قرآن کریم از یک سو خدای سبحان را نور آسمان ها و زمین می نامد؛ «الله نور السموات و الأرض؛ خدا نور آسمان ها و زمین است.» (نور/ 35) و از سوی دیگر برای او در هر لحظه فیض جدیدی را ثابت می داند؛ «کل یوم هو فی شأن؛ هر زمان او در كارى است.» (الرحمن/ 29) پس نور الهی هر لحظه فیض جدیدی دارد و کار تازه ای انجام می دهد. از بهترین تمثیل هایی که این حقیقت را در یک مشابهت حسی، به اندیشه انسان نزدیک می سازد، سایه است؛ اگر شاخصی را در برابر نور خورشید نصب کنیم، سایه ای تشکیل می شود؛ اما این سایه، نه مانند سنگ ساکن است و نه مانند روح، ثابت است و نه مانند قطار، سیار است؛ بلکه نور آفتاب، نو به نو بر این شاخص می تابد و سایه شاخص را تازه به تازه شکل می دهد. نه نور خورشید در هر لحظه نور قبلی است و نه سایه در هر آن، سایه پیشین؛ زیرا هر لحظه نوری است جدید؛ پس در هر لحظه، سایه ای است نو و این، نمودی از تجدد امثال و آیتی از معنای بلند «کل یوم هو فی شأن» است که نوظهور بودن فیض خدا را پیاپی می نمایاند.
چون تکرار در تجلی و فیض خداوندی راه ندارد؛ «لاتکرار فی التجلی»، معنای آیه «کل یوم هو فی شأن» با تمثیل یاد شده، به اندیشه انسان نزدیک تر می شود و نیز این حقیقت، واضح می گردد که نور، دلیل بر سایه است؛ نه برعکس. آن کس که از پایین می نگرد، سایه را دلیل بر نور خورشید می گیرد و از راه سایه به وجود نور، پی می برد؛ اما آن که چشمی حقیقت بین دارد و هستی را از بالا می نگرد، روشنی خورشید را دلیل بر سایه می بیند و بدین حقیقت قرآنی واقف است که: «ألم تر إلی ربک کیف مد الظل ولو شاء لجعله ساکنا ثم جعلنا الشمس علیه دلیلا؛ آيا نديده اى كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است و اگر مى خواست آن را ساكن قرار مى داد آنگاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم.»
اگر انسان به کمال نهایی خود دست یابد و حی متأله شود، سایه ای پربرکت برای حی قیوم خواهد بود و همچون نور آسمان ها و زمین، نوظهور گشته و هر لحظه فیضی جدید و جلوه ای بدیع از مبدأ و معاد آفرینش، یعنی رب العالمین ارائه خواهد کرد؛ از این روست که هر لحظه در وجود خود، هنری تازه، کمالی نو و نشاطی جدید می یابد و دلیل این همه زیبایی های نوظهور نیز نور مطلق هستی و روشنی آسمان ها و زمین، یعنی خدای سایه آفرین است که آدمی را ظل نور خویش ساخته و او را به صورت حی متأله پرداخته است.
اگر خدای سبحان و فرشتگانش پیوسته بر رسول خدا (ص) درود می فرستند این استمرار، از فعل مضارع «یصلون» (احزاب/ 56) استفاده می شود راز و رمزهایی دارد که گوشه ای از آن را می توان در همین مطلب جستجو کرد؛ زیرا رسول خدا (ص) بر بلندای حیات متألهانه می درخشد و بزرگ ترین سایه خدا بر ملک و ملکوت را تشکیل می دهد و چون نور الهی بر اساس «کل یوم هو فی شأن» (الرحمن/ 29) پی در پی جدید است، وجود نورانی پیامبر که سایه نور خداست، لحظه به لحظه تازه و کمالات و زیبایی های او نیز آن به آن، جدید و تازه است و این همه زیبایی و کمال جدید، درودی نوبه نو می طلبد. این درودهای بی پایان از سوی خدای سبحان، فرشتگان و همه پرهیزگاران و مؤمنان، بسان باران رحمت بر بلندترین و دل نوازترین و روح انگیزترین سایه سار هستی، یعنی رسول اعظم (ص) فرومی بارد؛ «إن الله و ملئکته یصلون علی النبی یأیها الذین ءامنوا صلوا علیه وسلموا تسلیما؛ خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند اى كسانى كه ايمان آورده ايد بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبى گردن نهيد.» (احزاب/ 56) و همین درود بی پایان مؤمنان، هر لحظه فیض جدیدی به ارمغان می آورد و هستی درود فرستندگان را نوبه نو نورباران می کند و در ساحت روح مؤمن، راهی برای خمودی، تیرگی و افسردگی بازنمی گذارد.
