خواجوی کرمانی

نگاهی به زندگی و احوالات خواجوی کرمانی

کمال الدین ابوالعطاء محمودبن علی بن محمود مرشدی کرمانی، عارف و شاعر بزرگ ایران در قرن هشتم هجری است. این شاعر عارف، به نخلبند شعرا نیز معروف است. حاج خلیفه در کشف الظنون نسبتش را مرشدی می خواند و علتش انتساب او به فرقه ی مرشدیه؛ یعنی پیروان شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی است. عنوان «نخلبند شعرا» نیز در اکثر مآخذ و تذکره ها برای او آورده شده است. حاج خلیفه القاب دیگری، از جمله «خلاق المعانی» و «ملک الفضلا» نیز برایش در نظر گرفته است که این لقب ملک الفضلا را دولتشاه هم تکرار کرده است. او در تمام اشعارش، تخلص «خواجو» را می آورد که مصغر خواجه و برای بیان تحبیب است. در برخی از مآخذ و تذکره ها، اشتباهاتی رخ داده که از جمله در تذکره ی میخانه، نامش افضل الدین و در کشف الظنون، نام محمد برایش آورده شده؛ اما خود شاعر در شعرهایش به صراحت نام خود را محمود ذکر کرده است و بنابراین جای هیچ شبهه ای در این باره باقی نمانده است. درباره ی سال ولادت خواجو، خود شاعر در انتهای مثنوی گل و نوروز بیستم ماه ذی الحجه ی 689 هجری قمری آورده و این تاریخ را با تاریخهای رومی، یزدگردی و جلالی تطبیق کرده است.

سفرهای طولانی خواجو

دولتشاه می گوید که او از بزرگان کرمان بوده است. خواجو، خود را در کرمان گذرانده و پس از آن، سفرهای طولانی خود را به حجاز، شام، بیت المقدس، عراق عجم، عراق عرب، مصر، فارس و برخی بندرهای خلیج فارس آغاز کرد و در همین سفرها از دانش علوم مختلف بهره ها برد. پس از سفرش به حجاز، شام و عراق عرب، مدتی در بغداد ساکن شد و در سال 732 هجری، مثنوی همای و همایون را به نام سلطان ابوسعید و وزیرش غیاث الدین محمد، به پایان رساند. در سال 736 هجری وقتی به ایران برگشت، از مرگ سلطان ابوسعید مدتی می گذشت و در این هنگام، دوره ی کوتاه ایلخانی ارپاخان و وزارت موقت غیاث الدین محمد بود؛ اما دیری نگذشت که هر دوی آنها به دست مخالفان خود کشته شدند و خواجو که دیگر آنجا را لایق اقامت نمی دانست، به سوی اصفهان رفت و پس از مدتی اقامت، به کرمان و فارس و به دربار خاندان اینجو که مشغول ثبات دادن و حکومتشان در آن سرزمین بودند، رفت. خواجو، به خصوص در هنگام سلطنت شاه شیخ ابواسحاق اینجو، تحت حمایت و عنایت این شاه قرار گرفت و مدتی را در این رفاه و آسایش به سر برد؛ در حالی که در همان موقع رقیب شاه شیخ ابواسحاق، امیر مبارزالدین را هم مدح می گفت. خواجو از این پس، به همین روال زیست تا درگذشت.
خواجو در منظومه ی کمال نامه که در سال 744 هجری سروده، از پسرش به نام مجیرالدین ابوسعید نام می برد و چون در اشعاری که مربوط به دور بودنش از کرمانش سروده، چندتن بار به دوری و فراق او اشاره کرده است، معلوم می شود که او مدتی قبل از خروج از کرمان و آغاز سفرهای طولانیش، ازدواج کرده بود.

