آتش متحرک دوزخ

از جمله آثار عظمت عالم قیامت ارائه دوزخ است در آن صحنه و نمونه غضب ساحت کبریائى است که در آن صحنه به معرض ظهور و بروز خواهد درآمد و به طور شهود و عیان بوده و پرده ها که مانع از مشاهده بوده بر آن افکنده شده به کنار خواهد رفت و جاذبه و غرش آن بیگانگان را که سیرت و صورت و رخسار آنان ظلمانى است می رباید و به سوى خود جذب خواهد نمود. روز رستاخیز، روزى بزرگ است و ما که در دنیاى تنگ زندگى مى کنیم، ممکن نیست آن افقهاى بزرگ را احساس کنیم. مگر این که از معانى حضور و شهود خدا حضور آن ارزشها باشد که به آنها فرمان داده، و از بین رفتن ارزشهاى باطل و گمراهیهایى که خدا انسان را در دنیا به آنها امتحان کرده بوده است... و به همین جهت اول چیزى که آورده مى شود، جهنم یعنى زندان هولناک گناهکاران و تبهکاران است: «و جاء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسان و أنى له الذکرى؛ در آن روز دوزخ را بیاورند، در آن روز انسان متذکر شود و کجا این تذکر براى او سودمند افتد؟» (فجر/ 23)
از این تعبیر استفاده مى شود که جهنم قابل حرکت دادن است، و آن را به مجرمان نزدیک مى کنند!، همانگونه که در مورد بهشت نیز در آیه ی 90 سوره شعرا مى خوانیم: «و أزلفت الجنة للمتقین؛ بهشت را به پرهیزکاران نزدیک مى سازند.» گرچه بعضى میل دارند اینها را بر معنى مجازى حمل کنند و کنایه از ظهور بهشت و جهنم در برابر دیدگان نیکوکاران و بدکاران بگیرند، ولى دلیلى بر این خلاف ظاهر در دست نیست، بلکه بهتر است آن را به ظاهر خود رها سازیم، چرا که حقایق عالم قیامت دقیقا بر ما روشن نیست و شرایط حاکم بر آنجا با اینجا تفاوت بسیار دارد، و هیچ مانعى ندارد که در آن روز بهشت و دوزخ تغییر مکان دهند. بعید نیست که مراد از "آوردن جهنم"، پرده بردارى از روى آن باشد، هم چنان که در آیه ی زیر همین تعبیر آمده فرموده: «و برزت الجحیم لمن یرى؛ و دوزخ براى هر بیننده آشکار مى شود.» (نازعات/ 36) و نیز آیه زیر که مى فرماید: «و برزت الجحیم للغاوین؛ دوزخ براى گمراهان ظاهر مى شود.» (شعراء/ 91) و آیه زیر که مى فرماید: «لقد کنت فی غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید؛ تو در دنیا که بودى از این جهنم غافل بودى، عالم قیامت بود، ولى تو نمى دیدى، امروز پرده تو را برداشتیم لذا اکنون چشمت خیره و تیزبین شده است.» (ق/ 22)