فیض الهی درباره انسان با ایمان، دو کار مثبت انجام می دهد که یکی پیش از عمل صالح مؤمن است و دیگری در پی آن. بنابراین، کارهای خیر انسان، همواره میان دو فیض خدای رحمان است؛ زیرا نخست از سوی خداوند، عنایتی ویژه به انسان رو می نماید و همین نظر الهی، آدمی را عاشق و مشتاق خدا می سازد و او را ایثارگرانه به فداکاری وامی دارد و چون عشق الهی، همه هستی او را در برگرفت، فارغ از خود شده و از سر صدق و صفا به عمل صالح می پردازد. این عمل صالح، ره آورد آن فیض ابتدایی و محصول آن جلوه آسمانی است که بدون استحقاق، بهره انسان صالح شده است. آنگاه که عمل صالح از این انسان عاشق سرزد، فیض دیگری در هیئت پاداش از سوی خدای سبحان، چهره می نماید و به آن ره آورد پیشین تعلق می یابد.
به دیگر سخن، فیض الهی، نخست خفته را بیدار می کند، بلکه مرده را حیات می بخشد و این موجود زنده به عشق را تا مرزهای تأله رهنمون می شود و برای پیمودن مسیر علمی و عملی ایمان و ذوب در الهیت خدای سبحان مهیایش می سازد و آنگاه که این مسیر علمی و عملی، طی شد و علم صائب و عمل صالح محقق گشت، فیض دیگری ظهور می کند و پاداش الهی را بهره رهروان این راه می سازد و این سنت الهی موجب می شود که عمل انسان در میان دو فیض خدای رحمان قرار گیرد. همین شیوه رحمانی در توبه انسان خطاکار نیز اعمال می شود؛ به این گونه که هر توبه گنهکار در میان دو توبه خدای سبحان قرار می گیرد. به یقین، لطف سابق همانند پاداش لاحق، همراه با حکمت است و خداوند حکیم نسبت به چیزی یا شخصی حکیمانه اعمال لطف ویژه می نماید، چنان که حکیمانه روی بر می گرداند و از چیزی یا شخصی صرف نظر می کند.
البته سیئات و بدی های آدمی نیز دارای یک سابقه اهرمنی و یک لاحقه شیطانی است؛ یعنی همان گونه که عمل خیر انسان با دو فیض رحمانی پوشیده است، گناهان و خطاهای آدمی نیز محفوف به دو توطئه شیطانی است؛ زیرا شیطان ابتدا با وسوسه و دسیسه اش انسان را به سوی سیئات می خواند و در این مرحله جز دعوت و وسوسه، کاری از شیطان ساخته نیست؛ اما اگر در این راه توفیق یافت و آدمی را به گناه آلود، توطئه بعدی او از مرحله دعوت فراتر رفته، به ولایت بر گنهکار می انجامد و او را در سیطره و سلطه کامل خویش می گیرد؛ «إنما سلطنه علی الذین یتولونه؛ تسلط او فقط بر كسانى است كه وى را به سرپرستى برمى گيرند.» (نحل/ 100) و نتیجه ولایت پذیری گناهکاران از شیطان، دوری گزیدن آنان از اولیای الهی است؛ یعنی تولی شیطان، قهرا تبری از دوستان خدا را به دنبال دارد و این، جز هلاکت و خروج از هویت حقیقی انسان و فاصله با حیات متألهانه او نخواهد بود.
