هماهنگی ماده و معنی یکی از عوامل جذابیت سخنان مولوی

تفکرات فراوان بر مبنای آشتی و هماهنگی ماده و معنی در مسیر ارتباط با واقعیات، این طرز تفکر در هر کسی باشد، بهترین دلیل آن است که آن شخص از قله بسیار مرتفعی به واقعیات می نگرد. متأسفانه غالبا چنین است که انسان ها حتی متفکرانی که دارای مغزهای مقتدر هستند، از مشاهده هماهنگی و همسازی ماده و معنی ناتوانند. یعنی غالبا یا ماده است که همه قوای مغزی و روانی آنان را به خود جلب می کند، و معنی را بی اهمیت می شمارند، حتی گاهی درصدد انکار آن برمی آیند، و یا معنی است که همه قوای مغزی و روانی آنان را به خود جذب می نماید و ماده را به کلی از واقعیت حذف می کنند! این افراط و تفریط در اغلب دوران، اکثر متفکران را از ارتباط صحیح با واقعیات محروم می سازد. در آثار فکری مولوی، شواهدی اگرچه اندک می توان دید که با کمال جدیت، ماده را یا مرحله ای از معنی می داند یا آن را چنان شفاف می بیند که مانند پرده ای شفاف روی معنی در فعالیت است و گاهی هم آن دو را مانند دو روی سکه می بیند، اما به هر حال وی می کوشد طرقی برای انسان ها ارائه کند که اگر آن ها را سپری کنند و از رشد و کمال برخوردار شوند، هر دو جهان ماده و معنی را در استخراج و نواختن آهنگ کلی، مطابق هویت خود مشترک ببیند. به عنوان نمونه:
مــوج خـاکی فکر و وهـم و فـهم مـاست *** مـوج آبـی صحو و سکر است و بـقاست
همین تفکر و فهم را که به وجود آورنده علوم و صنایع بشری است، موجی از ماده تلقی می کند و هشیاری و مستی عرفانی و بقای روح آدمی، با فنای او را در اشعه روح الهی، موجی از معنی معرفی می نماید. هر دو نوع موج در عالم هستی بر مبنای حکمت و عنایت خداوندی درحیات جاودانی بشری ضروری است. نهایت امر، موج مادی مقدمه یا وسیله یا مرکبی است برای موج معنی که رو به ابدیت است. این اصل را در ارتباط های چهار گانه (ارتباط انسان با خویشتن، با خدا، با جهان هستی و با همنوع خود) باید پذیرفت، و بدان جهت که همواره بین وسایل و مقدمات مشرف به هدف از یک طرف و هدف و نتایج ازطرف دیگر، ارتباطی شدید وجود دارد، می توان گفت: آن دو گروه (وسایل و مقدمات و اهداف و نتایج) در ارزش ها نوعی تبادل دارند. به این معنی که بایستگی و شایستگی اهداف و نتایج به وسایل و مقدمات سرایت می کند، و بالعکس، بایستگی و شایستگی وسایل و مقدمات، کشف از بابستگی و شایستگی اهداف و نتایج می نماید.
به عنوان مثال: اگر نجات دادن زندگی یک فرد یا یک تلاش اجتماع انسانی برای فرد یا جمعی از مردم و جوب داشته باشد، قطعی است که تلاش و تقلای فکری و عضلانی برای تهیه مقدمات نجات دادن مزبور نیز عقلا و شرعا (به نظر به قاعده تلازم حکم عقل و شرع) واجب خواهد بود. هم چنین، اگر وسایل و مقدمات رشد و کمال و معراج انسانی مانند عبادات مخصوصا نماز واجب شده باشد، قطعی است که هدف و نتیجه که عبارت است از رشد و کمال و معراج انسانی خیلی با اهمیت می باشد که چنان ارتباط مقدس بین انسان و خدا (نماز)، مقدمه یا وسیله آن است، باز می گوید:
بـگذار از بـاغ جـهان یک سحر ای رشک بـهار *** تـا زگلزار جـهان رسم خـزان برخـیزد
یعنی با وصول یک انسان برای هدف اعلای زندگی که قطعا یک امر معنوی است، می توان خزان را از گلزار جهان (عرصه مادی در هستی) برطرف نموده و آن را به بهار مبدل می سازد. یعنی ماده و معنی با وصل حداقل یک انسان به کمال خود، می تواند در موقعیتی اعلا از موجودیت به هم برسند. مجموع معارف و دریافت هایی که از مولوی مشاهده می شود. می بایست وی بیش از دیگران در بیان حقیقت مزبور به تفکر بپردازد. البته در دفتر چهارم تحت عنوان «در بیان آن که مجموع عالم عقل کل است»، مطلبی بسیار جالب درباره حقیقت مزبور دارد. او می گوید:
کـل عـالم صـورت عـقل کـل است *** اوست بابای هر آنکه اهل قل است
چون کسی با عقل کل کفران فزود *** صورت کل پیش او هم سگ نمود
صـلح کـن با ایـن پـدر عـاقـی بـهل *** تـا کـه فـرش زر نـماید آب و گل
پـس قـیامت نـقـل حــال تــو بــود *** پـیش تـو چـرخ و زمین مبدل شود
من که صـلحم دائـما آب ایـن پـدر *** ایـن جـهان چـون جـنـت ستم در نـظر
هـر زمـان نـو صــورتی و نـو جــمال *** تــا زنــو دیــدن فـرو مـیرد مــلال
من هـمی بـینم جــهان را پـر نـعیم *** آب ها از سرچشمه ها جوشان مقیم
بانگ آبش می رسد در گوش من *** مست می گردد ضمیر و هوش من
شاخه ها رقصان شده چون ماهیان *** برگ ها کـف زن مــثال مــطربان
مسلم است که انسان در ارتباط با چنین جهانی حتما با هدف گیری کمال، از تکاثر در اموال و خودمحوری و لذت پرستی جز خدا اجتناب نموده و جهان را مانند رصد گاهی برای شهود بی نهایت و انجذاب به آن تلقی خواهد کرد.


منابع :

  1. محمدتقی جعفری- علل و عوامل جذابیت سخنان مولوی- صفحه 52 -55

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/119271