عصر زرین بنی اسرائیل در آینده

عصر زرین بنی اسرائیل در آینده

اندیشه انتظار مسیحا ماهیتا یهودی است. اقوام عصر قدیم، بر اثر نومیدی از وضع موجود و بی توجهی به آینده، به گذشته خویش می بالیدند و کمال شادکامی اجتماعی و ملی را در آن می دیدند. گونه ای از این گذشته گرایی را چکامه سرایان یونانی و رومی «هسیود» Hesiod و «اوید» Ovid ماهرانه ترسیم و توصیف کرده اند. این دو تن برای جهان پنج دوره و پنج نژاد پیاپی قائل شده، می گفتند انسانها در نخستین دوره که «عصر زرین» نامیده می شود، شادمان و به دور از درد و رنج، بی کشت و کار از محصولات زمین بهره می بردند. مردن ایشان نیز به شکل خواب بی رؤیایی بود که در طی آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر می کشیدند. در سوی دیگر این طیف، واپسین دوره یا «عصرآهنین» وجود داشت که از همه آشفته تر بود وآن دو چکامه سرا در آن روزگار می گذراندند.
نشانی از این اندیشه را در تعبیری می یابیم که هنوز هم در زبان انگلیسی رواج دارد: «the good old times» (روزگار خوش باستان). یهودیان نیز به عنوان قومی دیندار و معتقد به اینکه جهان را موجودی خوب و کامل آفریده، کمال را در آغاز آفرینش قرار می دادند و می گفتند نخستین انسان که مستقیما به دست خدا آفریده شده، لزوما باید کامل و کامروا باشد. این اندیشه با اینکه خود باورهایی را در برخی ادیان دیگر پدید آورده است، در الهیات یهودی نقش مهمی ندارد؛ تا آنجا که ربانیون یهود در خیال بافیهای خود در کتاب «تلمود» به مسأله «سقوط بشر» چندان توجه نکرده و به آدم از همان ابتدا که در فردوس به سر می برد، گناهان کبیره ای را نسبت داده اند. یهودیان کامیابی و فضیلت را نه در دوران طلایی گذشته، بلکه در آینده و «واپسین روز» که تعبیر دلپذیر انبیا و حکیمان بود، می جویند. این عبارت کتاب مقدس میان یهودیان رایج بود: «اگرچه ابتدایت صغیر می بود، عاقبت تو بسیار رفیع می گردد.» (ایوب/ 7:8) بررسی تاریخ قدیم بنی اسرائیل این موضوع را روشن تر می کند.

گذشته تاریک قوم یهود

در واقع، هیچ پیروزی شکوهمند یا کشورگشایی غرورآفرینی آغازگر زندگی جمعی قوم یهود نیست. حوادثی که در نخستین برگ از تاریخ یهود ثبت شده و خاطرات قوم پیرامون جوانب مختلف زندگی مشایخ، یعنی اجداد قدیم آنان را بازگو می کند، به هیچ وجه باغ و بستانی را نشان نمی دهد. هر یک از آنان به ترک سرزمین پدری و آوارگی در کشورهای بیگانه مجبور و محکوم می شود. هر کدام از ایشان مورد بدگمانی قرار می گیرد و فراعنه قدیم، فلسطینیان، اشراف و حتی چوپانهای بی سر و پا برای ایشان خط و نشان می کشند. پس از چندی، دوران بندگی و بیگاری وحشتناک قوم برای مصریان فرا می رسد، چیزی که روحیه آنان را یکسره در هم می شکند.

آرمان قیام یک منجی
بسیار طبیعی است که قومی با این گذشته تیره و تار در انتظار آینده بهتری باشد و پایان رنجهای خود را در آن بجوید. به همین علت هنگامی که موسی به عنوان یک منجی میان ایشان برخاست، آنان در پذیرفتن او درنگ نکردند. این آرمان که در دوران ابتلا پا گرفت، با گذشت زمان در ژرفای جان قوم رشد و تحول یافت و متناسب با محیط و شرائط داخلی به اشکال گوناگونی درآمد، ولی هرگز به طور کامل از ایشان جدا نشد. سرانجام، وعده ای که به مشایخ، یعنی اجداد قدیم داده شده بود، تحقق یافت و بنی اسرائیل پس از سرکوبی سکنه بومی فلسطین به میراث آنان که بدان چشم دوخته بودند، پا نهادند. اینجا نیز آرامش داخلی این قوم بر اثر تهاجم قبائل همجوار پیوسته بر می آشفت.