تذکر و پشیمانی
مقصود از الانسان به ظاهر، نوع و به قرینه مقام، انسان دوزخى پر و بال سوخته است. ذکر نشدن مفعول یتذکر، براى توجه به تذکر است، نه موارد آن، گویا چون همه علاقه ها و وابستگیها در آن روز، از میان مى رود، آنچه انسان دارد تذکر است، تذکر صورتها و آثار اعمال از یاد رفته اى که در نهانخانه نفس، و صفحه هاى جهان، صورت بسته و نقش گرفته، تذکر سرمایه هاى سوخته و ضایع شده و آنچه مى بایست انجام داده باشد. تقارن آمدن جهنم و تذکر انسان، تلازم آنها و تأثیر در یکدیگر و در یک روز را مى رساند، مانند آیه ی 35 و 36 سوره ی نازعات: «یوم یتذکر الإنسان ما سعى* و برزت الجحیم لمن یرى؛ در آن روز انسان آنچه تلاش و کوشش کرده به یاد آورد. و دوزخ را براى هر بیننده اى آشکار سازند.» از جمله آثار عالم قیامت آن است که هر فردى از بشر به یاد و به خاطر خواهد داشت هر چه را از سیر و حرکت و افعال اختیارى که در عالم دنیا از او صادر شده سیر و حرکت جوهرى و طولى او بوده و حقیقت خود را به ظهور رسانیده و هر چه از وسایل زندگى در اختیار داشته به منظور آزمایش او بوده و بدان نکته توجه ننموده مدت زندگى و فرصت خود را به علایق زندگى صرف نموده است. «و أنى له الذکرى» (فجر/ 23)
زجاج گوید: یعنى و از کجا براى او توبه باشد و بعضى گفته اند: یعنى انسانى به خاطر می آورد آنچه را که تقصیر و تفریط کرده است زیرا یقینا می داند آنچه را که به او وعده داده شده پس چگونه تذکر او را نفع دهد، براى او اثبات تذکر نموده سپس آن را از او نفى نمود، به معناى اینکه او به سبب آن منتفع نشود پس مثل اینکه نبوده است و شایسته بود در وقتى متذکر شود که برایش مفید باشد، پس خداوند سبحان حکایت کرد آنچه را که کافر و گنهکار جنایتکار بر نفس خود می گوید و آرزوى آن را به قول خودش می کند. تذکر و پشیمانى که بر او در صحنه قیامت رخ می دهد هرگز در باره او سودى نخواهد داشت بلکه زیاده سبب حسرت و سوز گداز او خواهد بود زیرا تذکر در عالم دنیا ممکن است سبب بازگشت و پشیمانى گردد و در مقام توبه و رجوع به سوى پروردگار برآید و از جمله شعار عبودیت است. ولى در عوالم قیامت که عالم جزاء است تذکر و پشیمانى سودى نخواهد داشت از نظر اینکه در حقیقت نیرنگ بوده و به منظور فرار از عقوبت است و داراى شعار عبودیت نخواهد بود.

