آموزه های قرآن برای تضمین حیات حقیقی انسان

زبان تحول ناپذیر قرآن
خداوند سبحان هر پیامبری را با زبان قوم خود می فرستد تا حقایق الهی و احکام و شریعت خداوند را با زبان رایج آن قوم برایشان تبیین نماید؛ «و ما أرسلنا من رسول إلا بلسان قومه لیبین لهم» (ابراهیم/ 4) و قرآن کریم نیز پیرو همین سنت الهی در افق جزیرة العرب طلوع کرد و پرتوهای نخستین خود را بر پهنه حجاز تاباند و با امانتداری فرشته وحی بر قلب مقدس خاتم الانبیا (ص) فرود آمد و برای هدایت و انذار جامعه انسانی به شیواترین شیوه گفتاری و روشن ترین کلام بشری، یعنی زبان عربی تدوین یافت؛ «و إنه لتنزیل رب العلمین ٭ نزل به الروح الامین ٭ علی قلبک لتکون من المنذرین ٭ بلسان عربی مبین» (شعراء/ 192ـ195) اکنون این پرسش مطرح است که اگر قرآن به زبان عربی فرود آمده و از ادبیات ویژه ای بهره جسته است، آیا به موازات تغییر و تحول زبان و ادبیات عرب، آن نیز متحول می شود و در هر دورانی، متناسب با ادبیات موجود، معنایی متفاوت با دیگر دوره ها پیدا می کند؟ پاسخ این پرسش، در گرو آن است که زبان خاص و مقطعی هر جامعه را جدای از زبان مشترک و همیشگی انسان بررسی کنیم و حدود و آثار هر یک از این دو زبان ویژه و مشترک را در چارچوب خود مطرح سازیم.
قرآن کریم از آن رو که در طلیعه ظهور، سرزمینی را روشن کرد که ادبیات رایج آن، عربی و راه تفهیم و تفهم در آن سامان منحصر به این زبان بود، در چهره ادبیات عرب درخشید و البته برترین، شیواترین، کامل ترین و پر احساس ترین زبان بشری به عنوان ظرف آیات و مفاهیم بلند قرآن برگزیده شد و جز این نیز از حکیم سخن آفرین انتظاری نبود؛ اما جدای از زبان های منطقه ای و رایج در جوامع بشری، ادبیات و زبان مشترکی وجود دارد که برخاسته از اصل هویت فطری انسان است و از آنجا که این هویت انسانی در هیچ شرایط زمانی، مکانی، تاریخی، جغرافیایی، نژادی، حتی اعتقادی تغییر نمی پذیرد، به آن زبان فطری و مشترک انسانی نیز از ازل تا ابد هیچ نحوه تغییر و تبدیلی راه پیدا نمی کند؛ «فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله» (روم/ 30)، اگر قرآن کریم به مکان و زمان ویژه ای اختصاص ندارد، لاجرم باید از زبان گسترده ای بهره جوید که هم همیشگی باشد و هم همگانی و جهانی و هم فراگیر نسبت به احوال و اطوار و اوضاع مختلف و به بیان اصطلاحی، دارای سه ویژگی دوام، کلیت و اطلاق باشد و چنین زبانی، زبان فطرت است که نه متعدد می شود و نه تحول می پذیرد؛ یعنی چنین نیست که فطرت شرقی ها به چیزی تمایل یابد که فطرت غربی ها از آن گریزان باشد و بر عکس. هیچ نحوه تباین در فطرت مشترک بشر وجود ندارد و آنچه فطرتا از اصول ارزشی به شمار می رود و همچون عدالت، صداقت، امانت، پاکدامنی، غیرت و...با جان ملکوتی انسان هماهنگ و آشناست، در شرق و غرب ارزش است و تنها گرایش به طبیعت و دوری از فطرت، ممکن است درجه تمایل به این ارزش ها را متفاوت سازد؛ چنان که بویایی همه انسان ها از نسیم خوش گلستان ها لذت می برد و از بوی بد لجنزارها و مردارها تنفر دارد؛ اما ممکن است برخی به دلیل بیماری زکام، نه از آن نسیم خوشبو لذتی برند و نه از این مردار بدبو متنفر شوند. پس شامه سالم انسانی، بسان یک قاضی عالم و عادل نسبت به خوشبویی و بدبویی اشیا داوری می کند و در هیچ یک از این دو حکم خود، نه تغییر و تبدیل ایجاد می کند، اگرچه رشوه های کلان مطرح شود، و نه از فتوای قطعی خود چشم می پوشد، اگرچه تاریخ و جغرافیا تفاوت یابد؛ بلکه داوری شامه یک حس ثابت و مشترک انسانی برای همه عصرها و نسل هاست.
