شاید بیش از 63 بار واژه انسان در آیات قرآن تکرار شده است. مجموعا در مجموع این آیات به طور توصیفی (Description)، از ویژگی های مثبت و منفی انسان یاد می شود، قرآن گاه او را می ستاید و زمانی از او انتقاد می کند. انتخاب میان دو راه متضاد، یک روش دیالکتیکی است که باریک تر از مو و برنده تر از شمشیر است که در اصطلاح قرآن و عرفا با عنوان "صراط مستقیم" آمده است. طبیعی است وقتی که آدمی دارای کرامت باشد و از حقارت و پستی به دور قطعا چندین صفت مثبت را نیز دارا خواهد بود که می توان آن ها را صفات مثبت انسانی نامید. در داستان آفرینش، آنجا که ملائکه در آفرینش آدم لب به اعتراض گشودند و با تقدیس رحمان، از نقصان انسان گفتند که موجودی است که خطا می کند و حتی مرتکب قتل می شود! خداوند پاسخ داد که «ای قدوسیان، شما از حریم کبریایی کرامت او آگاه نیستید و در او سری نهفته است که پنهان است و به جز من کسی دیگر از آن آگاهی ندارد. او جانشین من در روی زمین است و دارای ویژگی های است که مختص او است.»
1- او دارای علم و آگاهی است. «و علم آدم الاسماء کلها؛ و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت.» (بقره/ 31)
2- نه بر دیگران که بر خود نیز آگاهی دارد. «بل الانسان علی نفسه بصیره* و لو القی معاذیره؛ بلکه انسان خود بر نیک و بد خویش آگاه است و هر چند پرده های عذر بر چشم بصیرت بیفکند.» (قیامت/ 14- 15) «ان الانسان لربه لکنود* و انه علی ذلک شهید؛ همانا انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است و خود او بر این ناسپاسی گواهی خواهد داد.» (عادیات/ 6- 7)
3- خوب و بد را می شناسد. «و نفس و ماسواها* فالهمها فجورها و تقواها؛ قسم به نفس انسان و آن کس که او را کامل آفرید و نیک و بدش را به وی الهام کرد.» (شمس/ 7- 8) «و هدیناه النجدین؛ و آیا دو راه خیر و شر را به او نشان ندادیم؟» (بلد/ 10)
4- فطرتی سرشار از پاکی و خلوص و خداجویی دارد. «فطرت الله التی فطر الناس علیها؛ و در روز الست خداوند از انسان تعهد گرفت که راه شرک نجوید و به جز راه حق نپوید.» (روم/ 30) صدق گوید و صفا آرد وفا پیشه کند و خطا را رها سازد که: «والعصر* ان الانسان لفی خسر* الا الذین آمنو و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر؛ سوگند به عصر [غلبه حق بر باطل] كه واقعا انسان دستخوش زيان است. مگر كسانى كه گرويده و كارهاى شايسته كرده و همديگر را به حق سفارش و به شكيبايى توصيه كرده اند.» (والعصر/ 1- 3) منظور از "فطرت" آن گرایش فرا غریزی است که آدمی را در همه جای دنیا به تعالی فرا می خواند، بی آنکه در ارگانیسم وجود پایگاهی بیوشیمیک یا فیزیولوژیک داشته باشد.
5- استعدد کمال بینهایت. در تعالی خواهی آدمی می تواند تا بی نهایت بپیماید و کمال را بجوید. «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان، همانا تو سخت کوشایی به سوی پروردگارت پس با او دیدار خواهی کرد.» (انشقاق/ 6) این تعالی خواهی و سدره نشینی تا آن جا می رود که به اندازه قاب قوسین یا کمتر از آن با مبداء اعلی فاصله دارد. «یا ایتها النفس المطمئنه* ارجعی الی ربک راضیه مرضیه* فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی؛ ای نفس ملکوتی به سوی پروردگارت بازگرد که هم تو از او خوشنود باشی و هم او از تو، داخل در زمره بندگان خاص من شو و وارد بهشت من.» (فجر/ 28- 30)
6- وجدان اخلاقی دارد. از تجلیات این نفس تعالی خواه، وجدان اخلاقی است که در اصطلاح قرآن به "نفس لوامه" یا نفس ملامت گر، تعبیر شده است. «لا اقسم بیوم القیمه* و لا اقسم بالنفس اللوامه؛ سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس ملامت گر.» (قیامت/ 1- 2) به کار بردن واژه نفس برای وجدان به این معنی است که این نیرو از ابعاد نفس انسان است و جزو ذات آدمی است. این تمایل فطری از ذات انسان ریشه می گیرد و دارای نمودهای بی شماری است. از جمله: 1- وجدان برخی بایستگی ها را از نبایستگی ها تفکیک می کند. 2- وجدان قاضی امین است. 3- وجدان نظارت می کند. 4- وجدان راهنمای مطمئن است. 5- وجدان شکنجه می دهد، شکنجه می بیند. 6- وجدان زشت و زیبا می شود. 7- وجدان خود را برخود می نهد. 8- وجدان مسئول واقع می شود. 9- وجدان میزان سنجش بسیاری از امور می باشد. 10- وجدان حکم می کند. 11- وجدان آرامش می یابد. 12- وجدان شماتت می کند.
