بحث آزادی و حدود آن از شمار مباحثی است که همواره در همه مکتب های فکری و شیوه های اندیشه بشری مطرح بوده و آرای متفکران و ارباب مکاتب گوناگون اجتماعی، سیاسی، نظامی، حتی اقتصادی را در پی داشته و دارد؛ اما هر یک به فراخور ظرفیت اندیشه و مرزهای حاکم بر عقیده خویش، رنگی از رنگین کمان بلند آزادی را می بینند و چون افق دید آنها به گستره آغاز و انجام انسان محدود است، تنها بخشی از طول طویل و عرض عریض و عمق عمیق آزادی را عرضه می کنند و آن را همه آزادی می انگارند و برای همگان نسخه می پیچند؛ در حالی که مزعوم آنان، نه همه آزادی است و نه برای همه آزادگان؛ از این رو، می توان گفت که خود آزادی از هر دو جهت، اسیرانه تحلیل شده و می شود.
لازم است به این نکته فاخر عنایت تام شود که بحث آزادی در تبیین ساختار نظام مند انسان با جریان آزادی در مسائل حقوقی او فرق دارد؛ زیرا یکی از مطالب حکمت نظری است و دیگری از مباحث حکمت عملی؛ یعنی یکی راجع به حکمت و کلام است و درباره بود و نبود سخن می گوید و دیگری مربوط به فقه و اخلاق و حقوق است و از باید و نباید بحث می کند. برای تفکیک این دو مطلب اساسی و به برای نمونه می توان چنین گفت: گاهی درباره کیفیت آفرینش دستگاه گوارش (مثلا) سخن به میان می آید که هاضمه انسان چیست و چگونه غذا را جذب می کند و زمانی درباره وظیفه بهداشتی و پزشکی یا نظام غذایی و تغذیه سالم انسان گفتگو می شود. مطلب اول، ناظر به بود و نبود دستگاه خلقت انسان و خارج از حوزه اختیار خود او و دیگران است و مطلب دوم به باید و نباید اخلاقی و فقهی و حقوقی بازمی گردد و داخل در قلمرو اختیار اوست. عصاره مطلب اول این است که دستگاه گوارش انسان به طرزی خلق شده است که هم غذای سالم و سودمند را جذب می کند و هم سم زیانبار و مهلک را و خلاصه مطلب دوم این است که انسان برای تغذیه خویش باید غذای سالم را فراهم آورد و جذب نماید و هرگز در پی جذب سم مهلکی که اقتضای آن هلاکت است، نباشد.
بعد از ذکر این مثال به اصل ممثل، یعنی بحث آزادی و حقیقت آن می پردازیم که در این باره دو مطلب است: مطلب اول، راجع به حکمت و کلام است که در بود و نبود، خلاصه و طی آن روشن می شود که جبر مانند تفویض و مستقل بودن انسان، امری محال است و اختیار به عنوان منزلتی بین جبر و تفویض، حق است؛ یعنی آزادی هست و جبر و تفویض نیست. در این دو نظام تکوین و تشریع را باید جدا کرد؛ زیرا حکمت و کلام که از هست و نیست و از بود و نبود بحث می کند، عهده دار شرح نظام تکوین است؛ نه تشریع و بر این اساس، آدمی در نظام تکوین آزاد است و هر کاری را بدون آسیب جبر و به دور از گزند تفویض می تواند انجام دهد؛ لیکن چنین بحثی از حوزه رسالت این گفتار و نوشتار خارج است. مطلب دوم، راجع به اخلاق و فقه و حقوق است که خلاصه آن در باید و نباید ظهور می کند و در واقع به انسان فرمان می دهد که از میان عقاید، اخلاق و اعمال، هر آنچه صائب و صالح و سودمند است، فراهم آورد و از هر یک که زیانبار و طالح است بپرهیزد؛ بنابراین، در بحث آزادی باید از التقاط تکوین و تشریع و اختلاط بود و باید و امتزاج نبود و نباید، پرهیز کرد و صرف توانستن تکوینی را دلیل روا بودن تشریعی قرار نداد و از اقتدار بر هر کاری، جواز آن را استنباط نکرد و خلاصه قدرت و زور را مصحح هر خواسته و مجوز هر میل و راهگشای هر شهوت یا غضب ندانست؛ چنان که در بایدها و نبایدها مرز عرفان عملی و اخلاق را از یک سو و حریم فقه و حقوق را از سوی دیگر، باید جدا نمود تا آزادی هریک از این دو رشته حکمت عملی با دیگری خلط نشود. همچنین لازم است که از منظر قرآن بین آیات ناظر به حریت تکوینی و آیات راجع به آزادی تشریعی تفکیک شود تا با ظاهر هیچ یک برای تثبیت دیگری استدلال نگردد. تحریر این مطالب را که از سطح بحث کنونی فراتر است، می توان در مباحث حکومت دینی پیگیری کرد.