در وجود آدمی از زبان های مشترک دیگری نیز می توان نشان گرفت که برای نمونه به زبان خواب و زبان علم اشاره خواهد شد. هر کس در عمر خود از کودکی تا پیری خواب های فراوانی دیده و می بیند و از برخی از آن ها شادمان و پر نشاط می شود و از برخی دیگر وحشت زده یا غمگین. این صحنه های متفاوت که با چشم درونی انسان مشاهده می شود، از یک زبان و ادبیات مشترکی برخوردار است که هیچ ارتباط منطقی با اقلیم و زمان ویژه ندارد و در شرق و غرب جهان، اگر فرح بخش است، همگان را به نشاط می آورد و اگر رعب آور و تأثر انگیز است، همه را متأثر می سازد و آدمی در آموختن این زبان مشترک، هیچ آموزش ویژه ای را فرا نگرفته است. زبان علم نیز چنین است؛ دانشجویی که برای تحصیل ریاضیات به کشور بیگانه ای رو می آورد، گرچه برای استفاده از درس و استاد ناچار به آموختن زبان بیگانه است، اما چون حقیقت مفاهیم ریاضی، نه عربی است، نه عبری، نه فارسی و نه لاتین، نیازی به زبان گفتاری برای وصول به حقایق مفاهیم ندارد؛ زیرا در اندیشه فطری بشر، زبان و ادبیات خاصی برای فهم معادلات و مباحث ریاضی کارسازی شده که تنها نیازمند شکوفایی است. بر این اساس، نسبت به دین و قلمرو اعتقاد توحیدی انسان ها نیز یک فرهنگ مشترک و همگانی و همه وقتی و همه جایی وجود دارد که برخاسته از حریم فطرت انسانی است و برای فهم و اندیشه فطری در این فرهنگ مشترک، نه به حلقه های علمی حوزه ها نیازی است و نه به کلاس های درسی دانشگاه ها؛ بلکه تنها سلامت روح و صفای دل نیاز است تا آدمی، هم دیدنی های حقیقی را ببیند، هم شنیدنی های واقعی را بشنود و هم بوییدنی های ملکوتی را استشمام کند؛ زیرا اگر دل و روح انسان از طهارت لازم برخوردار باشد، هم بوی خوش اطاعت و خداجویی را در می یابد و هم بوی بسیار بد گناه و دوری از خدا را استشمام می کند و یقینا انسان سالم، اولی را بر می گزیند و با همه وجود پی می گیرد و از دومی با همه توان می گریزد.
از این روست که امیرمؤمنان حضرت علی (ع) مؤمنان را به استغفار فرا می خوانند و آن را موجب خوشبو سازی و پوشاندن بوی بد گناه و پیشگیری از رسوایی انسان می دانند؛ «تعطروا بالإستغفار لاتفضحنکم روائح الذنوب». از این سخن، به وجود شامه های بازی در میان انسان ها پی می بریم که بوی بد عصیان و مخالفت با خدا را از وجود گنهکاران در می یابد و این نیز بخشی از زبان فطری انسان است که قرآن کریم از آن بهره می جوید و با روشنگری های خود، فطرت همه انسان ها را تا قیامت به داوری علمی از یک سو و جداسازی عملی حق و باطل از سوی دیگر و تمایز حجت از شبهت از سوی سوم، فرا می خواند و هدایت همه آدمیان و نه گروه ویژه ای از آنان را بر عهده می گیرد؛ «هدی للناس وبینت من الهدی والفرقان» (بقره/ 185). پس طلیعه قرآن کریم به لحاظ جغرافیای نزول آن عربی است؛ اما به دلیل بهره گیری از زبان مشترک فطرت، نه تنها حجازیان را از تاریکی های جهل و شرک رهایی بخشید و به نور ایمان و معرفت الهی هدایت کرد، بلکه در همان اوان، سلمان فارسی، بلال حبشی، صهیب رومی، اویس قرنی و... را نیز مخاطب ساخت و با اینکه میان آنان و حجازیان فاصله های نژادی و جغرافیایی بود، همه را گرداگرد شمع هدایت الهی، یعنی وجود ملکوتی پیامبر خدا (ص) به طواف آورد و این عظمت آسمانی امروزه نیز در سراسر جهان جلوه گری می کند و در تاریک ترین زوایای زمین، نو به نو می درخشد و انسان صالح و صادق می سازد و به یاری همان ادبیات فطری و نه صرفا زبان عربی، صاحبان عقل و فطرت بیدار را نخست به ایمان می خواند و پس از ورود به حلقه ایمان، آنان را پی درپی به حیاتی تازه دعوت می کند؛ «یأیها الذین ءامنوا استجیبوا لله وللرسول إذا دعاکم لما یحییکم» (انفال/ 24).