7- آزادی و کرامت انسان. خداوند در میان ویژگی های مثبت انسانی از کرامت و بزرگ واری و مناعت انسان سخن می گوید و آن را از امتیازات انسان می شمارد که به او ارزانی داشته است. خداوند در سوره بنی اسرائیل سخن از کرامت انسانی گفته است: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا؛ و ما فرزندان آدم را بسیار گرامی داشتیم و آن ها را به مرکب دریا و صحرا سوار کردیم و از روزی های پاکیزه به آنها عطا کردیم و آنها را به بیشتر آفریده ها برتری و تفضیل دادیم.» (الاسراء/ 70) مفسران اسلامی کرامت ذاتی را در آن ویژگی های خاص بشری توصیف می کنند که انسان بدان ها انسان شده است. از قبیل عقل و خردورزی، تدبیر امور و مدیریت و سازماندهی، نیروی تسخیر موجودات و نفوذ در عمق آسمان و زمین، و امثال این ویژگی ها که او را از دیگر جانداران جدا ساخته است.
ولی علاوه بر امتیازات یاد شده یک ویژگی دیگر انسان که او را متمایز می سازد، حس استقلال طلبی، بزرگ منشی و سیادت او است که از زیر بار هرگونه ذلت و تحقیر رفتن در عمق ذات خود ابا دارد و همواره از افرادی که او را استثمار نمایند و استحمارش کنند، سرباز می زند و با دشمنان ذاتی بشر: فقر و جهل و مرض به مقاومت پرداخته و مبارزه می نماید. این همان کرامت ذاتی انسان است که خداوند به او ارزانی داشته و پایه اساسی حقوق طبیعی انسان به حساب آمده است. بر این مبنا است که امروزه بشریت با الهام فطرت طبیعی خود و آموزش ادیان متعالی توحیدی، سازمان دفاع از حقوق بشر را تاسیس کرده و از حقوق اساسی، استقلال، کرامت و سیادت ملت ها دفاع می نمایند.
این معارف در تعالیم اسلامی به طرق مختلف بیان شده است: پیغمبر (ص) فرمودند: «لیس للمومن ان یذل نفسه؛ انسان مؤمن حق ندارد که زیر بار ذلت برود و خود را حقیر ساخته و کرامتش را لکه دار کند.» یا آنجا که قرآن از هامزان و لامزان انتقاد می کند «ویل لکل همزه و لمزه؛ واى بر هر بدگوى عيب جويى.» (همزه/ 1) از کسانی یاد می کند که شخصیت دیگران را به سخریه گرفته و کرامت انسانها را لکه دار می کنند.
داستان گناه آدم و رانده شدن او، در قرآن نیز مطرح شده است؛ اما در این کتاب و نیز اعتقاد مسلمانان وضع به گونه ای دیگر است. ماجرای خلقت آدم و اسکان او در بهشت و گناه و هبوط او، در سه سوره از قرآن به تفصیل آمده است: و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی خواهم گماشت»، [فرشتگان] گفتند: «آیا در آن کسی را می گماری که در آن فساد انگیزد، و خون ها بریزد و حال آنکه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه می کنیم، و به تقدیست می پردازیم.» فرمود: «من چیزی می دانم که شما نمی دانید» و [خدا] همه [معانی] نام ها را به آدم آموخت؛ سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: «اگر راست می گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید.» گفتند: «منزهی تو! ما را جز آنچه [خود] به ما آموخته ای، هیچ دانشی نیست؛ تویی دانای حکیم.»
