شخصیت و اندیشه های الهیاتی پولس (مسیح شناسی)

ارتباط میان پولس و عیسی

مسیحیت اولیه به واسطه پولس و فعالیت پرجنب و جوش تبلیغیش، به طور سرنوشت سازی، تحول پیدا کرد. اما این تحول نه در مخالفت با عیسی، بلکه در ارتباط با عیسی بود; زیرا پولس، که همواره با تواضع و افتخار، خود را تنها یک «پیام آور» کاملا تأیید شده و «رسول عیسی مسیح» برای غیر یهودیان می نامید، بیش از آنکه به طور موردی به «سخنان خداوند» اشاره کند، موعظه عیسی را حفظ می کرد. در واقع، «گوهر» موعظه عیسی، بسیار آسان، از طریق تغییر پارادایم، به موعظه پولس تبدیل شد. می توان بر روی هفت واژه کلیدی زیر تأمل نمود: 1- ملکوت خدا. 2- گناه. 3- نوگروی. 4- وحی. 5- همه رستگار گرایی. 6-آمرزیدگی. 7- محبت.

ملکوت خدا
پولس نیز عمیقا در انتظار ملکوت قریب الوقوع خدا، که بسیاری از یهودیان در انتظارش بودند، به سر می برد. اگر عیسی در این موضع، به آینده چشم دوخته بود، پولس در زمان حال، درباره ملکوت خدا، چشم به گذشته داشت که پیش از این، ملکوت خدا از طریق مرگ و رستاخیز عیسی ظهور کرده بود. از آن پس، نام عیسی مسیح، مظهر ملکوت خدا بود.

2. گناه
او نیز از گناهکار بودن بشر در عالم واقع سخن آغاز می کند (البته نه آن گونه که آگوستین معتقد بود که گناه نخستین به نوع بشر منتقل می شود); به ویژه در مورد گناهکار بودن افراد درستکار و متدینی که به شریعت وفادارند، اما با این همه مرده اند. البته او با استفاده از کتاب مقدس و مطالب ربیانی و یونانی مآب، و مخصوصا با مقایسه کردن آدم و مسیح به عنوان دو نمونه قدیم و جدید، به لحاظ الاهیاتی، این دیدگاه را پروراند.

3. نوگروی
پولس همچنین انسان ها را گرفتار بحران می داند، و از این رو، آنان را به ایمان دعوت می نماید و توبه را الزامی می کند. به هر حال، از نظر او، پیام ملکوت خدا در کلمه صلیب مسیح نهفته است. این امر از نظر دانشمندان یهودی یا یونانی مآب، که در پیشگاه خدا «به خود می بالند»، به نحو رسوا کننده ای موجب بحران می شود. از یک سو، پولس تقید متشرعانه مسیحیان یهودی به شریعت را نقادی می کند (مثل رساله به غلاطیان)، و از سوی دیگر، تفکر نخوت آمیز مسیحیان غیر یهودی را مورد انتقاد قرار می دهد (مثل رساله اول قرنتیان).

4. وحی
پولس همچنین با توجه به فعالیت خود، از خدا مطالبه می کند. البته او این ادعا را با توجه به مرگ و رستاخیز عیسی مطرح می کند، در حالی که از نظر او فعالیت خدا، خدای زنده نه خدای مرده، از طریق یک راه قطعی، آشکارا ناتمام مانده است. مسیح شناسی به حسب واقع خاص خود عیسی، بعد از مرگ و رستاخیزش، به مسیح شناسی واضح و روشن جامعه پیش از پولس و سپس مسیح شناسی پولسی تبدیل شد.

5. همه رستگارگرایی
پولس همچنین موجب ناراحتی بسیاری از معاصرانش شد. او ورای محدودیت های شریعت، به شیوه کاملا عملی، به فقیران، بیچارگان، ستم دیدگان، بیگانگان، بی دینان و قانون شکنان روی آورد و در سخن و عمل، از همه رستگارگرایی حمایت کرد. اما به نظر پولس، همه رستگارگرایی عیسی در قبال اسرائیل و همه رستگارگرایی به حسب واقع یا واقعی او در قبال جهان غیر یهودی (در پرتو عیسای مصلوب و برخاسته) دیگر به همه رستگارگرایی بی واسطه در قبال جهان اسرائیل و غیر یهودیان تبدیل شده است، که عملا مستلزم اعلان اخبار خوش در میان غیر یهودیان است.

