مارکسیسم و سرنوشت

در عصر ما بیش از همه مارکسیست ها، از اصل قضا و قدر سوء استفاده نموده و آن را عامل تسلط زورمندان بر طبقه بیچاره، دانسته اند و گویا این اصل را پدیدآورندگان مذاهب به نفع طبقه سرمایه دار، در میان توده ها انتشار داده اند که طبقه کارگر و کشاورز را به وضع نکبت بار خود، راضی سازند، تا به انقلاب و نهضت کارگری و دهقانی دست نزنند.
از تفسیر های مختلفی که از ناحیه آنان برای تقدیر الهی شده است، چنین نتیجه گرفته اند: «پیروان مذهب معتقدند که همه حوادث و رویدادهای فردی و اجتماعی، مستقیما مخلوق خدا است، و اراده فرد و اجتماع در این رویدادها کوچکترین تأثیری ندارد، بلکه همگی قبلا در علم خدا اندازه گیری شده و هیچ نوع تغییر و دگرگونی در آن ندارد». چنین تفسیری برای سرنوشت یا قضا و قدر همان جبری گری صددرصد است و با اصول و دلائل قطعی فلسفی و اصول اسلامی کاملا مخالف می باشد، و با معنای صحیح تقدیر الهی و سرنوشت که بر اساس فلسفه الهی و نصوص کتاب آسمانی و احادیث صحیح استوار است، فرسنگ ها فاصله دارد.

آنان در این تفسیر ظاهرا مقصر نیستند زیرا که به مضمون مثل معروف «از کوزه همان برون تراود که در او است» از یک فرد مادی که ارزش های انسانی و معنوی را نادیده گرفته و جهان هستی و هدف از آفرینش را جز ماده چیزی دیگری نمی داند، جز این نمی توان انتظار داشت. یکی از سخنان ارزنده ای که از مرحوم سید جمال الدین اسدآبادی پیرامون اعتقاد به سرنوشت نقل شده است این است: «اگر روحیه مردمی نامساعد و ناپاک باشد، عقاید پاک در آنها به رنگ روحیه آنها درمی آید، و بر بدبختی و ضلالت آنها می افزاید، و تبدیل به نیروئی می شود که آنها را بیشتر به کارهای زشت می کشاند». اعتقاد به قضا و قدر یکی از آن عقاید حقه ای است که مورد اشتباه و موضوع بی خبری جاهلان است. غافلان فرنگی، گمانهای خطا برده اند، و گفته اند که اعتقاد به تقدیر در میان هر ملتی شایع و راسخ گردد، همت و قوت و شجاعت و دیگر فضائل از میان ملت رخت برمی بندد.

این مطلب اختصاص به عقائد مذهبی ندارد، بلکه بسیاری از رفورم های اجتماعی و قوانین اصلاحی، در زمینه های نامساعد و مزاج های بیمار، ضد مطلوب نتیجه می دهد. چه بسیا قانون و یا قوانینی بر اثر مساعد بودن شرائط، برای ملتی مایه پیشرفت و خوشبختی می شود، ولی همان قوانین برای ملت دیگر، براثر بدی شرائط، موجب انحطاط و بدبختی می گردد. به هرحال حقیقت همان است که نابغه شرق در گفتار بالا بیان کرده است، زیرا شرط اساسی برای فهم یک حقیقت فلسفی یا مذهبی، در درجه نخست، ضمیر صاف و دل پاک است تا در پرتو صفای ذهن و پاک قلب، حقایق را آنچنان که هست در یابد، و آن را با کمال بی رنگی مورد بررسی قرار دهد، نه آنکه آن را به رنگ خود در آورد، و در غیر این صورت نه تنها حقیقت را لمس نخواهد کد بلکه آن را وارونه خواهد فهمید. روی این اساس هرگز در شگفت نخواهیم بود هنگامی که بینیم که ماتریالیست های قرن بیستم، اعتقاد به سرنوشت. یا تقدیر الهی را آنچنان تفسیر کرده اند، که نتیجه آن این شده است که اربابان زر و زور، موضوع قضا و قدر را در میان توده های محروم منتشر نموده اند، تا همه نوع بدبختی و بیچارگی آنان را به گردن تقدیر تغییر ناپذیر الهی بگذارند، و از این طریق شعله های سوزنده انقلاب، و نهضت های کارگری و مانند آن را فرو نشانند.

اینک فراز کوتاهی از سخنان آنان درباره قضا و قدر: «مقصود از این پدیده (عقیده به سرنوشت) جز خاموش ساختن نهضت بردگان و کارگری در برابر ستم اربابان، و تعدی فئودال های (خوانین) و آریستو کرات ها (اشراف) چیز دیگری نیست، زیرا چنین فکری از طرف طبقه زورمند، به جامعه تحمیل شده که مایه تسلی خاطر برای توده های محروم گردد، بنابراین همه نوع جریانهای خوب و بد مربوط به قضا و تقدیر حتمی خداوند می شود که از آن چاره ای نیست و هرگز تغییر و تبدیل نمی پذیرد و هر نوع نهضت و انقلاب در برابر اراده نافذ و موثر واقع نمی شود».


منابع :

  1. جعفر سبحانی- سرنوشت- صفحه 26-29

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/119228