آنچه هم اکنون طرح می شود، بحث جامعی است که برای همه موارد فقهی، حقوقی و اخلاقی می تواند شاخص باشد تا در ظل آن، خطوط کلی آزادی در فن اخلاق و حقوق به خوبی ترسیم شود و از آن جهت که بحث آزادی جزء علوم انسانی است و علوم انسانی بدون انسان شناسی و انسان شناسی بدون هستی شناسی میسر نیست، اشارت کوتاهی به هستی انسان و سعه و ضیق دایره وجود او و محدوده حدوث و بقای وی لازم است تا هیچ انسانی آرزوی آزادی فراتر از هستی خود و گسترده تر از دایره وجود خویش را در سر نپروراند. زیرا این خیال خام، سرابی است که سر آب پنداشته می شود و مایه عطش زائدی است که سیرابی تلقی می گردد و سرانجام، ظل زائل است که اصل پایدار انگاشته می شود و انسان آرزو زده است که به جای حقیقت مداری، امنیه محور است و به جای متن صدق اندیشی، به حاشیه پردازی کذب رو آورده و به جای حریت الهی، چاه آزادی شیطانی را به رسمیت شناخته است و به تعبیر برخی از ظرفا و ادیبان طنزپرداز، حر مصحف را حر مصحح دانست. تحقیق و نقد و بررسی عمیق در این مطلب، وابسته به آن است که آزادی را در ارتباط با انسان و بر اساس هویت حقیقی او معنا کنیم تا به حقیقت آزادی انسانی دست یابیم؛ زیرا آزادی اخلاقی از یک سو و آزادی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... از سوی دیگر، جزء علوم انسانی است و علوم انسانی بدون شناخت انسان بررسی دقیق نخواهد شد؛ وگرنه ممکن است چیزی را به عنوان آزادی انسان مطرح کنیم که اگر زیبایی و کمالی هم انگاشته شود، برای جنبه نباتی یا حیوانی و ملکی او زیبا و مفید باشد؛ نه برای جنبه انسانی و ملکوتی او و چه بسیار زیبایی های حیوانی که نسبت به ساحت انسان و حیات الهی او، عین قبح و زشتی و پلشتی است.
برای حیوانات، رهایی از هر حد و حصار جغرافیایی و بیرون بودن از هرگونه حریم اجتماعی و قانونی، بسیار زیباست؛ چنان که وجود هر میزان محدودیت و مرزبندی و ایجاد هر نحوه قید و بند قانونی برای آنها نارواست؛ اما همین قاعده حیوانی را اگر نسبت به انسان مطرح کنیم، نه تنها به حقارت او برخاسته ایم، که بزرگ ترین خسارت را برایش خواسته و ساخته ایم و این، همان حادثه ناگواری است که طی چند قرن اخیر از نیمکره غربی اقلیم زمین آغاز شد و تحت عنوان لیبرالیسم سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، انسان های فراوانی را از حیات حقیقی دور ساخت و برخی از بخش های بشری را تا مرز نابودی به پیش برد؛ چنان که در عرصه حیات طبیعی، عوامل بیماری زا و ویروس های خطرناکی از غرب سر برآورد و با تهاجم سریع و وسیع خود، انسان های فراوانی را به کام مرگ کشید و طبیعت را در دو عرصه پزشکی و دامپزشکی به محاصره خود در آورد.