قرآن کریم خود به این حقیقت اشاره می فرماید که زبان گفتاری کتاب خدا، اگرچه بر اساس ادبیات واژه ای عربی است، اما اصل نورانی آن که به هیچ زبان و زمان و نژاد و جغرافیایی محدود نمی شود، در خزانه رفعت و حکمت الهی جای دارد و از همان جایگاه عالی بر فطرت ملکوتی انسان می تابد و آن را به تعقل و اندیشه می خواند؛ «و الکتب المبین ٭ إنا جعلنه قرءنا عربیا لعلکم تعقلون ٭ و إنه فی أم الکتب لدینا لعلی حکیم»؛ (زخرف/ 1ـ4)، یعنی این کتاب روشنگر را قرآن عربی قرار دادیم تا شاید بیندیشید و این قرآن در دامان ام الکتاب که در پیشگاه ماست، دارای علو و حکمت است. پس وجود کتبی و تدوینی قرآن کریم، اگرچه عربی است، اما حقیقت اصلی آن که در ام الکتاب و نزد خدای سبحان است، نه عربی است، نه عبری، نه تازی، نه فارسی و نه دیگر زبان های گفتاری؛ بلکه آن حقیقت، حبل متین و رشته محکمی از نور است که تا ژرفای طبیعت تابیده و بندگان هدایت جوی خدا را به سوی معدن نور، هدایت می کند. هر اندازه که اعتصام و آویختن به این ریسمان الهی بیشتر باشد، فاصله انسان از قعر تاریکی های طبیعت افزون تر و به درگاه خدای سبحان و جوار ام الکتاب نزدیک تر می شود؛ بدین رو، دعوت قرآن کریم از انسان ها، نه از باب حرکت بر امتداد افق بلکه به گونه فراخوان عمودی و سیر از پایین به بالاست و این معنا را در قالب کلمه «تعالوا» (بالا بیایید) بارها تکرار کرده است؛ چنان که خطاب به مشرکان می فرماید: «قل تعالوا أتل ماحرم ربکم علیکم ألا تشرکوا به شیئا...» (انعام/ 151)، و نیز اهل کتاب را با این تعبیر می خواند و می فرماید: «قل یأهل الکتب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم...» (آل عمران/ 64)، و هم از سرسختی منافقان در برابر این فرمان الهی یاد می کند و در این باره چنین می فرماید: آنگاه که به آنان گفته شود که از این زندگی حیوانی فراز آیید تا رسول خدا (ص) به شفاعتتان برخیزد و برایتان استغفار کند، سرپیچی می کنند و می بینی که هم خود مستکبرانه از حق باز می مانند و هم دیگران را مستبدانه و مستعمرانه باز می دارند؛ «و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رءوسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون» (منافقون/ 5). چون خداوند انسان را به تمسک به حبل متین وحی و بالا آمدن از محدوده طبیعت فراخوانده است و حقیقت قرآن کریم نیز در دامان والای ام الکتاب است، معلوم می شود امتداد عربی کتاب خدا تا طبیعت، پایین آمده و آدمی با اعتصام به آن می تواند تا ام الکتاب بالا بیاید و این همان فراخوان عمومی بشر از سوی خدای سبحان است. مقصود از اعتصام بیشتر به قرآن کریم آن است که انسان مؤمن، نخست به خواندن قرآن روی آورد و در فهم آیات آن بکوشد و پس از فهم به تدبر و افزایش تدبر اقدام کند و سپس به سوی عمل بشتابد و پس از عمل به قرآن، نشر و گسترش آن را وجهه همت خویش سازد و سرانجام، قرآن ممثل شود. اگر کسی به این درجه از اعتصام نیندیشد و برای نیل به آن تلاش نکند، بالاترین بهره اش آن است که جهنمی نباشد و در صف دوزخیان جای نگیرد؛ اما این بهره اندک با قله ای که فرمان ﴿تعالوا﴾ آدمی را بدان فرا می خواند، ناهماهنگ است و از نردبان آسمان به نخستین پله آن اکتفا کردن. اما آنان که فرمان بالا آمدن را از جان اطاعت کنند و با چنگ زدن به حبل متین الهی (قرآن کریم) لحظه ای متوقف نشوند، افزون بر سرافرازی و مقام والای دنیا، در آخرت نیز خرسند از سعی و تلاش خویش با چهره های شادمان در بهشت بلند مرتبه و عالی، مأوا خواهند گزید؛ «وجوه یومئذ ناعمة ٭ لسعیها راضیة ٭ فی جنة عالیة» (غاشیه/ 8ـ10).