ممدوحان خواجوی کرمانی

از ممدوحان خواجو که آثارش را به نام آنان کرده، می توان از این ها نام برد: از میان وزیران عهد شاعر، خواجه غیاث الدین محمد، وزیر ابوسعید بهادر و پسر خواجو رشیدالدین فضل الله که خواجو او را در اشعارش بسیار ستوده است. دوم، خواجه تاج الدین احمدبن محمدبن علی عراقی، وزیر امیر مبارزالدین که خواجو در مثنوی همای و همایون از او نام برده و به عنایت و توجه این وزیر نسبت به خود اشاره کرده است. همچنین در پایان مثنوی گل و نوروز از او ذکر کرده؛ در ضمن، اشعار این شاعر به دستور همین وزیر، چند سال قبل از وفاتش جمع آوری شده است. دیگر از ممدوحان وزیر خواجو، خواجه بهاءالدین محمود یزدی از وزیران آل مظفر است که نسبتش به خواجه نظام الملک توسی می کشد. خواجو، مثنوی گوهرنامه ی خود را به نام این وزیر کرده است. خواجه شمس الدین محمود صاین، وزیر امیرمبارزالدین و شاه شیخ ابواسحاق اینجو که در اواخر عمرش با هدف فتح کرمان با امیر مبارزالدین جنگید و در سال 758 هجری کشته شد. خواجو روضه الانوار را به نام این وزیر سرود؛ در ضمن در همین مثنوی، از شریک او در وزارت، تاج الدین احمد عراقی نیز نام برده و او را ستوده است. خواجو مثنوی همای و همایون را هم پس از مرگ ابوسعید بهادر اطلاع یافت، به نام شمس الدین محمود صاین و پسرش عمیدالملک رکن الدین کرد و در آغاز این مثنوی از تاج الدین عراقی هم نام برد. خواجو علاوه بر این وزیران، برخی از رجال بزرگ و معروف دوره ی خود را هم که در فارس و کرمان عهده دار کارهای دیوانی بودند، مدح کرده است.
همچنین پادشاه دوره ی خود و برخی شاهزادگان را هم ستوده که عبارتند از: سلطان ابوسعید بهادر، ارپاگاون جانشین ابوسعید، شیخ حسن ایلکانی، سردودمان آل جلایر و همسرش دلشاد خاتون، جلال الدین شاه مسعود اینجو و برادرش شاه شیخ ابواسحاق اینجو و ملک قطب الدین، پادشاه هرمز.

ارادت خواجو به بزرگان فرقه مرشدیه

خواجو علاوه بر اینها، برخی از مشایخ پیش از او و معاصرش را هم ستوده است که از جمله می توان به شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی (متوفی به سال426 هجری)، شیخ سیف الدین باخرزی (متوفی به سال 658 هجری) و نیز از معاصرانش، شیخ الاسلام امین الدین بلیانی و شیخ علاءالدوله سمنانی را نام برد.
خواجو به این دو پیر معاصر خود، ارادت تمام داشت. گرچه خواجو مدتی را در خانقاه شیخ علاءالدوله سمنانی رحل اقامت افکند و او را مدح گفته است و حتی به گردآوری دیوان او همت گماشت؛ اما خواجو به فرقه ی مرشدیه منتسب بود و از پیروان بی واسطه ی شیخ امین الدین بلیانی به شمار می رفت. این شاعر عارف، به این پیر مرشدی ارادت تمام داشت و مؤسس این فرقه؛ یعنی شیخ مرشد ابواسحاق کازرونی را به دیده ی تقدیس می نگریست و او را مدح می گفت. در دیوان خواجو یک قصیده به مطلع:
زهی سپهر برین متکای بواسحاق *** فراز کنگره ی عرش جای بواسحاق
و نیز یک ترجیع بند کوتاه با ترجیع: «مرشدالدین قدره الاقطاب ابواسحاق را» وجود دارد که نشان دهنده ی ارادت کامل خواجو به اوست. خواجو همچنین پیر خود، امین الدین بلیانی را در قصیده ای ستود و او را پیر خود نامید و تعلیمات او را مایه ی زنده شدن دل دانست و او را از هر عیب و نقصی مبرا دانسته است. خواجو همچنین در بسیاری از غزلها و شوفیات خود نیز از این پیر یاد کرده و در روضه الانوار نیز از برکات انوار این دو پیر یاد می کند و می گوید:
جان من از مرشد دین نور یافت *** جنت دینم ز امین حور یافت
تحفه ام از عالم بالا رسید *** خلعتم از حضرت والا رسید...
همچنین خواجو در مثنوی گل و نوروز نیز از ابواسحاق کازرونی و پیر خود امین الدین بلیانی نام برده است. به این ترتیب، هیچ شبهه ای باقی نمی ماند که خواجو در طریقت، سالکی ثابت قدم بود. در بیشتر اشعار خواجو، افکار و اندیشه های صوفیانه و معانی بلند عرفانی آشکار است.

