عوامل تکفیر (توبه و ناامیدی)

توبه، یگانه درمان نومیدى و یأس

ملاکى که به خاطر آن توبه در اسلام تشریع شده همانا رهایى از هلاکت ناشى از گناهان و آثار سوء معاصى است، چون این رهایى وسیله رستگارى و مقدمه رسیدن به سعادت است، هم چنان که قرآن کریم فرمود: «و توبوا إلى الله جمیعا أیها المؤمنون لعلکم تفلحون؛ هان اى مؤمنین همگى به سوى خدا توبه ببرید، شاید رستگار شوید.» (نور/ 31) و یکى از فوائد توبه علاوه بر این آن است که مفتوح بودن باب توبه، روح امید را در دل گنهکاران زنده نگه مى دارد، و به هیچ وجه دچار نومیدى و خمودى و رکود نمى گردند، آرى سیر زندگى بشر جز با دو عامل خوف و رجاى متعادل مستقیم نمى شود، باید مقدارى در دلش باشد، تا براى دفع مضرات برخیزد، و مقدارى امید باشد تا او را به سوى جلب منافعش به حرکت در آورد، اگر آن خوف و این رجاء هر دو با هم نباشند، یا تنها خوف باشد، و یا تنها امید، آدمى هلاک مى گردد هم چنان که قرآن کریم از نومیدى زنهار داده مى فرماید: «قل یا عبادی الذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم* و أنیبوا إلى ربکم؛ اى پیامبر این پیام را به بندگانم ابلاغ کن که اگر بر خود ستم کرده اید از رحمت خدا نومید نشوید، که خداى تعالى همه گناهان را مى آمرزد، چون که او آمرزگار و رحیم است، پس هر بدى که کردید به سوى پروردگارتان توبه ببرید.» (زمر/ 53- 54)
تا آنجا که ما از غریزه بشرى اطلاع داریم، بشر تا زمانى که در بازار زندگى شکست نخورده، و تلاشش بى نتیجه نگشته، روحش فعال و با نشاط و تصمیم هایش راسخ و محکم و تلاشش خستگى ناپذیر است، اما اگر در زندگى شکست بخورد، و اعمال و زحماتش بى نتیجه شود آرزویش به باد برود، آن وقت است که نومیدى بر دلش مستولى گشته و سستى ارکان او را فرا مى گیرد، و اى بسا که کارى را که با زحمات زیاد پیش برده، در وسط راه رها کند و از راهى که رفته بر گردد، و براى همیشه از رستگارى و رسیدن به هدف ناامید شود، توبه تنها و یگانه دواى این درد است، بشر مى تواند با توبه دل خود را همیشه زنده نگه دارد، و دل مشرف به هلاکت خود را دوباره از لبه پرتگاه هلاکت کنار بکشد: "رابعا".