نجات بخشی داوران و پادشاهان
گفته می شود که بنی اسرائیل در زمان تنگی به درگاه خداوند نیایش می کردند و او یک «داور» یا منجی را می فرستاد که تا چندی دشمن را پس می راند و بساط آرامش را بر زمین می گسترد. زمانی گذشت و یورشهای اقوام بیگانه چنان پیوسته و پیاپی شد که «داوران» یا سرداران موقت از پس آن بر نمی آمدند و این امید در دل قوم قوت گرفت که آنان تنها با تشکیل یک ملت متحد تحت رهبری یک فرمانروا خواهند توانست در برابر دشمنانی که آنان را همچون نگین در میان گرفته اند، ایستادگی کنند.
سموئیل نبی به درخواست بزرگان قوم گوش داد، و برای آنکه با اراده عمومی مخالفت نکند، با کراهت و به طور موقت، شائول (طالوت) را به پادشاهی بنی اسرائیل نصب کرد و او را با روغن مسح و تقدیس نمود تا «مسیحا» باشد. با آنکه شائول در کتاب مقدس «مسیح خدا» خوانده شده (کتاب اول سموئیل 6:24)، وی از ویژگیهای اصلی یک مسیحای واقعی برخوردار نبود. از همان آغاز، برخی بر او طعنه زده، می گفتند: «این شخص چگونه ما را برهاند؟» (کتاب اول سموئیل 27:10)

داود، الگوی مسیحا
تنها با انتخاب داوود به پادشاهی بود که آرزوی قوم برای قیام یک منجی کاملا بر آورده شد. داوود نمونه یک پادشاه یهودی و الگوی جاودانی شخص مسیحا گردید و در واقع، برخی از انبیا و حکیمان همو را مسیحا می دانستند. وی نه تنها یک قهرمان نمونه بود که با شجاعت و بی باکی به جنگ دشمن می رفت، امتها را مقهور می کرد و قلمرو بنی اسرائیل را گسترش می داد، بلکه او خواننده ای خوش نوا، مردی خداپرست و پایه گذار همبستگی «قوم خدا» بود.

گسترش آرمان

یک عقیده همگانی وجود داشت که حالت رفاه و آسایشی که به دست داوود پدید آمده؛ تا ابد پایدار خواهد ماند و «ناتان» نبی در پیشگویی خود مبنی بر جاودانگی تخت داوود این نظر را تأیید کرد. (کتاب دوم سموئیل 16-12:7) این باور بدان اندازه قطعی بود که گفته می شود خود داوود نیز آن را به پسرش سلیمان (ع) مژده داده است. (کتاب اول پادشاهان 4:2) از اینجاست که کسی «مزموری» می سازد و امیدها و خاطرات قوم از دوران فرمانروایی سلیمان را در آن منعکس می کند. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود، مادامی که ماه نیست نگردد. او حکمرانی خواهد کرد، از دریا تا دریا و از نهر تا اقصای جهان. به حضور وی صحرانشینان گردن خواهند نهاد و دشمنان او خاک را خواهند لیسید. پادشاهان ترشیش و جزایر هدایا خواهند آورد، پادشاهان شبا و سبا ارمغانها خواهند رسانید. جمیع سلاطین او را تعظیم خواهند کرد و جمیع امتها او را بندگی خواهند نمود... نام او تا ابدالآباد باقی خواهد ماند، اسم او پیش آفتاب دوام خواهد کرد. آدمیان در او برای یکدیگر برکت خواهند خواست و جمیع امتهای زمین او را خوشحال خواهند خواند. (مزامیر 11-7:72 و 5)
عصر داوود و سلیمان را می توان دوران شکوفا شدن آرمان مسیحایی در اذهان قوم یهود دانست. آرمان یاد شده در آن زمان از گرایشی مادی به رهایی از دشمنان ستمگر تحول یافت و به آرزو و امید برپایی یک حکومت ملی پابرجا و مبتنی بر اصول اخلاقی خالص و آرمانهای والا مبدل گردید.

