آموزه های عقیدتی و کلامی (آیین کاتولیک روم)

عیسی مسیح و رستگاری

کاتولیک ها با دیگر مسیحیان در این اعتقاد محوری آیین مسیحی شریک اند که عیسای ناصری پروردگار تاریخ است (فیلیپیان 2: 5 ـ 11) و به جهت گناهان ما به صلیب کشیده شد، در روز سوم مرگش زنده شد و به مقام پروردگار عالم رفعت یافت و اکنون در کلیسا و به واسطه آن، در تاریخ حضور دارد. عیسی مسیح از حیث سرشت هم انسان و هم خدا است و در عین حال، یک شخص است. او که «مولود یک زن» (غلاطیان 4: 4) است، در همه چیز به جز گناه مثل ماست (عبرانیان 4: 15). در عین حال، او از خود وجود خدا، پسر پدر، و نور خدا در جهان است. او، به تعبیر شورای دوم واتیکان، «کلید و نقطه اصلی و هدف تاریخ بشر است». در حالی که پارسایی کاتولیک رومی به بهای نادیده گرفتن انسانیت بر الوهیت مسیح تأکید می ورزد («خدا» بر روی صلیب جان داد؛ خدا در عبادتگاه زندگی می کند، و غیره)، کاتولیک های رومی گاهی اوقات بدان جهت به بعضی از پروتستان ها بدگمان بوده اند که بر انسانیت مسیح تأکید می کنند. صرف نظر از زیاده روی های موجود در هر دو طیف نهضت اصلاح دینی، تعالیم رسمی کاتولیک رومی پیوسته بر نوعی توازن بدون خلط، بین سرشت انسانی و سرشت الوهی تأکید کرده است. البته کاتولیک ها به محوریت و ضرورت تام عیسی مسیح جهت نجات شخص، و نجات همه انسان ها در جهان اعتقاد دارند، اما بر این باور نیستند که شخص قبل از آن که بتواند نجات یابد، باید صریحا مسیحی باشد و به خداوند مسیح اعتراف کند. انسان های پاک نیتی که زندگی نمونه ای دارند، درست به اندازه مسیحیان تشرف یافته، لایق حضور در ضیافت الاهی اند. کاتولیک ها این را «غسل تعمید به نیت» نامیده اند. از طرف دیگر، کاتولیک ها همچنین اذعان می کنند که مسیحیان تشرف یافته ممکن است با وجود توسل شورمندانه به خداوندی مسیح، اهل جهنم شوند. «گمان نکنید هر که مرا خداوند خطاب کند به بهشت خواهد رفت، بلکه فقط کسانی می توانند به حضور خداوند نایل شوند که اراده پدر آسمانی مرا انجام دهند» (متی 7: 21). کاتولیک ها را نمی توان به راحتی با پروتستان های انجیلی، که بر ماهیت کفاره ای تصلیب عیسی تأکید می کنند، یکی دانست، حتی اگر این دیدگاه ریشه های ماندگاری در تاریخ، به ویژه در نوشته های آنسلم کانتربری (متوفای 1109م) داشته باشد. عیسی به خاطر ادای دینی که به سردی مورد درخواست پدرش باشد، جان نداد. او اعدام شد، زیرا وجود او و پیام او خطری برای تشکیلات سیاسی و دینی عصر وی بود. او با پذیرفتن مرگ، اثبات کرد که عشق و آزادی نیرومندتر از بی تفاوتی و ترس است. بر صلیب کشیده شدن او، خواست خدا بود; بدین معنا که مشیت الاهی بر کمال و شکوفایی شخصی هر مرد و زنی تعلق گرفته و به ویژه اراده خداوند بر آن قرار گرفته است که عیسی با شبکه گناه در جامعه انسانی برخورد و مقابله کند، ولو این که چنین برخورد و مبارزه ای یقینا همه نیروهای گناه را در مقابل او قرار دهد. به هر حال، از نظر کاتولیک ها نجات به وسیله کل راز فصح او در سمت راست خدا. عمل نجات بخشی تنها به صلیب کشیدن عیسی محدود نمی شود

