سخن گفتن جهنم

خداوند در قرآن در سوره ی ملک بعد از پایان یافتن فصل اول که هدف کاشتن بذر ترس و خشیت از خدا را، با ایمان آوردن به غیب از طریق شناخت آن به وسیله پدیده هاى آشکار و نشان دادن و شناساندن خودش به وسیله آیات و نشانه ها، دنبال مى کند، فصل دیگرى را آغاز مى کند که از فصل اول نه تنها جدا نیست بلکه در همان هدف مذکور مشترک است چرا که آیات بعد، عذاب جهنم در کیفر کافران را به ما یادآورى مى کند. کفر ورزیدن به خدا از جانب انسان خود عملى چون عمل شیاطین براى دریدن نظم خدا است که موجب عذاب مى شود. و این آیه ارتباط محکمى با آیات دیگر دارد که در آن این مطلب بیان شد که حکمت آفرینش آشکار ساختن جوهر و ماهیت انسان از طریق آزمودن با بلیه ها است، و کفر و عذاب صورتى براى شکست خوردن آدمى در قیام به نقش و واجبى است که براى آن آفریده شده است، و در نتیجه به جهنم سقوط مى کند.
«و للذین کفروا بربهم عذاب جهنم و بئس المصیر؛ و براى کسانى که به پروردگارشان کافر شدند، عذاب دوزخ است و چه بد بازگشت گاهى است.» (ملک/ 6) مصیر از صیرورت است یعنى آنچه خود را به سوى آن پیش مى برد، و ملاحظه مى شود که خدا در این سوره چهار بار با آوردن اسم رحمان درباره آن تأکید کرده است (در آیه هاى سوم و نوزدهم و بیستم و بیست و نهم ملک)، و چنان است که گویى خداوند متعال مى خواهد در این باره تأکید کند که ما را از آن روى آفریده است تا مشمول رحمت و بخشندگى خویش قرار دهد، نه این که ما را با عذاب معذب سازد، ولى این خود ما هستیم که در نتیجه کفر ورزیدن به او عذاب را براى خود انتخاب مى کنیم، و چنان نیست که خدا رسیدن به آن سرنوشت بد را براى ما اراده کرده باشد... و آیا به چیز کافر مى شود و به کفر ورزیدن مى پردازد؟ به آفریننده و روزى دهنده و بخشنده زندگى و مالک همه هستى و دارایى خود کافر مى شود، و در مقابل نعمتهاى او با همین نعمتها به عناد و سرسختى در برابر او مى پردازد با نعمت مال و نیرو و تندرستى و گوش و چشم و... و...! و شاید این همان چیزى باشد که کلمه «بربهم» الهام بخش آن باشد، یعنى به او و به وسیله نعمتهاى او.

صفات جهنم چیست؟
قرآن با تفصیل بیشتر گفتار در موضوع عذاب را ادامه مى دهد و بعضى از صفات جهنم و اصحاب آن را در هنگام فرو افکنده شدن در آن بیان مى کند، تا مگر این غیب را به صورتى احساس کنیم، و از سطوت خدا بترسیم... مى افزاید: «إذا ألقوا فیها سمعوا لها شهیقا و هی تفور؛ هنگامى که کفار در آن افکنده مى شوند صداى وحشتناکى از آن مى شنوند و این در حالى است که پیوسته مى جوشد و غلیان دارد.» (ملک/ 7)

نخستین صفت جهنم ژرفای عظیم آن است
نخستین صفت آن این است که (همچون یک گودال یا دره) ژرفاى عظیم دارد، و اولین عذابى که اهل جهنم در آن احساس مى کنند، همین فرو افتادن از بالا به پایین است، و امام صادق (ع) از رسول الله (ص) از جبرئیل روایت کرده است که گفت: «چون به جهنم درآیند، فرو افتادن ایشان هفتاد سال به طول مى انجامد.» و خدا مى داند که در این سقوط چه رنگهایى از عذاب را مى چشند؟! «إذا ألقوا فیها؛ چون در آن افکنده شوند.» آوردن فعل در این جا به صیغه مجهول دلیل بر آن است که ایشان با کراهت به درون آتش افکنده مى شوند، و در نصوص به این مطلب اشاره شده، چنان که امام صادق (ع) گفته است: «سوگند به آن کس که جان من به دست اوست که آنان چنان با کراهت در آتش پایین مى روند که میخ با کراهت و سختى به درون دیوار فرو مى رود.»