فرمود: «ای آدم، ایشان را از اسامی آنان خبر ده.» و چون [آدم] ایشان را از اسمایشان خبر داد، فرمود: «آیا به شما نگفتم که من نهفته آسمان ها و زمین را می دانم؛ و آنچه را آشکار می کنید، و آنچه را پنهان می داشتید می دانم؟» و چون فرشتگان را فرمودیم: «برای آدم سجده کنید»، پس به جز ابلیس (که سر باز زد و کبر ورزید و از کافران شد) [همه] به سجده در افتادند، و گفتیم: «ای آدم، خود و همسرت در این باغ سکونت گیر [ید]، و از هر کجای آن خواهید فراوان بخورید؛ و [لی] به این درخت نزدیک نشوید، که از ستمکاران خواهید بود.» پس شیطان هر دو را از آن بلغزانید، و از آنچه در آن بودند ایشان را به در آورد، و فرمودیم: «فرود آیید. شما دشمن همدیگر، و برای شما در زمین قرارگاه، و تا چندی برخورداری خواهد بود.» سپس آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت نمود، و [خدا] بر او ببخشود؛ آری، او [ست که] توبه پذیر مهربان است. فرمودیم: «جملگی از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتی رسد، آنان که هدایتم را پیروی کنند بر ایشان بیمی نیست و غمگین نخواهد شد؛ و [لی] کسانی که کفر ورزیدند و نشان های ما را دروغ انگاشتند، آنانند که اهل آتش اند، و در آن ماندگار خواهند بود. و قطعا شما را در زمین قدرت عمل دادیم، و برای شما در آن، وسایل معیشت نهادیم؛ [اما] چه کم سپاس گزاری می کنید، و در حقیقت، شما را خلق کردیم؛ سپس به صورتگری شما پرداختیم؛ آن گاه به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید.»
پس همه سجده کردند، جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود. فرمود: «چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را بازداشت از اینکه سجده کنی؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از گل آفریدی.» فرمود: «از آن [مقام] فرو شو. تو را نرسد که در آن [جایگاه] تکبر نمایی. پس بیرون شود که تو از خوارشدگانی.» گفت: «مرا تا روزی که [مردم] بر انگیخته خواهند شد مهلت ده.» فرمود: «تو از مهلت یافتگانی.» گفت: «پس به سبب آنکه مرا به بیراهه افکندی من هم برای [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست.» فرمود: «نکوهیده و رانده از آن [مقام] بیرون شو، که قطعا هر که از آنان از تو پیروی کند، جهنم را از همه شما پر خواهم کرد.»، «و ای آدم، تو با جفت خویش در آن باغ سکونت گیر، و از هر جا که خواهید بخورید؛ و [لی] به این درخت نزدیک مشوید که از ستمکاران خواهید شد.»
پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورت هایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند، و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت منع نکرد، جز [برای] آنکه [مبادا] دو فرشته گردید یا از [زمره] جاودانان شوید»، و برای آن دو سوگندیاد کرد که «من قطعا از خیرخواهان شما هستم.» پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید؛ پس چون آن دو از [میوه] آن درخت [ممنوع] چشیدند، برهنگی هایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ [های درختان] بهشت بر خود آغاز کردند، و پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان برای شما دشمنی آشکار است؟» گفتند: «پروردگارا، ما بر خویشتن ستم کردیم، و اگر بر ما نبخشایی و به ما رحم نکنی، مسلما از زیانکاران خواهیم بود.» فرمود: «فرود آیید که بعضی از شما دشمن بعضی دیگرید، و برای شما در زمین، تا هنگامی [معین] قرارگاه و برخورداری است» فرمود: «در آن زندگی می کنید و در آن می میرید و از آن برانگیخته خواهید شد.»
ای فرزندان آدم، در حقیقت، ما برای شما لباسی فرو فرستادیم که عورت های شما را پوشیده می دارد و [برای شما] زینتی است؛ و [لی] بهترین جامه، [لباس] تقواست. این از نشانه های قدرت خداست؛ باشد که متذکر شوید. ای فرزندان آدم، زنهار تا شیطان شما را به فتنه نیندازد؛ چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند، و لباسشان را از ایشان برکند، تا عورت هایشان را بر آنان نمایان کند. در حقیقت او و قبیله اش شما را از آنجا که آنها را نمی بینید، می بینند. ما شیاطین را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند. و به یقین پیش از این با آدم پیمان بستیم؛ و [لی آن را] فراموش کرد، و برای او عزمی [استوار] نیافتیم، و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتم: «برای آدم سجده کنید.» پس جز ابلیس، که سر باز زد، [همه] سجده کردند.