توبه حقیقى و جرأت یافتن بر گناه

از اینجا معلوم مى شود توهمى را که ذیلا نقل مى کنیم تا چه پایه ساقط و بى اعتبار است، و آن این است که بعضى گفته اند تشریع توبه و دعوت مردم به سوى آن، مردم را به ارتکاب معصیت، جرى کردن، و بر ترک اطاعت جرأت دادن است، چون وقتى خاطر انسان جمع شد که خدا توبه اش را مى پذیرد، ولو هر معصیتى که برایش پاى دهد مرتکب شود، چنین اعتقادى جز زیادتر شدن جرأتش بر حرمات خدا، و فرورفتگیش در لجنزار گناهان چیزى به بار نمى آورد، و معتقد بدان، در هر گناهى را مى کوبد، و با خود مى گوید بعدا توبه مى کنم. وجه ساقط بودن این توهم این است که اگر توبه تشریع شده، براى این منظور که توهم شده نبوده، بلکه براى این بوده که آراسته شدن به زیور فضائل جز با مغفرت و آمرزش گناهان ممکن نیست، و علاوه بر این تشریع شده تا خداى تعالى حالت امید را در دلها حفظ کند، و حسن اثر توبه در این باره جاى انکار نیست، و این مفسر و یا دانشمند که گفته است توبه مستلزم جرى شدن انسان بر هر معصیتى است، چون این فکر را ایجاد مى کند، که من گناه مى کنم و سپس توبه مى کنم، این معنا از نظرش دور مانده که توبه اى که او انگشت رویش گذاشته توبه مورد بحث ما نیست، یعنى توبه حقیقى نیست، بحث ما در باره توبه اى است که انسان را از گناه دلزده کند، و گناه را از نظر انسان منفور سازد، نه این لقلقه زبانى که او رویش انگشت نهاده، زیرا این چنین توبه را همه دارند، هم قبل از گناه دارند، و هم در حال گناه، و هم بعد از آن، علاوه بر اینکه در چنین فرضى گنهکار قبل از گناه هم توبه دارد، و حال آنکه قبل از صادر شدن گناه ندامت که همان توبه واقعى است تصور ندارد، مگر آنکه مدعى آن خواسته باشد با خداى تعالى و رب العالمین خدعه و نیرنگ بکند، که معلوم است مکر و نیرنگ باز به خودش بر مى گردد: «و لا یحیق المکر السیئ إلا بأهله؛ نيرنگ زشت جز [دامن] صاحبش را نگيرد.» (فاطر/ 43)
"و خامسا" نافرمانى خدا که براى آدمى موقف شرم آورى است آثار سویى در زندگى او دارد، و بشر هرگز از آنها دست بر نمى دارد، و توبه نمى کند، مگر به علم و یقین به زشتى آنها، که اگر چنین علمى براى انسان حاصل شود، اولا ممکن نیست آدمى از آنچه تا کنون مرتکب شده پشیمان نگردد، و پشیمانى تاثیر خاص باطنى است، که از کار زشتى که انجام شده در دل پیدا مى شود، و ثانیا وقتى این حالت در دل پابرجا مى شود، که پاره اى افعال صالح و مخالف آن سیئات انجام دهد، اعمالى که بر رجوع و توبه او دلالت کند. تمامى ریزه کاریهایى که خداى عز و جل در شریعت اسلام براى توبه مقرر کرده از قبیل ندامت، و سپس استغفار، و آن گاه مشغول انجام اعمال صالحه شدن، و در آخر از نافرمانى خدا دل کندن و چیزهایى دیگر از این قبیل، که در روایات وارد شده، و در کتب اخلاق متعرض آن شده اند، همه و همه به این واقعیت هایى که گفتیم برگشت مى کند (و خلاصه آنچه زبان شرع در این باب بیان کرده زبان فطرت و واقعیت هاى خود بشر است).