حضور جهنم
جهنم امروز در کجا است، و چگونه آن را در آن روز مى آورند؟ آیا کره افروخته بزرگى همچون خورشید و بزرگتر از آن است که چون خورشید در آن افتد، از فزونى حرارت آن به فریاد در مى آید، یا چیزى دیگر؟ این را نمى دانیم، ولى در روایتى مأثور از ابوجعفر باقر (ع) آمده است که گفت: «هنگامى که آیه ی "و جاء یومئذ بجهنم" نازل شد، درباره آن از رسول الله (ص) پرسش کردند، و او گفت: روح الامین به من خبر داد که خدا چون آفریدگان آفریده شدند و اولین و آخرین گردهم آمدند جهنم را آورد که با هزار مهار کشیده مى شد و صد هزار از فرشتگان غلاظ و شداد آن را مى کشیدند، و آن را بانگ و خشم و شهیق و زفیر بود، و چون نفس بیرون مى داد، اگر خدا حساب مردمان را براى بعد نگذاشته بود همگان هلاک مى شدند، سپس از آن گردنى بیرون آمد که بر آفریدگان محیط شد و نیکوکار و فاجر را در میان خود گرفت، و هیچ بنده اى از بندگان خدا و فرشته و پیامبر نبود مگر آن که بانگ برداشت که: پروردگارا، جانم، جانم، و تو اى پیامبر خدا فریاد مى کردى: امتم، امتم، سپس بر آن صراط نهاده شد که باریکتر از لبه شمشیر بود و بر آن سه پل قرار داشت: یکى پل امانت و رحم، دومى پل نماز، و سومى پل رب العالمین لا اله غیره، مردمان را به عبور از آنها مکلف مى کردند.
پل رحم و امانت نگاهشان مى داشت، و اگر از آن رد مى شدند نماز نگاهشان مى داشت، و اگر از آن هم مى گذشتند پایان به رب العالمین مى رسید، بنابر گفته اش: «إن ربک لبالمرصاد؛ زيرا پروردگار تو سخت در كمين است.» (فجر/ 14) و مردمان بر صراط آویخته به دست، و پا از جاى کنده شده، و چسبیده به پا قرار داشتند و فرشتگان بانگ بر مى داشتند که: اى بردبار، ببخش و چشم به پوش و به فضلت باز گرد و سلامت بدار و سلامت بدار، و مردمان همچون پروانه در آتش مى افتادند، و چون کسى به رحمت خدا نجات مى یافت و مى گذشت، مى گفت: شکر خداى را که به نعمت او صالحات تمام مى شود، و حسنات پاکیزگى پیدا مى کند، و شکر خدا را که بعد از نومیدیها مرا از تو به منت و فضل خود نجات داد و پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است.»
در این روز جهنم را حاضر می کنند تا اینکه مستحقین عذاب را عقاب کنند در آن و اهل موقف محشر ببینند هول و منظره بزرگ آن را، و در روایت مرفوع از ابوسعید خدرى روایت شده که چون این آیه نازل شد رنگ صورت رسول خدا (ص) تغییر کرد و از چهره منیرش شناخته شد تا اینکه بر اصحاب پیامبر (ص) سخت شد از آنچه از حال آن حضرت دیدند و بعضى رفتند خدمت على (ع) و گفتند یا على امر تازه اى پیش آمده که ما اثر آن را در چهره پیغمبر (ص) دیدیم، پس على (ع) آمد و از پشت سر پیغمبر را در آغوش گرفت و میان دو کتف حضرت را بوسید، سپس عرض کرد: «بابى أنت و امى ما الذى حدث الیوم؟ قال: جاء جبرئیل فاقرأنى: و جاء یومئذ بجهنم. فقلت: کیف یجاء بها؟ قال: یجی ء بها سبعون الف ملک یقودونها بسبعین الف زمام فشرد شردة لو ترکت لاحرقت اهل الجمع ثم اتعرض لجهنم فتقول: ما لى و لک یا محمد (ص) فقد حرم الله لحمک على فلا یبقى احد الا قال: نفسى نفسى و ان محمد یقول: رب امتى امتى؛ اى رسول خدا پدر و مادرم فداى شما امروز چه حادثه اى شده است؟ فرمود: جبرئیل آمد و براى من آیه ی (و جاء یومئذ بجهنم) را قرائت کرد. على (ع) مى گوید: عرض کردم: چگونه جهنم را مى آورند. فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار مى کشند و مى آورند! و آن در حال سرکشى است که اگر او را رها کنند همه را آتش مى زند، سپس من در برابر جهنم قرار مى گیرم و او مى گوید اى رسول خدا بشارت باد تو را که خداى تعالى گوشت و پوست تو را بر آتش حرام کرده است در آن حال هیچ بنده اى از بندگان خدا نیست و نه فرشته و پیغمبرى مگر آنکه فریاد می کند و می گوید: پروردگارا! نفس مرا نجات بده جز من که می گویم پروردگارا! امت مرا نجات ده.
از این آیه ی شریفه و از این اخبار بلکه از آیه ی شریفه: «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ آن روز كه [ما] به دوزخ مى‏ گوييم آيا پر شدى و مى‏ گويد آيا باز هم هست.» (ق/ 30) استفاده می شود که جهنم حیوانى است مثل افعى و مار که او را ملائکه می آورند صحراى محشر و شعور و ادراک دارد که از او سؤال و جواب می شود بلکه مأموریت دارد هر که را به قدر استحقاقش بسوزاند و عذاب کند:
از جهنم خبرى می شنوى *** دست از دور بر آتش دارى
پاى در کوره آهنگر نه *** تا بدانى که چه بر سر دارى