از این رو، آدمی باید تازگی و نشاط الهی را همواره در خویش حفظ کند و بر آن بیفزاید و هر لحظه سایه ای تازه و جلوه ای جدید از فیض خدای رحمان ارائه کند و به هوش باشد که تصور کفایت خود و بی نیازی از خدا را در هیچ درجه ای از حیات، به ذهن خویش راه ندهد؛ زیرا اگر با این تصور خام از مسیر کمال بازماند، نسبت به مراحل بالاتر غریب و ناآشنا خواهد ماند و این، تفسیری است از سخن رسول خدا (ص) که: «إن الإسلام بدأ غریبا» زیرا اگر مسلمانی میان نامسلمانان به سر برد، اسلام او غریب است و اگر در میان مسلمانان زندگی کند، باز هم مراتبی برای اسلام وجود دارد که هر مرتبه، نسبت به مرتبه پایین تر غریب و ناآشناست؛ چنان که سلمان فارسی در کنار ابوذر، غریب بود و ابوذر نیز نسبت به دیگر صحابه رسول خدا (ص) غریب می نمود و هر عالی در صحابت دانی از غربت دینی خود رنج می برد.
بدین جهت، برخی از اهل معرفت تمثیلی آورده، آهوی گرفتاری را در اصطبل ستوران تصویر می کنند که در کنار او چارپایان غذای خود را حریصانه می خورند و او را نیز به خوردنی های خود دعوت می کنند؛ اما غزال خوش خط و خال می گوید: غذای من کجا و خوراک شما کجا! من از سبزه های نورسته و شاداب قله ها و دامنه های سرسبز کوهساران می خورم و از سرچشمه ها می نوشم و نافه و مشک خوش بوی من، نشان پاکیزگی و صفای غذای من است و اگر از قدرت استشمام بهره ای داشتید، بوی دل انگیز مشک را می یافتید و به این حقیقت پی می بردید و از غربت من در جمع خود، آگاه می شدید.
وسایل ارتباط جمعی و رسانه های عمومی چه در بخش های محلی مانند صدا و سیما و چه در گستره جهانی همچون اینترنت، شمشیری کارآمد است که اگر به دست عالمان وارسته الهی و در خدمت اندیشه و اخلاق انسانی قرار گیرد، بی شک هر آفتی را از مسیر حیات متألهانه انسان برمی دارد و جهان را با شیوه های علمی از سلطه جهانخواران و دشمنان انسانیت می رهاند و همین ابزار، اگر در انحصار دنیاپرستان و زراندوزان و غارت گران جهانی قرارگیرد، چنانچه حیات حقیقی انسان را از میان برندارد، در صدد حفظ آن هم نخواهد بود و در این صورت تضمینی بر بقای حیات انسان نیست. در داستان «عمروبن معدی کرب» آمده است که شمشیری زبانزد به نام «صمصام» داشت و چون شهرت آن به گوش خلیفه عصر رسید، آن را از عمرو طلب کرد. اما پس از دریافت، در شمشیر پر آوازه او ویژگی خاصی ندید؛ پس نامه ای به صاحب شمشیر نوشت و آن را فاقد برندگی، هنر لازم و کارآیی بالا خواند. عمرو در پاسخ نوشت؛ آنچه برای شما فرستادم، تنها شمشیر بود؛ اما بازوی کارآمدی که آن را به کار گیرد و هنرنمایی کند، پیش من است؛ نه با شمشیر.
اندیشه بلند عالمان متأله، اگر اینترنت و دیگر شبکه های اطلاع رسانی جهانی را در اختیار گیرد، مهم ترین خبر روز یعنی تعریف اساسی انسان را به گوش جهانیان می رساند و با تشریح هویت آدمی، هم حیات انسانی و هم تأله آدمی را به عنوان نبأ عظیم، در طول و عرض جغرافیای انسانی مطرح می سازد. اگر امروز هزینه های نظامی و تسلیحات کشتار جمعی در دنیا، ردیف اصلی بودجه های کلان را در دنیا به خود اختصاص می دهد و سهم بهداشت و درمان و آموزش و تغذیه و... در برابر آن بسیار ناچیز است، از آن روست که هویت انسان برای جوامع بشری تعریف نشده و حقیقت آدمی همچنان در سطحی وسیع ناشناخته مانده است و بر این اساس، قدرت مداران نه به مصلحت واقعی خویش آگاهی دارند و نه در راه آن اقدام می نمایند. اینکه انسان، زنده ای خداخواه و خداجوست و حقیقت او را حیات متألهانه او تشکیل می دهد و صفاتش مانند صفات حق جل وعلا عین ذات اوست و تفاوت او با خدا تنها در این مطلب نهفته است که خدای سبحان، خالق است و واجب، اما آدمی، مخلوق است و ممکن و نیز اینکه سرمایه گرانقدری در کف آدمی است و اگر از آن غفلت کند، خسارتی بی شباهت به دیگر خسارت ها خواهد کرد و اگر به هوش باشد و زندگی متألهانه خود را حفظ نماید، سودی بی شباهت به دیگر سودها خواهد برد و نیز اینکه بر روی زمین یا در پهنه آسمان، آنچه می درخشد و خودنمایی می کند، زینت آسمان و زمین است و نه زیور انسان و ماهیت زیورهای انسانی با زیبایی های مادی کاملا متفاوت است و اینکه گسست آدمی با مبدأ حیات، نه تنها در شخص او، که در هر چه با او مرتبط است، اثری اجتناب ناپذیر دارد و اینکه انسان از کجا آمده و به کجا می رود و حقیقت مرگ و زندگی در او چیست و هزاران حقیقت مهم دیگر، اینها همگی اجزای آن خبر بزرگ و با اهمیتی است که هنوز به گوش جهانیان نرسیده و طنین آن، خفتگان شرق و غرب انسانی را بیدار نساخته است.