صفت دوم جهنم شهیق است
که یکى از انواع عذاب بانگ هولناک نفس بالا کشیدن یا دم زدنى است که در هنگام پایین رفتن در دوزخ مى شنوند و شدت بانگ عذابشان مى دهد. و شهیق فرستادن هوا به درون ریه یا فروبردن دم به داخل ششها است، و چنان است که در آن روز به آتش قدرتى هولناک براى جذب دوزخیان مى دهد و آنان را با شهیقى داراى صوت هراس انگیز مى شنوند که میلیونها مرتبه از بانگ رعد شدیدتر است. شهیق صداى بریدن نفس است مانند جان کندن هر گاه شعله آتش شدید می شود چنین صدایى از آن شنیده می شود که گویا هیزم می خواهد رؤبه گوید:
حشرج فى الجوف سحیلا او شهق *** حتى یقال ناهق و ما نهق
گورخر از سینه اش فریادى درآورد یا ناله کرد تا اینکه گفته شد عرعر کند و چه عرعرى و چه صدایى. شاهد در این بیت شهق است که به معناى آخرین درجه فریاد است که ناگاه از سینه بیرون می آید. و بعضى گفته اند: که شهیق در سینه و زفیر در گلوست. و گاه گفته اند از ماده "شهوق" به معنى طولانى بودن گرفته شده (لذا کوه بلند را جبل شاهق مى گویند) بنابراین "شهیق" به معنى ناله طولانى است.
جهنم نعره می زند مثل صداى حمار و شهقه صیحه است. می فرماید: «فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق؛ و اما كسانى كه تيره ‏بخت ‏شده ‏اند در آتش فرياد و ناله ‏اى دارند.» (هود/ 106) راغب مى گوید: "زفیر" به معناى رد نفس، و به عبارت دیگر "بازدم" است، البته بازدمى کشیده. بعضى گفته اند "زفیر" صدایى است که در گلو مى پیچد، و "شهیق" صدایى است که در سینه رفت و آمد مى کند، و به هر حال اشاره به صداهاى وحشت انگیز و ناراحت کننده است.

صفت سوم جهنم فوران شعله هاى آتش آن است.
«و هی تفور؛ و جهنم در حال جوشش و فوران است.» (ملک/ 7) فوران را دو معنى است: یکى جوشیدن است که نشانه آن بالا آمدن محتواى ظرف در آن است بر اثر شدت حرارت، می گویند: دیگ جوش آمد و می جوشد و از آن است فواره براى بلند شدن آب و از آن است فوران خون از دمل و جراحت و فوران آب از زمین. در المنجد آمده است که «فارت القدر؛ آنچه در دیگ بود غلیان کرد و بالا آمد.» و زبانه هاى آتش دوزخ در آن روز چنان در یکدیگر داخل مى شوند و بالا مى آیند که به فوران آب در ظرف به سبب شدت حرارت آن شباهت دارد، و معنى دوم آن خشم و غضب است، و فار فائره به معنى سخت برانگیخته و خشمگین شدن است، و هر دو معنى در این آیه قرآنى با هم جمع شده و آتش در آن روز همچون محتواى دیگر برانگیخته و تهییج شده از خشم است.
و معناى آیه این است که وقتى کفار در جهنم ریخته مى شوند، صداى شهیقى از آن مى شنوند، شهیقى که چون مغناطیس آنان را به داخل خود مى کشاند، همانطور که با شهیق هوا داخل سینه کشیده مى شود، در حالى که جهنم جوشان است، و ایشان را مانند نخودى که در دیک جوشان بالا و پائین مى شود بالا و پائین مى کند، به طورى که گویى از شدت غضب مى خواهد متلاشى شود.
آرى هنگامى که آنها با نهایت ذلت و حقارت در آن پرتاب مى شوند. فریاد وحشتناک و طولانى جهنم برمى خیزد، و تمام وجود آنها را در وحشت فرو مى برد.

