همانا تقدم و پیشى گرفتن سرور انصار و بزرگ آنها در دستورات و حقائق مذهبى و احاطه عمیق او به قرآن و سنت پیامبر و آشنائى او در تشخیص گفتارهاى مختلف و گوناگون و سخنان بیهوده و گزاف و آراء پست، آرایش دادن و زینت بخشیدنش به آنچه مراتب سخن پرورى و سخنان بزرگ بدان نیازمند است که عبارت باشد از دانش و علمى بسیار و ادبیتى فراوان و خاطرى آسوده و مستقر در حین سخن گفتن و توانائى عرضه کردن مطالب با تقریرى زیبا و تحقیقى نیکو، با منطقى رسا و بلیغ و زبانى گویا و اطلاع بر طرز چیدن مقدمات استدلال و قیاس براى مناظره و احتجاج و روش هاى صحیح محاورات ادبى همه و همه خود دلیلى واضح و برهانى آشکارا بر بهره مندى فراوان و دارا بودن کامل او است از این صفت و این ویژگى عالى و دلیل بر این است که او از دیگران سهم بیشترى برده و سخنرانى ماهر و خطیبى کامل بوده است گذشته از اینها کلمات و سخنان او و خطابه ها و بیانات شور انگیزش، هر یک شاهد صادقى است بر اینکه قیس نه تنها از پیش تازان و یکه سواران میدان نبرد و شمشیر زنان است بلکه از امراء سخن نیز به حساب مى آید و سخنرانى زبر دست است.
او خطیب تواناى انصار و یگانه سخنور قبیله خزرج است که زبان گویاى عترت طاهره و خاندان پاک پیامبر است، او با زبان و شمشیر در راه اسلام جهاد نمود، در خطابه از سحبان وائل پیشى گرفته و در نطق و بیان از قس الایادى گوى سبقت ربوده و در راستگوئى از قطاة جلو افتاده و برترى یافته است (این کلمه مثلى مشهور است: اصدق من قطاة). در تکمیل این بحث توجه شما (خواننده عزیز) را به سخن معاویه در روز صفین درباره او جلب مى کنیم: «همانا خطیب و سخنور انصار (قیس بن سعد) هر روز به خطبه مى پردازد به خدا سوگند مقصود او این است که فردا دمار از روزگار ما برآورد و ما را به خاک هلاکت بنشاند. اگر آن کس که فیل را از خراب کردن خانه کعبه بازداشت جلو او را نگیرد ما را نابود خواهد ساخت.»
گفتارى که أمیرالمؤمنین درباره سخنرانى او با او داشت آنجا که به او گفت «به خدا سوگند اى قیس سخنى بس نیکو گفتى» ما را کفایت مى کند و نیازى به دیگر سخنان و هیچ ستایشى درباره او نداریم و همان گفته على ما را بس است.
در این قسمت از پژوهشهاى خود که در شرح حال این شخصیتها داده مى شود و کلماتى چند از زندگانى آنها مى نویسیم، صرفا براى آن نیست که سرگذشت ملتى را که دورانش سپرى گشته بررسى کنم و از شخصیتهاى برجسته قرون گذشته یادآورى نمایم بلکه به این مناسبت وارد این مباحث شدیم که اندرزهاى مذهبى و فلسفه هاى اخلاقى، حکمت هاى عملى، نمودارهاى روحى، مصالح اجتماعى و دستوراتى که براى سیر و تعالى و بالا رفتن به سوى بى نهایت قدرت و عظمت که ذات پروردگار متعال باشد با برنامه هائى که براى تربیت روحى و درسهائى براى آراستن به مکارم اخلاق، همانهائى که نبى گرامى براى اتمام و تحقق بخشیدن آنها برانگیخته شده است. آنها را بررسى کنیم و بار دیگر در اجتماع خود زنده سازیم. و در ضمن این بررسى به نمونه هائى از خصوصیات نفسانى و مکارم اخلاق شیعه و پیروان عترت طاهره برخورد مى نماییم که در برابر مخالفان و دشمنان عترت از آنها ظاهر گشته است و به خوبى ثابت مى شود که افرادى چون قیس در خور آن هستند که در راه خدا به آنها تأسى شود. چه شایسته پیشوائى مى باشند و سزاوار اینند که در تهذیب نفس پیشرو و پیشواى بشر باشند و آداب اسلامى و اخلاق پسندیده را به مردم بیاموزند و با علو طبع و برجستگى اخلاقى و روحیات سالم خود عهده دار اصلاحات اجتماعى باشند و با توجه به این امتیازات و خصوصیات در میان این گروه عناصرى که از خرد و دور اندیشى به دور و از افاضه خیر و سعادت به دیگران مهجور باشند پیدا نخواهد شد.