مواردى که قابل توبه نیستند

"و سادسا" اینکه توبه که عبارت شد از برگشتن اختیارى از گناه به طاعت و عبودیت، وقتى محقق مى شود که در ظرف اختیار صورت بگیرد، یعنى در عالم دنیا که عرصه اختیار است، و اما در عالمى دیگر که عبد هیچ اختیارى از خود ندارد، و نمى تواند به اختیار خود یکى از دو راه صلاح و طلاح و سعادت و شقاوت را انتخاب کند، توبه در آنجا راه ندارد. یکى از مواردى که توبه در آنجا صحیح نیست چون هیچ انتخابى در اختیار انسان نیست، گناهان مربوط به حقوق الناس است، درباره حق الله، توبه تصور دارد، چون خداى تعالى خودش وعده داده از گناهان گذشته توبه کاران صرفنظر فرماید، ولى مردم چنین وعده اى به ما نداده اند، و من که حق آنان را ضایع کرده ام از بین بردن آثار سوء این ظلم در اختیار من نیست، هر چه من بگویم توبه کردم، مادام که صاحب حق از من راضى نشده فائده ندارد، چون خود خداى سبحان هم حقوقى براى مردم جعل کرده، و حقوق مردم را محترم شمرده، و تعدى به یک فرد از بندگانش به اموال و ناموس و آبرو و جانش را ظلم و عدوان خوانده، و حاشا بر خداى عز و جل که به کسى اختیار تام دهد، تا بدون هیچ جرمى آن حقوق را از بندگانش سلب کند. و در حقیقت خودش کارى بکند که بندگانش را از آن نهى کرده، و از این راه به آنان ستم روا بدارد، هم چنان که خودش فرمود: «إن الله لا یظلم الناس شیئا؛ خدا حتى به اندازه خردلى به بندگانش ظلم نمى کند.» (یونس/ 44)
بله این مطلب یک مورد استثنا دارد، و آن توبه از شرک است که نه تنها گناهان مربوط به حقوق الله را محو مى کند، بلکه گناهان مربوط به حقوق الناس را هم از بین مى برد، و خلاصه اثر تمامى بدیها و گناهان مربوط به فروع دین را از بین مى برد، هم چنان که رسول خدا (ص) فرمود: «الاسلام یجب ما قبله؛ اسلام ما قبل خود را محو نابود مى سازد.» و با همین روایت است که آیات مطلق که دلالت دارد بر آمرزش همه گناهان، نظیر آیه 54 از سوره زمر تفسیر مى شود اگر در آن آیه به طور مطلق فرموده: «قل یا عبادی الذین أسرفوا على أنفسهم لا تقنطوا من رحمة الله إن الله یغفر الذنوب جمیعا إنه هو الغفور الرحیم و أنیبوا إلى ربکم و أسلموا له؛ بگو اى بندگان من که اسراف به نفس خود نموده اید مایوس از رحمت خداوند نشوید همانا خداوند تمام گناهان راى مى آمرزد به درستى که او آمرزنده و مهربان است و برگردید به سوى او و تسلیم او گردید.» روایت بالا آن را تفسیر مى کند. به اینکه راه آمرزش همه گناهان اسلام آوردن است.
مورد دیگرى که توبه در آنجا صحیح نیست، گناهى است که انسان آن را در بین مردم سنت و باب کند، و مردم را از راه حق منحرف سازد. در اخبار آمده که وزر و گناه هر کس که به آن عمل کند، و یا به خاطر آن سنت، از راه حق منحرف و گمراه گردد، به گردن کسى است که آن سنت را باب کرد و علت قبول نشدن توبه او این است که حقیقت توبه و رجوع به سوى خداى تعالى در امثال این موارد تحقق نمى یابد، براى اینکه گنه کار پدیده اى پدید آورده که عمرى دراز دارد، قهرا آثار آن نیز با بقاى آن باقى خواهد ماند، و دیگر نمى توان آن آثار را از بین برد، و مانند آن مواردى نیست که گناه تنها بین گنه کار و خداى عز اسمه بوده و به دیگران تجاوز نکرده.
"و سابعا" اینکه: توبه هر چند که محو مى کند از گناهان آنچه را که محو مى کند، و گو اینکه خداى تعالى در این باره فرموده: «فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و أمره إلى الله؛ پس کسى که از ناحیه پروردگارش به موعظه مى رسد، و در نتیجه توبه مى کند گذشته اش بخشوده شده، و زمام امرش به دست خدا است.» (بقره/ 275) و هر چند که از ظاهر آیه «إلا من تاب و آمن و عمل عملا صالحا فأولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات و کان الله غفورا رحیما* و من تاب و عمل صالحا فإنه یتوب إلى الله متابا؛ مگر کسى که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح کند که اینگونه افراد گناهانشان را خدا به حسنات مبدل مى سازد و خدا، آمرزگار رحیم است و کسى که به خاطر زشتى گناه از آن توبه کند و عمل صالح انجام دهد او در حقیقت به سوى خدا برگشته و بازگشت به سوى قادرى کرده که مى تواند گناهان او را به حسنات مبدل کند.» (فرقان/ 70- 71) و مخصوصا با در نظر گرفتن آیه دوم بر مى آید که توبه خود به تنهایى و یا به ضمیمه ایمان و عمل صالح علاوه بر اینکه گناه را محو مى کند آن را مبدل به حسنات هم مى سازد.
لیکن پرهیز کردن از گناهان هیچ ربطى به گناه کردن و سپس توبه نمودن ندارد، و قابل مقایسه با آن نیست، چون خداى عز و جل در کتاب خود روشن کرده که اولا معاصى هر چه باشد بالاخره و به نوعى به وساوس شیطانى منتهى مى شود، و ثانیا ستایش هایى که از مخلصین و معصومین از گناه و لغزشها کرده، برابر با ستایشى که از گناهکاران توبه کار نموده نمى باشد، در این آیات دقت بفرمائید: «قال رب بما أغویتنی لأزینن لهم فی الأرض و لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین* قال هذا صراط علی مستقیم* إن عبادی لیس لک علیهم سلطان؛ گفت پروردگارا بخاطر این که مرا اغوا کردى در زمین لذات مادى زمینى را در نظر انسان جلوه مى دهم، و همه را اغوا مى کنم، مگر بندگان مخلصى از ایشان را خداى تعالى فرمود: صراط مستقیم من نیز همین است که بندگان من از تسلط تو بر آنان ایمنند.» (حجر/ 39- 42) و نیز آیه «و لا تجد أکثرهم شاکرین؛ تو بیشترین آنان را شاکر نمى یابى.» (اعراف/ 17) که حکایت کلام دیگرى از ابلیس است. براى اینکه مخلصین و معصومین (ع) آن چنان مختص به مقام عبودیت تشریفى هستند، که غیر آنان یعنى حتى صالحان و توبه کاران هرگز به پایه آنان نمی رسند.

