تحقیر و سرزنش فراوان دوزخیان

در بررسی اوضاع و احوال دوزخیان در قرآن به تعبیر تازه ای در مورد تحقیر و اهانت به اهل دوزخ که نوعی عذاب الیم روحی است برخورد می کنیم. گنهکاران دوزخى صریحا اعتراف مى کنند که از ناحیه خداوند اتمام حجت شد اما ما به دست خودمان وسائل بدبختیمان را فراهم ساختیم و معترفیم که قوم گمراهى بودیم. شاید با این اعترافات مى خواهند جلب رحمت پروردگار کنند لذا بلافاصله اضافه مى کنند: «ربنا أخرجنا منها؛ پروردگارا! ما را از این آتش بیرون ببر.» و به دنیا باز گردان تا عمل صالح انجام دهیم. «فإن عدنا فإنا ظالمون؛ هرگاه بار دیگر برنامه هاى سابق را تکرار کردیم ما قطعا ستمگریم.» و شایسته عفو تو نخواهیم بود. (مؤمنون/ 107) منظور از این درخواست، به طورى که آیات دیگر بر آن دلالت مى کند، درخواست برگشتن به دنیا است، و این در حقیقت از قبیل درخواست مسبب، به زبان درخواست سبب است، و مرادشان این است که به دنیا برگردند، و عمل صالح کنند، توبه هم که الان (در دوزخ) که این درخواست را مى کردند کرده اند، در نتیجه از جمله کسانى خواهند شد که هم توبه کرده و هم عمل صالح انجام داده اند.
این کلام از اینها پس از دخول در جهنم و عذاب و آتش است، زیرا خروج فرع دخول است، و همین کلام تکذیب بسیارى از آیات قرآن است که با این که در آتش مى سوزند باز تکذیب مى کنند، زیرا متجاوز از صد آیه در قرآن خلود اهل نار را خبر داده و اینها که تقاضاى خروج مى کنند البته احتمال خروج مى دهند و بر فرض خروج تمام این آیات کذب مى شود چه رسد به بعد خروج که می فرماید: «و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لکاذبون؛ اگر هم بازگردانده شوند قطعا به آنچه از آن منع شده بودند برمى‏ گردند و آنان دروغگويند.» (انعام/ 28)
بر اساس این آیه، آخر سخنى که آن سیه بختان و بی خردان گویند تمناى بازگشت به دنیا است به گمان اینکه ممکن است ثانیا به دنیا بر گردند و تدارک مافات نموده خود را به سعادت برسانند دیگر نمی دانند که بازگشت به دنیا محال است زیرا استعدادى که مبداء متعال در جبله آنان گذارده بود که به آن می توانستند خود را به سعادت و خوشى دائمى برسانند به مخالفت و نفس پرستى از دست داده اند، در جاى دیگر فرموده اگر چه نظر به عموم قدرت الهى چیزى محال نمی نماید لکن حکمت الهى چنین اقتضاء نموده که دنیا را جاى عمل و کسب کمال قرار داده و آخرت را دار جزاء و نتیجه گرفتن سنت الهى در نظام عالم به دست مربى ازلى طورى مرتب و منظم گردیده و هر چیزى در جاى خود قرار گرفته که سر سوزنى تبدیل و تغییر پذیر نخواهد گردید، و هر جایى را محل براى انجام کارى و عمل و کسب کمالى مقرر گردانیده، همان طورى که رحم مادر را جاى و محل صورت بندى (جنین) قرار داده که هر طور در آنجا مطابق حکمت و نظام آفرینش بایستى طفل صورت بندى شود و تعادل اعضاء و جوارح وى در همان محل تکمیل گردد و اگر عضوى از اعضاء طفل در آنجا ناقص ماند و تکمیل نگردید پس از متولد شدن دیگر جبران آن ممکن نخواهد بود و تا آخر عمر ناقص خواهد ماند.
چنین است نسبت دنیا به آخرت که این عالم دانى را محل و براى استکمال روح و نفس ناطقه بشر مهیا گردانیده و در ابتداء تکون وى قوه و استعدادى که آن را حکماء (عقل هیولایى) نامند در او گذارده و او را بر اعمالى موظف گردانیده اگر به دستور رسول باطن: عقل، و رسول ظاهر: شرع، آن استعداد و عقل (هیولایى) او از قوه به فعل آید و پس از مجاهده با نفس صاحب عقل بالفعل گردید آن وقت به کمال انسانیت و داراى سعادت و مقامات بلند اخروى و لایق قرب جوار احدیت و به فیوضات ربانى فائز خواهد گردید. لکن اگر در این عالم دنیا این قوه و استعداد خدادادگى را تکمیل ننمود و رایگان از دست داد در عالم آخرت که فوق عالم دنیا (و ما حصل) آن است دیگر محلى براى استکمال آن نخواهد بود زیرا وقت و محلى که جاى استکمال او بود گذشته و آن قوه را ضایع گردانیده و شاید همین باشد سر اینکه فرموده (و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه) مثل اینکه اگر کسى در رحم مادر یک عضوش ناقص مانده و تکمیل نگردیده پس از متولد شدن دیگر ممکن نیست درست شود و تکمیل گردد زیرا که عوالم سیر بشرى در طول یکدیگر است در هر عالمى از عوالم سیرش بایستى طورى استکمال یابد که تا به آخرین درجه کمالش برسد و جاى بروز و ظهور آن را عالم قیامت و معاد نامند و در هر مرتبه اى از مراتب اگر ناقص ماند آن نقص در او باقى خواهد ماند و دیگر علاج پذیر نخواهد گردید.