تجزیه فلسطین و گسترش شوق به مسیحا
امید مسیحایی با دو نیم شدن حکومت بنی اسرائیل پس از سلیمان و میانداری انبیا که قیام خود را در این عصر آغاز کردند، جدی تر شد. انبیا نه تنها آتش شوق را در دلها روشن نگه می داشتند، بلکه به توسعه دادن مفهوم مسیحا و دوران مسیحایی می پرداختند، به گونه ای که برکتهای آن عصر، علاوه بر بنی اسرائیل، همه امتهای زمین را شامل می شد. هنگامی که تنها چند نسل از سلیمان گذشته بود، آرمان نهفته سرایندگان، اهل رؤیا و افراد پایبند به سنتهای قدیم آینده ای بود که در آن یک اسرائیل متحد بر جهانی درست بنیاد سروری خواهد کرد که به شکوه خدای بنی اسرائیل و زیبایی شریعت او معترف شده است. شخص مسیحا که خدا به وسیله او جهان را مبارک خواهد ساخت، در اذهان بیشتر انبیا حاضر بود، اگرچه هنگام توصیف جلال آینده، پیوسته او را یاد نمی کردند. در این عصر اندیشه مسیحایی تحول یافت و به صورت یک اصل ثابت دین یهود و بخشی از خودآگاهی قوم در آمد.
امید و گرایش به اتحاد دوباره بنی اسرائیل تحت رهبری یک پادشاه احتمالا پس از تجزیه حکومت، هنگامی که خاطرات خوش و دلپذیر روزگار پادشاهی داوود و سلیمان در اذهان قوم زنده بود، شدت یافت و نقل مجلس واعظان و علمای اخلاق گردید. دریغا که از آن دوره هیچ پیشگویی در دست نیست. انبیای پیشگو هنگامی به نبوت آغاز کردند که 150 سال از تجزیه پادشاهی گذشته بود. مفهوم مسیحایی انبیای قدیم طبیعتی محلی و مادی داشت و تنها به بنی اسرائیل و برکات مادی مورد نیاز آنان مربوط می شد.

ظهور مسیحا نزد عاموس و هوشع
نخستین نبی که پیشگوییهای خود را نوشت، عاموس بود. وی و نبی جوان و معاصرش هوشع از «روز خداوند»، «روز ظلمت و فقدان نور»، روز انتقام از سامره [پایتخت حکومت تجزیه شده اسرائیل] و از پادشاهی اسرائیل به علت تمام خطاهایش تصاویر تاریک و ترس آوری ترسیم کرده اند. با این وصف، هر دو نبی به تأکید از پادشاهی دو باره متحد شده ای پیشگویی کرده اند که در آن «بنی یهودا و بنی اسرائیل با هم جمع خواهند شد و یک رئیس به جهت خود نصب خواهند کرد.» (هوشع 11:1) این رئیس به گفته خود هوشع، «پادشاه آنان داوود» خواهد بود. (5:3) پیشگویی عاموس با این سخنان دلگرم کننده پایان می یابد: «در آن روز خیمه داوود را که افتاده است، برپا خواهم نمود، شکافهایش را مرمت خواهم کرد و خرابیهایش را برپا نموده آن را مثل ایام سلف بنا خواهم کرد... اسیری قوم خود، اسرائیل را بر خواهم گردانید. ایشان شهرهای مخروب را بنا نموده، در آنها ساکن خواهند شد، تاکستانها غرس کرده، شراب آنها را خواهند نوشید و باغها ساخته، میوه آنها را خواهند خورد. یهوه خدایت می گوید: من ایشان را در زمین ایشان غرس خواهم نمود و بار دیگر از زمینی که به ایشان داده ام، کنده نخواهند شد.» (عاموس 11:9 و 8)