روایاتى درباره توبه

در کتاب من لایحضره الفقیه آمده که رسول خدا (ص) در آخرین خطبه اى که ایراد کرد چنین فرمود: «هر کس یک سال قبل از مردنش توبه کند خداى تعالى توبه اش را مى پذیرد. آن گاه فرمود: نه یک سال زیاد است، هر کس یک ماه قبل از مرگش توبه کند خدا توبه اش را قبول مى فرماید: سپس فرمود: نه یک ماه نیز زیاد است، هر کس یک روز قبل از مردنش توبه کند خداى تعالى توبه اش را مى پذیرد، و آن گاه فرمود: یک روز نیز زیاد است هر کس یک ساعت قبل از مرگش توبه کند خداى تعالى توبه اش را مى پذیرد، و در آخر فرمود: نه یک ساعت نیز زیاد است، هر کس قبل از مردنش در آن لحظه اى که جانش به اینجا مى رسد (و سپس به حلق شریف خود اشاره نمود) توبه کند خدا توبه اش را مى پذیرد.»
از امام صادق (ع) از معناى کلام خداى تعالى پرسیدند که مى فرماید: «و لیست التوبة للذین یعملون السیئات حتى إذا حضر أحدهم الموت قال إنی تبت الآن؛ و توبه كسانى كه گناه مى‏ كنند تا وقتى كه مرگ يكى از ايشان دررسد مى‏ گويد اكنون توبه كردم پذيرفته نيست و [نيز توبه] كسانى كه در حال كفر مى‏ ميرند پذيرفته نخواهد بود.» (نساء/ 18) حضرت فرمود: «این آیه از آن حالتى سخن مى گوید که چشم انسان از امور دنیا بسته به امور آخرت باز مى شود. در این هنگام است که دیگر توبه فائده ندارد.» این روایت اولى را مرحوم کلینى نیز در کافى با ذکر سند از امام صادق (ع) آورده و از طرق اهل سنت نیز نقل شده، و در معناى آن احادیثى دیگر نیز وارد شده است. و روایت دوم آیه و روایاتى را که در مقبول بودن توبه در هنگام مرگ وارد شده تفسیر مى کند، و مى فرماید که مراد از حضور مرگ، علم به مرگ و مشاهده نشانه هاى آخرت است، آن لحظه است که دیگر توبه قبول نیست، اما کسى که هنوز جاهل به مگر است، و مطمئن نشده که در حال مردن است، هیچ مانعى براى قبول توبه اش نیست، و نظیر این روایت بعضى از روایاتى است که از نظر خواننده مى گذرد.
در تفسیر عیاشى از زراره از امام ابى جعفر (ع) آمده که فرمود: «وقتى جان آدمى به اینجا رسید (اشاره فرمودند به حنجره خود) کسى که مى داند مرگش رسیده دیگر توبه اش پذیرفته نیست، و اما آن کسى که هنوز از سرنوشت خود بى خبر است مى تواند توبه کند.» و در تفسیر الدرالمنثور است که احمد و بخارى در تاریخ خود و حاکم و ابن مردویه از ابوذر در روایت آورده اند که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: «خداى عز و جل هم چنان توبه بنده اش را مى پذیرد و یا گناهانش را مى آمرزد، مادام که پرده را نینداخته باشند، شخصى پرسید پرده افتادن یعنى چه؟ فرمود: بیرون شدن جان در حال شرک.» و در همان کتاب است که ابن جریر از حسن روایت کرده که گفت: به من چنین رسیده که رسول خدا (ص) فرموده: «وقتى ابلیس فهمید که آدم توخالى است، به خداى تعالى عرضه داشت: به عزتت سوگند مادام که روح در کالبد او است از کالبدش بیرون نخواهم آمد، خداى تعالى فرمود: به عزت خودم سوگند من نیز مادام که روح در تن او هست بین او و توبه کردنش حائل نمى شوم.»
در کافى از على احمسى از ابى جعفر (ع) روایت آورده که فرمود: «به خدا سوگند احدى از شر گناهان نجات نمى یابد مگر آنکه به گناهان خود اقرار کند.» احمسى اضافه کرده که امام ابى جعفر (ع) سپس فرمود: «در تحقق توبه همین بس که گنهکار از کار خود پشیمان بشود.» و در همان کتاب به دو طریق از وهب روایت آورده که گفت، از امام صادق (ع) شنیدم مى فرمود: «اگر بنده خدا توبه اى کند نصوح، خدا او را دوست مى دارد، و گناهش را مى پوشاند، عرضه داشتم: چگونه بر او مى پوشاند؟ فرمود: از یاد دو فرشته اش که همواره گناهانش را مى نوشتند مى برد، آن گاه به اعضا و جوارحش و نیز به قطعه قطعه هاى زمین وحى مى کند گناهان این شخص را بپوشانید در نتیجه روزى که گناه کار به دیدار پروردگارش مى رسد، هیچ شاهدى نیست که علیه او به گناهى از گناهانش شهادت دهد.»
