شخصیت و اندیشه های الهیاتی جان مک کواری (زندگینامه)

شخصیت و زندگی جان مک کواری

جان مک کواری، کشیش، متاله، فیلسوف دین و اندیشمند بریتانیایى در 1919 در رنفرو واقع در غرب اسکاتلند به دنیا آمد. افراد خانواده اش معتقد به اصول کلیسای پرسبیتری (کلیسای پروتستانتی که به وسیله آیین کالوینیستی سنتی اداره می شود) بودند. بنابراین محیط خانواده او محیطی کالوینی با حال و هوای اخلاقی، متعصب و بدبینانه نسبت به طبیعت انسانی بود. مک کواری در دانشگاه گلاسکو در رشته های فلسفه روانی و خداشناسی تحصیل کرد و در کلیسای اسکاتلند اجازه کشیشی یافت. وی درسالهای 53-1948 در کلیسای نینیان مقدس واقع در برخن مشاغلی را بر عهده داشت و نیز به عنوان یک کشیش ارتش و بعد از آن به عنوان یک روحانی بخش انجام وظیفه کرد. در این مدت مطالعه بر روی آثار هایدگر و بولتمان را پیش گرفت, تا اینکه درسال 1953 استاد الهیات نظام مند (مدون) در دانشگاه گلاسکو شد.
در سال 1962 به مدرسه علوم کلامی در نیویورک رفت و تدریس الهیات نظام مند را ادامه داد. به زودی به سمت کشیش در کلیسای اسقفی آمریکایی گمارده شد. در سال هاى 70 ـ 1962 استاد الهیات در مدرسه علوم دینى نیویورک بود. درسال 1970 به استادی دانشکده لیدی مارگارت در دانشگاه آکسفورد و سمت عضو عالی رتبه کلیسای حضرت مسیح آکسفورد منصوب شد. و در سالهاى 86 ـ 1970 نیز در دانشگاه آکسفورد به تدریس الهیات نظام مند اشتغال داشت. طی سالهای 84- 1983 در دانشگاه آبردین به عنوان سخنران اصلی گیفورد سخنرانی هایی ایراد کرد. مک کواری تا زمان بازنشستگیش درسال 1986 در آکسفورد باقی ماند. وی همچنین به همراه ادوارد رابینسون، مهمترین اثر فلسفی هایدگر، یعنی «هستی و زمان» را به زبان انگلیسی ترجمه کرد.

آثار مک کواری

اهم آثار مک کواری عبارتند از:
1- مبانى الهیات مسیحى (1966)
2- تفکر دینى در قرن بیستم (1963) (که به فارسى ترجمه و منتشر شده است.)
3- سخن در باب خدا God-Talk) 1967)
4- مارتین هایدگر (1968)
5- فلسفه وجودی یا فلسفه اگزیستانسیالیسم Existentialism) 1972)
6- الهیات وجودگرا یا یک الهیات اگزیستانسیالیستى (1980) (که به فارسى ترجمه شده است.)
7- در جستجوی انسانیت In Search of Humanit) 1982)
8- در جستجوی الوهیت In search of deity) 1984) (به فارسى ترجمه شده است.)
9- الهیات، کلیسا و روحانیت Theology ,Church and Ministry) 1986)
10- عیسی مسیح در تفکر جدید Jesus Christ in Modern Thought) 1990)
11- مریم برای همه مسیحیان (1991)
12- هایدگر و مسیحیت (1995)

اندیشه های الهیاتی جان مک کواری

تعاریف بسیاری از الهیات یا علم کلام چه در عالم اسلام و چه در جهان غرب صورت گرفته است. در جهان غرب شاید ساده ترین آنها این تعریف باشد: الهیات «علمی است که در آن از خدا بحث می شود.» این تعریف، البته جامع به نظر نمی رسد، زیرا الهیأت شامل موضوعاتی دیگر نیز می گردد. در عالم اسلام نیز مهمترین آنها شاید این تعریف باشد: الهیات عبارت است از «دفاع از دیانت به ویژه اعتقادات، در برابر معارضان به وسیله ادله عقلی.» به عبارت دیگر، «عالم علم کلام اسلامی، که اصطلاحا متکلم نامیده می شود، دفاع از حقانیت باورهای دینی را وظیفه خود می داند و می کوشد تابه مدد استدلال های فلسفی، به ایرادها و انتقادهای مخالفان آیین اسلام پاسخگوید و باورهای اسلامی را توجیه استدلالی کند و با براهین عقلی به اثبات برساند.» اما این تعریف نیز فقط بخشی از ماهیت الهیات را شامل می شود.