6. آمرزیدگی
همچنین به نظر پولس، بخشایش گناهان از روی فیض محض، تبرئه، مبرا ساختن و آمرزیدگی گناهکاران، نه بر رعایت امور شرعی (تمثیل عیسی در مورد آن فریسی داخل معبد)، بلکه بر اعتماد بی چون و چرا (ایمان) به خدای بخشنده و مهربان مبتنی است. اما پیش فرض پیام او مبنی بر آمرزیدگی گناهکار، بی آنکه اعمال شرعی را به جا آورد (بدون ختنه و شعایر دیگر) مرگ عیسی بر روی صلیب است. وقتی که مسیحا به نام شریعت و به دست نگهبانان شریعت و نظم همچون جنایتکار منفور اعدام شد، پس از آن، به عنوان کسی که از طرف خدای حیات بخش بالا برده می شود، در برابر شریعت، محق ظاهر می شود; و این چنین است که جنبه منفی شریعت از نظر پولس آشکار می شود.

7. محبت
پولس همچنین محبت خدا و همسایه را چونان تحقق واقعی شریعت اعلام کرد و در حال اطاعت بی چون و چرای خدا و در حالت بی توجهی به خود، نسبت به زنان و مردان همنوع (حتی دشمنان) کاملا محبت می ورزید. اما پولس دقیقا در مرگ عیسی به عمیق ترین تجلی محبت خدا و خود عیسی پی برد. این امر می توانست مبنا و نمونه ای برای محبت بشر به خدا و همسایه باشد. بدین ترتیب معلوم می شود که عیسی و پولس، آرمان واحد دارند.