اگر امروز، متفکران و دانشمندان برجسته ای از همان نیمکره غربی به سوی شرق رو می آورند و نهضت دینی و انقلاب اسلامی را به دیده تحقیق می نگرند، از آن روست که پس از سال ها ظلمت و تاریکی و سوء استفاده از حریت و آزادی، در آفاق اسلامی شرق، نظاره گر فجر صادقی هستند که از طلوعی بزرگ حکایت دارد و حیاتی جدید را برای بشریت بیمار و رو به احتضار، نوید می دهد. آری، اگر پس از رنسانس و انصراف منحرفانه غرب از دین خدا، کاری ترین ضربه ها بر پیکر هویت حقیقی انسان از سوی جامعه شناسان غربی وارد آمده، امروز نیز بیشترین گریز متفکرانه و فرار محققانه از سراب لیبرالیسم به سوی حقایق الهی، از همان خاستگاه غربی به چشم می آید و این تحول شگفت انگیز در آستانه بیست ویکمین قرن میلاد مسیح (ع) بازتاب همان شعاع روشنی است که در دامنه «جبل النور» و از درون «حرا» درخشید و کمتر از نیم قرن، چنان پرتو افکند که از شرق تا دیوارهای چین را روشن ساخت و از غرب تا مرزهای فرانسه را در بر گرفت و اکنون نیز پس از هزار و پانصد سال مقاومت در برابر تهاجم سیاسی، نظامی و فرهنگی همه ملحدان و مستکبران تاریخ، دوباره چهره نموده و با نام انقلاب اسلامی، عرصه را بر همه اندیشه های کهنه و تمام بنیادهای ضد الهی و غیر انسانی چون اومانیسم و لیبرالیسم، تنگ کرده است؛ «ضاقت علیهم الأرض بما رحبت؛ آنجا كه زمين با همه فراخى اش بر آنان تنگ گرديد.» (توبه/ 118)
اکنون باید دید که از منظر اسلام، حقیقت آزادی و آزادی حقیقی کدام است و در این مقوله مهم، نقش گزارش های نظری و جهل علمی از یک سو و گرایش های انسانی و جهالت عملی از سوی دیگر، چیست و این بحث اساسی از مواردی است که تفکر اسلامی را با دیگر شیوه های فکری و اندیشه های بشری، کاملا متمایز می کند و واکنش های خشونت بار غیرمنطقی و غیرعلمی مستکبران را در برابر برهان های حکیمانه و موعظه های حسن و جدال های احسن قرآن بر می انگیزد و خدای سبحان به گمراهان و هدایت یافتگان، از همه کس داناتر است؛ «ادع إلی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجدلهم بالتی هی أحسن إن ربک هو أعلم بمن ضل عن سبیله وهو أعلم بالمهتدین؛ با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به [شيوه اى] كه نيكوتر است مجادله نماى در حقيقت پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده داناتر و او به [حال] راه يافتگان [نيز] داناتر است.» (نحل/ 125) در این باره، نخست باید توجه داشت که معنای آزادی از صنف مفهوم است و نه ماهیت؛ از این رو، حد و رسم ماهوی ندارد و نمی توان آن را با جنس و فصل و... شناخت؛ بلکه فقط از راه تحلیل مفهومی می توان به معنای آن پی برد و حقیقت خارجی، یعنی همان آزادی حقیقی از سنخ هستی است؛ از این رو، مقول به تشکیک و دارای مراتبی فراوان است که از والاترین مرتبه آغاز می شود و در منتها الیه خویش بخش هایی از انسان ها را در بر می گیرد.