چونان سگانی دور شوید!
به هر جهت دوزخیان این سخن را در حالى مى گویند که گویى از این واقعیت بی خبرند که سراى آخرت دار جزا است نه عمل، و بازگشت به دنیا دیگر امکان پذیر نیست. به همین دلیل با قاطعیت تمام به آنها پاسخ داده «قال اخسؤا فیها و لا تکلمون؛ خداوند مى گوید: دور شوید و هم چنان در دوزخ بمانید، خاموش شوید و با من سخن مگویید.» (مؤمنون/ 108) راغب در مفردات مى گوید: "خسأت الکلب فخسأ" معنایش این است که سگ را از روى اهانت چخ کردم، رفت و در گوشه اى نشست، و عرب وقتى مى خواهد به سگ بگوید: چخ، مى گوید: "اخسأ" و بنا به گفته راغب، در کلام استعاره کنایه اى به کار رفته، و مراد از این کلام زجر و چخ کردن اهل جهنم و قطع کلام ایشان است. این کلمه مخصوصا به سگان گفته می شود و اگر به انسان گفته شود، براى خوار کردن او و ثابت کردن استحقاق اوست عقاب را. و مانند این آیه است، فرموده خداوند که: «کونوا قردة خاسئین؛ به آنان گفتیم به شکل بوزینگانى رانده شده و خوار شوید.»(بقره/ 65)
"و لا تکلمون" براى اینکه بیشتر آنها را خوار کرده و غضب خود را آشکار کرده باشد، مى گوید: با من سخن نگوئید. زیرا کسى که به منظور اهانتش با او سخن نگویند، بر خوارى و بدبختیش مى افزایند. برخى گویند: یعنى درباره رفع عذاب با من سخن نگوئید که من عذاب را از شما رفع نخواهم کرد. اگرچه این مطلب را به صورت نهى آورده، ولى در حقیقت نهى نیست. زیرا در آخرت، امر نهى و تکلیف وجود ندارد. این آخر کلام آنها بود دیگر نمى توانستند تکلم کنند و صداى آنها مثل صداى حمار بود که شهیق مى گویند: و به زبان فارسى عرعر به دلیل قوله تعالى: «فأما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق؛ اما تیره بختان [که خود سبب تیره بختى خود بوده اند] در آتشند، براى آنان در آنجا ناله هاى حسرت بار و عربده و فریاد است.» (هود/ 106) لکن این دعوى خلاف آیات شریفه است و این آیه هم دلالت ندارد، زیرا مى فرماید: با من تکلم نکنید، و الا تکلم با مالک و با اهل بهشت و با خزنه جهنم در آیات هست. به اهل بهشت می گویند: «انظرونا نقتبس من نورکم؛ ما را مهلت دهید تا [پرتویى] از نور شما بر گیریم.» (حدید/ 13) و موقعى که اهل بهشت از آنها مى پرسند «فهل وجدتم ما وعد ربکم حقا قالوا نعم؛ آیا شما هم آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود، حق یافتید؟ گویند: آرى!» (اعراف/ 44) و به مالک مى گویند: «و نادوا یا مالک لیقض علینا ربک قال إنکم ماکثون؛ و فریاد مى زنند: اى مالک [دوزخ! بگو] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم]. [مالک] مى گوید: یقینا شما ماندنى هستید.» (زخرف/ 77) و با خزنه جهنم «و قال الذین فی النار لخزنة جهنم ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب؛ و آنان که در آتشند، به نگهبانان دوزخ مى گویند: از پروردگارتان بخواهید که یک روز بخشى از عذاب را از ما سبک کند.» (مؤمن/ 49)
اشکال: در جهنم دار تکلیف نیست امر اخسئوا و نهى لا تکلمون چه معنى دارد؟ جواب: این امر و نهى براى تخفیف و اهانت است نه براى تکلیف، چنانچه شما به کسى که حرف بى جا می زند مى گویید خفه شو پس آیا خفقان بر او واجب مى شود؟