آرمان واحد

به یقین، فصاحت پرشور و نیرومندی در پولس مشاهده می شود که حتی گاه کنایه آمیز می شود; او اظهار نظرهای بحث انگیز و نزاع هایی شدید با مخالفانش دارد. اما این شخص که به علت خاصی خشمگین می نماید، هرگز خشم و کینه شخصی ندارد; او انسانی است با محبت و اهل خدمت که حتی در کوران رنج نیز شادمانی می کند و «پیام آور واقعی خبرهای خوش» است. او نه می خواست دین جدیدی بنا کند و نه در واقع، چیزی را جعل کرد. پولس، به هیچ وجه، نظام نو و «گوهر ایمان» جدیدی را به وجود نیاورد. او به عنوان یک یهودی (هرچند در پارادایمی کاملا نو) شالوده ای را بنا نهاد که به گفته خودش، یک بار و برای همیشه، ساخته و پرداخته شده بود; یعنی نظامی مبتنی بر عیسی مسیح. مسیح، منشأ و محتوا و معیار نقادی موعظه پولس است; و این چیزی است که پولس را از بیشتر معاصرانش متمایز می کند.
بنابراین پولس با توجه به وضعیت اساسا متفاوت پس از مرگ و رستاخیز عیسی، نه از آرمانی دیگر، بلکه از آرمانی واحد حمایت کرده است. منظور از آرمان واحد آرمان عیسی است که چیزی جز آرمان خدا نیست. اما در مورد آرمان بشری، که مرگ و رستاخیز عیسی مؤید آن است; پولس آن را در «امور عیسی مسیح» مطرح می کند. بنابراین موعظه پولس، درنهایت، به برداشت افراطی از خدا در پرتو عیسی مسیح مربوط است. از آن پس، یهودیان و مسیحیان هر یک با روش های متفاوت و جداگانه ای در این باره نزاع کردند و ارنست کاسمان، محقق برجسته عهد جدید، آن را در پاسخ به پینچاز لاپید، محقق یهودی، توضیح داده است. در واقع، اگر تاریخ اسرائیل از گشت و گذار در سراسر تاریخ پیامبران و فرقه قمران تا زمان حاضر در نظر گرفته شود، آشکار می شود که قوم اسرائیل همواره با ضرورت اجتناب از پرستش باطل روبرو بوده است. در واقع، نوشته های کتاب مقدس عبری سرشار از این مطلب است: خدا نه تنها در میان کافران، بلکه حتی برای خود قوم خدا نیز، آن گونه که درخور اوست، شناخته شده نیست. این قوم کشمکش ها و اختلاف های شگرف و مصیبت باری را پشت سر گذاشته و همواره در مورد خدای حقیقی و پرستش درست و کامل او، با مرتدان و سرکشان در نزاع بوده است.
همین امر، تعلق خاطر عمیق و نهایی عیسی نیز بود: «خدایی که در آسمان مخفی است، کجا، چه وقت و چگونه به درستی شناخته می شود و آن گونه که سزاوار اوست، بر روی زمین، پرستش می شود؟ پولس یهودی نیز این پرسش را مطرح می کند و با جهت دهی مسیح شناسانه به اعتقاد به خدا، به آن پاسخ می دهد. به نظر پولس، مسیح مصلوب تنها تصویر اراده الاهی و تنها سیمای خدایی است که در جستجوی بی دینان است; کسی که متدینان و اخلاقیون، یعنی کسانی که به شریعت وفادارند و همواره پایبند ضوابطند و جهان هبوط یافته و تباه شده را همچون مخلوق او گرامی می دارند، رسوا می کند. از این نکته می توان، و بلکه باید، کل الاهیات او را فهمید.» پولس همان روشی را که نخستین بار، در گفتار، رفتار و سرنوشت عیسی ترسیم شده بود (نه بیشتر و نه کمتر) به منصه ظهور رساند و با زبانی یونانی مآب بیان کرد. او با چنین کاری تلاش کرد تا پیام مسیحی را در غیر اسرائیل و برای کل جهان مسکون روزگار خود، قابل درک سازد.
او که به عنوان رهرو استاد خود، پس از تعهد کامل در تمام زندگیش، در رم تحت سلطه امپراتوری نرون (احتمالا حدود 60 م) به طرز فجیعی به شهادت رسید، از راه تعدادی از نامه هایش و پاره نامه هایی که محفوظ مانده است، در طول قرن ها، به مسیحیت، و به نحوی تنها به عیسی، نیروی تازه ای بخشیده است; یعنی نیروی کشف مجدد و پیروی از مسیح حقیقی در مسیحیت، که به هیچ وجه امر آشکاری نیست; زیرا از روزگار او روشن شد که از نظر ادیان قدیم جهان و مکتب های انسان گرای جدید، خود عیسی مسیح موجب تفاوت میان «ماهیت» مسیحیت و یهودیت است. او دقیقا به عنوان خدای به صلیب کشیده شده، از بسیاری از خدایان برخاسته، متعالی و زنده و بنیان گذاران الوهی دین، قیصرها، فرشتگان، اربابان و قهرمانان تاریخ جهان، متمایز است. تمام این مطالب معلوم می سازد که اینک چرا مسیحیت، دیگر پارادایم متفاوتی در درون یهودیت نیست، بلکه نهایتا و واقعا دین متفاوتی است (گرچه نمی تواند از ریشه های یهودی دست بکشد); چرا که از سوی اکثریت قوم اسرائیل، عیسی همچون مسیحای اسرائیل پذیرفته نشده است. مسیحیت توانست دین جهانی شود، هرچند این دین جهانی بدون ریشه های یهودیش قابل تصور نیست. این مطلب را می توان ثابت کرد; به ویژه آنکه نزاع بزرگی که مسیحیت اولیه را به ستوه آورده بود و مناقشه ای که در آن، پولس بر شورای رسولان و پس از آن، بر پطرس پیروز شده بود، بر سر شریعت یهود بود.

