اعجاز قرآن از نظر فصاحت و بلاغت

علمای معانی در تفسیر فصاحت و بلاغت می گویند: فصاحت که گاهی توصیفی برای کلمه، و گاه توصیفی برای کلام است، عبارت است از خالی بودن کلام از حروف و کلمات ثقیل و سنگین و نامأنوس، و بد آهنگ و ناموزون، و همچنین تعبیرات رکیک و سبک و نفرت انگیز و گوش خراش و ناهماهنگ و پیچیده و گنگ و مبهم. و بلاغت عبارت است از تناسب کلام با مقتضای حال، و هماهنگی کامل با هدفی که سخن به خاطر آن گفته می شود.
شک نیست که این دو بیش از آنچه جنبه علمی و دستوری داشته باشد جنبه ذوقی و استعدادی دارد ولی همان ذوق و استعداد نیز در سایه تعلیم و تربیت و توجه به قواعدی که غالبا از کلمات فصحا و بلغا گرفته شده، شکوفاتر و کاملتر و منظمتر می شود، درست همانند ذوق شعر یا استعداد خوشنویسی که به وسیله استاد و از طریق آموزش تکامل می یابد.
برای توجه بیشتر و آگاهی افزونتر، اعجاز قرآن در این زمینه توجه به نکات زیر لازم است:
1- عرب جاهلی در حدی از فصاحت و بلاغت بود که اشعار باقی مانده آن عصر و از جمله «معلقات سبع» هنوز هم به عنوان اشعار برگزیده عرب شناخته می شود، ولی می دانیم بعد از نزول قرآن، آنها همه آن اشعار را برچیدند و در مقابل فصاحت بی نظیر قرآن زانو زدند، و با تمام انگیزه هایی که برای معارضه و مبارزه با قرآن داشتند، قادر به ارائه چیزی نشدند.
2- در طول تاریخ همیشه، در برابر مردان حق، گروهی که منافع نامشروعشان به خطر افتاده به پا می خاستند و برچسبهایی بر آنها می زدند، این برچسب ها در عین دروغ و تهمت بودن، حاکی از پاره ای از واقعیات بوده که در آن محیط وجود داشته، مثلا از جمله برچسبهایی که به پیامبر اسلام (ص) زدند مساله سحر و ساحری بود که در مقیاس بسیار وسیعی به کار می رفت.
در آیات 24 و 25 سوره مدثر می خوانیم: «فقال ان هذا الا سحر یوثر ان هذا الا قول البشر؛ سرانجام (ولید بزرگ مشرکان) گفت: این (قرآن) چیزی جز یک سحر جالب (همچون سحرهای پیشینیان نیست) این جز سخن بشر نمی باشد.»
علت اصلی این نسبت ناروا به پیامبر (ص) نفوذ عجیب و خارق العاده آیات قرآن بود که با فصاحت و بلاغت عجیبش دلها را به سوی خود جذب می کرده، به گونه ای که نمی توانستند این نفوذ را یک امر عادی تلقی کنند، و برای آن واژه ای جز واژه «سحر» که در لغت به معنی هر کار نافذ خارق العاده ای است که منشا آن آشکار نباشد، برای آن انتخاب کنند. گرچه آنها با این نسبت می خواستند پرده روی یک حقیقت آشکار بکشند و اعجاز الهی را انکار کنند ولی با این سخن خود، ناآگاهانه به عظمت قرآن اعتراف می کردند که جاذبه سحر آسایی دارد!
3- در میان شعرا و سخن پردازان، این نکته معروف است که در بسیاری از موارد، برای زیبائی بیان، باید از مبالغه های دروغ آمیز، استفاده کرد و مثلا به خاطر گرد و غباری که از سم ستوران لشکر، در بیابان برپا می شود، طبقات هفتگانه زمین را شش، و طبقات آسمان را هشت کرد! و یا نه کرسی فلک را زیر پای گذارد، تا به بلندای رکاب «قزل ارسلان» رسید! و دل را دریای خون، و اشک چشم را رود جیحون ساخت.
ولی هنگامی که ما به قرآن مراجعه می کنیم، در هیچ موردی مبالغه دروغ آمیز نمی بینیم، و با تمام زیبایی و ظرافت که در الفاظ و معانی وجود دارد همگی بیانگر حقایق است.
در زمان پیامبر (ص)، فن ارجمند و هنر باشکوه، تنها در کلام فصیح و بلیغ (به‌ ویژه شعرهای موزون و زیبا) خلاصه می شد و شاعران نامی، سروده های خود را در بازارها و محافل و مجامع به معرض دید و شنود فصحا و بلغای عرب می‌گذاشتند و پس از انتخاب برترین، آن را بر دیوار کعبه به عنوان سند افتخار فرهنگی و ادبی نصب می‌کردند.
"نابغه ذبیانی"، داور سروده های عرب در بازار عکاظ بود که سره را از ناسره اعلام می‌کرد؛ اما شیرینی و زیبایی و روانی و مضمون بلند و عمق محتوا و شیوه‌ی‌ بیان و نظم با شکوه قرآن، خارج از جهان شعر و شاعری آنان بود و دوست و دشمن را به کرنش در برابر خود وا داشت؛ چنانکه برخی از صاحبان "معلقات سبع"، با نزول برخی از آیات قرآن مجید، شبانه اشعار خود را از دیوار کعبه برچیدند و میدان فصاحت و بلاغت را به قرآن سپردند؛ زیرا از طور و طاقتشان بیرون بود و طایر بلند پرواز اندیشه‌های فصیحان عرب و عجم هرگز به الفبای شکوهمند قرآن نرسید و نخواهد رسید.