پس گفتیم: «ای آدم، در حقیقت این [ابلیس] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک] است؛ زنهار تا شما را از بهشت به در نکند تا تیره بخت گردی.» در حقیقت برای تو در آنجا این امتیاز است که نه گرسنه می شوی و نه برهنه می مانی، و [هم] اینکه در آنجا نه تشنه می گردی و نه آفتاب زده. پس شیطان او را وسوسه کرد [و] گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانگی و ملکی که زایل نمی شود، راه نمایم؟» آن گاه از آن [درخت ممنوع] خوردند و برهنگی آنان برایشان نمایان شد و شروع کردند به چسبانیدن برگ های بهشت بر خود، و [این گونه] آدم به پروردگار خود عصیان ورزید و بیراهه رفت. سپس پروردگارش او را برگزید و بر او ببخشود و [وی را] هدایت کرد. فرمود: «همگی از آن [مقام] فرود آیید، در حالی که بعضی از شما دشمن بعضی دیگر است؛ پس اگر برای شما از جانب من رهنمودی رسد، هر کس از هدایتم پیروی کند نه گم راه می شود نه تیره بخت. و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ [و سختی] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم.» می گوید: «پروردگارا، چرا مرا نابینا محشور کردی با آنکه بینا بودم؟» می فرماید: «همان طور که نشان های ما بر تو آمد و آن را به فراموشی سپردی، امروز همان گونه فراموش می شود.»
در این باره چند بحث قابل طرح است:
1- خداوند می خواهد خلیفه ای برای خود در زمین بگمارد؛ پس انسان را خلق می کند. این موجود برتر از فرشتگان است، و خداوند به آنان دستور می دهد که به او سجده کنند. از این آیات بر می آید که علت این برتری قدرت یادگیری اوست؛ زیرا پس از آنکه خدا به او «نام ها» را می آموزد و انسان به فرشتگان نام های آنان را می گوید. پس خداوند به آنان می فراید: من به شما نگفتم که نهان آسمان و زمین را می دانیم؟ در آیه دیگری از قرآن آمده است: «ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم.» (انسان/ 2) در آیه دیگری سخن از امانت الاهی است که هیچ موجودی تاب تحمل آن را ندارد و انسان آن را حمل می کند. (احزاب/ 72) پس این موجود با دیگر مخلوقات متفاوت است. او جانشین خدا در روی زمین است، و بار امانت الاهی را حمل می کند. تفاوت او با دیگر موجودات در این است که او مکلف است و آزادی و اختیار دارد: «ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.» (انسان/ 3)، و چون موجودی مختار است آزمایش می شود و به همین دلیل به او علم داده شده و شنوا و بینا قرار داده شده است. (انسان/ 2)
2- لازمه این اختیار ظلم و فساد است. فرشتگان اعتراض می کنند که این چه خلیفه و جانشینی است که فساد می کند و خون می ریزد. خداوند این امر را نفی نمی کند، اما پاسخ می دهد در این موجود چیزی هست که فساد و خون ریزی او را جبران می کند. این سخنان قبل از هبوط آدم و در هنگام خلقت او بین خدا و فرشتگان به میان آمده است. بنابراین از همان ابتدا مختار بوده است و همین امر باعث شده که آدم خطا کند. انسان از همان هنگام که بار امانت را متحمل شد، بسیار ستمگر و نادان بود. (احزاب/ 72)
3- انسان از همان ابتدا برای جانشینی خداوند در زمین خلق شده بود، و این امر به خوبی از ظاهر آیات فوق بر می آید. بنابراین علت اسکان او در بهشت آماده شدن برای زندگی زمینی است، و به این ترتیب نهی خدا از نزدیک شدن به درخت ارشادی است نه مولوی؛ یعنی خداوند به او می گوید اگر می خواهی از نعمت های این باغ و زندگی بی دردسر آن بهره مند باشی نباید از میوه آن درخت بخوری. از بخش هایی از آیات فوق بر می آید که انسان در نشئه ای دیگر از حیات می زیسته است؛ عبارت هایی که می گوید در آنجا نه گرسنگی هست و نه برهنگی، نه تشنگی و نه آفتاب زدگی؛ یا در برخی فقرات آمده است که آنان برهنه بودند، اما متوجه برهنگی خود نمی شدند، یا اینکه شیطان لباس آنان را از ایشان گرفت. بنابراین گویا زندگانی آنان با زندگی این دنیا متفاوت بوده و با خوردن میوه درخت ممنوع برای زندگی در این دنیا متناسب می شده اند. خدا به آدم می فرماید این شیطان که دشمن توست، می خواهد تو را از این مکان عالی بیرون کند و از نعمت های آن محرومت سازد. پس آدم به اختیار خود از میوه درخت خورد و سزاوار زندگی زمینی شد.