نتیجه این بحث، آن است که در حوزه مفاهیم اساسا تحول و تغییری راه ندارد و هر مفهوم از یک امر واحد، بسیط و نامتغیر برخوردار است و تغییرات، همه به قلمرو مصادیق باز می گردد؛ مثلا مفهوم چراغ، امری است واحد؛ اما مصادیق آن در طول حیات بشر از شعله های ابتدایی آتش تا پرتوهای پیشرفته امروزی تحول یافته است و نیز مفهوم سفر، امری است نامتغیر؛ اما مصداق های آن از سفرهای زمینی و ابتدایی بشر در گذشته های دور تا پروازهای هوایی و فضایی امروز را شامل می شود و همین مصداق ها دستخوش تحول و توسعه قرار گرفته است.
ادبیات گفتاری و نوشتاری در زبان عربی نیز اگرچه تحول یابد و در دوره های مختلف تغییر یابد، تنها در حوزه مصداق های معانی تغییر چهره می دهد؛ اما این تغییرات هرگز به قلمرو ادبیات فطری قرآن راه نمی یابد و هیچ نحوه تغییر و تبدیل و تحویل به حریم ام الکتاب دسترسی پیدا نمی کند؛ این روست که قرآن کریم در دو امتداد زمان و مکان، پیوسته به پیش می رود و تا قیامت نیز لحظه ای از بیان، روشنگری و هدایت جامعه انسانی باز نمی ایستد. پس باید به انس با قرآن و تأمین حیات متألهانه با آن روی آورد و در این راه از همه ظرفیت علمی و عملی خویش بهره جست؛ زیرا اگر مؤمنان از این مهم، غافل شوند و به سوی حبل متین قرآن حرکت نکنند، خسارتی را بر خود تحمیل کرده اند که مثال دنیایی آن از میان رفتن همه امکانات هستی و از دست دادن همه سرمایه زندگی است؛ یعنی همان حقیقت تلخی که خداوند برای تأکید، به آن سوگند یاد کرده است؛ «و العصر ٭ إن الانسن لفی خسر» (عصر/ 1ـ2)، و راه رهایی از این خسارت را نیز به لحاظ فردی اش ایمان و عمل صالح و از حیث اجتماعی آن، توصیه دیگران به حق و صبر اعلام کرده است؛ «إلا الذین ءامنوا و عملوا الصلحت و تواصوا بالحق وتواصوا بالصبر» (عصر/ 3).
انس علمی و عملی با قرآن کریم از یک سو چشم دل انسان را می گشاید و او را برای فهم زبان فطری قرآن یاری می رساند و از سوی دیگر، آدمی را در مسیر صراط مستقیم به پیش می برد و فضائل اخلاقی و صفات ملکوتی را بر وجود او حاکم می سازد و از سوی دیگر با مراقبت از مجاری ادراکی انسان، او را به تطهیر چشم و گوش و زبان و... وا می دارد و از رهگذر این مراقبت های ملکوتی، انسان را به حلقه پاکیزگان وارد می کند و با نزدیک ساختن او به «کتاب مکنون»، راه مصافحه و تماس نزدیک و معنوی با قرآن را برای انسان هموار می سازد و جز این نیز راهی به سوی قرآن کریم وجود ندارد؛ «إنه لقرءان کریم ٭ فی کتب مکنون ٭ لایمسه إلا المطهرون» (واقعه/ 77ـ79). این همنشینی و انس با قرآن کریم، افزون بر پیشگیری از غفلت ها، رفع آن ها را نیز به دنبال دارد؛ یعنی نخست از ورود غفلت و گناه به ساحت روح انسان جلوگیری می کند و آن ها را دفع می نماید و اگر آدمی از روی غفلت و غرور به خطا و گناه آلوده شد، پلیدی عصیان را به او می نمایاند و در جبران آن یاری اش می رساند تا در رفع آن کامیاب گردد.
