا کلتم و زنوا بالقسطاس المستقیم ذلک خیر و أحسن تأویلا؛ و چون چیزی را با ترازو و یا کیل می سنجید به سنگ تمام و با ترازوی سالم و بی عیب بسنجید که این برای شما بهتر و دارای آثار نیکوتر است.» (اسراء/ 35)

کم فروشی از عوامل فساد در ارض
به این ترتیب کم فروشی و ترک عدالت به هنگام پیمانه و وزن را در ردیف فساد در زمین شمرده است، و این خود دلیلی به ابعاد مفاسد اجتماعی این کار است. و نیز در آیه 7 و 8 سوره الرحمن رعایت عدالت در وزن را هم ردیف عدالت در نظام آفرینش در عالم جهان هستی گذارده، می فرماید: «و السماء رفعها و وضع المیزان* ألا تطغوا فی المیزان؛ خداوند آسمان را برافراشت و میزان و حساب در همه چیز گذاشت تا شما در وزن و حساب طغیان نکنید.» اشاره به اینکه مساله رعایت عدل در سنجش مساله کوچک و کم اهمیتی نیست، بلکه در حقیقت جزئی از اصل عدالت و نظم کلی حاکم بر سراسر عالم هستی است.
به همین دلیل پیشوایان بزرگ اسلام به این مساله اهمیت فراوانی می دادند، تا آنجا که در روایت معروف اصبغ بن نباته آمده است که می گوید: «از علی (ع) شنیدم که بر فراز منبر می فرمود: "یا معشر التجار! الفقه ثم المتجر؛ ای گروه تجار! اول فقه بیاموزید، و سپس تجارت کنید." و این سخن را امام (ع) سه بار تکرار فرمود... و در پایان این کلام فرمود: "التاجر فاجر، و الفاجر فی النار، الا من اخذ الحق و اعطی الحق؛ تاجر فاجر است و فاجر در دوزخ است مگر آنها که به مقدار حق خویش از مردم بگیرند و حق مردم را بپردازند."»
در حدیث دیگری از امام باقر (ع) نقل شده است: «هنگامی که امیر مؤمنان علی (ع) در کوفه بود همه روز صبح در بازارهای کوفه می آمد و بازار به بازار می گشت و تازیانه ای (برای مجازات متخلفان) بر دوش داشت در وسط هر بازار می ایستاد و صدا می زد: "ای گروه تجار! از خدا بترسید!" هنگامی که بانگ علی (ع) را می شنیدند هر چه در دست داشتند بر زمین گذاشته و با تمام دل به سخنانش گوش فرا می دادند، سپس می فرمود: "قدموا الاستخارة و تبرکوا بالسهولة، و اقتربوا من المبتاعین، و تزینوا بالحلم، و تناهوا عن الیمین، و جانبوا الکذب، و تجافوا عن الظلم و انصفوا المظلومین، و لا تقربوا الربا، و اوفوا الکیل و المیزان، و لا تبخسوا الناس اشیائهم، و لا تعثوا فی الارض مفسدین؛ از خداوند خیر بخواهید، و با آسان گرفتن کار بر مردم برکت بجوئید، و به خریداران نزدیک شوید، حلم را زینت خود قرار دهید، از سوگند بپرهیزید، از دروغ اجتناب کنید، از ظلم خودداری نمائید، و حق مظلومان را بگیرید، به ربا نزدیک نشوید، پیمانه و وزن را به طور کامل وفا کنید، و از اشیاء مردم کم نگذارید، و در زمین فساد نکنید." و به این ترتیب در بازارهای کوفه گردش می کرد، سپس به دار الاماره باز می گشت و برای دادخواهی مردم می نشست.»
همانگونه که در شان نزول آیات نیز آمده پیغمبر اکرم (ص) می فرماید: «هر گروهی کم فروشی کنند خداوند زراعت آنها را از آنها می گیرد، و گرفتار قحطی می شوند!» از مجموع آنچه در بالا گفته شد استفاده می شود که یکی از عوامل مهم نابودی و عذاب بعضی از اقوام گذشته مساله ی کم فروشی بوده است که موجب به هم خوردن نظام اقتصادی آنها، و نزول عذاب الهی شده. حتی در روایات اسلامی در آداب تجارت آمده است که مؤمنان بهتر است به هنگام پیمانه و وزن کمی بیشتر بدهند، و به هنگام گرفتن حق خود کمی کمتر بگیرند (درست بر عکس کار کسانی که در آیات فوق به آنها اشاره شده است که حق خود را به طور کامل می گیرند و حق دیگران را به طور ناقص می پردازند). از سوی دیگر مساله کم فروشی به عقیده بعضی معنی وسیعی دارد که هر گونه کم و کسر گذاردن در کار و انجام وظائف فردی و اجتماعی و الهی را شامل می شود.