روح القدس و تثلیث

روح القدس به مثابه عشق و به مثابه نیروی شفابخش، صلح و صفا، و زندگی نو، همان ارتباط خداوند با خویشتن است. به الوهیت روح القدس در اولین شورای قسطنطنیه در سال 381 تصریح شد. روح القدس همان جوهر الاهی پدر و پسر را دارد و با این حال از هر دوی آنها متمایز است. در تثلیث، روح القدس از طریق پسر، از پدر نشئت می گیرد. شورای فرارا فلورنس (1440ـ1438) با وجود مناقشات تلخ شرق و غرب در این باب، حرف اضافه «از طریق» (through) را جایگزین مناسبی برای حرف ربط «و» (and) دانست. خدایی که ما را خلق کرده (یعنی خدای پدر) ما را بقا می بخشد، میان ما داوری خواهد کرد و زندگی جاودانه به ما خواهد داد؛ خدایی نیست که بی نهایت از ما دور باشد. برعکس، خداوند، خدایی کاملا نزدیک است: خدایی که حقیقتا به صورت جسم، با تاریخ و با تبار انسان ارتباط برقرار می کند (یعنی خدای پسر)، و خدایی که در اعماق روح انسان ها و نیز در کانون طومار گشوده بشری، همچون منبع روشنگری و سرمنشأ جامعه حضور دارد (یعنی خدای روح القدس). بنابراین، راز و آموزه تثلیث آغاز، پایان و هسته مرکزی همه مسیحیان و از این رو، کل الاهیات کاتولیکی است.

مریم

صرف نظر از گزافه گویی های شایع در گذشته، تعالیم کاتولیک نمی گوید که مریم با مسیح برابر است. لکن او مادر عیسی است و همین مادر بودن مریم است که مسیح را در انسانیت ما جایگیر ساخته است. در واقع، نام مریم نخستین بحث های مسیح شناسی را پیش می کشد. اگر عیسی الوهیتی نداشت، قطعا مادر خدا نامیدن مریم اشتباه بود. لکن شورای افسس در سال 431 نسطوری ها را محکوم کرد و مریم را مادر خدا Theotokos اعلام کرد؛ به این معنا که مسیح به عنوان خدای حقیقی و نیز انسان حقیقی اعلان شد. مناقشه در خصوص مریم، مخصوصا از اواسط قرن نوزدهم ادامه یافت، در ابتدا در 1854 با اعلام اصل اعتقادی آبستنی مقدس (1917) هم تردید آفرین بود و هم شوق انگیز. اعتقاد به مریم، به طور مشخص پدیده ای کاتولیکی است، بدین معنا که در آن، سه اصل اساسی الاهیات و تکالیف دینی کاتولیک نشان داده می شود:
1. اصل تقدس که تصریح می کند که خدای نادیدنی و غیرمادی در سراسر امور مرئی و مادی حضور دارد، و این امور به واسطه همان حضور تقدس می یابند. این اصل مریم را، که خدا در آن به طور بسیار ویژه ای حضور دارد، شامل می شود.
2. اصل وساطت که تصریح می کند که فیض یک واقعیت با واسطه است که اولا از طریق مسیح و ثانیا از طریق کلیسا و سایر واسطه های انسانی و از جمله مریم مقدس عمل می کند.
3. اصل مشارکت که تصریح می کند که مواجهه نجات بخشی با خداوند نه تنها به نحو شخصی و فردی، بلکه به صورت جمعی و به صورت کلیسایی روی می دهد. در کلیسا بودن، یعنی در جمع دیگر مسیحیان بودن و به معنای در مسیح و با مسیح بودن است. مریم مقدس عضو شاخص جامعه قدیسان است. وحدت ما با او مبین وحدت، در مسیح و با مسیح است.