پولس و شریعت یهود

هر کسی که با یهودیت راست کیش آشنا باشد، می داند که معضل پولس در مورد شریعت، منحصر به یهود آن زمان نبوده، معضل یهود امروزه نیز هست. همچنان که متأله یهودی، شالوم بن حورین، خاطرنشان می کند، کسانی که کوشیده اند تا «زندگی خود را وقف شریعت اسرائیل کنند و آداب و احکام سنت حاخامی را حفظ و به آن عمل کنند»، امروزه می توانند پولس را به درستی بشناسند. او می افزاید: «من تلاش کرده ام تا وقت خود را صرف تفسیر راست باورانه از شریعت کنم، بدون اینکه نسبت به آرامشی که پولس، آن را آمرزش در پیشگاه خدا می نامد، احساس رضایت داشته باشم.» آنچه او در اینجا بدان اشاره می کند، تجربه های همراه با افراط و تفریط از شریعت است: «امروزه در اورشلیم، با این قبیل شاگردان افراطی یشیوا، مربوط به جوامع پراکنده (تبعیدی) برخورد می کنیم. البته چنین افرادی، دیگر از طرسوس نیامده، بلکه از نیویورک یا لندن آمده اند.
آنها در تظاهرات علیه کسانی که با خیال آسوده در روز سبت رانندگی می کنند، اغلب همراه با افراد متعصب به شریعت، که محصلان تلمودی خارج از کشورند، به ماشین ها و رانندگان سنگ پرتاب می کنند. شاید آنان نمی خواهند در نیویورک یا لندن نسبت به هتک حرمت رسمی روز سبت، واکنش نشان دهند، بلکه می خواهند در اورشلیم خود را همچون یهودیان دوآتشه ظاهر سازند. این مسئله دقیقی است که شائول جوان اهل طرسوس را باید چگونه تصور کنیم; کسی که تأکید می کند که با رفتار خود، از بسیاری افراد در یهودیت پیشی گرفته، و نیز نسبت به شریعت تعصب داشته، به سنگسار کردن بدعت گذاران راضی بوده است (چقدر شبیه به مسئله امروزین است!). به هر صورت، باید اکنون آنچه را که تجربه روش سرسخت شریعت، هلاخا، میصوا است بفهمیم، بدون اینکه بتوانیم قرب واقعی خدا را با آن تجربه کنیم و بدون اینکه از احساس سنگین عورا، یعنی گناه رها شویم... آیا کثرت دستورها و احکام بشری، مردم را به سرکشی وانمی دارد؟»
آنچه بیش از هر چیز این سؤال را شایسته توجه می سازد، پرسش دیگری است که آیا پولس، به طور قطع و به حق، شریعت یهود را از بین نبرد و به آن پایان نداد; چیزی که قرن ها در تفاسیر مسیحی جا افتاده بود. به خصوص، اگر کسی پولس را از منظر تفاسیر آلمانی، به ویژه تفسیر لوتر و تفسیر نظام مند بولتمان در کتاب الاهیات عهد جدید او مطالعه کند، اعتقاد راسخ می یابد که:
ــ به نظر پولس، با مرگ و رستاخیز عیسی مسیح، شریعت یهود به طور قطع پایان می یابد; و در این زمان، انجیل به جای شریعت رواج می یابد.
ــ شریعت یهود، از نگاه مسیحیان، بی اهمیت است و ایمان به عیسی مسیح همه چیز است; به جای شریعت، اکنون ایمان مهم تلقی می شود.
ــ علاوه بر شریعت یهود، سرانجام خود یهودیت نیز از دور خارج می شود. به عبارت دیگر، قوم جدید خدا، یعنی کلیسا، اکنون در مقام قوم قدیم خدا سخن می گوید.
امروزه مسئله اعتبار شریعت، بیش از هر مسئله دیگر، مفسران یهودی و مسیحی پولس را به دو گروه مخالف یکدیگر تقسیم می کند و در میان مفسران مسیحی نیز دودستگی ایجاد می کند. این مسئله بسیار پیچیده است; نه با این فرض که پولس فردی بی ثبات و متناقض دانسته شود، بلکه از آن جهت که در مکاتبه اش (که به زبان یونانی نوشته شده است) واژه عبری «تورات» را (حتی به عنوان واژه ای که از عبری به عاریت گرفته باشد) به کار نمی برد، بلکه واژه یونانی «نوموس/ شریعت» را به کار می برد. واژه ای که از زمان ترجمه یونانی کتاب مقدس عبری، یعنی هفتادگانی، معمولا برای واژه «تورات» («تعلیم»، «دستورالعمل» ) به کار رفته است. اما این اشکال وجود دارد که ما اصلا نمی دانیم که آیا پولس در عبارت خاصی از مکاتبه اش، «نوموس» را در معنای عام به کار برده است یا معنای خاص; در معنای عام به عنوان تورات که در واقع، به معنای مجموعه پنج کتاب موسی است، یا در معنای خاص به عنوان هلاخا (شریعت) یعنی شریعت دینی ربی ها که پیش از این، بر مبنای تورات پایه گذاری شده، اکنون به صورت روزافزون، همه زندگی را در بر می گیرد، گرچه در آن زمان هنوز تدوین نشده بود.