رابطه خواجو با حافظ

در میان شعرای معاصر خواجو، حافظ بیش از دیگران با او ارتباط تنگاتنگ و نزدیک داشته است. خواجو از نظر سال آغاز شاعری و تجربه در این هنر بر حافظ تقدم داشت و در مدتی که در شیراز مقیم بود، حافظ را تحت تعلیم و رهبری خود گرفته بود و به همین دلیل است که در دیوان حافظ ابیات بسیاری می بینیم که یا به تقلید و یا به استقبال غزلهای خواجو سروده و یا از معانی و حتی الفاظ خواجو اقتباس کرده است.

وفات خواجوی کرمانی

سال وفات خواجو در مآخذ مختلف با اختلاف آمده است؛ اما از میان آنها می توان به روایت فصیح احمدبن جلال الدین محمد خوافی (777ــ849) که در میان تذکره نویسان به زمان خواجو نزدیکتر است، اعتماد کرد. این شخص، وفات خواجو را به تاریخ 750 هجری قمری ذکر کرده که با سن شصت و دو سالگی که برای خواجو قایل شده اند؛ مطابقت دارد. فصیح خوافی این واقعه را در کرمان ذکر کرده؛ اما باید این واقعه در شیراز اتفاق افتاده باشد؛زیرا مزار خواجو در تنگ الله اکبر شیراز، نزدیک دروازه ی قرآن است.

جمع آوری آثار خواجو

آنچه از کلام و سخن خواجو در روضه الانوار برمی آید، این است که او از آغاز جوانی علاقه و ذوق بسیاری در سرودن شعر داشت و امیدوار بود که در این راه به موقعیتهای چشمگیر و شهرت بسیار دست یابد و تا پایان عمرش مشغول آفریدن آثاری در نظم و نثر بود. مجموعه ی اشعار خواجو، نزدیک به چهل و چهارهزار بیت است. خواجو از جمله سخنورانی است که در حین زندگی، مثنویهایش رایج و اقدام به جمع آوری دیوانش شد. این کار در زمان حیات شاعر و به دستور تاج الدین احمدبن محمدبن علی عراقی انجام گرفت. نویسنده ی مقدمه ی صنایع الکمال درباره ی خواجو نوشته که او دیوان دیگری به نام بدایع الجمال را نیز در دست دارد که اکنون در دست است.
دیوان قصاید، غزلیات، مقطعات، ترجیعات، ترکیبات و رباعیات که در دو قسمت صنایع الکمال و بدایع الجمال ترتیب یافته است. شش مثنوی دیگر که خواجو در سرودن آنها از نظامی و فردوسی تبعیت کرده و استادی و نیروی طبع و ابتکار او در همه ی آنها آشکار است. این مثنویها عبارتند از:
1) سام نامه که منظومه ای حماسی و عشقی است و به تقلید از شاهنامه ی فردوسی ساخته شده. این مثنوی درباره ی سرگذشت، سام، پسر نریمان و عشقها و جنگهای او است. نسخه های متعددی از این مثنوی در دست است که هیچکدام کامل به نظر نمی رسد و یکی از نسخه های آن (چاپ 1319 شمسی در بمبئی) در حدود چهارده هزار و پانصد بیت است. خواجه این منظومه را به نام ابوالفتح مجدالدین محمود وزیر کرده است.
2) مثنوی همای و همایون که منظومه ای عاشقانه در عشق همایون با همای، دختر فغفور چین است که خواجو آن را در سال 732 هجری در 4407 بیت سروده است. خواجو این منظومه را هم به نام ابوالفتح مجدالدین محمود وزیر کرده است.
3) گل و نوروز که باز در داستان عشق شاهزاده ای به نام «نوروز» با «گل»، دختر پادشاه روم است که بی شک خواجو این مثنوی را درماه صفر 742 هجری و در 5302 بیت سروده است.
4) روضه الانوار که باز به پیروی از اثر مشهور نظامی؛ یعنی مخزن الاسرار است. خواجو این منظومه را در سال 743 هجری به پایان رسانده. تعداد ابیات این منظومه کمی بیش از دوهزار بیت است. موضوع آن درباره ی اخلاق و عرفان است و خواجو آن را به نام شمس الدین محمود صاین وزیر کرده است.
5) کمال نامه که باز منظومه ای عرفانی است که در دوازده باب بر وزن سیرالعباد سنایی و به پیروی او در 1849 بیت در سال 744 هجری به پایان رسانده است. خواجو این مثنوی را به نام پیشوای فرقه ی مرشدیه؛ یعنی شیخ مرشدالدین ابواسحاق کازرونی شروع و به نام شاه شیخ ابواسحاق اینجو به پایان برده است.
6) گوهرنامه که منظومه ای در 1022 بیت است که شاعرآن را در سال 746 هجری تمام کرده است. خواجو این منظومه را به نام امیر مبارزالدین محمد و وزیرش بهاءالدین محمودبن عزالدین یوسف که از نوادگان خواجه نظام الملک توسی بود، کرده و در منقبت پدران او، برای هر یک فصلی آورده است.
خواجو به غیر از اینها آثار دیگری به نظم و نثر دارد که بدین شرح است:
1) مفاتیح القلوب گزیده ای است که خود خواجه از میان اشعارش که به نام امیر مبارزالدین سروده بود، در سال 747 هجری ترتیب داد.
2) رساله البادیه که کتابی است به نثر در بیان حوادث سفرش به مکه که در سال 748 به پایان رسید.
3)رساله ی سبع المثالی که در مناظره ی شمشیر و قلم است که در سال 748 هجری به نام امیر مبارزالدین به پایان رسید.
4) رساله ی شمس و سحاب که باز به نثر است و پس از سبع المثانی نوشته شد.