اگر اندیشه انسانی آزاد گردد و همه بند و زنجیرهای مدرن جهانخواران از بال های ملکوتی انسان برداشته شود، فطرت الهی بشر که ریشه در حیات متألهانه او دارد، به پرواز درمی آید و باران معرفت قرآنی، زمینه خفته انسان را در دو بعد حیات و تأله شکوفا می سازد. از ابتدایی ترین ره آوردهای این بیداری و شکوفایی، فاصله ای است که آدمی با گناه پیدا می کند؛ زیرا انسان متأله که حیات امکانی اش، عین ذات اوست، حقیقت کشنده معصیت را به روشنی می بیند و آن را نابود کننده هویت خویش می یابد؛ از این رو، به راحتی از گناه می گریزد؛ چنان که از سهم می پرهیزد.
آری، در مرز حیات متألهانه، انسان به وضوح می نگرد که هر کار او علت ده ها چیز و معلول ده ها چیز دیگر است و بر همین اساس، تا زمانی که اعمال آدمی موجود نشده است، زمام آن ها در اختیار اوست، اما پس از وجود اعمال، این انسان است که در اختیار آن ها قرار خواهد گرفت. انسان با این روشن بینی، از یک سو بر سود و زیان واقعی خود واقف می شود و می فهمد که خسارت گناه به متن هویت او برمی گردد و خسارت نفسانی، بالاترین خسارت هاست؛ «إن الخسرین الذین خسروا أنفسهم و أهلیهم یوم القیمة؛ زيانكاران در حقيقت كسانى اند كه به خود و كسانشان در روز قيامت زيان رسانده اند.» (زمر/ 15؛ شوری/ 45) و از سویی زیور و زینت واقعی خویش را می شناسد و درمی یابد که آنچه بیرون از جان اوست، هرچند زیباست، ولی زینت زمین است؛ نه زیور انسان؛ «إنا جعلنا ما علی الأرض زینة لها؛ در حقيقت ما آنچه را كه بر زمين است زيورى براى آن قرار داديم.» (کهف/ 7) و آنچه جان آدمی را می آراید و بر زیبایی و حیاتش می افزاید، ایمان است؛ «و لکن الله حبب إلیکم الایمن وزینه فی قلوبکم؛ ليكن خدا ايمان را براى شما دوستداشتنى گردانيد و آن را در دلهاى شما بياراست.» (حجرات/ 7) مجموعه این حقایق ملکوتی، همان نبأ عظیم است که گاه در وجود مقدس علوی (ع) تجسم می یابد و گاه در امتداد تاریخ بر حقیقت پرشکوه مهدوی ارواحنا له الفدا منطبق می شود؛ از این روست که هنگام عرض ادب و ارادت به پیشگاه آن ذخیره الهی و حجت نهایی، بر این حقیقت نیز تأکید ورزیده، چنین عرضه می دارند: «یابن النبأ العظیم» امروز رسالت بزرگ عالمان دینی، آن است که با استفاده از همه شبکه های اطلاع رسانی و رسانه های جهانی، این نبأ عظیم و مهم ترین خبر موجود را به آگاهی جهانیان برسانند و آنان را در شناخت حقیقت عظیم انسان و ادراک عظمت آن یاری نمایند.