صفت چهارم: از شدت خشم نزدیک است پاره پاره شود
سپس براى مجسم ساختن شدت خشم "دوزخ" مى افزاید: «تکاد تمیز من الغیظ؛ نزدیک است که پاره هاى آن از یکدیگر بر اثر خشم جدا شود.» (ملک/ 8) درست همانند ظرف عظیمى که روى آتش فوق العاده پرحرارتى گذارده اند و چنان مى جوشد و زیر و رو مى شود که هر زمان بیم متلاشى شدن آن مى رود، و یا همچون انسان خشمگینى که مى جوشد و مى خروشد و فریاد مى کشد و نزدیک است منفجر گردد، آرى چنین است منظره دوزخ این کانون خشم خدا!
از میلیونها بمب هسته اى که یکباره منفجر شود قویتر است، و نزدیک است که منفجر و اجزاء آن از یکدیگر جدا شود! و خشمى که مى خواهد آن را از هم بپاشد، بازتابى از خشم خدا است، و آیه چنان به ما الهام مى بخشد که گویى آتش در روز قیامت شعور دارد، و هیچ چیز آن را براى خشم گرفتن بیش از نافرمانى اصحاب آن نسبت به پروردگارشان عز و جل به خشمگین شدن دعوت نمى کند و برنمى انگیزد! خداوند متعال چندان عادل است که حتى این عدالت را براى کسانى که تقدیر آنان را به قعر جهنم کشیده است، آشکار مى سازد، و در این هنگام فرشتگان موکل بر دوزخ از سبب رسیدن ایشان به این سرنوشت پر مشقت جویا مى شوند تا چنان باشد که هیچ کس که درونش ذره اى شک به آن مانده باشد که خدا بر او ستم کرده است، وارد دوزخ نشود، و نیز براى آن که دوزخیان در حالى وارد آن شوند که خود را از آن ملامت مى کنند که چرا در برابر خدا و براى آمادگى درآمدن به این جهان آخرت خود را آماده نساخته بوده اند.