بنابراین براى کسى که به بررسى و کاوش در این رشته مى پردازد امکان این هست که از تاریخ انسانهاى پاک سرشت چون قیس و امثال او که پایبند مبادى مذهبى هستند و مخالفین و اضداد او چون عمرو بن عاص و همقطارانش که پیروى نفس را بر متابعت و دنبال روى خاندان رسالت برگزیده اند یک حقیقت گرانبهاى دینى به دست آورد که از معرفت به احوال مردان تاریخ و وقوف بر تاریخ اقوام گذشته مهمتر و گرانقدرتر باشد و بدینوسیله بر هدف و سرنوشت هر یک از دو دسته و حزب (علوى و اموى) وقوف یابد.
در صورتى به این نتیجه مى توان رسید که خواننده شرافتى نفسانى داشته باشد، در اندیشه و فکر آزاد و از تقلید کورکورانه و تعصب قومى به دور باشد، آرى هنگامى این نتیجه و بهره عاید او مى شود که توفیق پیروى از حق شامل حال او گردد و او را به سوى حقیقت بکشاند. احساس نماید که حق سزاوارتر است که پیروى شود و از راه راست و روشن منحرف نگردد و در برابر حقائق خاضع و مطیع و متمایل به آن باشد. بنابراین مقدمه، شما (اى خوانندگان گرامى) قیس بن سعد و عمرو بن عاص را به عنوان نمونه از دو گروه مذکور پیروان خاندان رسالت و مخالفین آنها در نظر بگیرید و بین آن دو مقایسه کنید و به هر قسمت از خصوصیات هر یک از آنها که می خواهید دست بگذارید: در طهارت مولد (حلال زادگى) اسلام، عقل، حسن تدبیر، عفت، حیا، آقائى، سربلندى، مناعت نفس، بزرگ منشى، وفا، وقار، رزانت و متانت، حسب و نسب، دلیرى، سخاوت، پاکى و زهد، استقامت و رشد، دوستى و محبت، استوارى و پایمردى در دین، پرهیز از محارم الهى و مزایاى بى شمار دیگر با بررسى در احوال هر یک از این دو شخصیت که نمونه اى از حزب و گروه خود هستند. اولى قیس را مى بینید که تمام این مزایا را دارا است به طوری که اگر هر یک از این صفات مجسم شود قیس مثال و صورت آن خواهد بود. آیا دومى این چنین است و او را به همین کیفیت خواهید دید؟؟ نه این چنین نیست هیچ یک از این صفات در ذات او یافت نمى شود و محکوم به نیستى است بلکه عکس اینها در او نمایان است به اضافه پستى و خوارى و رسوائى خاصى که در ولادت و اصل و حسب و نسب و دین و مردانگى، اخلاق و سایر ملکات نفسانى او هست.
در این هنگام که انسان پژوهشگر روحیات و ملکات پیشوایان این دو حزب را به خوبى مى شناسد (زیرا الناس على دین ملوکهم) و به درستى و روشنى حقیقت موضوع را درمى یابد و ادعاى راستین هر یک را مى شناسد و نمودارهاى اینان را پیشاروى خود دارد در صورتی که به دنبال هواى نفس نرود و نقشه هاى کسى که به نادانى امت اسلامى و جلوگیرى از درک حقائق مى کوشد او را گمراه نسازد از قبیل این سخنان و عقائد پستى که به مناسبت جنگ خوارج با أمیرالمؤمنین بر زبانها جارى شد که مثلا گفتند: «آنها مجتهد بودند و در اجتهاد خود به خطا رفتند و در نتیجه یک پاداش و اجر دریافت خواهند کرد.» و یا اینکه گفته مى شود: تمام صحابه رسول خدا عادل بودند هر چند جنایاتى را مرتکب شده و از اطاعت امام عادل خارج و با او جنگیده باشند و لعن و ناسزاى به او را جایز بدانند و حتى اقدام بر قتل او نموده و او را بکشند. بنابراین هر کس با نظر انصاف در شرح حال هر یک از افراد امعان نظر نماید و اوصاف و نسبتهاى مذکوره را سلبا و ایجابا مورد بررسى قرار دهد معتقد خواهد شد به اینکه: برترین بندگان خدا در پیشگاه او آن پیشواى عادلى است که هدایت یافته و مردم را به راه راست رهنمائى کند، سنت حسنه و کارهاى نیکو را به پا داشته و بدعت و ضلالت را نابود گرداند، بدیهى است که سنن و آداب اسلامى نشانه هائى دارد که درخشنده و نمایان است و بدعت ها و پدیده هاى بى اساس نیز علائمى دارد که آشکار است، بدترین مردم نزد پروردگار پیشوائى است که خود ستمکار باشد و مردم نیز به سبب او گمراه شوند. سنتى که از سرچشمه وحى گرفته از بین ببرد و بدعت متروک را احیاء نماید در این موقع گفتار پیامبر پاک و راستین را تصدیق مى کند که فرمود: «روز قیامت پیشواى ستمکار را مى آورند نه یارى دارد و نه یاورى و نه کسى گناه و عذر او را مى بخشد و در آتش جهنم افکنده شده و هم چون سنگ آسیا در آن مى چرخد و سرانجام در قعر جهنم بسته و معذب خواهد شد.»