بالاترین مرحله و مرتبه آزادی که هیچ محدودیتی نمی پذیرد و نهایتی ندارد، از آن ذات مقدس ربوبی جل و علا است که حریت محض است و در او هیچ شائبه ای از محدودیت راه ندارد و هرگز چیزی بر او حاکم نیست؛ بلکه تصور محدودیت و محکومیت او نیز به هر میزان، مستحیل ونامیسر است. در مرتبه بعدی آزادی وافر، از آن فرشتگان بزرگ الهی، عقول عالیه و ارواح متعالی انبیا و معصومان است که از قید شهوت و غضب رهایند و چون از احرارند، جز صبغه عبودیت محض، هیچ رنگ دیگری بر ساحت وجودشان سایه نیفکنده است. دیگر فرشتگان که زیرمجموعه ملائکه بزرگ خدایند نیز چنین هستند که در اوج کرامت و ادب ملکوتی از یک سو اوامر خدا را فرمانبری می کنند؛ «بل عباد مکرمون٭ لایسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون؛ بلكه [فرشتگان] بندگانى ارجمندند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و خود به دستور او كار مى كنند.» (انبیاء/ 26- 27) و از سوی دیگر، هیچ نحوه عصیانی در برابر خداوند نسبت به مأموریت های ویژه خود ندارند و در این راه با شدت و سخت گیری ویژه به انجام وظیفه خویش مشغولند؛ «علیها ملئکة غلاظ شداد لایعصون الله ما أمرهم و یفعلون ما یؤمرون؛ بر آن [آتش] فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده] اند از آنچه خدا به آنان دستور داده سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مامورند انجام مى دهند.» (تحریم/ 6) پس این فرشتگان الهی نیز یکسره در قید عبودیت و عبادت و اطاعت خدای سبحان به سر می برند و جز این از هر قید و بندی آزادند.
پس از آنان نیز در میان انسان ها هر کس از بند تن و قید طبیعت رهیده تر و با کمالات علمی و عملی هم آغوش تر باشد، سهم بیشتری از آزادی و حریت حقیقی خواهد داشت؛ بدین رو، تبعیت از خدای سبحان و پیروی از فرستادگان و رسولان او، گرچه ظاهرا مؤمنان را در چارچوب احکام و قوانین الهی قرار می دهد، اما در حقیقت، همه قید و بندهای آنان را پاره می کند و از اسارت طولانی و تاریخی نجاتشان می بخشد؛ «و یضع عنهم إصرهم والاغلل التی کانت علیهم؛ و از [دوش] آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمی دارد پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و ياريش كردند و نورى را كه با او نازل شده است پيروى كردند آنان همان رستگارانند.» (اعراف/ 157)
در مقابل نیز کفر و عصیان و مخالفت با خدای سبحان، عین بردگی و اسارت است که از یک سو در دنیا گردن گیر کافران و عاصیان است؛ «أولئک الذین کفروا بربهم و أولئک الاغلل فی أعناقهم؛ اينان همان كسانند كه به پروردگارشان كفر ورزيده اند و در گردنهايشان زنجيرهاست.» (رعد/ 5) مأسور بودن چنین امیران کاذبی در دنیا برای خود آنان معلوم نمی شود و در آخرت آشکار می گردد و از سوی دیگر نیز در آخرت، چیزی جز سلسله و زنجیر و سعیر در انتظارشان نیست؛ «إنا أعتدنا للکفرین سلسلا و أغللا و سعیرا؛ ما براى كافران زنجيرها و غلها و شعله هاى سوزان آتش آماده كرده ايم.» (انسان/ 4) با این بیان های روشن قرآنی، هم حقیقت آزادی معلوم می شود، هم آزادی حقیقی از اسارت های آزادی نما بازشناخته می گردد و هم به لحاظ تشکیکی بودن حقیقت آزادی، راه برای عروج و صعود در مراتب ملکوتی آن و حرکت از پایین ترین حد حریت تا فراترین مرتبه ممکن آن هموار می شود و همین مطلب اخیر، اکنون محل سخن است.