کلیسا، ملکوت خدا و آیین های مقدس
از نظر کاتولیک ها، کلیسا کل مجموعه، یا سر جمع اشخاصی است که خدای پدر از آنها خواست تا خداوندی عیسی، یعنی پسر، را در کلام، آیین مقدس، در شهادت دادن و خدمت گزاری بپذیرند، و به واسطه قدرت روح القدس در مأموریت تاریخی عیسی برای ملکوت خدا تشریک مساعی کنند. مأموریت کلیسا نیز همچون مأموریت عیسی، به ملکوت خدا معطوف است. ملکوت خدا به معنای حضور نجات بخش خداست که از طریق روح تسلی دهنده خداوند تحقق می یابد. ملکوت خداوند به معنای واقعی کلمه، پادشاهی یا حاکمیت خداوند است. این سلطنت در زمان و مکانی روی خواهد داد که اراده خداوند تحقق یابد، زیرا خداوند در جایی حکومت می کند که اراده او در کار باشد و از آنجا که اراده خدا نسبت به کیهان، طبیعت، اشیا، تاریخ، نهادها، گروه ها و افراد، تأثیرگذار است، سلطنت خدا به گستردگی و فراگیری خواست ها و دامنه خود اراده الاهی است. مأموریت کلیسا قطع نظر از ملکوت خداوند غیر قابل فهم است. از کلیسا در گام نخست خواسته می شود تا در کلام و در آیین مقدس، تحقق قطعی ملکوت خدا را در عیسای ناصری اعلام کند و در گام دوم خود را به عنوان مورد نمونه یا نشانه اعلان خودش، یعنی به عنوان قومی که به مدد روح القدس به جامعه ای دارای ایمان، امید، عشق، آزادی و صداقت تحول یافته است، عرضه کند و در گام سوم، تحقق ملکوت خدا را به واسطه خدمت در جامعه ایمانی و در جهان به طور کلی، ممکن و تسهیل سازد. به نظر کاتولیک ها، کلیسا کار خدا را انجام می دهد، زیرا خداوند در آن حضور دارد و بر آن تأثیر می گذارد. سخن گفتن از کلیسا به مثابه حضور و ابزار خداوند به معنای سخن گفتن از آن به نحو قداست آمیز است. درست همانطور که مسیح نشانه مقدس خداست، کلیسا نیز نشانه مسیح است. از آنجا که کلیسا یک امر مقدس است به صورت قداست آمیز عمل می کند. کلیسای کاتولیک درسیرتاریخ خود هفت عمل معین را به عنوان آیین های مقدس، به معنای دقیق کلمه، مشخص کرده است. غسل تعمید، تأیید، بیمار. آیین های مقدس، اعم از فردی و جمعی، نشانه های ایمان، علت های فیض، مناسک عبادی، نشانه ها و ابزارهای وحدت کلیسا و حضور خداوند در جهان است. لکن ارتباط میان نشانه و علت، شدیدترین مناقشه در باب شعایر دینی را، خصوصا در زمان نهضت اصلاح دینی موجب شد. شورای ترنت دو برداشت افراطی از علیت را رد کرد. یکی برداشتی که آیین های مقدس را به اعمال سحرآمیز تقلیل می داد و دیگری برداشتی که آیین های مقدس را از حقیقت و تأثیر معنوی درونی شان تهی می ساخت. آیین های مقدس، علت فیضند، نه به خاطر ایمان فرد دریافت کننده فیض؛ بلکه به جهت تأثیر خداوند در چارچوب خود آن آیین ها. از طرف دیگر، خداوند اراده انسان را مجبور نمی سازد. شورای ترنت با انعکاس صادقانه تعالیم توماس آکویناس تأکید کرد که اگر آیین مقدس قرار است از لحاظ معنوی ثمربخش باشد، دریافت کننده فیض باید به اندازه کافی آمادگی داشته باشد: تغییر کیش درونی، ایمان و سرسپردگی. سرانجام، اعتبار آیین مقدس در گرو تقدس کشیش نیست، گرچه برخی آیین های مقدس را قانونا تنها از طریق برخی روحانیان مجاز می توان برگزار کرد (اسقف ها در مورد انتصاب؛ اسقف ها و کشیشان مدعو در باب تأیید؛ کشیشان در مورد عشای ربانی و تدهین بیماران و توبه؛ کشیشان و شماس ها در مورد آیین مقدس ازدواج که زوجین خود نسبت به هم اجرا می کنند؛ کشیش یا شماس در مورد غسل تعمید، هر چند اصولا هر کسی می تواند تعمید را اجرا کند).