روش پدیدار شناختی مک کواری در الهیات
با گذشت زمان و فرارسیدن قرن بیستم، از یک سو رویکردهای مختلف و از سوی دیگر روش های متنوع تری در الهیات مطرح شد که طبعا تعاریف متنوع تری را پدید آورد. یکی از مهمترین این رویکردها، «رویکرد وجودی» و یکی از مهمترین این روشها «توصیف پدیدار شناختی» است. مک کواری در شمار متکلمانی است که در آثار کلامی خود، رویکرد وجودی و روش توصیف را به کار گرفته اند. مباحث اصلی کلامی او، قابل قیاس با فلسفه وجودی مارتین هایدگر است. نیز خود او در مهمترین اثر کلامیش یعنی «مبانی الهیات مسیحی»، روش الهیاتش را، توصیف پدیدار شناختی معرفی می نماید. هنگامی که رویکرد به الهیات، به رویکرد وجودی بدل گردد، طبعا در تعریف الهیات نیز مقوله های وجودی آشکار خواهد شد. نیز هنگامی که روش الهیات، به توصیف پدیدار شناختی بدل گردد، بدیهی است که اصطلاحاتی نظیر «ادله عقلی»، استدلال و قیاس درتعریف الهیات ظاهر نخواهد شد.

الهیات از دیدگاه مک کواری
از نظر مک کوارى، الهیات «پژوهشى است که به واسطه مشارکت در یک ایمان دینى و ژرف اندیشى و تأمل بر آن، مى کوشد محتواى این ایمان را در روشن ترین و منسجم ترین زبان موجود بیان کند.» مک کواری می کوشد تعریف خود را توضیح دهد: عبارت «به واسطه شرکت در یک ایمان دینى و ژرف اندیشى و تأمل بر آن» به این معناست که الهیات هم در پیوند با ایمان و هم متمایز از آن است. یعنی این عبارت بدان سبب در تعریف الهیات گنجانده شده است که نشان دهد که الهیات هم با ایمان پیوسته است و هم از آن متمایز است.

پیوند الهیات با ایمان
الهیات با ایمان پیوند دارد، زیرا در ایمان شرکت مى جوید و از جایگاه ایمان سخن مى گوید. و با آن مشارکت دارد، ایمانی مشخص ومعین، ایمان یک جامعه تاریخی. الهیات مسیحی از ایمان جامعه تاریخی مسیحی سخن می گوید، الهیات اسلامی از ایمان جامعه تاریخی اسلامی و الهیات یهودی از ایمان جامعه تاریخی یهودی و...در الهیات، ایمان خود را به نوع معینى بیان مى کند. این نوعى خاص از ایمان است که در الهیات جلوه گر مى شود و نه ایمان به طور کلى، بلکه ایمان یک جمع یا اجتماع تاریخى. الهیات همواره از ایمانى خاص سخن مى گوید. این بدین معنى است که الهیات مستلزم شرکت و سهیم شدن در یک اجتماع است. پس الهیات متضمن مشارکت در یک جامعه نیز هست. متکلمین، یک ایمان شخصی و خصوصی را بیان نمی کنند، بلکه آنها باید سخنگویانی برای جامعه شان باشند، جامعه ای که آنها در آن، عهده دار مسئولیتی خاص شده اند. تردیدى نیست که متألهان سبک و شیوه فردى خودشان را دارند و تا اندازه اى با مسائلى دست و پنجه نرم مى کنند که خود درگیرشان بوده اند. اما آنان اگر بخواهند عالم الهیات باقى بمانند، یک ایمان خصوصى را بیان نمى کنند، بلکه سخنگوى اجتماع ایمانى خودشان مى شوند، با احساس مسئولیتى خاص در قبال آن.

تفاوت الهیات و فلسفه دین

بحث «مشارکت» مک کواری را به مقایسه الهیات و فلسفه دین، رهمنون می شود. فیلسوف دین همانند متکلم نیاز به داشتن درجه ای از مشارکت در ایمان دارد، چرا که می خواهد از ایمان سخن بگوید، اما سه تفاوت میان آن دو وجود دارد:
1- تحقیقات فیلسوف دین بر خلاف متکلم، تا اندازه ای از بی تفاوتی برخورداراست. متکلم می کوشد تا مقدمات تحقیقش را طوری ترتیب دهد که به نتیجه ای دینی منتهی گردد، اما فیلسوف دین چنین اهتمامی ندارد و در پی نتیجه ای لزوما دینی نیست.
2- اگر چه فیلسوف دین ممکن است خود دارای ایمانی خاص باشد، اما در تحقیقاتش از همه اشکال ایمان و در واقع، «پدیدار عمومی دین» بهره می جوید، بر خلاف متکلم که از ایمانی خاص سخن می گوید.
3- متکلم از «جامعه ایمان» سخن می گوید، اما فیلسوف دین در قید و بند جامعه ای خاص نیست. او یک «محقق و پژوهشگر فردی» است.