شگفت آن که الفاظ قرآن، برخاسته از همان الفبایی است که در اختیار همگان قرار داشت و دارد، ولی نه در گذشته و حال و نه در آینده، احدی توان آن را نداشت و ندارد که با ترکیب همین الفاظ و حروف، سوره‌ای همتای کوچک‌ترین سوره‌ی‌ قرآنی بیاورد. و اینکه مشاهده می کنیم قرآن در آیات متعددی تهمت شاعر بودن را از پیامبر اسلام (ص) و تهمت شعر را از قرآن نفی می کند به همین دلیل است. در سه آیه از قرآن، این نسبت ناروا ازمشرکان نقل شده است (انبیاء/ 5، صافات/ 36، طور/ 30) و در دو آیه، خداوند با صراحت این معنی را از پیامبرش نفی می کند. (یس/ 69، حاقه/ 41)
آری با اینکه قرآن، عاری از تخیلات شاعرانه، مبالغات و اغراقهای دور از حقیقت شعری، و تشبیهات و استعارات خیالی است و چیزی جز بیان حقایق، آن هم به طور جدی و قطعی ندارد، در عین حال آن چنان شیرین و جذاب است که حتی دور افتادگان از اسلام بلکه مخالفان پیامبر (ص) را به خود جذب می کرد. جالب اینکه تاریخ می گوید: بسیاری از شعرای بنام عرب هنگامی که خود را در برابر فصاحت قرآن دیدند، از جان و دل اسلام را پذیرا شدند.
4- این نکته نیز حایز اهمیت است که معمولا هر سخنی با تکرار خسته کننده می شود اما قرآن چنان شیرین است که با خواندن صدها بار نه تنها ملالت آور نیست، بلکه جاذبه و شیرینی خود را حفظ می کند این معنی نه تنها در میان علاقه مندان به قرآن مشهور است که در میان دیگران نیز به وضوح دیده می شود.
این همان چیزی است که در حدیث معروفی از امام علی بن موسی الرضا (ع) می خوانیم که مردی از امام صادق (ع) پرسید: «ما بال القرآن لایزداد علی النشر و الدرس الا غضاضة؟؛ چرا قرآن بر اثر کثرت انتشارو درس و تلاوت کهنه نمی شود بلکه هر روز شادابتر است؟» فرمود: «لان الله تبارک و تعالی لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس، فهو فی کل زمان جدید، و عند کل قوم غض الی یوم القیامة؛ زیرا خداوند متعال، آن را برای زمان معین یا گروه خاصی قرار نداده و لذا در هر زمان تازه است، و نزد هر قومی با طراوت تا روز قیامت.»
5- یکی از ظرافتهای فصاحت و بلاغت، پرهیز از فزونی الفاظ و رعایت اختصار در عین مفهوم بودن و بیان تمام مقصود است، و به اصطلاح ترک «ایجاز مخل» و «اطناب ممل».
این معنی در حد اعلا در آیات قرآن رعایت شده، و گاهی یک داستان بزرگ را در یک آیه (که هر جمله از آن گویای فراز وسیعی از آن داستان است) بیان می کند که نمونه های زیادی در قرآن، از آن به چشم می خورد.
آیه معروف «و قیل یا ارض ابلعی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الضالمین؛ و گفته شد: ای زمین آبهایت را فرو بر، و ای آسمان خودداری کن، آب فرو نشست و کار پایان یافت و کشتی در دامنه کوه جودی پهلو گرفت (و مشرکان نابود شدند) و گفته شد: دور باد قوم ستمگر.» - (هود/ 44) نمونه روشنی از آن است.
آری همین آیه است که «ابن مقفع» ادیب معروف عرب را به زانو درآورد، که طبق مواعده با دوستانش می خواست به معارضه یک چهارم قرآن برخیزد وقتی به این آیه رسید دست نگهداشت و خود را کاملا عاجز و ناتوان دید، زیرا در عین اختصار ماجرای طوفان نوح (ع) و جزئیات و سرانجام آن را با تعبیرات کوتاه و بسیار پرمعنی شرح می دهد، و به گفته بعضی از محققان 23 نکته از صنایع ادبی در آن جمع است (استعاره، طباق، مجاز حذف، اشاره، موازنه، جناس، تسهیم یا ارسال، تقسیم، تمثیل، ارداف و....)


منابع :

  1. ناصر مكارم شیرازی- پیام قرآن- جلد 8 صفحه 116 و 119

  2. عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 3 صفحه 301

https://tahoor.com/FA/Article/PrintView/18571