مگر می شود موجودات دیگر هم سخن بگویند؟
جمله ی "تکاد تمیز من الغیظ" به عقیده مفسرین تشبیه و تنظیر است به آدم مبغض که بخواهد از شدت غیظ خود را قطعه قطعه کند لکن به عقیده ما عین حقیقت است زیرا جهنم و آتش آن و عذابهاى آن و همچنین بهشت و نعم آن مثل بلاهاى دنیوى و نعم آن نیست بلکه شعور و ادراک و حیات دارند و در تحت اطاعت و فرمان الهى هستند مثلا یک آتش است که مأمور است یکى را یک درجه بسوزاند و یکى را صد درجه، و در بهشت یک نعمت است مأمور است یکى را یک درجه لذت بخشد و یکى را صد درجه، و اهل بهشت و جهنم مختلف هستند اهل بهشت مادون درک مافوق نمی کنند تا محزون گردند، و اهل جهنم درک مافوق نمی کنند تا مسرور شوند، و بالعکس مافوق درک مادون را می کند که در بهشت مسرور شود و در جهنم محزون گردد، و آتش جهنم غیظ می کند بر کفار بلکه جهنم تکلم دارد که می فرماید: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ [یاد کن] روزى را که به دوزخ مى گوییم: آیا پر شدى؟ مى گوید: آیا زیادتر از این هم هست؟» (ق/ 29)
بلکه موجودات عالم حتى جمادات شعور و ادراک دارند و معرفت و ذکر دارند و اخبار و آیات در این باب بسیار داریم و احتیاج به توجیهات مفسرین نداریم مثل: «یا نار کونی بردا و سلاما على إبراهیم؛ [پس او را در آتش افکندند] گفتیم: اى آتش! برابر ابراهیم سرد و بى آسیب باش.» (انبیاء/ 69) «یا جبال أوبی معه و الطیر؛ اى کوه ها و اى پرندگان! [در تسبیح خدا] با او هم صدا شوید.» (سبأ/ 10) مورچه تکلم می کند: «یا أیها النمل ادخلوا مساکنکم لا یحطمنکم سلیمان و جنوده و هم لا یشعرون؛ مورچه اى گفت: اى مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند.» (نمل/ 18) هد هد می گوید: «أحطت بما لم تحط به؛ [اى سلیمان!] من به چیزى آگاهى یافته ام که تو به آن آگاهى نیافته اى.» (نمل/ 22)
خطاب به نحل می رسد: «و أوحى ربک إلى النحل أن اتخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و مما یعرشون؛ و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که از کوه ها و درختان و آنچه [از داربست هایى] که [مردم] بر مى افرازند، براى خود خانه هایى برگیر.» (نحل/ 70- 71) به زمین و آسمان خطاب می رسد: «یا أرض ابلعی ماءک و یا سماء أقلعی؛ اى زمین! آب خود را فرو بر، و اى آسمان! [از ریختن باران] باز ایست.» (هود/ 46) و غیر اینها.
جمله ذرات زمین و آسمان *** با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم *** با شما نامحرمان ما خاموشیم
و غیر ذلک، در اخبار دارد قبر روزى چند مرتبه ندا می کند: «انا بیت الظلمة فاحمل الى سراجا، انا بیت الوحشة فاحمل الى انیسا: انا بیت الدیدان و العقارب فاحمل الى تریاقا»
الى غیر ذلک اگر حفظ الهى نباشد آتش از غیظ پراکنده می شود لذا به لفظ تکاد تعبیر فرمود.

جهنم سخن می گوید
در قاموس در معنای "جهنم" اینگونه آمده است: خانه عذاب (اقرب الموارد) راغب آن را نام آتش آخرت گفته ولى گفته اقرب الموارد بهتر است.
به هر حال جهنم در استعمال قرآن محل عذاب آخرت و وعدگاه کفار و ستمگران است این کلمه هفتاد و هفت بار در آیات مختلف تکرار شده است «فأولئک مأواهم جهنم و ساءت مصیرا؛ پس جایگاهشان دوزخ است و آن بد بازگشت گاهى است.» (نساء/ 97)
از جمله آیات جهنم این آیه عجیب است که در بالا هم ذکر کردیم: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ روزیکه بجهنم گوئیم آیا پر شدى میگوید آیا زیادتى هست؟» (ق/ 30)
این آیه روشن می کند که جهنم شعور دارد مى شنود و جواب می دهد، نظیر آیه ای که در بالا ذکر کردیم. و نیز آیه ی «کلا إنها لظى* نزاعة للشوى* تدعوا من أدبر و تولى؛ نه چنين است [آتش] زبانه مى‏ كشد. پوست ‏سر و اندام را بركننده است. هر كه را پشت كرده و روى برتافته.» (معارج/ 17) حقا که آن آتش خالص است پوستها یا اطراف بدن را می کند می سوزاند می خواند کسى را که به حق پشت کرده و از آن اعراض نموده است. ظاهر «تدعو» آن است که آتش فهم دارد و اعراض کننده را می خواند و صدا می کند. گاهی لازم است آیات را به ظاهر حمل کرد و گفت جهنم و آتش آخرت با شعور است و سخن گفتن دارد و مى شنود و صدا می کند. قرآن تصریح می کند که دار آخرت زندگى حقیقى است و حیات بر تمام جزئیات آن احاطه دارد. جهنم و آتش نیز جزء آخرت اند.
«و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ این زندگى دنیا مشغولیت و بازى است دار آخرت آن زندگى حقیقى است اى کاش می دانستند.» (عنکبوت/ 64)  درست است که آیه درباره ی بى اعتنائى به دنیا و اعتنا به آخرت است ولى "إن الدار الآخرة لهی الحیوان" بر تمام آخرت اعم از بهشت و جهنم شامل است.
همچنین در سوره فصلت هست که انسان به پوستهایش گوید چرا بر من گواهى دادید گویند: «أنطقنا الله الذی أنطق کل شی ء؛ همان خدایى که هر موجودى را به سخن آورد.» (فصلت/ 21) این هم به همه شامل است.
قطع نظر از اینها خود آیات جهنم و آتش که نقل شد بهترین دلیل است و دلیلى بر خلاف ظاهر نداریم بعضى از بزرگان درباره آیه 12 فرقان گفته: تمثیل حال آتش است نسبت به مردم آنگاه که نزد آتش آیند. ولى گفتیم که آن خلاف ظاهر است.