بهره ی خدایی با خیر و برکت تر از سود کم فروشی
شعیب (ع) به قوم نادان رهنمودی مهم داد که استمرار تمدن را تضمین می کرد و از هلاکت و نابودی نگاهشان می داشت. این رهنمود، گذشتن از جاذبیت ماده و پرواز در آسمان ایمان و اعتقاد عملی به آینده و سرانجام دورنگری و ژرف بینی بود، آن گاه گفت: سودهای حاصل از کم فروشی و تضییع حقوق دیگران برای مؤمنین، خیر به شمار نمی رود. بلکه بهره خدایی و رزق حلال (بقیة الله) برای مؤمنان بهتر است: «و لا تنقصوا المکیال و المیزان إنی أرئکم بخیر و إنی أخاف علیکم عذاب یوم محیط* و یاقوم أوفوا المکیال و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس أشیاءهم و لا تعثوا فی الأرض مفسدین* بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین و ما أنا علیکم بحفیظ؛ و از پیمانه و ترازو مکاهید، همانا من شما را در توانگری و نعمت [ی که بی نیاز کننده از کم فروشی است] می بینم و بر شما از عذاب روزی فراگیر بیمناکم. و ای قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه [و منصفانه] کامل و تمام بدهید، و اجناس مردم را [هنگام خریدن] کم شمارتر و کم ارزش تر از آنچه که هست به حساب نیاورید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید. آنچه خدا [در کسب و کارتان از سود و بهره پس از پرداخت حق مردم] باقی می گذارد، برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید، و من بر شما نگهبان نیستم.» (هود/ 84- 86)
کلمه ی "بقیه" به معنای باقی است و مراد از آن، سودی است که از معامله برای فروشنده بعد از تمام شدن معامله باقی می ماند و آن را در مصارف زندگی و در حوایجش خرج می کند، گو اینکه مبادله در اولین بار که باب شد برای این نبود که صاحب کالا در معامله چیزی اضافه بر ارزش کالا بگیرد، و به اصطلاح سود ببرد، الان هم قصد اولی متعاملین این نیست بلکه قصد اول این است که مثلا زارعی که حاصل خود را برداشته زاید بر مقدار احتیاج خود و خانواده اش را بدهد و در ازای آن چیزهایی که دیگران به دست آورده و بیش از مقدار حاجتشان دارند بگیرد تا در نتیجه همه افراد مجتمع همه حوایج ضروری خود را دارا شوند قصد اولی از مبادله این بوده و اکنون نیز همین است ولی رفته رفته عمل داد و ستد حرفه ای شد به نام تجارت، و افرادی این را کار رسمی و ممر معیشت خود کردند یعنی یک کالا و یا انواع مختلفی کالا را از دیگران می خرند (نه اینکه خود بسازند و تولید کنند) و آن گاه آن را با بهایی بیشتر در اختیار دیگران (که به آن متاعها احتیاج دارند) قرار می دهند و از بهای بیشتر هر کالا مقداری به سرمایه خود می افزایند، دیگران نیز به دادن آن بهای بیشتر راضی هستند زیرا او در تهیه انواع مختلف کالا (از نقاط دور و نزدیک و همچنین در نگهداری و توزیع آن بین مشتریهایش) زحمت می کشد مشتریان نیز بهای بیشتر را به خاطر همین زحمات او می دهند چون او با این عمل خود امر داد و ستد را برای آنان آسان می سازد، پس تاجر در تجارتش ربحی مشروع دارد، ربحی که مجتمع به مقتضای فطرتش به دادن آن راضی است زیرا همانطور که گفتیم او از نقاط مختلف، اجناس مختلف و کالاهای مورد حاجت مجتمع را گرد می آورد و راه افراد مجتمع را نزدیک می کند. پس منظور جمله مورد بحث این است که اگر به خدای تعالی ایمان دارید ربحی که بقیه ای است الهی و خدای تعالی شما را از طریق فطرتتان به سوی آن بقیه هدایت فرموده بهتر است از مالی که شما آن را از طریق کم فروشی و نقص مکیال و میزان به دست می آورید، آری مؤمن تنها از راه مشروع از مال بهره وری می کند، از راهی که خدای تعالی او را از طریق حلال به آن راهنمایی کرده و اما مالهای دیگر که خدا آن را نمی پسندد و مردم نیز آن را به حسب فطرتشان نمی پسندند، خیری در آن نیست و انسان با ایمان احتیاجی به چنین مالی ندارد.
بعضی از مفسرین گفته اند: اشتراط به ایمان در جمله ی "إن کنتم مؤمنین؛ اگر ایمان دارید" برای این است که بفهماند اشتراط ایمان تنها برای علم به صحت کلام خدای تعالی است نه برای اصل آن کلام، یعنی در حقیقت خواسته است بفرماید: اگر ایمان داشته باشید علم پیدا می کنید و می فهمید که سخن من درست است و بقیة الله برایتان بهتر است. بعضی دیگر گفته اند: معنای آیه این است که ثواب اطاعت خدا برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید. و معلوم است که این مفسر بقیة الله را به معنای ثواب آخرتی خدای تعالی گرفته، و نیز معلوم است که خدای تعالی به کسی ثواب اطاعت می دهد که ایمان داشته باشد. بعضی دیگر نیز معانی دیگری برای شرط مورد بحث کرده اند.
«و ما أنا علیکم بحفیظ؛ هیچ چیز شما به قدرت من بستگی ندارد.» نه جانتان، نه عملتان، نه طاعتتان و نه رزق و نعمتتان، برای اینکه من تنها و تنها رسولی برای شما هستم و جز ابلاغ رسالت هیچ کار و مسئولیت دیگری ندارم، این خود شمایید که پس از دریافت رسالتم درباره خود تصمیم بگیرید یا روشی را انتخاب کنید که رشد و خیر شما در آن است و یا روشی را که منتهی به سقوط شما در ورطه هلاکت می گردد و اما من نه قادر به آنم که خیر را به سوی شما جلب کنم و نه اینکه شری را از شما دفع نمایم، در نتیجه جمله مورد بحث نظیر جمله زیر خواهد بود که می فرماید: «فمن أبصر فلنفسه و من عمی فعلیها و ما أنا علیکم بحفیظ؛ اگر کسی بصیرت خود را به کار زند به نفع خود زده و کسی هم که کوردلی کند علیه خود کرده و اما من حافظ و نگهبان شما نیستم.» (انعام/ 104)


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏9 صفحه 202

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 244

  3. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 صفحه 541

  4. سيد محمدحسين‏ حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد ‏8 صفحه 472

  5. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏5 صفحه 90

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114632