اصول اخلاقی کاتولیک
از نظر آیین کاتولیک، اخلاق، موضوع فکر و عمل است بر حسب شخصیت و اجتماعی که آدمی در مسیح پیدا کرده است. بنابراین اخلاق، نه تنها اطاعت از دستورات و قواعد، بلکه مؤمن بودن به روح و نص صریح انجیل نیز است. از آنجا که عوامل انسانی در پذیرش یا عدم پذیرش مسیح و انجیل او آزادند، آیین کاتولیک با واقعیت گناه مخالفت می ورزد. اما نگرش اخلاقی کلیسا و رهیافتش به اقتضائات اخلاقی زندگی مسیحی همواره با اطمینانش بر قدرت فیض و آمادگی جهت پذیرش و فهم ضعف و ناکامی های ریشه دار در گناه اولیه تعدیل می شود. و همین طور، آیین کاتولیک عالمی اخلاقی است مشتمل بر قوانین و معافیت ها، قواعد و استثنائات، احترام به مرجعیت همراه با آزادی وجدان، آرمان های بلند در کنار خواسته های اندک، مجازات ها همراه با اغماض ها، سانسورها و تکفیرها همگام با بخشایش و توبه. بنابراین، ویژگی اخلاق کاتولیکی رهیافتی مبتنی بر هر «دو رو» طبیعت یا فیض نیست، بلکه طبیعت فیض یافته است؛ عقل یا ایمان نیست، بلکه عقل منور به ایمان است، قانون یا انجیل نیست، بلکه قانون ملهم از انجیل است، کتاب مقدس یا سنت نیست، بلکه سنت دستوری در چارچوب کتاب مقدس است; ایمان یا عمل نیست، بلکه ایمانی است متجلی در اعمال و اعمالی که جلوه های ایمان اند، اقتدار یا آزادی نیست، بلکه اقتداری در خدمت آزادی است، گذشته در مقابل حال نیست، بلکه حال در پیوند با گذشته است، ثبات یا تغییر نیست، بلکه تغییر در عین وفاداری به اصل ثابت است و اصل در واکنش به تغییر، متعین وتنقیح می شود وحدت یا کثرت نیست، بلکه وحدت در کثرت است و کثرتی که مانع از یکپارچگی است، یعنی ضدوحدت است. این رهیافت مبتنی بر هر دو طرف اخلاق، همچنین رهیافت به اصطلاح جامه بی درز اسقف های کاتولیک آمریکایی را نسبت به مباحث امروزی نظیرجنگ هسته ای، مجازات مرگ، کمک به معلولان، سقط جنین، حقوق بشر و نظایر آن را تبیین می کند. باورهای کلیسای کاتولیک در باب شمول فیض و قابلیت همه افراد (کاتولیک و غیر کاتولیک) برای نیل به فهم قانون مکتوب خدا در قلب هر فردی (رومیان 2: 15)، روشنگر این اعتقاد کلیسا است که آموزش های اخلاقی کاتولیکی در باب موضوعاتی نظیر جنگ هسته ای و سقط جنین قابلیت کاربرد عمومی دارند و تنها به کاتولیک ها محدود نمی شود.