حکایت سؤال و جواب ملائکه موکل بر دوزخ با دوزخیان
سپس ادامه مى دهد: هر زمان گروهى از کافران در آن افکنده مى شوند نگهبانان دوزخ از روى تعجب و توبیخ از آنها سؤال مى کنند مگر شما رهبر و راهنما نداشتید؟ مگر انذارکننده الهى به سراغ شما نیامد؟ پس چرا به این روز سیاه افتاده اید؟! «کلما ألقی فیها فوج سألهم خزنتها أ لم یأتکم نذیر» (ملک/ 8) آنها باور نمى کنند که انسانى آگاهانه و با داشتن رهبر آسمانى به چنین سرنوشتى گرفتار شود، و چنین جایگاهى را براى خود انتخاب کند. کلمه "فوج" به طورى که راغب مى گوید، به معناى جماعتى است که به سرعت از جایى عبور کنند، و در این جمله اشاره است به اینکه کفار دسته دسته داخل دوزخ مى شوند، هم چنان که آیه زیر هم به این معنا اشاره نموده، مى فرماید: «و سیق الذین کفروا إلى جهنم زمرا؛ کسانى که کافر شدند دسته دسته به سوى دوزخ سوق داده مى شوند.» (زمر/ 71) و این به خاطر آن است که هر متبوعى با تابعین گمراه خود داخل مى شوند، هم چنان که در آیه زیر فرموده: «و یجعل الخبیث بعضه على بعض فیرکمه جمیعا فیجعله فی جهنم؛ خبیث ها را روى هم قرار داده، جمع مى کند، و در جهنم قرار مى دهد.» (انفال/ 37)
کلمه "خزنة" جمع خازن است، که به معناى نگهبان چیزى است که ذخیره اش کرده باشند، و منظور از خزنه ملائکه اى است که موکل بر آتشند، و انواع عذابهاى جهنم را تدبیر مى کنند و درباره همانها است که مى فرماید: «علیها ملائکة غلاظ شداد؛ آتشى که بر آن فرشتگانى موکلند که خیلى سخت گیر و خشن هستند.» (تحریم/ 6) و نیز مى فرماید: «و ما أدراک ما سقر؛ و تو نمى دانى دوزخ چیست؟» (مدثر/ 27) «علیها تسعة عشر* و ما جعلنا أصحاب النار إلا ملائکة؛ نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده شده اند! ما کسى را به جز ملائکه صاحبان دوزخ نکردیم.» (مدثر/ 30- 31)


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏19 صفحه 590

  2. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- ترجمه مجمع البیان- جلد ‏25 صفحه 173

  3. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 13 صفحه 94

  4. سيد على اكبر قرشى- أحسن الحدیث- جلد 7 صفحه 282

  5. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏24 صفحه 327

  6. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد ‏16 صفحه 154

  7. سيد على اكبر قرشى- قاموس قرآن- جلد 2 صفحه 85

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/115107