تمایز الهیات با ایمان
اما اگرچه الهیات به سبب مشارکت در ایمان، با ایمان پیوسته است، به خاطر تأمل در ایمان، از ایمان متمایز است. مک کواری می کوشد با آوردن مثالی این نکته را روشن نماید. هنگامی که فردی مومن می گوید: «پروردگار من و خدای من!»، این عبارت، ایمان است، چرا که او به خدای خود ایمان دارد، اما آیا می توان این عبارت را الهیات دانست؟ بدیهی است که خیر. علت این امر آن است که هنوز هیچ تأملی در این عبارت، صورت نگرفته و خبری درباره آن داده نشده است. اما اگر همان فرد مومن بکوشد تا در این عبارت تأمل کند و خبری درباره آن بدهد و بگوید: «پروردگار من و خدای من، واحد و بسیط است» و بکوشد تااین جمله را اثبات و تبیین نماید، این را می توان الهیات نامید. پس به لحاظ تأمل است که الهیات از ایمان، متمایز می گردد: «در الهیات، ایمان تابع تفکر شده است.» بنابراین اگر چه الهیات از یک ایمان معین و مشخص سخن می گوید و بدین سبب با ایمان پیوسته است، در عین حال به دلیل اینکه در «تجربه های بی واسطه ایمان» نظیر عبارت «پروردگار من و خدای من!» تأمل می کند و آنها را به سطح تجربه های کلامی می آورد، از ایمان متمایز است و همین تأمل است که الهیات را یک نظام عقلانی می گرداند.

هدف الهیات
بخش دوم تعریف، به بیان هدف الهیات می پردازد. الهیات می کوشد محتوای ایمان خاص خود را «به واضح ترین و منسجم ترین زبان موجود» بیان کند. ایمان نگرشی انسانی است که خود را به شیوه های بسیاری به نمایش می گذارد و در عرصه های بسیاری ظهور و جلوه می یابد. از مهمترین این عرصه ها، عرصه عمل است که بسیار حیاتی است. اما الهیات، عمدتا عرصه نظر و بحث است. خود لفظ «الهیات» نیز به این امر اشاره دارد: الهیات در غرب، معادل theology است. theo به معنای خدا و logy به معنای بحث و نظر است. این بحث و نظر باید به واضح ترین و منسجم ترین زبان ممکن بیان شود. برای رسیدن به این مقصود، الهیات باید از سایر نظام های عقلانی به ویژه منطق و فلسفه بهره جوید. این نظام ها می توانند الهیات را منسجم تر و فهم پذیرتر گردانند. مقصود از انسجام الهیات نیز صرفا سازگاری درونی نیست (گرچه این نوع سازگاری، بسیار ضروری است)، بلکه سازگاری آن با کل نظامهای عقلانی است، چرا که الهیات مدعی داشتن جایگاه خاص خود در کل کوشش های عقلانی نوع بشر است. مک کواری از الهیات به عنوان یک «تحقیق» یاد می کند.

وجه عقلى و پژوهشى الهیات
مک کوارى در توضیح وجه عقلى و پژوهشى الهیات مى گوید الهیات در عین حال که در یک ایمان خاص شرکت مى جوید و از بیرون این ایمان سخن نمى گوید، گویى یک قدم از تجربیات بى واسطه ایمانى به عقب مى رود و آن را تحت بررسى عقلى قرار مى دهد؛ بررسى اى که بیشتر جنبه توصیف پدیدارشناسانه دارد. ایمان یک رهیافت وجودى است که تمام وجود آدمى را دربرمى گیرد و به شکل ها و نحوه هاى گوناگون جلوه گر مى شود، اما الهیات اگرچه ریشه در ایمان دارد، هدفش بیان لفظى و اندیشه اى ایمان است؛ چه الهیات مانند همه فعالیت هاى عقلى هدفش رسیدن به درک و توصیفى قابل فهم و منسجم و هماهنگ از موضوع مورد مطالعه اش است. این انسجام و هماهنگى صرفا انسجام و هماهنگى درونى نیست، بلکه هماهنگى با همه فعالیت هاى عقلانى دیگر ذهن انسان است.