امور اخروی
تعلیم و اعتقاد کاتولیکی در باب زندگی پس از مرگ شامل افراد، کلیسا و جامعه انسانی به طور کلی می شود. هر کس و هر چیز عازم ملکوت خداست، اما تضمینی برای نجات عام و فراگیر وجود ندارد. تفکیک گوسفند و بز (متی 25) هم در داوری عام (یعنی در پایان تاریخ انسان) و هم در داوری خاص (یعنی در پایان زندگی هر فرد) روی خواهد داد. برخی در بهشت برای ابد به لقای خداوند نایل می گردند، برخی الی الابد در جهنم از لقای خدا محروم می مانند، برخی در برزخ ممکن است خود را صرفا متنعم به مواهب طبیعی بیابند و برخی در جهنم به «کیفرهایی» موقتی که لازمه گناهانی است که از قبل بخشوده شده اند، عذاب می شوند. برخی یا همه این قبیل «کیفرها» ممکن است با اعمال آمرزش ها بخشوده شوند. تقدیر هر فردی لقای فرخنده (بهشت و زندگی ابدی) و معاد جسمانی است. برزخ، مرحله ای بینابینی میان بهشت و جهنم، و برای کسانی است که در لحظه مرگ هنوز آمادگی دیدار «رو در روی» خدا را ندارند (نامه اول قرنتیان 13: 12). بنا به سنت کاتولیک، زندگان (اعضای فعال کلیسا) «می توانند به ارواح در برزخ» کمک کنند. همه اعضای کلیسا، اعم از زندگان و مردگان، به عنوان جامعه قدیسان، به یکدیگر پیوسته اند. درست همانطور که عبادت و دعای زندگان می تواند برای افراد جهنمی سودمند باشد، همین طور نیایش قدیسان در بهشت (اعضای پیروز کلیسا) ممکن است برای آنان که در زمین طالب شفاعت قدیسانند، مفید فایده باشد. گرچه کلیسا تصریح کرده است که افراد خاصی در بهشتند (قدیسان وارسته)، هرگز مشخص نکرده که کسی واقعا در جهنم است. لذا شخص کاتولیک لازم است به جهنم به عنوان یک احتمال واقعی برای آنهایی که به کلی فیض خداوند را نفی می کنند، معتقد باشد. اما از یک کاتولیک انتظار نمی رود که معتقد باشد کسی عملا به جهنم فرستاده شده است. از طرف دیگر، از قرون وسطا به این طرف، سرنوشت کودک یا نوجوان تعمید نایافته، به مرحله ای به نام برزخ پیوند خورده است، یعنی وضعیتی با«سعادت طبیعی» که فرد از مجازات معاف، اما محروم از لقاء خداوند است. اما از آنجا که از زمان شورای دوم واتیکان امید به نجات و رستگاری همگانی تدریجا فزونی گرفت، اعتقاد به برزخ و تعالیم مربوط به آن رو به ضعف نهاد.