در یکی از نوبت های حج، روبه روی حرم رسول خدا (ص) در مدینه منوره، زائر میان سالی که در ایران به آب میوه فروشی اشتغال داشت، با من هم سخن شد و خاطره ای شگفت انگیز را از زندگی خود این گونه تعریف کرد: پیش از این در کسب و کار خود مقداری از حجم لیوان را با یخ و بقیه را با آب میوه پر کرده و به مشتریان می دادم و این به ضرر و اجحاف بر آنان می انجامید. همه روزه پیش از طلوع آفتاب، یخ مورد نیاز را در کنار مغازه ها پیاده می کردند که روزی هنگام صبح، وقتی برای بردن یخ ها به درون مغازه آماده شدم، دیدم آتش از قالب های یخ زبانه می کشد و این صحنه تکان دهنده سریعا مرا به یاد این آیات از قرآن افکند؛ «کلا لو تعلمون علم الیقین ٭ لترون الجحیم» (تکاثر/ 5ـ 6)، و این تنبیه الهی، از خواب غفلت بیدارم کرد و حقیقت آن خطا را برایم آشکار نمود. از آن پس، لیوان های بزرگ تری تهیه می کنم و به میزان بهایی که مشتریان می پردازند، در آن ها آب میوه می ریزم و یخ را به جای آب میوه عرضه نمی کنم. آری، انس با قرآن چشم آدمی را چنان می گشاید که پیش از ورود به صحنه قیامت، آتش جهنم را می بیند و این، هنر انسان های بیدار و مأنوس با قرآن است که به روشنی مشاهده می کنند آنچه را دیگران با برهان های عقلی و فلسفی و کلامی در پی اثبات آن هستند:
خود هنر آن دان که دید آتش، عیان ٭٭٭٭ نه گپ «دل علی النار الدخان»
امید است که انس با قرآن چنان به دست آید که خستگی های روزمره جامعه نیز با تلاوت و تدبر در این پیام آسمانی برطرف شود؛ چنان که امیر مؤمنان (ع) به هنگام کار در مزرعه، قرآن تلاوت می کرد و در حالی که زمین را به دنبال آب می شکافت، زمزمه های قرآنی او نیز قلب ملکوتی اش را می کاوید و چشمه های اشک را بر پهنای صورتش جاری می ساخت. ابن ابی الحدید در این باره روایتی را مطرح می کند که بر اساس آن، خلیفه دوم و گروهی از همراهانش برای حل مشکلی به سوی امیر مؤمنان(ع) رهسپار می شوند و هنگامی که با امام در مزرعه خویش روبه رو می گردند، می بینند آن حضرت (ع) در حالی که پا بر دوش بیل می کوبند و زمین را می شکافند، زیر لب این آیات قرآن را زمزمه می کنند: «أیحسب الانسن أن یترک سدی ٭ ألم یک نطفة من منی یمنی ٭ ثم کان علقة فخلق فسوی ٭ فجعل منه الزوجین الذکر والانثی ٭ ألیس ذلک بقدر علی أن یحی الموتی» (قیامت/ 36ـ40)، و در حال زمزمه این آیات، اشک های آن حضرت (ع) بر چهره مبارک ایشان جاری است و مردم با دیدن این صحنه، چنان متأثر شدند که چهره های خویش را خراشیدند و همگی گریستند. پیامبران بزرگ خدا یعنی ابراهیم و اسماعیل (ع) نیز به هنگام بنای کعبه با خدای خود نجوا می کردند و به وسیله همین زمزمه ها خستگی کار بدنی را از خود بر می گرفتند و نیرو و نشاط تازه می یافتند. قرآن کریم ترنم ملکوتی آنان را این گونه بیان می فرماید: «... ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم ٭ ربنا واجعلنا مسلمین لک ومن ذریتنا أمة مسلمة لک وأرنا مناسکنا وتب علینا إنک أنت التواب الرحیم ٭ ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلوا علیهم ءایتک ویعلمهم الکتب والحکمة ویزکیهم إنک أنت العزیز الحکیم» (بقره/ 127ـ129).


منابع :

  1. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی جلد 15، صفحه 191

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/117070