متذکر شدن و "یا لیتنى" گفتن انسان در قیامت
آرى هنگامى که انسان مجرم این صحنه ها را مى بیند تکان مى خورد و بیدار مى شود، هاله اى از غم و اندوه وجودش را مى پوشاند، نگاهى به گذشته خویش مى کند، و از اعمال خود سخت پشیمان مى شود اما این پشیمانى هیچ سودى ندارد. انسان آرزو مى کند بازگردد و گذشته تاریک را جبران کند، اما درهاى بازگشت به کلى بسته است. مى خواهد توبه کند اما زمان توبه سپرى شده است.
مى خواهد اعمال صالحى به جا آورد تا اعمال سوئش را تلافى کند اما پرونده اعمال درهم پیچیده شده. اینجا است که فریادش بلند مى شود. «یقول یا لیتنی قدمت لحیاتی؛ مى گوید: اى کاش اعمال صالحى براى زندگى فرستاده بودم.» (فجر/ 24) یعنى اى کاش در دنیا براى این زندگیم که زندگى آخرت است توشه اى فرستاده بودم، ممکن هم هست معنایش این باشد که اى کاش در دنیا براى این زندگیم که حقیقت زندگى است توشه اى فرستاده بودم، چون قرآن کریم زندگى دنیا را لهو و بازى یعنى سرگرمى بیهوده خوانده و فرموده: «و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ اگر اهل دانش باشند زندگى آخرت زندگى حقیقى است.» (عنکبوت/ 64)
مراد از تقدیم در جمله "قدمت" از پیش فرستادن عمل صالح است براى زندگى آخرت، و مضمون آیه آرزویى است که انسان در هنگام رسیدن به قیامت و متذکر شدن از دیدن حقایق آن از خود سر مى دهد، و به راى العین مى بیند که تلاشش در دنیا سودى به حالش نمى دهد. جالب توجه اینکه نمى گوید براى زندگى آخرتم بلکه مى گوید براى "زندگیم" گویى واژه ی "حیات" شایسته غیر زندگى آخرت نیست، و زندگى زودگذر آمیخته با انواع مصائب در دنیا زندگى محسوب نمى شود. همانگونه که در آیه 64 عنکبوت مى خوانیم: «و ما هذه الحیاة الدنیا إلا لهو و لعب و إن الدار الآخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون؛ این حیات دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست، و حیات حقیقى حیات آخرت است اگر مى دانستند.»
آرى آنها که اموال یتیمان را به غارت بردند، لقمه اى در دهان گرسنگان نگذاشتند، اموال ارث را از این و آن به یغما گرفتند و محبت اموال دنیا تمام قلوبشان را تسخیر کرده بود، در آن روز آرزو مى کنند که اى کاش چیزى براى حیات آخرت که حیات حقیقى و جاویدان است از پیش فرستاده بودند، ولى این آرزویى است بى نتیجه که هرگز به جایى نمى رسد. سپس در دو جمله کوتاه شدت عذاب الهى را در آن روز تشریح مى کند، مى فرماید: «فیومئذ لا یعذب عذابه أحد؛ پس در آن روز هيچ كس چون عذاب‏ كردن او عذاب نكند.» (فجر/ 25) آرى این طغیانگرانى که به هنگام قدرت بدترین جرائم و گناهان را مرتکب شدند در آن روز چنان مجازات مى شوند که سابقه نداشته، همانگونه که نیکوکاران چنان پاداشهایى مى بینند که حتى از خیال کسى نگذشته است، چرا که او در جاى خود "ارحم الراحمین" است و در جاى دیگر "اشد المعاقبین". «و لا یوثق وثاقه أحد؛ و نیز در آن روز هیچکس همچون خداوند کسى را به بند نمى کشد.» (فجر/ 26) نه بند و زنجیر او مانندى دارد، و نه مجازات و عذابش، چرا چنین نباشد در حالى که آنها نیز در این دنیا بندگان مظلوم خدا را تا آنجا که قدرت داشتند دربند کشیدند، و سخت ترین شکنجه ها را به آنها دادند.


منابع :

  1. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی- مجمع البیان فی تفسیر القرآن- جلد 27 صفحه 81

  2. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏20 صفحه 476

  3. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏26 صفحه 472

  4. سید عبدالحسین طیب- أطیب البیان- جلد 14 صفحه 111

  5. سیدمحمود طالقانی- پرتوى از قرآن- جلد 4 صفحه 76

  6. سيد محمدابراهيم بروجردى- تفسیر جامع- جلد 7 صفحه 409

  7. سيدمحمد حسينى همدانى- انوار درخشان- جلد 18 صفحه 133

  8. محمدتقی مدرسی- تفسیر هدایت- جلد 18 صفحه 98

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/115108