در همان کتاب است که محمدبن مسلم از امام باقر (ع) روایت کرده که به وى فرمود: «اى محمد بن مسلم گناهان مؤمن البته اگر موفق به توبه شود آمرزیده مى شود پس بر مؤمن باد تا مراقب خود باشد، که بعد از توبه و آمرزش خود را به هیچ گناهى آلوده نسازد، آگاه باش که به خدا سوگند این آمرزش تنها و تنها براى اهل ایمان است عرضه داشتم حال اگر بعد از توبه دوباره مرتکب گناه شود، و دوباره توبه کند چطور؟ فرمود: اى محمدبن مسلم تو گمان مى کنى که ممکن است بنده مؤمن خدا از گناهش پشیمان بشود، و از خدا طلب مغفرت بکند و توبه هم بکند و خدا توبه اش را نپذیرد؟ عرضه داشتم: اگر این توبه و گناه و باز توبه و گناه مکرر شود چطور؟ فرمود هر زمانى که بنده مؤمن (البته قید مؤمن را نباید فراموش کرد چون گاه مى شود گناه بسیار، ایمان را از بین مى برد) از خدا طلب مغفرت نموده توبه کند خدا هم دوباره به آمرزش خود بر مى گردد، و خداى تعالى آمرزگار مهربانست، و توبه را مى پذیرد، و از بدیها صرف نظر مى کند، پس زنهار که مبادا از رحمت خدا نومید گردى.»
در تفسیر عیاشى از ابى عمرو زبیرى از امام صادق (ع) روایت آورده که در تفسیر آیه «و إنی لغفار لمن تاب و آمن و عمل صالحا ثم اهتدى؛ و به يقين من آمرزنده كسى هستم كه توبه كند و ايمان بياورد و كار شايسته نمايد و به راه راست راهسپر شود.» (طه/ 82) فرمود: «این آیه تفسیرى دارد، که دلیلش این است که خداى تعالى هیچ عملى را از هیچ بنده اى نمى پذیرد، مگر آنکه در روز لقا او را بنده اى با وفا نسبت به خود دیدار کند، با این بیان آیه تفسیر مى شود، و معناى اینکه در آیه جهالت را شرط کرد و فرمود: «إنما التوبة على الله للذین یعملون السوء بجهالة؛ این است که هر گناهى که بنده خدا مى کند هر چند که بداند گناه است باز جاهل است، چون کورانى که در دلش بر خاسته نمى گذارد بفهمد اینکارى که مى کند معصیت پروردگارش است. هم چنان که مى بینیم خداى تعالى در حکایت کلام یوسف خطاب به برادرانش، آنان را جاهل خوانده و فرموده: "قال هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم جاهلون؛ هیچ مى دانید که با یوسف و برادرش در آن زمان که جاهل بودید چه کردید." (یوسف/ 89) و جاهل خواندن برادران با این که مى دانستند آزردن برادر گناه است، به خاطر همان جهلى بود که نسبت به زشت بودن نافرمانى خدا داشتند.»
این روایت اضطرابى در متن دارد، و ظاهرا مراد از جمله اول آن که مى فرماید (مگر آنکه در روز لقاء او بنده اى با وفا نسبت به خود دیدار کند)، این باشد که توبه خود را شکسته باشد، پس توبه تنها وقتى پذیرفته است که باز دارنده از گناه باشد، هر چند براى زمانى کوتاه، و اینکه فرمود: "إنما التوبة..." ظاهرا کلامى از نو بوده، و خواسته باشد بفرماید کلمه ی "بجهالة" در آیه شریفه قیدى است توضیحى، و اینکه جهالت در همه گناهان وجود دارد، در نتیجه این روایت مؤید یکى از آن دو احتمالى است که ما در ذیل این آیه دادیم، و غیر این روایت روایاتى دیگر در مجمع البیان آمده که این ذیل روایت در آنها نیز آمده است.


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏4 صفحه 393

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/117346