موید این مدعا آن نیز است که بعد از پذیرفته شدن توبه آدم، او دیگر به آن مکان باز گردانده نشد. اگر نهی از نزدیک شدن به درخت، مولوی بود می باید همه آثار آن با توبه پاک می شد. همچنین موید دیگر، آیه 117 سوره طه است که خداوند می فرماید: «ای آدم، در حقیقت این [ابلیس] برای تو و همسرت دشمنی [خطرناک] است؛ زنهار تا او شما را از بهشت بیرون نکند که در زندگی پر مشقت وارد شوید.» پس در واقع آنان با گناهشان به نفس خود ظلم کردند. (اعراف/ 23)
4- آدم، پس از ارتکاب گناهی که در واقع ظلم به نفس بود، از درگاه خدا طلب بخشایش می کند. (اعراف/ 23) و خداوند توبه او را می پذیرد (بقره/ 37) و نیز او را بر می گزیند (طه/ 122) آن گاه به آنان دستور می دهد که به زمین هبوط کنند و در آنجا به زندگی خود ادامه دهند. بنابراین شأن و منزلت انسان قبل از هبوط با بعد از آن هیچ تفاوتی ندارد و تنها در مکان و کیفیت زندگی او تغییراتی رخ داده است. او همان انسان است، با همان اختیار و آزادی و علم، که به اختیار خود زندگی پرمشقت دنیا را برگزیده و با خطای خود بر نفس خویش ستم کرده است. رابطه انسان با خدا در این دو زندگی تفاوتی ندارد، وگرنه پذیرش توبه او بی معنا بود.
5- انسان در حالی وارد دنیا می شود، که دشمنی سرسخت و عنود، یعنی شیطان، همواره در کمین اوست. ابلیس از خدا مهلت گرفت تا انسان را اغوا کند. (اعراف/ 7) و خداوند نیز پیامبرانی برای هدایت و راهنمایی او فرستد. (بقره/ 38؛ طه/ 123) حال برخی راه هدایت الاهی را پیش می گیرند و به سعادت می رسند، و برخی دیگر از شیطان تبعیت می کنند و به شقاوت و بدبختی دچار می شوند. (بقره/ 38 -39؛ طه/ 123- 124) بنابراین در این زمینه تفاوتی اساسی بین انسان شناسی نظام الاهیاتی مسیحی و انسان شناسی قرآن وجود دارد. بنابر نظام الاهیاتی مسیحی، انسان که قبل از هبوط، در مقام فرزندی خداوند قرار داشت، با خطای خود به مرتبه بندگی تنزل یافت، و خداوند برای مدتی معین پیامبرانی می فرستد که دستورات بندگی، یعنی شریعت را برای این انسان بیاورند. اما با وجود این، انسان، قادر نیست به تنهایی به مقام نخستین خود باز گردد؛ پس نیازمند یک منجی است.
اما بنابر انسان شناسی قرآن، قدرت و توانایی و اختیار انسان قبل و بعد از هبوط تفاوتی نکرده است. انسان قبل از هبوط بنده خدا بود و باید از خدا اطاعت می کرد. بر اثر ارتکاب خطا، نشئه زندگی او تغییر یافت. خدا توبه آدم را پذیرفت و رابطه او با خدا تفاوت نکرد. خداوند قبل و بعد از هبوط از انسان می خواهد که عبد صالح او باشد و از شیطان تبعیت نکند، و برای هدایت او پیامبرانی می فرستد. بنابراین انسان هرگز محتاج منجی نیست بلکه به هادی و راهنما نیاز دارد.