حکومت

کلیسای کاتولیک رومی، براساس تعلیمات رسمی خود، نه پادشاهی است، نه گروه سالاری و نه دموکراسی. حکمرانی آن منحصر به فرد است، زیرا کلیسا «ذاتی منحصر به فرد» دارد. کلیسای جامع، مجمعی از کلیساهای محلی است. قدرت نظارتی عالی این کلیسای جامع پیش از اینها و به طور هم زمان در اختیار پاپ و شورای جهانی کلیساها گذاشته شده است و پاپ ریاست آن را بر عهده دارد و خود نیز عضو آن است. در واقع، کلیسای جامع خود نوعی شورای جهانی کلیساها است که برخی کارگزاران انسانی (امروزه پاپ و در گذشته پاپ ها و امپراتوران به تساوی) آن را تشکیل داده اند. منصب پاپی، به دلیل منزلت پاپ به عنوان اسقف اسقف نشین روم، عالی ترین منصب کشیشی در کلیسای کاتولیک روم است. به همین نحو، پاپ رئیس مجمع اسقف ها است و نایب مسیح) و کشیش کلیسای جامع بر روی زمین خوانده می شود. اما مطابق سنت قانونی کلیسای کاتولیک روم، کلیسا به سلطنت مطلقه نزدیک تر است. مجموعه قوانین شرعی «قدرت عالی، کامل، بی واسطه ومتعارف جهانی را درعالم مسیحیت به پاپ اعطا می کند و او می تواند همواره آزادانه آن را اعمال کند». بنابراین «در مقابل احکام و فتاوای پاپ اعظم رم، نه فرجام خواهی وجود دارد و نه غرامت طلبی.» پاپ تنها به وسیله مرگ یا استعفا ممکن است چنین قدرتی را از دست دهد. درست همان طور که کلیسای جامع متشکل از مجمع بین المللی کلیساهای محلی است، همین طور جامعیت کلیسا از راه ارتباط جمعی اسقف ها با یکدیگر تحقق و تبلور می یابد. اسقف رم به عنوان رهبر و مرکز این شبکه جمعی انجام وظیفه می کند. حتی مجموعه قوانین شرعی کلیسای کاتولیک روم اذعان دارد که کلیسا، سلطنت مطلقه نیست، زیرا مجمع اسقف ها نیز که همواره شامل پاپ می شود، «مایه قدرت عالی و تام سراسر جامعه مسیحی جهانی است»، قدرتی که عمیقا در شورای وحدت کلیساها آن را اعمال می کند. اسقف ها نیز در حاکمیت کلیسا از طریق شورای کلیسایی مشارکت می کنند. شورای کلیسایی اسقف ها، گروهی از اسقف ها هستند که از نواحی مختلف دنیا برای بحث در موضوعات مهم و عمومی مرتبط با کلیسا انتخاب شده اند تا توصیه هایی را برای کار کشیشی ارائه دهند. از زمان شورای دوم واتیکان بدین سو، شورای بین المللی اسقفان هر دو سال و بعدها هر سه سال یکبار در رم تشکیل جلسه داده است. ژان پل دوم در سال 1985 شورای فوق العاده اسقف ها را به حضور فرا خواند. مجمع کاردینال ها مجمع ویژه ای از اسقف ها را در درون مجمع اسقفی وسیع تری تشکیل می دهد. تا سال 1918 کاردینال های غیرروحانی نیز وجود داشت، اما در این هنگام مجموعه قوانین شرعی تصریح کرد که کاردینال ها باید کشیش باشند. پاپ ژان بیست و سوم در سال 1962 فرمان داد که همه کاردینال ها باید اسقف باشند. مسئولیت مجمع کاردینال ها آن است که امور لازم را برای انتخاب پاپ جدید تدارک ببیند ودرصورت مشورت خواهی پاپ، او را در امور مرتبط به حاکمیت کلیسای جامع، با توصیه های لازم یاری کند. مجمع کاردینال ها در هیئت کنونی خود از قرن دوازدهم وجود داشت. سابقا این لقب به شماس ها و کشیش های کلیساهای مهم رم و اسقف های اسقف نشین های همجوار داده می شد. لکن این عنوان درسال 1567 به اعضای مجمع محدود شد. درسال 1586 سیکستوس پنجم تعداد کاردینال ها را هفتاد نفر تعیین کرد و این تعداد تا زمان پاپ ژان بیست و سوم که تدریجا آن را افزایش داد، به قوت خود باقی ماند. پل ششم شمار کاردینال های واجدصلاحیت رأی دادن درانتخابات پاپ را به 120نفر محدود کرد. دربار پاپ، نه تنها برای پاپ به کار می رود، بلکه برای دبیرخانه دولت، شورای امور عمومی کلیسا، و نهادهای دیگر دربار پاپ نیز استعمال می شود. مجموعه قوانین شرعی نیز تصریح می کند که پاپ «دارای حق خدادادی و مستقلی در معرفی، اعزام، جابه جایی و فراخوانی سفیران خود در کلیساهای خاص در ملل یا نواحی مختلف، دولت ها و قدرت های مردمی است; اصول قوانین بین المللی را باید در اعزام و فراخوانی سفیران تعیین شده پاپ برای دولت ها ملاحظه کرد». این سفیران معمولا سفیران واتیکان نامیده می شوند. حکومت کلیسای کاتولیک رومی به ساختار و عملکرد سازمانی پایگاه آن در رم محدود نمی شود. در کلیساهای دارای مناسک شرقی که با واتیکان پیوند دارند، پاتریارک ها و پاتریارک نشین هایی وجود دارد که «در کلیسا از زمان های قدیم وجود داشته اند و توسط اولین شورای کلیسایی به رسمیت شناخته شده اند». پاتریارک، اسقفی است که بر همه اسقف ها، روحانیون و افراد قلمرو یا ناحیه خود حق نظارت قضایی دارد. «پاتریارک ها با شوراهای کلیسایی خود، عالی ترین حق مرجع را در همه امور مربوط به سراسقفی، از جمله حق تشکیل اسقف نشین های جدید و حق تعیین اسقف های ناحیه خود در محدوده مرزهای منطقه ای اسقف نشین را تشکیل می دهند، بدون لطمه زدن به حق مسلم اسقف اعظم رم برای دخالت در امور فردی». در سطح اسقف نشین، می توان اسقف ها، اسقف های معین، کشیش های محلی، رؤسا، دادگاه های ازدواج، شوراهای کشیشی اسقف نشینی و نظایر آن را مشاهده کرد. در سطح کشیش نشین، کشیش ها، کشیشان دستیار، عوامل کشیشی، کشیشان فوق العاده عشای ربانی، شوراهای اهالی کشیش نشین و نظایر آن وجود دارند. شورای دوم واتیکان اساسا مشارکت غیر روحانیون را در حکومت کلیسا، مخصوصا به واسطه این اصل خود که کلیسا قوم خدا است، گسترش داد.