آنقدر مقام زهد و تقوى و عظمت و بزرگوارى رئیس قبیله خزرج جناب قیس آشکارا و مسلم است که شاید بتوان گفت که هر پژوهشگرى بر هیچ یک از خطبه ها و نامه ها و کلمات و گفتگوهاى او نمی گذرد مگر اینکه آنها را از پاکى و آراستگى انباشته خواهد یافت و او را از هر گونه آلودگى و پلیدى و پیروى از هواهاى نفسانى منزه و مبرى خواهد دید و تمام آثار وجودى او حاکى از زهد ورزى و بى علاقکى به زرق و برق دنیا و نمودار پارسائى او در برابر ذات اقدس پروردگار و بزرگداشت شعایر دینى و قیام به حق پیامبر و رعایت جانب اهل البیت است که با تمام نیرو و از خود گذشتگى به حفظ دینش همت گماشت و براى اعلاء کلمه حق و زدودن پلیدیهاى باطل و اصلاح مفاسد و درهم شکستن شوکت تجاوزکاران کوشیده و آنگاه که از اصلاح امت ناامید و از دعوت به سوى حق ناتوان گشت خانه نشین شد و در شهر مدینه منوره در کنج خانه در را به روى خود بسته و بقیه زندگى شرافتمندانه خود را به عبادت پروردگار چشم از این جهان فرو بست، آنچنانکه ابن عبدالبر در جلد دوم الاستیعاب ص 524 ذکر کرده است. رساترین سخن درباره زهد و عبادت او گفتارى است که مسعودى در جلد دوم مروج الذهب ص 63 بیان نموده است و مى گوید: «قیس بن سعد از حیث زهد و دیندارى و تمایل نسبت به طرفدارى از على (ع) داراى مقامى بزرگ است.»
در مرتبه خوف از خداوند و فرط بندگى و اطاعت او نسبت به ذات پروردگار کارش به جائى رسید که در نماز هنگامى که براى سجده خم شد ناگاه مار بزرگى در سجده گاهش نمایان شد و او بدون اینکه به این خطر توجهى و یا از آن مار اندیشه اى به خاطر راه دهد هم چنان سر خود را بر آن مار فرود آورد و در پهلوى آن به سجده پرداخت، در این موقع مار دور گردنش پیچید و او از نماز خود کوتاهى ننمود و از آن چیزى نکاست تا که از نماز فارغ شد و مار را با دست خود از گردن جدا و به طرفى افکند! این مطلب را حسن بن على بن عبدالمغیرة از معمر بن خلاد از ابى الحسن على بن موسى الرضا (ع) چنین نقل نموده و این حدیث رضوى را کشى در رجال خود در ص 63 به اسنادش از آن حضرت روایت کرده است. این خشوع و توجه کامل به پروردگار در حال عبادت و حضور قلب در نماز از وصایاى پدر پاکدل او بود که مى گفت: «اى پسرک من تو را وصیتى مى کنم که باید در حفظ آن بکوشى زیرا اگر به این وصیتم بى اعتنا باشى نسبت به سایر وصایاى من بى اعتناتر خواهى بود. هنگامى که وضوء ساختى آن را کامل بساز. سپس به نماز بپرداز مانند کسى که با نماز وداع مى کند و چنین مى بیند که عمر او سر آمده و دیگر به اداء آن دست نمى یابد و از مردم ناامید باش که این خود بى نیازى است و بپرهیز از اینکه حوائج خود را نزد خلق ببرى زیرا این کار خود فقر و پریشانى مسلمى است و بپرهیز از کارى که بعد از انجامش باید معذرت بخواهى.»
از جمله مضامین دعاهاى آن سرور (قیس بن سعد بن عباده) به طوری که در «الدرجات الرفیعه» و «تاریخ خطیب» و چند کتاب دیگر مذکور است این فقرات است: «اللهم ارزقنى حمدا و مجدا فانه لا حمد الا بفعال و لا مجد الا بمال اللهم وسع على فان القلیل لا یسعنى و لا اسعه؛ خداوندا ستایش و بزرگوارى را روزى من فرما! زیرا ستایش جز با انجام کارى که درخور ستایش باشد ممکن نیست و بزرگوارى جز به مال میسر نیست، خداوندا، به من وسعت عطا فرما زیرا مال کم درخور من نیست و من به واسطه خوى بخشش و عطا درخور آن نیستم.»
و به طوری که در «البدایة و النهایة» جلد 8 ص 100 مذکور است قیس در دعاى خود مى گفت: «اللهم ارزقنى مالا و فعالا فانه لا تصلح الفعال الا بالمال؛ خداوندا ثروتى با کوشش و کار به من عنایت کن! زیرا کار و کوشش بدون سرمایه و ثروت شایسته نیست و به کار نیاید.»
این مطلب معلوم است که طلبیدن مال منافات با زهد و تقوى ندارد زیرا حقیقت زهد آن است که مال مالک و مسلط بر انسان نگردد نه اینکه انسان مالک مال نشود.