اندیشه فرا ملیتی اشعیای نبی برای عصر مسیحایی

پیشگویی هوشع (18:2) که «در آن روز خدا کمان و شمشیر و جنگ را از زمین خواهد شکست و ایشان را به امنیت خواهد خواباند» به اتحاد مسالمت آمیز و تثبیت دوباره اسرائیل و یهودا در سرزمین خود اشاره می کند و نه به اندیشه های فرا ملیتی که انبیای متأخر برای عصر مسیحایی تدارک دیدند. آن آرمانهای والا تا زمان اشعیا شکوفا نشد. این نبی با یک جهان بینی فراگیر و گسترده، همچون یک دولتمرد به حوادث تاریخ می نگریست، و همو بود که این آرمان نهفته قوم اسرائیل را به سرمنزلی سوق داد که مرزهای آن به روشنی و دقت تعریف و تبیین نشده، ولی قطعا فراتر و فراخ تر از پیش بوده است. انبیای بعدی بر تصویری که این بزرگترین نبی یهودا از پادشاهی آینده بنی اسرائیل و پادشاه آرمانی آن ترسیم کرده بود، چیزی را که اصولا تازگی داشته باشد، نیفزودند. رسالت اشعیا بخشی دوران طولانی و پر آشوب از تاریخ یهودا را فرا گرفت. در حکومت طولانی «آحاز» بی دینی و فساد بر درباریان و اشراف چیره گردید. از سوی دیگر، دشمن وحشتناکی در پشت مرزها در کمین بود تا در فرصت مناسب بر پادشاهی یهودا بتازد و آن را واژگون ساخته، یک فرمانروای بیگانه را بر تخت آن بنشاند. (اشعیا 6:7)
در حکومت نسبتا شایسته تر «حزقیا» نیز صلح و آرامش وجود نداشت. اختلافات و شورشهای داخلی به سپاه آشور به فرماندهی «سنحاریب» فرصت داد تا قوم را به نابودی تهدید کند. زندگی اشراف و طبقات مرفه در فساد اخلاق و تبهکاری غوطه ور بود. نیروی قوم بر اثر زیاده روی در تجملات کاهیده و پرستش خدای اسرائیل متروک شده بود. اوضاع و حوادث فوق فرصت مناسبی را برای اشعیا پیش آورد تا از خلاقیت ذاتی و شگفت آور خویش بهره گیرد و آن را نمایان سازد. او به منظور پاسخ دادن به ندایی که در آغاز زندگانی شنیده بود، از طبیعت خویش که سهم وافری از نبوغ داشت، همچنین از آگاهیهای فراوان و استحکام روح و روان خود که وی را در داوریها استوار و در هشدارها پایدار می ساخت، سود جست. اشعیا احساس می کرد که مردم عصر وی قابل نجات نیستند؛ زیرا طبقات بالای جامعه به هشدارهای او اعتنا نمی کنند.
به همین دلیل، وی نظریه عالی «باقی ماندگان» را ابداع نمود و تقریبا تمام پیشگوییهای تسلی آمیز خویش را بر آن بنیاد نهاد. او اعلام می کرد که تبعید قطعی است و مجازات الهی بر قوم گناهکار فرود خواهد آمد، ولی باقی ماندگانی بر خواهند گشت و حکومت عدل و راستی را در بر سرزمین «صهیون» برپا خواهند کرد. پادشاه کنونی از هر نظر به گونه ای است که یک پادشاه یهودی نباید آن گونه باشد؛ از این رو، پادشاه تازه ای بر خواهد خاست که روح خدا با او خواهد بود. وی اوضاع کشور داوود را سامان خواهد داد و آرامش و برابری را بر آن سرزمین حاکم خواهد کرد. برای قرنها پادشاه مرکز و محور قوانین یهود تلقی می شد و بدین لحاظ، یک سیمای برجسته در تصویر انبیا از جهان آینده چهره پادشاهی آرمانی بود که عالی ترین ویژگی یک شهریار زمینی را داشته باشد و با کمال عدالت و تمام حکمت بر بنی اسرائیل حکومت کند و آرامش فراگیری را برای رعایای خویش تأمین نماید.