معنویت و روح کاتولیک
همچنان که از خود این نام پیداست، مشخصه آیین کاتولیک سعه صدر جدی نسبت به هر حقیقت و ارزش اصیل انسانی و مذهبی است. می توان به درجات مختلف، هر تنوع و غنای الاهیاتی، عقیدتی، معنوی، عبادی، شرعی، ساختاری و اجتماعی ای را که مقوم مسیحیت به عنوان یک کل است، در آن یافت. آیین کاتولیک نقطه مقابل فرقه است، و این آیین پیوند جدایی ناپذیری با فرهنگ یک ملت یا منطقه خاصی از جهان ندارد. این آیین اصولا به همان اندازه که اروپایی است، آسیایی است و به همان اندازه که اسلاوی است لاتینی است، به همان اندازه که مکزیکی است نیجریه ای است و به همان اندازه که ایرلندی است، لهستانی است. هیچ فهرستی از پدران و مادران کاتولیکی نیست که شامل چهره های بزرگی از دوران پیش و پس از تقسیم شرق و غرب و تقسیمات درون غرب نشود. گریگوری نیسایی و مادر ترزا رویی گشاده و سینه ای فراخ دارد. آیین کاتولیک فقط مجموعه ای از باورهاو اعمال نیست، بلکه اجتماعی از اشخاص است. آیین کاتولیک متشکل از شهیدان و عابدان، سالکان و جنگجویان، عارفان و الاهیدانان، هنرمندان و انسان شناسان، فعالان و گوشه گیران، و کشیشان و قدیسان بوده و هست. آیین کاتولیک در دانته آلیگیری، و بسیاری انسان های دیگر وجود دارد. «عظمت قدیسان، شکوه کلیساها، شهامت مصلحان، غرابت اسطوره و معجزه، جاذبه های پر نفوذ عرفان، مصیبت های فقرا، همگی محمل مسئولیت و اقدام کاتولیک است».


منابع :

  1. ریچارد پی. مک براین- فصلنامه هفت آسمان- شماره بیست و دوم- مقاله آیین کاتولیک روم- ترجمه الله کرم کرمی پور

  2. حمید بخشنده- فصلنامه هفت آسمان- شماره سی و هفتم- مقاله بررسی نقادانه وحی و کتاب مقدس در الاهیات کاتولیک

  3. هنری تیسن- الاهیات مسیحی- ترجمه ط. میکائلیان- انتشارات حیات ابدی

  4. تونی لین- تاریخ تفکر مسیحی- ترجمه روبرت آسریان- تهران- نشر و پژوهش فرزان روز- 1380 ش.

  5. توماس میشل- کلام مسیحی- ترجمه حسین توفیقی- قم مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب- 1381 ش.

  6. سید محمدادیب آل علی- مسیحیت- ناشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/116720