از ابن عباس نقل است که کفار شش نوبت دعا کنند و استغاثه نمایند اول وقتى که در دوزخ درآیند هزار سال قایل این قول باشند که «ربنا أبصرنا و سمعنا فارجعنا؛ پروردگارا! [به آنچه ما را وعده داده بودى] بینا شدیم و [به دعوت حق] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان.» (سجده/ 12) پس جواب داده شوند به این که «حق القول منی لأملأن جهنم من الجنة و الناس أجمعین؛ فرمان من بر عذاب لازم و حتم شده است که بى تردید دوزخ را از همه جنیان و آدمیان [که آیات من را تکذیب کردند] پر خواهم کرد.» (سجده/ 13)
بعد از آن هزار سال دیگر به این قول تکلم کنند «قالوا ربنا أمتنا اثنتین و أحییتنا اثنتین فاعترفنا بذنوبنا فهل إلى خروج من سبیل؛ مى گویند: پروردگارا! دوبار ما را میراندى و دوبار زنده کردى، اکنون به گناهانمان معترفیم، پس آیا راهى براى بیرون آمدن [از دوزخ] هست؟» (غافر/ 11) پس در جواب ایشان گویند که «ذلکم بأنه إذا دعی الله وحده کفرتم؛ این [کیفر] براى آن است که چون خدا به تنهایى خوانده مى شد، انکار مى کردید.» (غافر/ 11) بعد از آن هزار سال دیگر به این قول تکلم نمایند «یا مالک لیقض علینا ربک قال؛ اى مالک [دوزخ! بگو:] پروردگارت ما را بمیراند [تا از این عذاب نجات یابیم].» (زخرف/ 77) پس جواب داده شوند که «إنکم ماکثون؛ [مالک] مى گوید: یقینا شما ماندنى هستید.» (زخرف/ 77) بعد از آن هزار سال بگویند که «ربنا أخرجنا نعمل صالحا غیر الذی کنا نعمل؛ پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام مى دادیم.» در جواب ایشان گویند: «أ و لم نعمرکم ما یتذکر فیه من تذکر و جاءکم النذیر؛ آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس مى خواست در آن مقدار عمر متذکر شود، متذکر مى شد و [آیا] بیم دهنده اى به سوى شما نیامد؟» (فاطر/ 37) بعد از آن هزار سال دیگر گویند: «ربنا أخرنا إلى أجل قریب نجب؛ پروردگارا! ما را تا [سرآمدى نزدیک و] مدتى کوتاه مهلت بده.» پس به آنان می گویند «أ و لم تکونوا أقسمتم من قبل ما لکم من زوال؛ شما نبودید که پیش از این سوگند یاد مى کردید که هرگز براى شما زوال و فنایى نیست؟!» (ابراهیم/ 44) پس از آن هزار سال دیگر این سخن را بگویند که «رب ارجعون؛ پروردگارا! مرا باز گردانید.» (مؤمنون/ 99) پس جواب داده شوند که «اخسوا فیها و لا تکلمون؛ [اى سگان!] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!»


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏15 صفحه 102

  2. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد ‏14 صفحه 338

  3. ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد ‏17 صفحه 85

  4. میرزا ابوالحسن شعرانی- روض الجنان و روح الجنان- جلد ‏14 صفحه 57

  5. ملا فتح الله کاشانی- خلاصة المنهج- جلد 3 صفحه 358

  6. عبدالحسين طیب- أطیب البیان- جلد ‏9 صفحه 476

  7. نصرت بیگم امین- مخزن العرفان- جلد ‏9 صفحه 68

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116084