قدرتی معجزه آسا در بیان عرفان و حکمت

خواجو از جمله شاعرانی اشت که با به کارگیری از ذوق سرشار و طبع بلند خود توانسته آثار ارزشمندی از خود به جا بگذارد و آنچه از به کارگیری الفاظ و ترکیبات و معانی تازه و ابتکاری او از مجموعه ی اشعارش به دست می آید؛ نشان می دهد که او در فن سخنوری استادی کامل بوده و قدرتش در بیان معانی عرفانی و موعظه و حکمت، معجزه آسا است. البته باید گفت که این شاعر عارف نیز مانند بسیاری از سخنوران، از پیروی و تقلید آثار سخنوران پیشین امتناع نمی کرد؛ طوری که در قصاید از سنایی و خاقانی و ظهیر و جمال اصفهانی و دیگر شاعران اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم پیروی می کرد و به سبک و سیاق آنها کار می کرد. در مثنوی، به استادانی چون نظامی و فردوسی نظر داشت. در غزل، پیرو سعدی بوده؛ چنانکه او را حتی «دزد دیوان سعدی» نیز دانسته اند؛ اما حیقیت این است که خواجو در سیر تحول غزل، پل ارتباطی میان سعدی و حافظ است؛ بدین معنی که بخشی از غزلهای او که حاوی معانی عرفانی و اندرزی اوست، با مضامین عاشقانه آمیخته است و این ویژگی به خصوص در غزلهای منتخب بدایع الجمال او می توان به راحتی مشاهده کرد و در همین غزلها می توان استقلال کامل خواجو را در غزلسرایی به طور آشکار را دید و مشاهده کرد که اکثر این غزلها، نشانی از سبک سعدی ندارند.
گرچه خواجو در غزلهایش از قافیه و ردیفهای مشکل استفاده کرده؛ اما سخن او بسیار ساده و روان است و این خاصیت سخن خواجو در اشعار حافظ به کمال رسیده و حافظ بسیاری از غزلهای خود را در جواب او گفته و بسیاری از مضامین او را تکرار کرده و در بسیاری از موارد، به استقبال اشعار خواجو رفته و برخی از مصراعهای او را با اندک تغییری در غزلهای خود به کار برده است.
بخشی از قصاید خواجو، در موعظه و برخی، در توحید و ستایش ائمه است و برخی دیگر از آنها به اضافه ی قطعات او، مضامین انتقادی دارد و گاه به شیوه ی مطایبه است. همچنین خواجو از جمله شاعرانی است که به سبک نظامی به سرودن ساقی نامه نیز اقدام کرده است.


منابع :

  1. ذبیح الله صفا- تاریخ ادبیات ایران- انتشارات دانشگاه تهران- 1356

  2. عبدالحسین زرین کوب- سیری در شعر پارسی- انتشارات نوین- تهران- 1363

  3. محمد غلامرضایی- سبک شناسی شعر پارسی- انتشارات جامی- تهران- 1377

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/115759