آیا الهیات یک «علم» است؟

آیا الهیات را می توان یک «علم» نامید یا خیر؟ مک کوارى در پاسخ به این پرسش به دیدگاه توماس اکوئیناس، نویسنده بزرگترین الهیات سیستماتیک (نظام مند) قرون وسطى اشاره مى کند. او مى گوید اکوئیناس الهیات را یک علم مى شمرد، با این همه او بلافاصله اضافه مى کند که علوم همه از یک نوع نیستند و جایگاه خاص خودشان را دارند. مک کوارى مى افزاید از روزگار توماس اکوئیناس مفهوم علم و عناصر و مؤلفه هاى آن دستخوش تغییرات فراوان شده است. در انگلیسى نوین کلمه «علم» متمایل به آن است که به علوم طبیعى محدود و محدودتر شود. از آنجا که امروزه لفظ علم، بیشتر به علوم طبیعی اشاره دارد، شاید نتوان الهیات را یک علم نامید. اما می توان به پیروی از ویلهلم دیلتای علوم را به دو دسته علوم طبیعی و علوم انسانی تقسیم کرد و آن گاه الهیات را یک علم نامید، بدین سبب که الهیات نیز همانند علوم انسانی به جنبه ذهنی یا روحانی انسان می پردازد. از دیدگاه این کاربرد رایج، احتمالا گمراه کننده خواهد بود که امروزه از الهیات به عنوان یک «علم» سخن بگوییم، اما اگر از نظر ویلهلم دیلتاى در این مورد تبعیت شود، هنوز هم مى توان الهیات را یک «علم» نامید. دیلتاى معتقد بود که در کنار علوم طبیعى، علومى قرار دارند که با حیات انفسى یا ذهنى و معنوى سر و کار دارند، علومى که گاه علوم انسانى (Geistes wissen schaften) خوانده مى شوند. پس هنوز هم مى توان الهیات را یک «علم» خواند، به ویژه همچنان که دیلتاى مى گفت به این موضوع توجه داشته باشیم که علوم انسانى بر خلاف علوم طبیعى (یا تجربى) که نسبت به موضوع خود رویکردى با فاصله و بى طرف دارند، این ویژگى را حائز هستند که در موضوع مورد تحقیق خود شرکت مى جویند.
اما باز هم می توان گفت که هر چند الهیات، به علوم انسانی نزدیکتر است تا علوم طبیعی، اما به سبب ارتباطش با ایمان و نیز به دلیل اینکه همان طور که از نام «الهیات» پیدا است، یک علم «الهی» است، از علوم انسانی متمایز است. مک کوارى مى افزاید که الهیات دقیقا مانند علوم انسانى نیست. او مى گوید درست است که الهیات به علم «انسانى» مانند تاریخ نزدیک تر است، تا به علم طبیعى مانند جانورشناسى. با این حال، الهیات به سبب ارتباط عمیقى که با ایمان دارد و بدین سبب (چنان که از نامش برمى آید) مدعى است که یک علم «الهى» است که با علوم انسانى متفاوت است. بارى، مک کوارى تصریح مى کند که «علم» نامیدن یا ننامیدن الهیات شاید چندان مهم نباشد؛ به این شرط که به این دو نکته توجه داشته باشیم: اولا بین الهیات و دیگر فعالیت هاى ذهن انسان به سبب پیوندى که الهیات با ایمان دینى دارد، تفاوت هست و ثانیا الهیات به نوعى با سایر فعالیت هاى عقلانى که هدفشان رسیدن به درک و توصیفى خردپسند و منسجم و قابل فهم از موضوعات مورد مطالعه شان است، مشترک و همسو است.
نهایتا مک کواری چنین نتیجه گیری می کند: «اینکه آیا می توانیم الهیات را یک «علم» بنامیم یا نه شاید چندان دارای اهمیت نباشد، مشروط بر اینکه هم از اختلاف بین الهیات و سایر نظام ها آگاه باشیم، اختلافی که از اشتراک الهیات با یک ایمان دینی برخاسته است و هم از نزدیکی و تشابه الهیات باسایر نظام های عقلانی، از این جهت که الهیات در هدف مشترک میان آن نظامها یعنی تلاش برای [رسیدن به] فهم پذیری و انسجام سهیم است.»


منابع :

  1. مهدی عباس زاده- مقاله نگاهی به اندیشه های جان مک کواری- روزنامه همشهری 4/11/1382

  2. هانس کونگ- متفکران بزرگ مسیحی- گروه مترجمان- قم- مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1386

  3. سایت موسسه گفتگوی ادیان- مقاله جان مک کواری

  4. تونى لین- تاریخ تفکر مسیحى- ترجمه روبرت آسریان- نشر و پژوهش فرزان روز- 1380 ش

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116156