معتبر بودن تورات در نظر پولس

هنوز هم از پولس و دیدگاه او نسبت به شریعت یهود، نه تنها در میان متکلمان یهودی، که در میان متکلمان مسیحی نیز، جانبداری فراوانی می شود. با این حال، اگر نوشته های متعدد پولسی درباره شریعت را در حد امکان، بدون تصورات سنتی، خواه تصورات مسیحی («شریعت و بشارت») و خواه تصورات یهودی («نسخ شریعت») بخوانیم، درخواهیم یافت که بی تردید پولس این را مسلم می انگارد که تا جایی که «شریعت» حاکی از تورات باشد، این شریعت، شریعت خدا یعنی ظهور اراده خداست و شریعت خدا باقی خواهد ماند. پولس قاطعانه تأکید می کند که «شریعت مقدس است و حکم مقدس و عادل و نیکوست»; شریعت باید مردم را به «حیات» برساند; شریعت «مظهر معرفت و حقیقت است»; شریعت «روحانی» است; «اعطای شریعت» یکی از امتیازات اسرائیل است.
در اینجا به نظر پولس، «شریعت» به وضوح، بر تورات (به معنای پنج کتاب موسی) دلالت می کند که انسان ها باید از آن همچون امر خدا اطاعت کنند. معلوم می شود که به نظر پولس، شریعت مقدس خدا (یعنی تورات) حتی پس از ظهور مسیح، به هیچ وجه منسوخ نشده، بلکه به عنوان «تورات ایمان» باقی مانده است. در واقع، پولس به صراحت می گوید که ایمان، شریعت را «باطل نمی سازد» (اصلا و ابدا)، بلکه آن را «حفظ می کند» و «استوار می سازد». بنابراین روشن است که مناقشه پولس در نقطه مقابل خود شریعت (یعنی تورات) موسی نیست، بلکه در مقابل اعمال شریعت، و عدالت از راه شریعت است. شعار او آمرزیدگی از راه ایمان «بدون شریعت» نیست (گرچه ایمان امری اختیاری و غیر قطعی و بدون نتایج عملی است)، بلکه «بدون اعمال شریعت» است. پولس مخالف ایمان همراه با شریعت نیست، بلکه مخالف ایمان همراه با اعمال است. حاصل مطلب این است که انسان ها به سبب کارهایی که اینجا و اکنون انجام می دهند، در حضور خدا آمرزیده نمی شوند; خود خدا انسان ها را می آمرزد و تنها چیزی که از آنها انتظار دارد، ایمان (یعنی اعتماد بی قید و شرط) است. به نظر هر دو گروه یهودیان و مسیحیان، درست این است که «با اعمال شریعت، هیچ بشری در حضور خدا آمرزیده نخواهد شد.» اگر کسی شریعت را برای آمرزش خود در نزد خدا خواست، این امر «سرنوشت مرگ» و «سرنوشت محکومیت» است; زیرا «شریعت نوشته شده انسان را می میراند.»


منابع :

  1. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  2. مهراب صادق ‏نیا- مقاله پولس و شریعت- فصلنامه هفت آسمان- شماره 25

  3. هنرى تیسن- الهیات مسیحى- ترجمه طاطه وس میکائیلیان- تهران- انتشارات حیات ابدى

  4. محمدرضا زیبایى نژاد- درآمدى بر تاریخ و کلام مسیحیت- قم- نشر معارف- 1375 ش

  5. تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- تهران- نشر و پژوهش فرزان روز- چاپ اول- 1380 ش

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/115409