کودکی به نام «عمانوئیل»
اشعیا با توصیف و پیشگویی خود از تولد کودکی به نام «عمانوئیل» [یعنی «خدا با ماست»] (اشعیا 14:7)، این امید نسبتا پیچیده را دقیق تر ساخت و آن را نخست به اجمال برای «آحاز» (پادشاه یهودا) توضیح داد. سپس وی این آرمان را گسترد و به آن کودک صفتهایی عالی عطا کرد و او را منجی آینده بنی اسرائیل معرفی نمود، همانکه بر قلمرو آنان خواهد افزود و آرامش را بر تخت داوود استوار خواهد ساخت. (7-6:9) سرانجام، وی آن کودک را مصداق عالی ترین آرمان قوم دانست: «نهالی از تنه یسی [پدر داوود] بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، یعنی روح حکمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند. خوشی او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤیت چشم خود داوری نخواهد کرد و بر وفق سمع گوشهای خویش تنبیه نخواهد نمود، بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود. جهان را به عصای دهان خویش زده، شریران را به نفخه لبهای خود خواهد کشت. کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری با هم و طفل کوچک آنها را خواهد راند. گاو با خرس خواهد چرید و بچه های آنها با هم خواهند خوابید و شیر، مثل گاو کاه خواهد خورد و طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر باز داشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. و در تمامی کوه مقدس من ضرر و فسادی نخواهند کرد؛ زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را می پوشاند.» (اشعیا 9-1:11)

گسترش اندیشه مسیحایی در سه پیشگویی اشعیا
دانشمندان کتاب مقدس در مورد سه پیشگویی یاد شده بسیار اختلاف نظر دارند و نمی توانند با هیچ درجه ای از قطعیت، زمان صدور آنها را در سالهای زندگی اشعیا پیدا کنند. می توان در مورد دو پیشگویی نخست، همصدا با بسیاری از مفسران، گفت که آنها به حزقیا و نجات از یک دشمن بالفعل مربوط می شوند، ولی قطعا سومین و شکوهمندترین پیشگویی حدود یک نسل پس از آن دو نگارش یافته است، هنگامی که آن نبی با نومیدی از تحقق عینی رؤیاهای پیشین خویش خواسته آنها را از قید زمان وارهاند و وقوع آنها را به «آینده دیگری» موکول کند. مفهومی که از پادشاه آینده و دوران حکومت وی در ذهن اشعیا بوده، نکته های فراوانی دارد که باید به دقت بررسی کرد. مسیحای آرامش آفرین و تسلی بخش قوم یهود که در سومین پیشگویی تصویر شده، حکومت آرمانی عادلانه ای را پی می افکند و بالاترین شکوه عصر او در این است که در آن زمان «جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهایی که دریا را می پوشاند.» محور دوره آینده شخص مسیحا یا «نهال یسی» است که پس از گسترش دین بنی اسرائیل در سراسر گیتی، همچون «پرچم قومها برپا خواهد شد و امتها آن را خواهند طلبید.» (اشعیا 10:11)


منابع :

  1. جولیوس کرینستون- انتظار مسیحا در آیین یهود- ترجمه حسین توفیقى- ناشر: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- تاریخ نشر: 1377

  2. محمدمهدى کریمى‏ نیا- مقاله انتظار موعود در آیین یهود- فصلنامه معرفت- شماره 27

  3. محمد بهشتی- ادیان و مهدویت- مؤسسه مطبوعاتی حسینی- تهران بی تا

  4. جیمز هاکس- قاموس کتاب مقدس- کتابخانه طهوری- تهران 1349

  5. جلال الدین آشتیانی- تحقیقی در دین یهود

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/114643